زائر نصرانی امام حسین علیه السّلام
شیخ حسین معروف به ابن نجف تبریزی رحمه الله یکی از شاگردان برجسته علامه بحر العلوم رحمه الله می گوید:
زمانی مردی نصرانی در بصره بود که صاحب اموال بسیار و ثروت بدون اندازه و شمار بود، به طوری که احدی از تجار و اهل ثروت عراقین (بصره و بغداد) کسی را با او تحاذی و همسری نبود.اتفاقاً از برای او عزم مهاجرت از بصره و وقوف به بغداد افتاده، جمیع مایملک منقول و غیرمنقول خود را نقد کرده، در کشتی گذاشت و بر آن نشست و متوجه سمت بغداد گردید. پس چون کشتی بر روی آب شط روان شد و سه روز یا زیاده بر آن بگذشت، از جانب بیابان به جماعتی از اعراب برخوردند و آنها کشتی را گرفته، جمیع آنچه را در آن بود به یغما و تاراج بردند و کسانی را که در کشتی بودند، کشتند و آن شخص نصرانی را هم آنقدر ضربت زدند که او را کشته گمان کردند و رفتند.
چون شب شد شخصی از اهل جماعتی که نزدیک به آن موضع بود بر او برخورد و چون او را زنده و مجروح دید بر او ترحم کرد و او را به قبیله خود برد و در مضیف شیخ قبیله جاداد و به گمان اینکه او از مسلمانان است، شیخ و اهل قبیله بر او ترحم کردند و توجه نمودند و شیخ قبیله او را دلداری و تسلّی می داد. چون بر نصرانیت او مطلع شدند باز غیرت و تعصب عربی مانع گردید که رعایت او را ترک کنند (پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نیز فرموده أَکْرِمِ اَلضَّیْفَ وَ لَوْ کَانَ کَافِراً).
آن نصرانی به انس و الفت اهل قبیله و شیخ آن طائفه خود را مشغول کرده بود تا آنکه از صدمات وارده بر خود و رفتن اموال و اعتبار اندکی آسوده شود و آن نصرانی در میان جماعت بر همین منوال بود تا آنکه وقت زیارت غدیریه نزدیک گردید و شیخ عشیره و جماعتی از اهل قبیله آماده زیارت و عازم رفتن به نجف اشرف گردیدند. عادت اعراب در سفر زیارت آن است که پیاده و پابرهنه می روند و از برای زاد سفر، نواله از آرد برنج و خرما درست کرده، به حسب عدد ایام زیارت تا مراجعت با استثنای منازلی که در آن بر مضیف جماعات وارد می شوند و مهمان می باشند، گلوله می کنند و در انبانی کرده، بر پشت خود بار می کنند، و بیشتر بدین شیوه می روند و سوار و با تهیه اسباب کار در میان ایشان بسیار کم است.
چون نصرانی بر اراده ایشان مطلع گردید، افسرده خاطر و مهموم شد، به جهت انس و الفتی که با شیخ و ایشان داشت. شیخ عشیره به او گفت: دلتنگ مشو، زیرا منزل تو در مضیف است و غذای شام و روز تو موجود است و کسانی که در قبیله می مانند، از زائرین بیشترند.
نصرانی گفت: من به تو مأنوس بودم و به صحبت تو از همّ و غم سابق غافل بودم و از خاطر محو کرده بودم و چون تو می روی می ترسم که همّ و غم صدمات گذشته مرا هلاک نماید. اگر واقعاً تو به من نظر و رحمت داری مرا هم به خود ببر.
شیخ گفت: بردن تو ممکن نیست، زیراکه این جماعت پیاده می روند و ذخیره خود را با خود بر می دارند و سفر هم دور است و تو متمکّن آن نیستی، و ما چون از این عمل، نظر به اجر و ثواب خدایی داریم، تحمّل شداید آن بر ما آسان است و تو مردی هستی نصرانی و اعتقادی به این امور نداری.
نصرانی در سؤال الحاح و اصرار نمود. شیخ هم ناچار پذیرفت و به اراده نجف اشرف بیرون رفتند. چون داخل بلده شریفه شدند، نصرانی را در خانه منزل داد، منع از خروج از منزل و دخول در صحن شریف نمودند و خود ایشان از برای زیارت حرم مطهر بیرون رفتند و بر همین منوال زیارت غدیر را درک کردند. بعد از غدیر هم چند روز دیگر در نجف ماندند.
بعد از آن شیخ، همراهان را از مرد و زن دو قسمت کرد و مقرّر داشت که یکی از آن دو قسمت به سوی قبیله بر گردند و قسمت دیگر را با خود از برای زیارت عاشورا به کربلا برد. مرد نصرانی به شیخ گفت: من از تو جدا نمی شوم و هر جا که بروی با تو می آیم.
شیخ هم چون الحاح او را دید اجابت نمود. پس نصف همراهان را از مرد و زن به سوی قبیله فرستاد و خود با سایرین عزم کربلا کرد. اتفاقاً برخی موانع سبب شد که با تأخیر وارد کربلا شوند. ورود ایشان مقارن غروب آفتاب شب عاشورا اتفاق افتاد و به جهت ازدحام زوار، خارج صحن مطهر منزل پیدا نشد و کفار را هم چون در صحن مطهر راه نمی دهند و اگر مطلع بر عبور یکی از ایشان شوند او را می کشند، شیخ درباره نصرانی اندیشه کرد. و به حکم ضرورت علاج را در آن دید که مرد نصرانی، عرب وار عبایی بر سراندازد که کسی او از نشناسد و در میان صحن در پهلوی چلچراغ بزرگ که در پایین ایوان مقدس نصب شده بنشیند و همراهان قبیله آلات و انبان خود را نزد او گذارند که نگهداری کند و خود ایشان بروند و شب را در روضه حسینیه و عباسیه صرف زیارت و عبادت نمایند.
پس نصرانی را گفتند: ما امشب را نمی خوابیم و به زیارت و عبادت می رویم. تو باید در این مکان بنشینی به طوری که خود را به کسی نشناسانی و این اسباب و آلات و نیزه و شمشیر و انبان و سفره و عصا و سایر ادوات ما را نگهداری نمایی؛ زیرا که ما باید امشب را به زیارت و گربه و عبادت و مرثیه و سینه زدن و صحیفه کشیدن و سایر آداب صرف نماییم.
نصرانی قبول کرد و در کنار چلچلراغ بزرگ نشست و آن جماعت، آلات و اسباب خود را به او سپرده، رفتند.
چون پاسی از شب گذشت نصرانی مشاهده نمود که در جمیع خانه ها و مدرسه ها و محافل و خیابانها کربلا و صحن و رواق حرم و حجرات آن آوازها به گریه و ناله و صحیه و ضجه بلند گردید؛ به طوری که گویا در دیوار و چوب ها و سنگ ها و پرندگان و درختان با ایشان موافقت دارند. پنداشت که قیامت قیام نموده و اسرافیل در صور دمیده است؛ زیرا به آنی از جمیع اجزای آن بلد ناله و فغان به طوری بلند شد که عقول به سبب آن زایل می گردد و هوش از سرها مفارقت می کنند.
گویا همه کربلا از ساختمان ها و خانه ها و قلعه ها و دیوارها و فضا و هوا گریه و ضجه می نمودند. و او می دید: چه بسیار مشعل ها که روشن شده و چقدر جوان و پیر و کودک عجم که در جلو خود اسبی به خون آلوده می کشند که بر بدن آن اسب آن قدر تیر و پیکان وارد آمده که شبیه به قنفذ و خارپشت گشته و آن جماعت سرهای خود را برهنه کرده اند و بندها را گسیخته اند و پا را برهنه نموده و خاک مصیبت بر سر می ریزند و دست ها بر سر و سینه می زنند و فریاد و ناله می کنند و در نوحه وا اماماه وا حسیناه وا قتیلا می گویند.
و چقدر گروه از اهل بلاد هند و بربر که به زبان های مختلفه خود سرود می خوانند، و چه بسیار از ترک و اهل آذربایجان که گریبان خود چاک زده و ناله سر داده اند، و چه مقدار از زنان عرب که حلقه حلقه به گرد یکدیگر برآمده و به الحان جان سوز عربی دل ها را پاره می نمایند، و متصل افواج و خلایق را مشاهده نمود که از ابواب صحن مطهر داخل می شوند، سینه زنان و ناله کنان طواف دور حرم مطهر کرده از در دیگر بیرون می روند.
از مشاهده این احوال خواب از چشم آن نصرانی برفت و تمام آن شب را در اندیشه و خیال بود که این چه اوضاع است که می بیند و چه آشوبست که برپا شده تا آنکه دو ثلث از شب یا آنکه زیاده برفت و مردم به سوی منازل خود فرقه فرقه روان گردیدند و صداها کم شد و آوازها بیفتاد و همهمه مردم ساکن شد و رفته رفته تا نزدیک به طلوع، صحن مقدّس خلوت شد و شموع و مشاعل را بردند و مرد نصرانی از آنچه دیده بود در حیرت و تفکّر بود.
ناگاه دید که مردی بزرگ با جلالت و مهابت از حرم مطهر بیرون آمد و نور روی او عرصه صحن و ایوان را روشن گردانید. پس آمد تا آنکه در آخر ایوان شریف برابر چهل چراغ بزرگ که نصرانی در نزد آن بود بایستاد و دو نفر دیگر در نزد او حاضر شده، ایستادند در برابر او با نهایت ادب و خضوع و خشوع، مانند عبد ذلیل در برابر مولای جلیل. پس آن شخص بزرگ به آن دو نفر توجه نمود و فرمود که بیاورید آن دفتر را که نام های زوار ما را در آن ثبت و ضبط نموده اید. پس آن دو نفر با نهایت تعظیم دفتری را به آن شخص بزرگ تسلیم نمودند. چون بر آن دفتر نظر نمود تغیر کرده و فرمود که: چرا تمام زوار را استیفا ننموده اید؟ و دفتر را به ایشان رد نمود.
چون آن دو نفر این حالت را در او دیدند از ترس به خود پیچیده بلرزیدند و عرض کردند که: ای آقای ما! به حقّ خود و به حق آن کسی که شما اهل بیت را بر دیگران ترجیح و تفضیل داده، که ما کسی را واگذار نکرده ایم و جمیع زایرین را که در حرم و رواق و ایوان و صحن و حجرات و بام ها و خانه ها و خانات و مدارس و محافل و کوچه ها و گذرها و مساجد و غیر آن بودند نوشته ایم و هکذا کسانی را که در حرم و رواق و ایوان و صحن عباسی و توابع آن بوده اند ضبط کرده ایم؛ حتی نسوان و اطفال شیرخوار ایشان را!
پس فرمود: دفتر را به من دهید. چون دادند دیگر بار نظر نمود و فرمود: همان است که گفتم. استقصا نکرده اید. باز سوگند یاد کردند و از ایشان نپذیرفت تا آنکه یکی از ایشان ملتفت شد و گفت: آری! این شخص را ننوشته ایم و اشاره به آن مرد نصرانی نمود. آن شخص بزرگ فرمود که: چرا ننوشته اید؟ عرض کرد: از جهت آنکه نصرانی کافر است و به اراده زیارت شما هم نیامده که مستحق اجر و ثواب و انعام و احسان خداوند منّان گردد، اگر به جهت جرأت و جسارت دخول در صحن شریف مستوجب سخط و عقوبت نگردد. چون این بشنید با تندی به سوی ایشان نگریست و فرمود: «سبحان اللَّه أما حلّ هو بساحتنا»؛ یعنی: آیا در خانه ما وارد نگشته و بر خوان احسان ما نزول ننموده؟ کریم را نشاید که دشمن را از سر خوان انعام و احسان خود براند.
چون نصرانی این حالت را بدید و این سخن را بشنید صیحه ای بزد و بی هوش گردید و به حالت بی هوشی بماند تا آنکه شیخ قبیله با اعراب به سوی او برگشتند. چون او را مدهوش و بی خود دیدند آب بر روی او پاشیدند تا آنکه به خود آمد. پس سبب بی خودی از او پرسیدند. نصرانی گفت: اول مرا کلمه شهادت و اسلام تلقین نمایید بعد از آن جواب خواهید. پس او را کلمه شهادتین تلقین کرده، اقرار نمود و بعد از آن، واقعه را ذکر کرده بر حُسن اعتقاد سایرین افزود.
دارالسلام میثمی ص ۶۶۳ – پایگاه غدیر و پایگاه قائمیه
پایگاه اطّلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 237