امام نهم حضرت جواد علیه السلام در دهم رجب 195 هجرى قمرى در مدينه متولد شد و آخر ذيقعده سال 220 هجرى قمرى بر اثر زهرى كه به دستور معتصم عباسى توسط ام الفضل همسر آن حضرت (دختر مأمون ) به او رسيد در بغداد شهيد شد، در ماجراى ازدواج ام الفضل (دختر مأمون ) روايت كرده اند:
پس از شهادت حضرت رضا علیه السلام، مردم نسبت به مأمون (هفتمين خليفه عباسى ) ظنين شدند، و موقعيت او به خطر افتاد، او براى كسب وجاهت از دست رفته همواره مى خواست خود را به آل على علیه السلام نزديك گرداند، بر همين اساس خواست دخترش را همسر امام جواد علیه السلام گرداند، بستگان مأمون از اين كار ناراضى بودند و اعتراض شديد كردند. مأمون در سفرى كه از خراسان به بغداد رفت ، امام جواد علیه السلام را از مدينه به بغداد طلبيد، امام جواد علیه السلام عازم بغداد شد.
مأمون قبل از آنكه با امام جواد ملاقات كرد، مأمون به صحرا رفت و باز شكارى او، ماهى كوچكى را از هوا صيد نمود، مأمون آن ماهى را از منقار باز گرفت و در دست خود پنهان نمود و سپس مراجعت كرد و بار ديگر با امام جواد علیه السلام ملاقات نمود و از آن حضرت پرسيد: اين را كه در درون دستم پنهان كرده ام چيست ؟ امام جواد علیه السلام فرمود: خداوند درياهائى آفريد كه ابر از آن درياها بلند مى شود، و ماهيان ريزه با آن ابر بالا مى روند، و بازهاى سلاطين آنها را شكار مى كنند، و پادشاهان آنها را در كف مى گيرند، و سلاله نبوت را با آنها امتحان مى نمايند.
مأمون گفت : حقّا كه تو فرزند امام رضا علیه السلام (و وارث علم او) هستى ، و اين عجائب از اين خانواده بعيد نيست .
آن حضرت را طلبيد و بسيار به او احترام كرد و دخترش ام الفضل را به ازدواج او درآورد، بنى عباس اعتراض شديد كردند كه مأمون دخترش را به نوجوانى داده است كه هنوز كسب علم و فضل نكرده است . براى آنكه مأمون ، معترضين را قانع كند، مجلسى تشكيل داد و علماى بزرگ را به آن مجلس دعوت كرد، كه يكى از آنها ((يحيى بن اكثم )) قاضى بغداد اعلم علماى عصر بود، امام جواد علیه السلام را در صدر مجلس جاى دادند و مأمون نيز كنار آن حضرت نشست . در آن مجلس در حضور معترضين و اشراف ، يحيى بن اكثم پس از اجازه ، به امام جواد علیه السلام رو كرد و گفت : ((در حق كسى كه در احرام حج بود و حيوانى صيد كرد و آن را كشت چه مى فرمائيد؟))
امام جواد علیه السلام فرمود:
اين مسأله ، داراى شاخه هاى بسيار است :
1 آيا آن محرم در حرم (مكه و اطرافش تا چهار فرسخ ) بود يا در بيرون حرم ؟
2 آيا او آگاه به مساءله بود يا ناآگاه ؟
3 آيا او عمدا آن صيد را كشت يا از روى خطا؟
4 آيا آم محرم ، آزاد بود يا برده ؟
5 آيا او صغير بود يا كبير؟
6 آيا اين بار، نخستين بار او به صيد و قتل بود يا قبلا نيز صيد كرده بود؟
7 آيا آن صيد از پرندگان بود يا غير پرندگان ؟
8 آيا آن حيوان صيد شده ، كوچك بود يا بزرگ ؟
9 آيا او به كار خود اصرار داشت يا اظهار پشيمانى مى كرد؟
10 آيا او در شب صيد كرد يا در روز؟
11 آيا او در احرام حج بود يا در احرام عمره ؟
يحيي با شنيدن اين مسائل ، متحير ماند و هوش از سرش رفت ، و درماندگى از چهره اش پديدار گشت ، و زبانش لكنت پيدا كرد، و عظمت كمال و مقام علمى امام بر حاضران معلوم شد.
پاسخ سؤالات يازده گانه فوق را از آن حضرت خواستند، آن بزرگوار به يك يك آن مسائل ، با بيان شيوا پاسخ داد.
مأمون فرياد زد: احسنتَ، احسنتَ! سپس از امام جواد علیه السلام خواستند: او نيز از ((يحيى بن اكثم ))، مساءله اى بپرسد، حضرت به يحيى رو كرد و فرمود: به من خبر بده از مردى كه :
1 اول روز به زنى نگاه كند، حرام باشد.
2 پس از ساعاتى ، نگاه به آن زن براى او روا باشد.
3 و هنگام ظهر نگاه به آن زن براى او حرام باشد.
4 و هنگام عصر جايز باشد.
5 و هنگام غروب حرام باشد.
6 آخر شب ، جايز باشد.
7 نصف شب حرام باشد.
8 هنگام طلوغ فجر جايز باشد.
بگو بدانم اين مسئله چگونه است ؟
يحيى گفت : سوگند به خدا پاسخ اين مسائل و وجوه را نمى دانم .
امام جواد علیه السلام فرمود:
اين زن، كنيز شخصى بود، مردى به او در اول روز نگاه كرد كه نگاه او حرام بود.
پس از ساعاتى آن كنيز رااز صاحبش خريد، نگاه آن مرد به آن زن جايز شد، هنگام ظهر آن كنيز را آزاد كرد، نگاه او به آن زن حرام گرديد، هنگام عصر با او ازدواج كرد، نگاه به او جايز شد. هنگام غروب آن مرد به آن زن ظهار كرد، و نگاه آن مرد به آن زن حرام گرديد، و در آخر شب ، كفاره ظهار را داد و نگاه به او جايز شد، نصف شب او را طلاق داد، نگاه مرد به او حرام گرديد، صبح به آن زن رجوع كرد، نگاه به آن زن جايز گرديد!! همه حاضران از بيان شيوا و دلنشين امام جواد علیه السلام حيران شدند، و به عظمت مقام علمى او اعتراف نمودند.
منبع: کتاب داستان دوستان / جلد چهار
بازدیدها: 174