مقدمه
زندگی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله ) از صدر اسلام مورد توجه و اهتمام مسلمانان قرار داشته است ؛ با اینهمه ، روایات بیشمار موجود در بیشتر جزئیات همداستان نیستند و به ویژه آگاهیهای ما در باب زندگی آن بزرگوار ، پیش از بعثت ، به تفصیل شرح سیره ایشان پس از بعثت نیست . به هر حال ، آنچه از مطالعه و بررسی زندگی وی در طول ۶۳ سال در ذهن نقش میبندد، بازتابی از تصویر ظهور پیامبری الهی و سرگذشت شخصیتی است که با پشت سر نهادن دشواریهای بسیار ، بیهیچ خستگی و ناامیدی به اصلاح جامعه ، دست زد و توانست جزیره العرب را متحد کند و آماده گستردن اسلام در بیرون از مرزهای عربستان شود و از آن مهم تر دیانتی را بنیاد نهد که اینک یکی از مهمترین ادیان جهان به شمار میرود .
از تولد تا بعثت
تولد حضرت محمد ( ص) بنابر بسیاری از روایات در ۱۷ ربیع الاول عامالفیل ( ۵۷۰ م ) ، یا به روایتی ۱۲ همان ماه در تقویم عربی روی داد . پدر پیامبر(صلی الله علیه و آله )، عبدالله فرزند عبدالمطلب و مادرش آمنه دختر وهب و هر دو از قبیله بزرگ قریش بودند ؛ قبیلهای که بزرگان آن از نفوذ فراوانی در مکه برخوردار بودند و بیشتر به بازرگانی اشتغال داشتند . عبدالله ، پدر پیامبر (صلی الله علیه و آله ) اندکی پیش از تولد فرزندش برای تجارت با کاروانی به شام رفت و در بازگشت بیمار شد و درگذشت . بنابر رسمی که در مکه رایج بود ، محمد (صلی الله علیه و آله ) را به زنی به نام حلیمه سپردند تا در فضای ساده و پاک بادیه پرورش یابد . وی ۶ ساله بود که همراه مادر برای دیدار خویشان به یثرب ( مدینه ) رفت، اما آمنه نیز در بازگشت ، بیمار شد و درگذشت و او را در ابواء ـ نزدیک مدینه ـ به خاک سپردند. محمد ( ص) از این پس در کنف حمایت جدش عبدالمطلب قرار گرفت ، اما او نیز در ۸سالگی وی درگذشت و سرپرستی محمد ( ص) بر عهده عمویش ابوطالب گذارده شد. ابوطالب در سرپرستی برادرزاده اش کوششی بلیغ می کرد . در سفری تجارتی به شام او را با خود همراه برد و هم در این سفر ، راهبی بَحیرا نام ، نشانه های پیامبری را در او یافت و ابوطالب را از آن امر مطلع ساخت. از وقایع مهم پیش از ازدواج پیامبر ( ص ) ، شرکت در پیمانی به نام « حلف الفضول » است که در آن جمعی از مکیان تعهد کردند « از هر مظلومی حمایت کنند و حق او را بستانند » . پیمانی که پیامبر (صلی الله علیه و آله ) بعدها نیز آن را میستود و میفرمود اگر بار دیگر او را به چنان پیمانی باز خوانند ، به آن میپیوندد.
شهرت محمد (صلی الله علیه و آله ) به راستگویی و درستکاری چنان زبانزد همگان شده بود که « امین » لقب گرفت و همین صداقت و درستی توجه خدیجه دختر خویلد را جلب کرد و او را با سرمایه خویش برای تجارت به شام فرستاد ؛ سپس چنان شیفته درستکاری « محمد امین» شد که خود برای ازدواج با وی گام پیش نهاد ، در حالی که بنابر مشهور ، دستکم ۱۵ سالی از او بزرگتر بود . خدیجه برای محمد ( ص ) همسری فداکار بود و تا زمانی که حیات داشت ، پیامبر همسر دیگری برنگزید . او برای پیامبر ( ص ) فرزندانی آورد که پسران همگی در کودکی در گذشتند و در میان دختران ، از همه نامدارتر ، حضرت فاطمه( ع) است . از جزئیات این دوره از زندگی پیامبر ( ص) تا زمان بعثت آگاهی چندانی در دست نیست ؛ جز آنکه می دانیم نزد مردمان به عنوان فردی اهل تأمل و تفکر شناخته شده ، و از خوی و رفتارهای ناپسند قوم خود سخت ناخشنود بود . از آداب و رسوم زشت آنان چشمگیرتر از همه بت پرستی بود و پیامبر (صلی الله علیه و آله ) از آن روی بر میتافت . محمد (صلی الله علیه و آله ) اندکی پیش از بعثت ، دیر زمانی را به تنهایی در غار حرا، در کوهی نزدیک مکه به سر میبرد و زمان را به خاموشی و اندیشه میگذرانید.
از بعثت تا هجرت
گفتهاند نخستین نشانههای بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله ) به هنگام ۴۰ سالگی او ، رؤیاهای صادقه بوده است، اما آنچه در سیره به عنوان آغاز بعثت شهرت یافته ، شبی در ماه رمضان ، یا ماه رجب است که فرشته وحی در غار حرا بر پیامبر (صلی الله علیه و آله ) ظاهر شد و بر او نخستین آیات سوره علق را برخواند . بنابر روایات ، پیامبر (صلی الله علیه و آله ) به شتاب به خانه بازگشت و خواست که او را هر چه زودتر بپوشانند. گویا برای مدتی در نزول وحی وقفهای ایجاد شد و همین امر پیامبر(ص ) را غمناک ساخته بود ، ولی اندکی بعد فرشته وحی باز آمد و آن حضرت را مامور هدایت قوم خود و اصلاح جامعه از فسادهای دینی و اخلاقی و پاک گردانیدن خانه خدا از بتان ، و دلهای آدمیان از خدایان دروغین کرد .
پیامبر (صلی الله علیه و آله ) دعوت به توحید را نخست از خانواده خود آغاز کرد و اول کسی که به او ایمان آورد ، همسرش خدیجه ، و از مردان ، پسر عمویش علی بن ابی طالب ( ع) بود که در آن هنگام سرپرستی او را پیامبر (صلی الله علیه و آله ) بر عهده داشت. در منابع فرق گوناگون اسلامی، از برخی دیگر همچون ابوبکر و زیدبن حارثه ، به عنوان نخستین گروندگان به اسلام نام برده اند، اما باید در نظر داشت که این موضوع برای مسلمانان در گرایشهای مذهبی گوناگون پیوسته افتخاری بود و بعدها به زمینه ای برای منازعات کلامی میان آنان تبدیل شد . هر چند دعوت آغازین بسیار محدود بود ، ولی شمار مسلمانان رو به فزونی داشت و چندی برنیامد که گروه اسلام آورندگان به اطراف مکه میرفتند و با پیامبر (صلی الله علیه و آله ) نماز میگزاردند.
۳ سال پس از بعثت، پیامبر(صلی الله علیه و آله ) دستور یافت تا همگان را از خاندان قریش گرد آورد و دعوت توحید را در سطحی گستردهتر مطرح سازد . پیامبر (صلی الله علیه و آله ) بدین کار دست زد ، اما دعوتش اجابتی چندان نیافت و بر شمار اسلام آورندگان قریش نیفزود. باید گفت با آنکه اشراف مکه دعوت جدید را که بر وحدانیت خدا و برابری انسانها تاکید بسیار داشت ، بر نمیتافتند ، اما فرودستان و بیچیزان ، دین جدید را با دل و جان پذیرا بودند و گروه گروه به آن می گرویدند و برخی از ایشان همچون عمار یاسر و بلال حبشی بعدها از بزرگان صحابه شدند . رفتار قریشیان و به طور کلی مشرکان مکه اگر چه نخست با ملایمت و بیشتر با بیاعتنایی همراه بود ، ولی چون بدگویی از بتان و از آیین و رسوم پدران آنان فزونی یافت ، قریشیان بر پیامبر ( ص) و مسلمانان سخت گرفتند و خاصه ابوطالب عموی پیامبر ( ص) را که جداً از او حمایت میکرد ، برای آزار پیامبر (صلی الله علیه و آله ) در تنگنا قرار دادند . از یک سو تعرض قریشیان و دیگر قبایل به مسلمانان و شخص پیامبر(صلی الله علیه و آله ) فزونی می گرفت و از دیگر سو در صفوف قریشیان نسبت به مخالفت با پیامبر (صلی الله علیه و آله ) یا حمایت از او ، دو دستگی پدید آمد .
سختگیری مشرکان چندان شد که پیامبر (صلی الله علیه و آله ) عدهای از اصحاب را امر کرد تا به حبشه هجرت کنند و به نظر میرسد که برخی از اصحاب نیز میان حبشه و حجاز در رفت و آمد بوده اند . در سال ششم بعثت ، سرانجام قریشیان پیمانی نهادند تا از ازدواج یا خرید و فروش با خاندان عبدالمطلب بپرهیزند . آنان پیمان خویش را بر صحیفهای نوشتند و به دیوار کعبه آویختند. از آن سوی ، ابوطالب و کسانی دیگر از خاندان او نیز همراه پیامبر(صلی الله علیه و آله ) و خدیجه به درهای مشهور به « شعب » ابوطالب ، پناه بردند و تا جایی که ممکن بود ، نه کسی به آنجا می آمد و نه خود از آن بیرون می شدند . سرانجام ، پس از آنکه خطوط آن صحیفه را موریانه از میان برده بود ، قریشیان پذیرفتند که مخالفان را رها کنند و از محاصره ایشان دست بردارند ( سال ۱۰ بعثت ) . بدین سان پیامبر (صلی الله علیه و آله ) و خاندان او از تنگنا رهایی یافتند. اندکی پس از خروج پیامبر (صلی الله علیه و آله ) از شعب ، دو تن از نزدیکترین یاورانش ، خدیجه و ابوطالب وفات یافتند.
با وفات ابوطالب ، پیامبر (صلی الله علیه و آله ) یکی از جدیترین حامیان خود را از دست داد و مشرکان با فرصت به دست آمده بر اذیت و آزار پیامبر (صلی الله علیه و آله ) و مسلمانان افزودند ، کوشش پیامبر( ص ) برای دعوت ساکنان خارج مکه ، به ویژه طایف ، به جایی نرسید و او آزرده خاطر و ناآسوده به مکه بازگشت. سرانجام ، توجه پیامبر (صلی الله علیه و آله ) به شهر یثرب جلب شد که شهری مستعد برای دعوت اسلام بود . در آن شهر دو قبیله اصلی ، یعنی اوس و خزرج ، بیشتر اوقات با هم در جنگ و ستیز بودند و از کسی که ایشان را به آشتی و دوستی دعوت کند ، استقبال میکردند . پیامبر (صلی الله علیه و آله ) اتفاقاً ۶ تن از خزرجیان را در موسم حج دید و اسلام را بر ایشان عرضه کرد و آنان چون به شهر خویش بازگشتند ، به تبلیغ دعوت پرداختند. سال بعد ، یعنی در سال ۱۲ بعثت ، تنی چند از اوس و خزرج ، به خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله ) آمدند و در عقبه ، درهای در نزدیکی مکه ، با آن حضرت بیعت کردند و پیامبر (صلی الله علیه و آله ) نماینده ای برای ترویج و تعلیم اسلام با آنان همراه کرد . این بیعت نخستین پایه حکومتی شد که پیامبر (صلی الله علیه و آله ) در یثرب بنیاد نهاد . سال بعد نیز شمار بیشتری از یثربیان با پیامبر ( ص) بیعت کردند و گویا در یثرب جز گروه اندکی نمانده بود که به اسلام در نیامده باشند . گرچه این مذاکرات پنهانی بود ، ولی قریشیان بدان آگاهی یافتند و پس از شور درباره رسیدگی به کار پیامبر ( ص) و مسلمانان ، بر آن شدند که از همه تیرههای قریش کسانی گرد آیند و شبانه پیامبر (ص) را بکشند تا خون او برگردن کسی نیفتد . پیامبر (صلی الله علیه و آله ) که از این توطئه آگاه شده بود ، حضرت علی (ع) را بر جای خویش نهاد و خود به شتاب ، در حالی که ابوبکر نیز با او همراه شده بود ، به سوی یثرب روان شد.
از هجرت تا رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله )
خروج پیامبر (صلی الله علیه و آله ) از مکه که از آن به هجرت تعبیر شده ، نقطه عطفی در تاریخ زندگی آن حضرت و نیز تاریخ اسلام است ؛ زیرا از آن پس پیامبر (صلی الله علیه و آله ) ، تنها مشرکان را به دوری از بت پرستی و ایمان به خدای یگانه فرا نمیخواند ، بلکه دیگر در رأس حکومتی قرار گرفته بود که میبایست بر مبنای شریعتی آسمانی جامعهای نوین بنا نهد ؛ اما اینکه برخی از نویسندگان برآنند که پیامبر (صلی الله علیه و آله ) در مدینه رسالت و دعوت و تبلیغ را رها کرد ، درست نیست و پیامبر (صلی الله علیه و آله ) هرگز این نقش را از دست ننهاد . گسیل داشتن کسانی برای تبلیغ اسلام به میان قبایل و ارسال دعوتها به فرمانروایان کشورها مؤید این معنی است. هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله ) از مکه به مدینه ، نزد مسلمانان با اهمیت بسیار تلقی شد ، تا بدانجا که مبدا تاریخ ایشان قرار گرفت و این خود نشان دهنده برداشتی است که اعراب از هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله ) به عنوان یک مرحله نوین داشتند . سرانجام پیامبر(صلی الله علیه و آله ) در ماه ربیع الاول سال ۱۴ بعثت به یثرب رسید ؛ شهری که از آن پس به نام آن حضرت ، مدینه الرسول یا به اختصار مدینه نام گرفت . آن حضرت نخست در جایی بیرون شهر ، به نام قبا درنگ فرمود و یثربیان به استقبال او شتافتند . پس از چند روزی ، به شهر در آمد و در قطعه زمینی خشک ، مسجدی به دست خود و اصحاب و یارانش بنا کرد که بنیاد مسجد النبی کنونی در مدینه منوره است.
روز به روز بر شمار مهاجران افزوده میشود و انصار ـ که اینک به ساکنان پیشین یثرب اطلاق میشد ـ آنان را در منزل خویش جای می دادند . پیامبر (صلی الله علیه و آله ) ، نخست میان انصار و مهاجران پیمان برادری برقرار کرد و خود علی بن ابی طالب (ع) را به برادری برگرفت. عده ای اندک نیز بودند که اگرچه به ظاهر ادعای اسلام میکردند ، ولی به دل ایمان نیاورده بودند ، و اینان را « منافقین » می نامیدند . مدتی پس از ورود به مدینه ، پیامبر (صلی الله علیه و آله ) با اهالی شهر ، حتی یهودیان پیمانی بست تا حقوق اجتماعی یکدیگر را رعایت کنند. چندی بعد قبله مسلمانان از بیت المقدس به سوی کعبه تغییر یافت و هویت مستقل برای اسلام تثبیت شد . در سال نخستین هجرت ، مسلمانان با مشرکان مکه برخوردی جدی پیدا نکردند و برخوردها از سال دوم آغاز شد. در واقع بیشتر اوقات پیامبر (صلی الله علیه و آله ) در دوران پس از هجرت به حفاظت از جامعه کوچک مسلمانان مدینه و گسترش حوزه نفوذ اسلام گذشت . پیامبر (صلی الله علیه و آله ) و مسلمانان نخست میبایست مشرکان را به اسلام می خواندند ، یا خطر هجوم و حمله دائمی ایشان را دفع می کردند . متدینان به ادیان دیگر ، به ویژه یهود ، گویا نخست روابطی دوستانه با پیامبر(صلی الله علیه و آله ) و مسلمانان داشتند ، یا دست کم چنین وانمود میکردند ، ولی اندکی بعد از در دشمنی و ستیز در آمدند و گاه حتی با دشمنان پیامبر (صلی الله علیه و آله ) دست یاری دادند . به هر حال ، در تحلیل رفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله ) و مسلمانان با آنان ، باید مواضع ایشان را در قبال مشکلات و خطراتی که جامعه مسلمانان را تهدید میکرد ، در نظر آورد و تقابلی که احیاناً در این میان دیده میشود ، به هیچ روی نباید به نزاعهای مذهبی و جز آن تعبیر شود ؛ چه ، آیات فراوانی در قرآن کریم و هم بسیاری رفتارهای پیامبر (صلی الله علیه و آله ) ، حاکی از احترام نسبت به متدینان واقعی به ادیان آسمانی ، و نشان دهنده یکی بودن اساس آنهاست .
در سال ۲ ق ، مهمترین برخورد نظامی مسلمانان و مشرکان مکه پیش آمد : در نبردی که به بدر مشهور شد ، با آنکه عده مسلمانان کمتر از مکیان بود ، توانستند پیروزی را از آن خود کنند و از مشرکان بسیاری کشته و اسیر شدند و دیگران نیز گریختند. پیروزی در بدر ، به مسلمانان روحیه بخشید ، اما در مکه همگی داغدار و خشمگین از شکست ، و در اندیشه انتقام بودند . از آن سوی نخستین درگیری مسلمانان با یهودیان بنیقینقاع که در بیرون مدینه سکنی داشتند ، اندکی پس از بدر پدید آمد و یهودیان ناچار عقب نشستند و آن ناحیه را به مسلمانان دادند.
در سال ۳ ق ، قریشیان از قبایل متحد خود بر ضد مسلمانان یاری خواستند و با لشکری مجهز به فرماندهی ابوسفیان ، به سوی مدینه به راه افتادند. پیامبر (صلی الله علیه و آله ) نخست قصد داشت در مدینه بماند ، ولی سرانجام بر آن شد تا برای مقابله با لشکر مکه از شهر بیرون رود . در جایی نزدیک کوه احد ، دو لشکر با یکدیگر رو به رو شدند و با اینکه نخست پیروزی با مسلمانان بود ، ولی با ترفندی که خالد بن ولید به کاربرد و با استفاده از غفلت گروهی از مسلمانان ، مشرکان از پشت هجوم بردند و به کشتار آنان پرداختند . در این جنگ حمزه عموی پیامبر ( ص) به شهادت رسید ، پیامبر (صلی الله علیه و آله ) خود زخم برداشت و شایعه کشته شدن او نیز موجب تضعیف روحیه مسلمانان شد . مسلمانان غمگین به مدینه بازگشتند و آیات قرآن که در این واقعه نازل شد ، در بر دارنده تسلیت بر مسلمانان است.
در سال ۴ ق چند درگیری پراکنده با قبایل اطراف مدینه پیش آمد که دیانت جدید را به سود خود نمیدیدند و ممکن بود با یکدیگر متحد شده ، به مدینه هجوم آوردند . دو حادثه رجیع و بئر معونه که طی آن مبلغان مسلمان توسط جنگجویان قبایل متحد کشته شدند ، نشان از همین اتحاد ، و نیز تلاش پیامبر (صلی الله علیه و آله ) برای گسترش اسلام در مدینه دارد. در این سال یکی از مهمترین درگیریهای پیامبر (صلی الله علیه و آله ) با قومی از یهود مدینه به نام بنی نضیر پیش آمد که پیامبر (صلی الله علیه و آله ) با ایشان به مذاکره پرداخت و یهودیان قصد جان او را کردند ، اما سرانجام ناچار شدند از آن منطقه کوچ کنند.
در سال بعد پیامبر (صلی الله علیه و آله ) و مسلمانان به حدود مرزهای شام در جایی به نام دومه الجندل رفتند ؛ وقتی سپاه اسلام به آنجا رسید ، دشمن گریخته بود و پیامبر (صلی الله علیه و آله ) و مسلمانان به مدینه بازگشتند. سال ۵ ق به پایان نرسیده بود که خطر بسیار بزرگی پیامبر (صلی الله علیه و آله ) و مسلمانان را تهدید کرد . قریشیان مکه و یهودیان رانده شده بنینضیر و دیگر هم پیمانان ایشان بر ضد پیامبر ( ص) متحد شدند و با لشکری گران که شمار سپاهیان آن را تا ۱۰ هزار گفتهاند ، به سوی مدینه به راه افتادند . چون خبر به پیامبر (صلی الله علیه و آله ) رسید ، بنا بر روایت مشهوری ، به پیشنهاد سلمان فارسی به حفر خندق در اطراف مدینه امر فرمود . بدین ترتیب ، چون لشکر کفار به مدینه رسید ، با این تدبیر جدید جنگی رو به رو شد و در طول روزهایی که دو لشکر در برابر هم صف آراسته بودند ، تنها درگیریهایی پراکنده رخ داد . سرانجام ، پس از ۱۵ روز ، لشکر کفار بینتیجه بازگشت و مسلمانان به زندگی عادی خود برگشتند.
در سال ۶ ق ، مسلمانان توانستند قوم بنی مصطلق را که بر ضد پیامبر (صلی الله علیه و آله ) در صدد تجمع بودند ، شکست دهند و در همان سال دسته های گوناگون از سپاهیان مسلمان به سوی قبایل اطراف گسیل شدند . بر اثر اهتمام و کوشش پیگیر پیامبر (صلی الله علیه و آله ) اینک بسیاری مشکلات از سر راه مسلمانان برداشته شده بود ، زیرا در شمال شبه جزیره ، بسیاری طوایف در برابر پیامبر (صلی الله علیه و آله ) سر اطاعت فرود آورده ، یا مسلمان شده بودند و تنها جایی که هنوز خاطر پیامبر (صلی الله علیه و آله ) را مشغول می داشت ، مکه بود . در این سال پیامبر( ص) و مسلمانان قصد کردند که برای اجرای مراسم حج به مکه روند و به همین منظور به سوی مکه به راه افتادند . قریشیان بر منع ورود پیامبر (صلی الله علیه و آله ) همداستان شدند و کس نزد آن حضرت روانه کردند و او را از قریشیان بیم دادند ، ولی پیامبر (صلی الله علیه و آله ) تاکید کرد که قصد جنگ ندارد و حرمت خانه خدا را واجب میداند و حتی فرمود که حاضر است برای مدتی با قریشیان در صلح شود . قریشیان نخست هم رای نبودند ، ولی سرانجام کسی را برای عقد قرار داد صلح نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله ) فرستادند . بر مبنای این ، میان پیامبر (صلی الله علیه و آله ) و قریشیان ۱۰ سال صلح و متارکه جنگ اعلام گردید و شرط شد که پیامبر ( ص) از ورود به مکه تا سال آینده خودداری کند. بنابر روایاتی ، هر چند برخی از مسلمانان نخست این صلح را برنتافتند ، اما سرانجام به اهمیت آن برای گسترش اسلام پی بردند.
چون پیامبر (صلی الله علیه و آله ) از کار قریشیان بپرداخت ، در سال ۷ ق ، تصمیم به دعوت فرمانروایان و پادشاهان ممالک اطراف گرفت . سپس نامه هایی به امپراتور روم شرقی ، نجاشی و نیز امیر غسانیان شام و امیر یمامه فرستاد. هم در این سال پیامبر (صلی الله علیه و آله ) بر یهودیان خیبر پیروز شد که پیش از آن چندین بار با دشمنان بر ضد او هم پیمان شده بودند و آن حضرت از جانب ایشان آسوده خاطر نبود ، قلعه خیبر که در نزدیکی مدینه واقع شده بود، به تصرف مسلمانان در آمد و پیامبر (صلی الله علیه و آله ) پذیرفت که یهودیان به کار زراعت خویش در آن منطقه ادامه دهند و هر سال از محصول خود بخشی به مسلمانان بپردازند ، پیامبر (صلی الله علیه و آله ) به مدینه بازگشت ، اما گسیل داشتن سپاهیان و کاروانها به اطراف و اکناف ادامه داشت.
در سال ۸ ق ، قریشیان پیمان خود را شکستند و شبانگاه بر طایفهای که با مسلمانان هم پیمان بودند ، هجوم بردند . بدین سبب ، پیامبر (صلی الله علیه و آله ) با سپاهی انبوه قصد مکه کرد و شب هنگام بیرون مکه اردو زد . ابوسفیان ، بزرگ مشرکان به شفاعت عباس عموی پیامبر (ص) ، نزد آن حضرت آمد و اظهار اسلام کرد و پیامبر (صلی الله علیه و آله ) خانه او را جایگاه امن قرار داد. لشکر اسلام بیمقاومتی وارد مکه شد و پیامبر(صلی الله علیه و آله ) بلافاصله فرمان عفو عمومی صادر کرد و خود به درون کعبه شد و خانه را از بتان پاک فرمود . آنگاه بر بلندی صفا نشست و همگی مردم با او دست بیعت دادند. هنوز ۱۵ روز از اقامت پیامبر (صلی الله علیه و آله ) در مکه نگذشته بود که برخی از طوایف پرشمار و مسلمان ناشده جزیره العرب بر ضد آن حضرت متحد شدند . پیامبر (صلی الله علیه و آله ) با لشکری انبوه از مسلمانان از مکه بیرون آمد و چون به جایی به نام حنین رسید ، دشمنان که در درههای اطراف کمین کرده بودند ، به تیراندازی پرداختند . شدت تیرباران چنان بود که سپاه اسلام روی به عقب نهاد ، گروهی اندک بر جای ماندند ، ولی سرانجام گریختگان نیز بازگشتند و بر سپاه دشمن هجوم بردند و ایشان را بشکستند.
در تابستان سال ۹ ق ، به پیامبر (صلی الله علیه و آله ) خبر رسید که رومیان لشکری ساخته اند و قصد حمله به مدینه دارند . پیامبر (صلی الله علیه و آله ) و مسلمانان به مقابله رفتند تا به تبوک رسیدند ، ولی جنگی رخ نداد و پیامبر (صلی الله علیه و آله ) پس از عقد پیمانهایی با قبایل آن حدود به مدینه بازگشت. پس از این ماجرا که به غزوه تبوک شهرت یافت ، اسلام در همه جای جزیره العرب روی به گسترش نهاد . از این پس همواره هیاتهای نمایندگی قبایل گوناگون به مدینه میآمدند و به اسلام میگرویدند . عملاً همه سال ۱۰ ق را که « سنه الوفود » خوانده شد ، پیامبر (صلی الله علیه و آله ) در مدینه بود و فرستادگان قبایل را میپذیرفت . هم در این سال پیامبر (صلی الله علیه و آله ) با مسیحیان نجران پیمان بست ، به حج رفت و در بازگشت در جایی به نام غدیر خم ، علی بن ابی طالب (ع) را « مولا» ی مسلمانان پس از خود اعلام کرد.
در اوایل سال ۱۱ ق ، بیماری و رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله ) پیش آمد . چون بیماری پیامبر (صلی الله علیه و آله ) سخت شد ، به منبر رفت و مسلمانان را به مهربانی با یکدیگر سفارش فرمود و گفت اگر کسی را حقی بر گردن من است بستاند ، یا حلال کند و اگر کسی را آزردهام اینک برای تلافی آمادهام. وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله ) در ۲۸ صفر سال ۱۱ ق ، یا به روایتی در ۱۲ ربیع الاول همان سال در ۶۳ سالگی روی داد . در آن وقت از فرزندان او جز حضرت فاطمه ( ع) کسی زنده نبود . دیگر فرزندانش ،از جمله ابراهیم که یکی دو سال پیش از وفات پیامبر(صلی الله علیه و آله ) به دنیا آمد ، همگی در گذشته بودند. پیکر مطهر پیامبر(صلی الله علیه و آله ) را حضرت علی (ع) به یاری چند تن دیگر از خاندان او غسل داد و کفن کرد و در خانهاش ـ که اینک داخل در مسجد مدینه است ـ به خاک سپردند .
در وصف رفتار و صفات پیامبر (صلی الله علیه و آله ) گفتهاند که اغلب خاموش بود و جز در حد نیاز سخن نمیگفت . هرگز تمام دهان را نمیگشود ، بیشتر تبسم داشت و هیچ گاه به صدای بلند نمیخندید ، چون به سوی کسی می خواست روی کند ، با تمام تن خویش بر میگشت . به پاکیزگی و خوشبویی بسیار علاقهمند بود ، چندانکه چون از جایی گذر میکرد ، رهگذران پس از او ، از اثر بوی خوش ، حضورش را در مییافتند . در کمال سادگی میزیست ، بر زمین مینشست و بر زمین خوراک میخورد و هرگز تکبر نداشت . هیچ گاه تا حد سیری غذا نمیخورد و در بسیاری موارد ، به ویژه آنگاه که تازه به مدینه در آمده بود ، گرسنگی را پذیرا بود . با اینهمه ، چون راهبان نمیزیست و خود میفرمود که از نعمتهای دنیا به حد ، بهره گرفته ، هم روزه داشته ، و هم عبادت کرده است . رفتار او با مسلمانان و حتی با متدینان به دیگر ادیان، روشی مبنتی بر شفقت و بزرگواری و گذشت و مهربانی بود . سیرت و زندگی او چنان مطبوع دل مسلمانان بود که تا جزئیترین گوشه های آن را سینه به سینه نقل می کردند و آن را امروز هم سرمشق زندگی و دین خود قرار میدهند .
پیام بنیادی اسلام ، بازگشت به هدف مشترک پیامبران ، یعنی توحید و یکتا پرستی بود ؛ باوری که ایمان بدان در آموزهای مشهور از پیامبر اکرم ( ص) مایه رستگاری انسان دانسته شده است : قولوا لا اله الا الله تفلحوا. در چنین تفکری ، همراه با اقامه « قسط» که یکی از اهداف اصلی پیامبران الهی است ( نک : حدید ۵۷/۲۵ ) ، همه امتیازات بشری همچون رنگ و نژاد و زبان و جز آن تنها دستمایهای برای شناخت مردمان از یکدیگر دانسته شده ، و آنچه ملاک و میزان برتری دانسته شده ، فقط « تقوا» است ( نک : حجرات / ۴۹ / ۱۳) . پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله ) برای تحقق این جنبه از رسالت خویش ، در شهری کوچک حکومتی مبتنی بر اصل توحید و قسط بنا نهاد و اقوام ناسازگار حجاز و تهامه را به سوی اتحاد و تشکیل « امت واحده » رهنمون شد ( نک : انبیاء / ۲۱ / ۹۲ ) که به منزله بازگشتی به این پیشینه قرآنی بود که همگی مردمان نخست امتی یکپارچه بوده اند و پیامبران همواره کوشیده اند تا یگانگی امت را باز گردانند و قوام بخشند ( بقره / ۲/ ۲۱۳ ) . پیام رسالت آن حضرت ، هر چند که نخست میبایست انذار خود را از قوم و بوم خود آغاز میکرد ( نک : انعام /۶/ ۹۲ ) ، از آغاز پیامی جهان شمول بود ( یوسف / ۱۲/ ۱۰۴ ) . در برخورد با آداب و رسوم مردمان عرب ، اگر چه قرآن در مقام ستیز با مظاهر ناپسند آن بر آمده، و مثلاً حمیت اعراب پیش از اسلام را « حمیه الجاهلیه » خوانده است ( نک : فتح / ۴۸ / ۲۶ ) ، اما در برخورد با رسوم پسندیده و گاه مبتنی بر تعالیم آسمانی ، نقش اسلام جهت بخشی توحیدی و تصحیح انحرافها بود .
رحلت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله )
در سال یازدهم هجرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله ) در آخرین سفرحج (در عرفه)، در مکه و در غدیرخم، در مدینه قبل از بیمارى و بعد از آن در جمع یاران و یا در ضمن سخنرانى عمومى، با صراحت و بدون هیچ ابهام، از رحلت خود خبر داد. چنان که قرآن رهروان رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) را آگاه ساخته بود که پیامبر هم در نیاز به خوراک و پوشاک و ازدواج و وقوع بیمارى و پیرى مانند دیگر افراد بشر است و همانند آنان خواهد مرد.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) یک ماه قبل از رحلت فرمود:
” فراق نزدیک شده و بازگشت به سوى خداوند است. نزدیک است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمایم و من دو چیز گران در میان شما مى گذارم و مى روم: کتاب خدا و عترتم، و خداوند لطیف و آگاه به من خبر داد که این دو هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا کنار حوض کوثر برمن وارد شوند. پس خوب بیندیشید چگونه با آن دو رفتار خواهید نمود.”
در حجه الوداع در هنگام رمى جمرات فرمود: “مناسک خود را از من فرا گیرید، شاید بعد از امسال دیگر به حج نیایم و هرگز مرا دیگر در این جایگاه نخواهید دید.”
روزى به آن حضرت خبر دادند که مردم از وقوع مرگ شما اندوهگین و نگرانند. پیامبر در حالى که به فضل بن عباس و على بن ابیطالب (ع) تکیه داده بود به سوى مسجد رهسپار گردید و پس ازدرود و سپاس پروردگار، فرمود: “به من خبر داده اند شما از مرگ پیامبر خود در هراس هستید. آیا پیش از من، پیامبرى بوده است که جاودان باشد؟! آگاه باشید، من به رحمت پروردگار خود خواهم پیوست و شما نیز به رحمت پروردگار خود ملحق خواهید شد.”
روزی دیگر پیامبر (صلی الله علیه و آله ) با کمک علی (ع) و جمعی از یاران خود به قبرستان بقیع رفت و برای مردگان طلب آمرزش کرد.
سپس رو به علی (ع) کرد و فرمود: ” کلید گنجهای ابدی دنیا و زندگی ابدی در آن، در اختیار من گذارده شده و بین زندگی در دنیا و لقای خداوند مخیر شده ام، ولی من ملاقات با پروردگار و بهشت الهی را ترجیح داده ام.”
در چند روز آخر از زندگى رسول اکرم (صلی الله علیه و آله ) آن بزرگوار در مسجد پس از انجام نماز صبح فرمود:
“اى مردم! آتش فتنه ها شعله ور گردیده و فتنه ها همچون پارههاى امواج تاریک شب روى آورده است. من در روز رستاخیز پیشاپیش شما هستم و شما در حوض کوثر بر من در می آئید.
آگاه باشید که من درباره ثقلین از شما می پرسم، پس بنگرید چگونه پس از من درباره آن دو رفتار می کنید، زیرا که خدای لطیف و خبیر مرا آگاه ساخته که آن دو از هم جدا نمی شوند تا مرا دیدار کنند. آگاه باشید که من آن دو را در میان شما به جای نهادم ( کتاب خدا و اهل بیتم ). بر ایشان پیشی نگیرید که از هم پاشیده و پراکنده خواهید شد و درباره آنان کوتاهی نکنید که به هلاکت می رسید.” آنگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله ) با زحمت به سوی خانه اش به راه افتاد. مردم با چشمانی اشک آلود آخرین فرستاده الهی را بدرقه می کردند.
در آخرین روزها پیامبر به علی (ع) وصیت نمود که او را غسل و کفن کند و بر او نماز بگزارد. علی (ع) که جانش با جان پیامبر آمیخته بود، پاسخ داد: ” ای رسول خدا ، می ترسم طاقت این کار را نداشته باشم. ” پیامبر (صلی الله علیه و آله ) علی (ع) را به خود نزدیک کرد . آنگاه انگشترش را به او داد تا در دستش کند. سپس شمشیر، زره و سایر وسایل جنگی خود را خواست و همه آنها را به علی سپرد.
فردای آن روز بیماری پیامبر (صلی الله علیه و آله ) شدت یافت اما او در همین حال نیز اطرافیان خود را درباره حقوق مردم و توجه به مردم سفارش می کرد. سپس به حاضران فرمود: ” برادر و دوستم را بخواهید به اینجا بیاید.” ام سلمه، همسر پیامبر گفت: ” علی را بگویید بیاید.
زیرا منظور پیامبر جز او کس دیگری نیست.” هنگامی که علی (ع) آمد ، پیامبر به او اشاره کرد که نزدیک شود. آنگاه علی (ع) را در آغوش گرفت و مدتی طولانی با او راز گفت تا آنکه از حال رفت و بیهوش شد. با مشاهده این وضع، نواده های پیامبر (صلی الله علیه و آله ) حسن و حسین (ع) به شدت گریستند و خود را روی بدن رسول خدا افکندند. علی (ع) خواست آن دو را از پیامبر (صلی الله علیه و آله ) جدا کند. پیامبر (صلی الله علیه و آله ) به هوش آمد و فرمود:
“علی جان آن دو را واگذار تا ببویم و آنها نیز مرا ببویند، آن دو از من بهره گیرند و من از آنها بهره گیرم.”
سرانجام پیامبر (صلی الله علیه و آله ) هنگامی که سرش بر دامان علی (ع) بود، جان به جان آفرین تسلیم کرد.
بازدیدها: 290