تنها فرزند شهید ۱۲ ساله است. با لباس مدافعان حرم، چفیه بر دوش و سربند سرخ یا زهرا(سلام الله علیها) برای وداع با پدرش آمده است. بزرگترها هوای او را دارند و نمیگذارند حتی لحظهای تنها بماند. هنوز خبری از تابوت پدر نیست اما پسر شهید به همراه بزرگترها به زیارت شهدای گمنام داخل ضریح وسط حسینیه میرود. مظلومیت نگاه و اقتدار لباسش تنها یک مفهوم را دوباره زنده میکند: مقاومت هنوز ادامه دارد…
تابوت شهید با ذکر “یا حسین(علیه السلام)” و “یا زینب(سلام الله علیها)” حاضرین وارد حسینیه میشود و صدای گریههای خاموش اطرافیان، حالا بالا میرود. خانواده شهید دور تا دور تابوت را میگیرند. خانمها و محارم شهید یک سمت تابوت و آقایان سمت دیگر تابوت نشستهاند. برادر و فرزند شهید هم بالای سر او نشسته و اشک میریزند. یکی از دوستان شهید که از بسیجیان پایگاه بسیج محل است، بالای سر تابوت میایستد و با صدای بلند میگوید: «یادتان نرود که پیکر آقا امام حسین(علیه السلام) سه روز در بیابان ماند و گریه کن نداشت. وقتی سالار شهدا اینگونه به شهادت رسید دیگر این شهدا اشک ریختن ندارند.»
تیر به پهلویش خورد و همچون بانویش حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) شهید شد
مداح میکروفن را در دست گرفته و فورا قرائت زیارت عاشورا را آغاز میکند. همه اصرار دارند تا انتهای قرائت زیارت عاشورا پیکر شهید در کنارشان برای وداع بماند. مداح از نحوه شهادت تقی ارغوانی میگوید. میگوید: «شنیدهایم، تیر به پهلویش خورده و به شهادت رسیده است. مثل بانویش حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) به دیدار خدایش پر کشید و …» همین بهانه میشود تا روضه فاطمیهای را بخواند که در راه است و ذکر مصیبتی از پهلوی شکسته مادر را یادآوری کند. شهدای مدافع حرم حتی در نوع شهادت نیز به اهل بیت(علیه السلام) اقتدا کردهاند. گاهی با پلوی شکسته، گاهی با سر بریده و گاهی با پیکر شرحه شرحه به دیارشان بازمیگردند.
همه به نوبت در مقابل صورت شهید زانو میزنند و رویش را میبوسند
چند نفر از دوستان شهید میان داری میکنند. آنها وقتی بیتابی و ازدحام جمعیت اطراف تابوت را میبیند، گوشه ای از کنار تابوت را خالی کردهاند. همه به نوبت میآیند در آنجا مقابل صورت شهید زانو میزنند، رویش را میبوسند و وداع کوتاهی با او کرده و بلند میشوند و بعد نوبت نفر بعدی میشود…. بعضیها وقتی صورت بر روی صورت شهید میگذارند، شانههایشان میلرزد و تاملشان طولانیتر میشود، که اطرافیان زیر شانههایش را میگیرند و او را بلند میکنند. چند صباحی میگذرد. پدر این بار متقاضی نشستن کنار صورت فرزند است. وقتی پدر کهن سال شهید با محاسن سفید و بدن رنجورش بالای سر شهید مینشیند و خم میشود تا صورت پسرش را ببوسد، دیگر نیازی به روضه نیست. همه خودشان روضه خوان میشوند و زبان میگیرند. همه با صدای بلند گریه میکنند اما پدر و مادر همچنان صبورانه اشک میریزند.
خواهر شهید با لحنی عتابآلود میگوید: شهید گریهکردن ندارد/ جملات مداح درباره شهید اهل رسانه، دوربین به دستها را لرزاند
خواهر شهید هم محکم و با صلابت کنار برادر نشسته است، حواسش جمع است. هر کسی از اعضای خانواده و فامیل میخواهد بیتابی را در کنار پیکر شهید آغاز کند، دستش را مقابلش تکان داده و با صدای بلند و با لحنی عتاب آلود و محکم میگوید: «گریه نکن! شهید گریه کردن ندارد. نگذار کسی اشکهایت را ببیند. ما را دشمن شاد نکنید. برادرم در راه مبارزه با داعش شهید شده. افتخار کن…» وقتی خواهر عزادار شهید اینگونه با اقتدار این جملات را میگوید، دیگران شرم میکنند که آزادانه مقابلش اشک بریزند و بیتابی کنند.
مداح که خود از بچه محلهای شهید است و هم مسجدی او، پشت میکروفون میگوید: «تقی هر سال همه تدارکات هیأت را در ایام محرم و فاطمیه خودش انجام میداد. صوت و بلندگو را مرتب میکرد تا روضهخوانهای مراسم برسند. آنقدر در هیأت سینه زد تا به مقصدش رسید. » مداح از افتخار آفریدن شهید ارغوانی برای شهرداری میگوید که حالا اولین شهید مدافع حرم شهرداری تهران شده است. بعد رو به خبرنگاران میگوید: «ای کسانی که دوربین به دست اطراف شهید تصویر ثبت میکنید، خبرنگارها و اصحاب رسانه! تقی ارغوانی هم مثل شما روزگاری دوربین به دست میگرفت و عکاسی و فیلمبرداری میکرد. او هم کار خبری کرده بود. قدر خودتان را بدانید. روزگاری رسید که دوربین را زمین گذاشت و برای دفاع از حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) اسلحه به دست گرفت و به سوریه رفت.» و این جملات او دوربین به دستها را لرزاند و نهیب زد.
زیارت عاشورا و سینه زنی جمع که تمام میشود، تابوت را با ذکر یا حسین و لااله الا الله از حسینیه بیرون میبرند. خانواده داخل سردخانه هم وداع مفصلی با پیکر میکنند و اطرافیان منتظر میمانند تا آنها را تا منزلشان همراهی کنند. مادر و پدر صبورانه عکس شهید را در بغل گرفته و آرام گوشهای مینشینند. چند کلمهای از مادر میپرسم و میخواهم که مصاحبه کند. دخترش آرام کنارش به او توصیه میکند که: «مادر حواست باشد جلوی دوربین اشک نریزی.» و مادر هم درباره شهادت پسرش حرفهای زیادی دارد. که اول و آخر همه جملاتش یک ترجیع بند است. او میگوید: « راضیام به رضای خدا. خوشحالم که پسرم به آرزویش رسید. امیدوارم ما را هم شفاعت کند»
جوانانی مثل برادرم بقیه داعشیها را هم نابود میکنند، غم به دلتان راه ندهید
خواهر شهید در حالی که زیر بغل مادر را میگیرد و او را همراهی میکند میگوید: «خانم بنویسید امثال مادر من زیاد هستند. کسانی که جوانانشان را فدا کردند و به آنها افتخار میکنند. خدا شاهد است من امروز اصلا اینجا اشک نریختم. چون شهادت برادر من باعث افتخار ماست. داداش من بسیاری از داعشیها را کشته و قلع و قمع کرده است. امثال داداش من و جوانانی مثل داداش من بقیه داعشیها را هم نابود میکنند. غم به دلتان راه ندهید.»
خواهر: برادرم مصداق السابقون بود، همه را جا گذاشت و رفت/ مادر: اگر خدا بخواهد پسر دیگرم را هم میفرستیم
مادر در تکمیل حرفهای دخترش میگوید: «پسر کوچکم هم می خواست به سوریه برود. ما گفتیم بگذار برادر بزرگت برود و برگردد بعد تو برو ولی تقی گفت این برادرم تازه نامزد کرده است و نباید بیاید. من می روم کافیست…» خواهر شهید میان جملات مادر به نکته ظریفی اشاره میکند و میگوید: «مصداق السابقون السابقون اولئک المقربون که میگویند برادر من است. او داداش کوچکتر و همه رفقایش را جا گذاشت و خودش رفت و به مقصد رسید. خوشا به حالش.» و مادر با استواری حرف آخر را میزند و میرود: «اگر خدا بخواهد پسر دیگرم را هم میفرستیم. برای ما مسئلهای نیست. بالاخره همه انسانها آخر عمر میمیرند. چه بهتر که این رفتن با شهادت باشد.»
و شهید تقی ارغوانی و دیگر شهدای مدافع حرم ثابت کردند که داستان مقاومت این دیار همچنان ادامه دارد…
شهید تقی ارغوانی یکی از کارمندان روابط عمومی شهرداری منطقه ۲۱ تهران بود که برای دفاع از حریم اهل بیت(علیه السلام) چندی پیش داوطلبانه عازم سوریه شد و توسط نیروهای تروریستی و تکفیری به شهادت رسید. شهید ارغوانی اولین شهید مدافع حرم شهرداری محسوب میشود. او همچنین یکی از عکاسان خبری بود که به صورت افتخاری با خبرگزاریهای کشور در موضوعات مختلف همکاری داشت. از شهید ارغوانی یک پسر ۱۲ ساله به یادگار مانده است.
بازدیدها: 24