«عابس» فرزند «ابیشبیب بن شاکر شاکری» از طایفه بنوشاکر است که این طائفه تیرهای از «همدان» هستند. مردم این طائفه از شجاعان جنگها بودند از این جهت اعراب به آنها «فَتَیان الصباح، یعنی جوانمردان صبح» لقب داده بودند. در الحدائق نقل است امیرمؤمنان علیه السلام در بزرگداشت بنوشاکر که در صفین حضور داشتند، فرمود: «لو تمت عدتهم الفا لعبد الله حق عبادته؛ اگر عده آنها به هزار میرسید، خداوند بهحقیقت عبادت میشد».
دلاوری عابس همراه با حب به اهلبیت علیهم السلام
عبادت و تهجد عابس کنار توانمندی و دلیری و شجاعتش که زبانزد خاص و عام بود و ذکر دلاوریهای او در جنگ صفین در سپاه امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای مبارزه با دشمنان اسلام، از او شخصیتی ممتاز ساخته بود، بنابراین عابس شخصیتی بود که خداوند به او توفیق داده بود عشق و حبّ اهلبیت علیهم السلام با پوست و گوشتش عجین شود تا همیشه در صحنههای سخت کنار امامانش جانفشانی و سرفرازی کند تا جایی که در همین مسیر پاک و زلال به لقای خداوند پیوست.
او نخستین کسی بود که پس از قرائتِ نامه مسلمبن عقیل بهپاخاست و پس از حمد و ثنای خداوند خطاب به مسلم گفت: «من درباره مردم به شما خبر نمیدهم و نمیدانم نیتشان چیست و از جانب آنها وعده فریبنده نمیدهم. بهخدا قسم از چیزی که درباره آن تصمیم گرفتهام سخن میگویم، هنگامی که دعوت کنید میپذیرم و همراه شما با دشمنانتان میجنگم و با شمشیر از شما دفاع میکنم تا به پیشگاه خداوند روم و از این کار جز ثواب چیزی نمیخواهم» (الفتوح، ج5، ص34)، این عهدی بود که عابس صادقانه با نماینده امام حسین (علیه السلام) در کوفه بست. پس از آن، عابس جزو کسانی بود که نامه اول مسلم را بههمراه قیسبن مسهر صیداوی به امام (علیه السلام) رسانید. (الاحزان، ابننما الحلی، ص32) اما پس از رساندن نامه به امام (علیه السلام)، او دیگر محبوب خود را یافته بود و بنا گذاشت تا با کاروانیان همراه شود لذا از مکه تا کربلا امام علیه السلام را همراهی کرد.
عاشورا محل بروز صفات اصحاب بود
عابس بههمراه کاروانیان هراندازه به زمان شهادت و لقای پروردگارشان نزدیکتر میشد، معرفت و حبّش به امام زمانش بیشتر از گذشته میشد و در رفتارهای آنها تأثیر فراوانی میگذاشت؛ این مسأله را بهراحتی میتوان با مطالعه رفتارهای آنان در روز عاشورا فهمید. صحنه عاشورا محل بروز رفتار و صفات اصحابی بود که در معیت امام عالم رشد یافته و به عالیترین درجات رسیده بودند.
اما در روز عاشورا عابس پس از شهادت غلامش ــ شوذب ــ نزد امام حسین علیه السلام آمد و خطاب به امام عرض کرد: «یااباعبدالله، در روى زمین و در دور و نزدیک، کسى عزیزتر و محبوبتر از شما نزد من نیست؛ اگر مىتوانستم با چیزى عزیزتر از جان و خونم، ظلم و ستم و قتل را از شما دور کنم، انجام مىدادم»؛ سپس گفت: «السلام علیک یا أباعبداللّه، اُشهد اللّه أنی على هُداک و هدیً أبیک؛ سلام بر توای اباعبدالله، من گواهی میدهم که بر راه شما و پدر شما استوارم و به راه راست هدایت مییابم»، پس از کسب اجازه از امام علیه السلام راهی میدان شد.
ربیعبن تمیم همدانی از لشکر عمر سعد میگوید: «زمانی که دیدم عابس بهسوی میدان میآید او را شناختم؛ من نبرد او را در جنگها دیده بودم و میدانستم که او از شجاعترین مردم است؛ پس به سپاه عمربن سعد گفتم: «هذا أسد الأسود، هذا ابنأبیشبیب، لایخرجنّ إلیه أحد منکم؛ این شخص شیر شیران است، این فرزند شبیب است، مبادا کسی به جنگ او برود»، پس عابس مکرر فریاد میزد و مبارز میطلبید و کسی جرأت نمیکرد به میدان او برود».
ربیع میگوید: بهخدا قسم میدیدم که عابس به هر طرف که حمله میکرد، بیشتر از دویست تن از پیش او فرار میکردند و بهروی یکدیگر میریختند. بهخدا قسم، دیدم لشکر را در پیش انداخته و ایشان چنان فرار میکردند مانند گوسفندانی که از گرگ فرار میکنند و او مانند شیر میزند و میکشد و از چپ و راست میاندازد.
اما لشکر دشمن زمانی که از مقابله مستقیم با عابس ناامید شد، بهدستور عمر سعد ملعون، او را محاصره کرده با سنگ و نیزه او را مورد هدف قرار دادند تا جایی که به فیض شهادت رسید و به لقای الهی دست یافت. در زیارت ناحیه این افتخار بر او ثبت شد که امام (علیه السلام) نام او را به این صورت بیاورد: «السَّلَامُ عَلَى عَابِسِبْنِ شَبِیبٍ الشَّاکِرِی».
منبع: (ابصار العین فی انصار الحسینعلیه السلام، ص127)، (تسلیة المجالس، ج2، ص298)، (وقعةالطف، ص237)
بازدیدها: 138