درسی که از امام حسین علیه السّلام باید آموخت – قسمت دوم
نتیجه هر کار تا ابد با شما سر و کار خواهد داشت
(شما) هر کارى انجام میدهید، چه در فن آورى، چه در صنعت، چه در کارهاى فکرى، چه در کسب و کار و… آن طور احساس کنید که نتیجه کار به شخصیت شما میچسبد. این طور خیال کنید که (نتیجه کار) تا ابد با شما سر و کار خواهد داشت. (یا در کارهاى علمى) نوک قلمى را که با آن مینویسید، به حال خود رها نکنید، زیرا خطرناک است، احساس کنید که این کلمات، دانه دانه در درون شخصیت شما نقش ابدى میبندد و روز قیامت، با آن نقشه باید به ابدیت وارد شوید.
دقت کنید، یک کار حسین با یأس و «حالا ببینیم چه طور میشود» نبود. جدى ترین نفس را حسین در این مسیر کشیده است، خدایا! این حرکات حسین متعلق به ماست.
اِعْمَلْ لِدُنْيَاكَ كَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَداً. عملا حسین (علیه السّلام) هم این طور نشان داد. عملا على بن ابى طالب (علیه السّلام) هم این طور نشان داد.
شما یک مورد در تاریخ پیدا کنید که على بن ابى طالب(علیه السّلام) در روز هجدهم ماه رمضان – شب آن روز که ضربت جانکاه به مغز حبیب خدا وارد شد – سست شود، یا در گوشهاى بنشیند و آه بکشد. به خدا قسم، چنین چیزى در روایت نیست. همان کارهاى جدى ادامه داشته است! چرا؟ چون به زندگى و مرگ مسلط است.
او با اشراف حرکت میکند. در حقیقت، این شخص بالاتر از زندگى و مرگ حرکت میکند. آیا (او غیب)مىداند، یعنى چه؟ او مافوق زندگى و حرکت معمولى حرکت میکند. حتى بعد از ضربت کذایى – این مطلب را من در مقتل ابوبکر بن ابى الدنیا دیدم و جاى تأمل است که چه قدر آگاهى میخواهد. البته نمیخواهم بگویم چنین چیزى حقیقت نیست، ولى در خور شخصیت على (علیه السّلام) میباشد – میگوید: وقتى ضربت را زدند، همین طور که به طرف سجده به رو افتاد، خون که به این طرف جارى میشد، سر خود را بر میداشت و به طرفى مىگذاشت که خونى نباشد. میخواست حداقل یک لحظه بدون خون، سر به سجده روى خاک بگذارد. حتى یک لحظه!
اى گران جان خوار دیدستى مرا …/ … زان که بس ارزان خریدستى مرا
عمر را (مجانى) به ما دادهاند و نشستهایم براى آن فلسفه مینویسیم. معلوم است که وقتى آدم، عمر مجانى به دستش رسید، نداند که فلسفه دنیا چیست. آیا اصلا زنده هستیم که از فلسفه آن بپرسیم؟ بیاییم از عینک على بن ابى طالب(علیه السّلام) به زندگى نگاه کنیم و ببینیم که یک لحظهاش مساوى با میلیارد میلیارد جهان هستى است. سرش را از آن طرف بر میداشت و میگذاشت آن طرفى که خونى نباشد. تا حداقل یک لحظه، سر خود را روى خاک بگذارد، چون مأمور است که سر به روى خاک بگذارد، نه بر روى خون.
با درستکارىهایمان، براى دنیا الگو باشیم
ما باید با رعایت امانت در کارمان و با درستکارىهایمان، براى دنیا الگو باشیم. ما انسانهاى بزرگى داریم که خیلى خوب میدانند و همیشه در جوشش و فعالیت هستند. واقعا آیا این مسأله است که یک فرد مسلمان بپرسد: هدف زندگى من چیست؟ آیا زنده باشد و بپرسد؟ کسى که زنده باشد، امکان ندارد بپرسد: فلسفه زندگى من چیست؟ چون عظمت زندگى به قدرى است که فلسفه و هدف در درون آن میجوشد.
بسیار خوب، امام حسین (علیه السّلام) چه طور میدانست که شهید خواهد شد و با این حال به راه خود ادامه داد؟ عمده مسأله این جاست، زیرا – همان طور که میدانید – بعضىها نوشته بودند: حسین بن على (علیه السّلام) نمىتوانست حدس بزند که شهید خواهد شد و غالبا هم استناد کردهاند به این که: این گونه که ایشان حرکت میکرد، اصلا یقین داشت که زنده میماند. لذا، همان طور که قبلا نیز عرض کردم؛ فرمول زندگى چنین است:
اِعْمَلْ لِدُنْيَاكَ كَأَنَّكَ …
بعد از ضربت جانکاهى که بر سر مبارک امیرالمؤمنین (علیه السّلام) زدند، تا آخرین لحظات، به جاى آه و ناله کردن، یا در حال ذکر خدا، یا در حال تعلیم و تربیت مردم بود.
«أوصیکما، و جمیع و لدى وأهلى و من بلغه کتابى، بتقوى الله، و نظم أمرکم، وصلاح ذات بینکم، فانى سمعت جدکما – صلى الله علیه و آله وسلم – یقول: صلاح ذات البین أفضل من عامه الصلاه و الصیام».
(شما و همه فرزندان و دودمانم و هر کسى را که نامه من به او برسد، توصیه میکنم به تقواى الهى و نظم امور خویش و اصلاح در میان مسلمانان. من از جد شما رسول خدا(صلى الله علیه وآله ) شنیدم که میگفت: اصلاح میان مردم، از عموم نماز و روزه برتر است).
حالا اگر آن جا فقط به ذهن امیرالمؤمنین (علیه السّلام) چنین خطور میکرد که مثلا به قوم و خویشان خود رسیدگى کنید، یا تشکّل خانوادهتان را به هم نزنید، یا اگر توصیههایى در رابطه با نماز و روزه مینمودند، معمولى بود. اما فرمود: الله الله … یعنى دنیا در مقابل چشم على بن ابى طالب خودش را خوب نشان میداد، که توصیه کن به بچههایت، توصیه کن به آنهایى که بعدها خواهند گفت و پیرو تو هستند: … بتقوى الله و نظم امرکم.
حالا امام حسین علیه السّلام چه طور میدانست؟
توضیح؛ علم امامت امام حسین (علیه السّلام) به جهت آن وارستگى از آب و خاک، وارستگى از خودخواهىها، وارستگى از خودکامگىها، تقوا در حد اعلا؛ والاصلاب الشامخه و الارحام المطهره بود. همه اینها دست به هم دادهاند، ولى خود این عواملى که جبرى بود، سرمایه و شخصیتش بر این مبنا نیست، بلکه شخصیت او روى همین است که اینک بحث میکنیم. چرا شما در عمرتان براى ابراهیم خلیل مجالس ترتیب نداده و براى او ننشستهاید؟ ابراهیم خلیل هم سرمایه خیلى بزرگى دارد. او پدر انبیاء (ابوالانبیاء) است. ولى براى حسین (علیه السّلام) مینشینید که روى اختیار کار کرده و شک هم نکرده که پسر على است. اگر خودش را معرفى میکرد، براى این بود که آگاه کند، من (حسین) چه کارهام. افتخار به على بن ابى طالب (علیه السّلام ) نمیکرد. مىگفت: آیا میدانید که من پسر چه کسى هستم؟ آیا میدانید که اکنون در روى زمین، پسر پیغمبرى غیر از من نیست؟ بعد از این که خود را معرفى کرد، گفت: آیا حلالتان را حرام کردهام؟ بعد به کارهاى اختیارى اشاره فرمود: آیا حرامتان را حلال کردم؟ چه کار کردم؟ یک جمله به من بگویید، بعد خون من براى شما حلال است و از دست شما هم فرار نمیکنم.
هیچ کس اختیار را مثل حسین بن على (علیه السّلام) ثابت نکرد
تکیه شما الان بر این است که این مرد در حد عالى ترین اختیار، قدم برداشت، اى حسین، درود و سلام خدا بر تو باد! هیچ کس اختیار را مثل حسین بن على (علیه السّلام) ثابت نکرد. چه جلوهاى داشت این اختیار! آزاد با کمال آزادى. محمدبن حنفیه آیا نمیآیى؟ حتى شوهر همشیرهاش (همسر حضرت زینب) عبدالله بن جعفر، و هیچ کس دیگر را اجبار نمیکرد. حتى در طى مسیر نیز، احساس میشود که هیچ کسى را اجبار نفرمود.
شب عاشورا هم صریح گفت: در این شب تاریک بروید. همه را آزاد کرده بود. حتى نگفت که مثلا اگر بلند بشوید بروید، در روز قیامت مسئول هستید. در تواریخ چنین مطلبى نداریم. فقط میگویند چند شب قبل از عاشورا، از بزرگان بنى اسد آن زمین را خواست، که یا به حضرت فروختند، یا این که از آنها اجازه خواست، تا با یاران خود در آن مکان سکونت کنند. سپس فرمود: من ممکن است این جا شهید شوم، از این جا بلند شوید و بروید (از این چادرها دور شوید) تا صداى مرا نشنوید. حادثهاى در انتظار این سرزمین است که من نمیخواهم شما بشنوید. اگر بشنوید، مسؤول میشوید. ولى حضرت در همان شب اول گفت و بعد از آن هم گفت که شما آزادید.
این آزادى که این قدر حسین بن على (علیه السّلام) در این جریان مراعات فرمود، براى درس ابدیت ما بس است. به هر حال، علم حضرت چگونه بود؟ طبق امامت و تزکیه نفسى که آن پسر فاطمه (علیها السّلام) و اهل بیت (علیهم السّلام) موفق به دریافت آن شده بودند، خداوند به آنان علم غیب را داده بود و میدانستند. با توجه به این مطلب، حسین بن على نیز میدانست که شهید میشود. اما این سؤال مطرح میشود، پس چرا آن طور جدى حرکت میکرد؟ پس چرا چنین و چنان میکرد؟ اگر هم میدانست شهید میشود، شاید بگوییم خوب میدانست و دیگر اجرش این قدر بالا نبود. در این جا مسألهاى هست. آیهاى در قرآن است که میفرماید:
«يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاء وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ»؛ خدا آن چه را که بخواهد، محو یا اثبات میکند و اصل کتاب نزد اوست.
خدا هرچه را که بخواهد، در هر لحظه محو و اثبات میکند. دست خدا مقابل قوانین هستى بسته نیست. طبق قوانین هستى، امام حسین (علیه السّلام) میدانست که شهید میشود، اما نه مطابق علم خدایى. علم مطلق خدایى را نه فقط امام حسین (علیه السّلام)، حتى حضرت محمّد مصطفى (صلّى الله علیه وآله) آگاه نبود. آن علم مخزون که به آن علم مکتوم و علم ربوبى میگویند، در دسترس کسى نیست. حسین به شهادت خود یقین داشت و یقین او، منطقى و شهودى غیبى بود. ولى شهودى غیبى در حیطه دیدگاه مبارکش. اما چه میدانست که مشیّت خداوندى چیست؟
احتمال داشت که همان لحظه، دستگاه یزید را متلاشى کند. احتمال آن وجود داشت که همان لحظه، موانعى از طبیعت و از غیر طبیعت پیش بیاورد. «بداء» در نظر شیعه، یکى از اصولى است که خداوند با قانونى که مقرر مىفرماید، دستهایش را نمیبندد و هر لحظه آزاد است.
علم امام حسین علیه السّلام مبنی بر امامت بود
بنابراین، اگر امام حسین (علیه السّلام) میدانست، علم او مبنى بر امامت و ولایت عظما بود. اما آیا علم او، علم مطلق بوده است؟ نخیر، علم مطلق فقط از آن خداست. این هم توضیح این مسأله است که اگر با دوستانتان بحث کردید، در نظر داشته باشید، مطلب عمده و مهم – همان طور که در اول بحث عرض کردم – کار پاکان را قیاس از خود مگیر. غالبا این طور است که در جهل و در هوى و هوس غوطه وریم. من خودم با چشمم دیدهام که به چند نفر، به گونهاى از آینده خبر دادند، که دقیقا همان طور واقع شد. ما با چشم خود دیدیم. یا به قول ابن خلدون، اشخاصى هستند که با تزکیه نفس، این نوع خبرها را میدهند، چه رسد به خاندان عصمت (علیهم السّلام).
بنابراین، شهادت حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) با این علم بوده است و تمام اجر و عظمتى که خداوند براى آن قرار داد، در حد اعلى مقرر فرمود و آن عظمت براى امام حسین (علیه السّلام) خیلى بالاتر از همه شهداست و بالحق، سیدالشهداء (سرور شهیدان با تمام عظمت ها) نامیده شده است.
من اگر احساس وظیفه نمیکردم، نمیگفتم. اِعْمَلْ لِدُنْيَاكَ كَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَداً. براى دنیاى خود، چنان زندگى کنیم که گویى براى ابد خواهیم ماند. در کارها نباید مسامحه کنیم، زیرا آن مسامحهها به خودمان باز میگردد.
کارهایمان را باید جدى در نظر بگیریم. وقتى کارى به ما رجوع شد، آن را در حد اعلا انجام بدهیم، تا آن جا که خیال بکنیم این وصله (آویزه) شخصیت ما خواهد شد و از ما دست نخواهد کشید. اِعْمَلْ لِدُنْيَاكَ كَأَنَّكَ … این درس بزرگى بود که امام حسین (علیه السّلام) به ما داد.
پروردگارا! خداوندا! امشب شب دوازدهم محرم و بنابر بعضى روایات، هنوز جنازهها روى خاک است. چون در بعضى روایات هست که روز سوم آمدند و اینها را دفن کردند. آفتاب و ماه این بدنها را تماشا کرده است. ستارگان هم نگاه کردند. تاریخ هم دقیقا در سینه اش دارد. یقین بدانید که اگر از روى طبیعت چیزى محو شد، در ماوراى طبیعت ثبت میشود. آرى، از دید یزیدىها تمام شد، در صورتى که تاریخ از آن جا شروع شد. و لابد، زود نامه نوشتند که کار حسین را تمام میکنند. در روایت و در تاریخ نیز دارند که: «مگر این که چند لحظهاى همه آنها را کشتیم و تمام شد». خدایا، واقعا بشر چه قدر سقوط میکند؟ بشر چگونه گاهى بیچاره میشود؟! این (اعمال) از بیچارگى بشر است. در صورتى که یقین داشته باشد، تاریخ اسلام با پیغمبر (صلّى الله علیه وآله ) شروع شده و ادامه آن با حسین بن على (علیه السّلام) از کربلا بوده است.
خدایا! پروردگارا! ما را در شناخت حسین (علیه السّلام) بیش از این موفق بدار.
پروردگارا! در عمل و در فراگیرى این درسها که هر سال تشکیل میشود و هر سال بزرگان، خطبا و دانشمندان این درسها را میدهند، همه ما را موفق بفرما.
خبرگزاری بین المللی قرآن
پایگاه اطّلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 256