خطبه امام حسن (علیه السلام) در کوفه
ابو مخنف مى گوید: به محض ورود امام حسن (علیه السلام) و عمّار به کوفه، مردم گرد آنها حلقه زدند. در این هنگام امام حسن (علیه السلام) از جاى برخاست و در حالى که مردم را به حرکت به طرف میدان نبرد فرا مى خواند با ستایش خداوند و درود بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) به ایراد سخن پرداخت:
اى مردم، شما را به سوى خدا و کتاب او و سنّت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) مى خوانیم. ما آمده ایم تا شما مردم کوفه را به سوى کسى که در علم و فقه و عدل و فضیلت میان مسلمانان همانند ندارد، براى بیعت دعوت کنیم. کسى که قرآن او را نادیده نگرفته، و در سنّت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) ناشناخته نبوده و هیچ کس بر او پیشى نگرفته است. او على است از هر مسلمانى به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) نزدیکتر است. نزدیکترین بشر به محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) از نظر دین و از نظر پیوند خویشاوندى. به سوى کسى بشتابید که در مناقب و فضایل از جهانیان سبقت گرفته است. به سوى کسى بشتابید که آنگاه که همه مردم رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) را خوار کرده بودند، به یارى او شتافت و در حالى که همه مردم از او دور بودند به وى نزدیکتر بود، کسى که با پیامبر به نماز ایستاد، در حالى که به خدا شرک مى ورزیدند، و در حالى که مردم شکست خورده بودند. او کسى بود که در رکاب پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) به نبرد پرداخت و در حالى که مردم از ترس مى گریختند وى در میدان کارزار آشکار مى شد، و در حالى که مردم به رسول خدا نسبت دروغ مى دادند وى نخستین تصدیق کننده و اولین اقتدا کننده به او بود.
او از شما یارى مى طلبد و به سوى حق و حقیقت دعوت مى کند و از شما مى خواهد که با او همراه گردید تا بر نیرویش افزوده شود، و او را بر قومى که عهد خود را شکستند، پیروز گرداند. همان قومى که یاران شایسته على (علیه السلام) را کشتند، و از آنان انتقام گرفتند، و بیت المال را به غارت بردند؛ و اکنون نیز در برابر او ایستاده اند. پس اى مردم به معروف امر کنید و از منکر بازدارید. خداوند بر شما رحمت فرستد، و همچون بندگان صالح خدا به نداى ما پاسخ گویید و براى نبرد آماده گردید.
ابو مخنف اضافه کرده، مى گوید: همین که خطبه حسن بن على (علیه السلام) پایان یافت، پس از او عمّار بپا خاست، و با سخنان خود مردم را به یارى امیر المؤمنین (علیه السلام) تحریض کرد. ابو موسى که در مجلس حاضر و از سخنان حسن بن على (علیه السلام) و عمّار آگاه شد، از جاى خود بر خاست و به منبر رفت. و با سخنان طولانى مردم را از یارى على (علیه السلام) بازداشت و در این زمینه کوشید تا آنان را دلسرد کند؛ اما عمّار وى را پاسخ گفت و ابو موسى به ناچار از منبر فرود آمد. الخ.
طبرى در تاریخ خود آورده است: على (علیه السلام)، ابن عباس را از، ذى قار، به کوفه فرستاد. وى با ابو موسى ملاقات کرد. در اینجا رؤساى قبایل اجتماع کردند ابو موسى به سخن پرداخت و آنها را از پیوستن به لشکر امیر المؤمنین (علیه السلام) بازداشت. ابن عباس به ذى قار بازگشت و جریان امر را به آن حضرت بازگو کرد.
در این هنگام امام (علیه السلام) فرزند خود حسن و عمّار بن یاسر را پیش خواند و آن دو را به کوفه فرستاد. همین که آنها به کوفه رسیدند، ابو موسى به دیدارشان آمد، و امام حسن (علیه السلام) را در آغوش گرفت و به عمّار گفت: اى ابا یقظان، آیا تو هم در میان شورشیان افتاده اى و با ستم پیشه گان همراه شده اى؟ عمّار در پاسخ گفت: من چنین کارى نکرده ام. بى جهت به من بدگویى مکن.
امام حسن (علیه السلام) رشته مجادله را قطع کرد و به ابو موسى گفت:
اى ابو موسى مردم را از حمایت ما بازمدار. به خدا سوگند، ما جز اصلاح کار مردم، چیزى نمى خواهیم و هیچ کس مثل امیر المؤمنین از باطل بیمناک نیست.
ابو موسى گفت: راست مى گویى پدر و مادرم فداى تو باد. اما آن کس که با وى مشورت مى کنند، باید امین باشد. عمار به خشم آمد و به وى اعتراض کرد. مردى از بنى تمیم بر خاست و عمّار را به باد انتقاد گرفت. زید بن صوحان و عده اى از نزدیکان او به هیجان آمدند و به یارى عمّار پرداختند. آنگاه ابو موسى بر منبر قرار گرفت. سپس شبث بن ربعى از جاى برخاست، و مخالفت خود را با زید بن صوحان اعلام داشت. حسن بن على (علیه السلام) نیز بلافاصله برخاست و گفت: اى مردم دعوت پیشواى خود را اجابت کنید و به برادران خود بپیوندید، که بدون تردید براى انجام این امر مهمّ کسانى یافت خواهند شد. به خدا سوگند چنانچه صاحبان خرد از او پیروى نمایند، به خیر دنیا و آخرت نزدیکتر است. پس دعوت ما را بپذیرید و ما را در این امر یارى دهید.خداوند شما را اصلاح کند.
همین که اخبار به اطلاع على (علیه السلام) رسید و از اختلافات اهالى کوفه آگاه شد به مالک اشتر گفت تو در مورد ابو موسى شفاعت کردى که من او را بر جاى خود تثبیت کنم. پس به طرف کوفه حرکت کن و به اصلاح آنچه تباه کردى بپرداز. مالک اشتر قبول کرد. به کوفه وارد شد و به دار الحکومه رسید. مردم در اطراف قصر ازدحام کرده بودند و ابو موسى بر فراز منبر سخن مى گفت، و مردم را از این امر بازمى داشت از طرفى عمّار وى را مخاطب ساخته بود و امام حسن (علیه السلام) نیز به او مى گفت: از مقابله با کار ما دورى گزین و از منبر ما فرود آى، اى کسى که مادرت شناخته نشده است. در این اثنا خدمتگزاران ابو موسى در رسیدند و گفتند، هم اکنون مالک اشتر داخل دار الحکومه شد و ما را مضروب ساخت و از دار الحکومه اخراج کرد. ابو موسى با شنیدن این سخن از منبر فرود آمد.
منبع : سیره معصومان، سید محسن امین عاملى/ مترجم على حجتى کرمانى, ج۵،ص:۲۴
پایگاه اطلاع رسانی هیأت رزمندگان اسلام
بازدیدها: 114