«بسم الله الرحمن الرحیم»
بدون مقدمه چینی عرض کنم که دین در جامعه ی ما خوب معرفی نشده و حتی می شود گفت که دین در جامعه ی ما به طور بدی جا افتاده است، به طور بدی معرفی می شود؛ هم بین غالب متدیّنین و مومنین و هم بین غالب کسانی که غیر متدینانه زندگی می کنند و خودشان را جزء مذهبی ها نمی دانند. صفای متدینی رو عشق است که دین دار هستند ولی تعریف صحیحی بعضا از دین داری ندارند و سوء تفاهمی که وجود دارد بین خیلی از کسانی که دین داری نمی کنند؛ نسبت به دین آن سوء تفاهم را هم باید برطرف کرد، آن ها آدم های دین هستند، برای دین هستند، منتهی دین بد جا افتاده است؛ هر کسی از یک منظر به دین نگاه می کند و ما البته باید از همه ی جوانب دین را نگاه کنیم و نمی خواهیم بگوییم که از این منظری که مردم معمولا نگاه می کنند این غلط است، نه بلکه تک بُعدی نگاه نکنیم؛ مثال بزنم: یک پدر و مادری پسرشان را دوست دارند به چند دلیل: پسرشان نان آور خانه است و این پدر و مادر کسی را به غیر از این پسر ندارند و اگر این پسر نباشد صدقه خور می شوند، خب این یک دلیل برای دوست داشتن پسرشان، ولی واقعا فقط همین یک دلیل است؟! نه بچه شان است، حتی اگر این بچه نان آور خانه نبود، باز هم بچه اش است و دوستش دارد، جدای از این دو دلیل، آقا پسر خوش اخلاقی است که اصلا اگر پسر این ها هم نبود، نان آور هم نبود، خوش اخلاقی او، او را دل نشین می کرد، می شود دلیل سوم، جدای از این سه دلیل می بینی که این آقا پسر یک مشکل دیگر دارد و آن هم این است که خیلی خوشگل است، خوش سیما است، همه برای او می میرند، خوش سلیقه است، اصلا اگر اخلاق او هم خوب نبود به خاطر خوشگلی او همه دوستش داشتند، حالا پسر این ها هم که هست دیگر چه بهتر، حالا این پدر و مادر یک پسری دارند خوشگل است، خوش اخلاق است، به دو مستقل دوستش دارند بچه را، نان آور خانه است و اصلا پسر آن ها است، طبیعتا او را خیلی دوست دارند، شما نباید این پدر و مادر را متهم کنید به این که چون نان شما را تامین می کند شما او را دوستش دارید؛ این پدر و مادر ناراحت می شود، می گوید اصلا اگر نان به ما نمی داد، اخلاقش نمی دانید چه است، انقدر اخلاق خوبی دارد که به خاطر اخلاقش ما او را دوستش می داشتیم. یا مثلا بگویند شما بچه تان را بخاطر اینکه اخلاقش خوب است دوستش دارید، می گوید والا به خدا بچه من است، اگر بد اخلاق هم که بود باز هم بچه من است و دوستش دارم؛ چهار دلایل مختلف وجود دارد، به واسطه هر کدام از این چهار تا مستقل بچه اش را دوست دارد. نمی شود اینطور باشد؟ چرا در خیلی از موارد می شود، طرف ماشین می خرد، ماشین هم ماشین خوبی است از نظر کار کردن، سر و صدا در داخلش نمی آید، مصرفش کم است و…، جداگانه یک بار به دلیل خوب کار کردن این ماشین، ماشین خودش را دوست دارد، جداگانه هم چون ماشین زیبایی است، حالا این ماشین زیبا و ماشینی که درست کار می کند را یک فرد عزیزی پدرش که او را خیلی دوست دارد آن را به او هدیه داده است برای شب عروسی اش، خب دیگر به سه دلیل ماشینش را دوست دارد؛ این اتفاق ها در زندگی ما زیاد می افتد، به چند دلیل و دلایل کاملا مستقل آدم یک شخصی را یا یک چیزی را دوست دارد.
ما به چه دلیل داریم دین داری می کنیم؟ به یک دلیل؟ اگر به یک دلیل است، اجحاف در حق دین است؛ آقا من به یک دلیل دین داری می کنم، آن هم این است که اگر دین داری نکنم میروم جهنم، خب این واقعا خیلی بد است؛ آقا شما به چند دلیل دین داری می کنی؟ می گوید من به دو دلیل: یکی اینکه اگر دین داری نکنم میروم جهنم، دیگری اینکه دین عشقم است با او حال می کنم، من در معنویت صفا می کنم ، در مناجات با خدا آرام می شوم، اولیاء خدا را دوست دارم، نماز می خوانم به طمأنینه و سکینه میرسم، این شد دو دلیل، ۱٫ دین عشقت است ۲٫ اگر دین داری نکنی قیامتی است و از خدا می ترسی (خوف و شوق). همین دو دلیل؟! مشهورترین دلایلی که شما می بینید بین مردم رواج دارد این دو تا است، من یک دلیلی را می خواهم برای دینداری عرض کنم که این دلیل یک کمی غریب است، ما باید این دلیل را زنده کنیم، معمول است که به دیندار ها می گویند اینها خیلی معتقد هستند، معمول است که به دیندار ها می گویند اینها خیلی عاشق هستند، معمول است که به دیندار ها می گویند این ها خیلی خدا ترس هستند، دین را از بُعد اعتقاد به خدا ( که حالا شد دلیل سوم)، می گوید اصلا جهنمی هم که نباشد، من به خدا معتقد هستم، دستور داده من می گویم چشم.
مشهور است که دیندار ها ۱٫ عاشق خدا هستند ۲٫ معتقد به خدا هستند ۳٫خدا ترس هستند.
حالا اینها به هم ربط هم دارد ولی این سه وجه، این سه دلیل برای دینداری خیلی مشهور است، کافی نیست، حتی اگر ما محدود بشویم به این سه دلیل، دینداری خودمان هم ممکن است که ضربه بخورد و ممکن است به دینداری دیگران هم صدمه بزنیم، بعضی ها ممکن است جذب به دین نشوند و حتی بدشان بیاید از دین؛ آقا مگر طرف اعتقاد ندارد به خدا؟! حالا آن اعتقادی که شما داری را آن ندارد! پس اگر اعتقاد ندارد برود به جهنم و اینها! نه آقا این طوری به این سادگی دیگران را جهنم نمی فرستد که! آن سبک زندگی، سبک روحیه و افکارش این نیستش که شما هستی، شما خیلی با اعتقادات زندگی می کنی، آن حالا اینطوری نیست، این زیاد ایرادی ندارد، باید ببینیم آن به چه دلیل می تواند به دینداری قانع بشود؛ آقا ما صفای باطن داریم حال می کنیم با دینداریمان، آن کسی که صفای باطن ندارد اصلا نمی خواهیم بیاید دینداری کند! نه عزیز من، آن هم صفای باطن دارد ولی مثل مثل تو ممکن است اهل حال نباشد، اصلا بدش می آید شما انقدر گریه می کنید، خدا آدم ها را متفاوت آفریده. شما نباید بگویی به این دلیلی که من دین داری می کنم حتما توهم باید بیایی به این دلیل دینداری کنی، بعضی ها بیشتر عاطفی هستند، بعضی ها کمتر عاطفی هستند، بعضی ها عاطفه شان در ارتباط با اهل بیت و مناجات فعال نشده، بعضی ها عاطفه شان فعال شده. این ها دلایل دینداری نیست و ممکن است بعضی ها به دلایل دیگری بتوانند دینداری کنند که آن دلایل معرفی نشده است ( بحث من سر این است).
یکی از دلایل دینداری می تواند این باشد، که اتفاقا چقدر فراوان در آیات و روایات به این دلیل پرداخته شده است و ما کمتر در جامعه مان از آن حرف می زنیم، به این دلیل من عرض می کنم که دین بد جا افتاده است، دین خوب جا نیفتاده است، یعنی تعریف کامل و همه جانبه ای از دین بین ما مشهور نیست، آنوقت یک عده ای الکی دشمن دین می شوند و یک عده ای هم ممکن است چون آن بُعد را قبول ندارند آسیب ببینند، که حالا آسیب آن را عرض می کنم.
یک بُعد دیگر دین، عقلانیتی است که در دین است.
آقا شما چرا دینداری می کنی؟ این هم بگو، بگو اعتقادات به جای خودش، ترس از خدا و قیامت و عذاب الهی به جای خودش، عشق و حال و صفا و معنویت و محبت هم به جای خودش، من گاهی دینداری می کنم سر اینکه دینداری خیلی معقول است؛ بگو شما چرا نمی روی وسط جاده بایستی ماشین به سرعت صد و بیست تا دارد می آید بخواهی امتحان کنی ترمز ماشین را! بر می گردد به شما می گوید هیچ آدم عاقلی این کار را نمی کند، چون یک وقت ترمز ماشین نگرفت، حالا من این وسط باید بایستم ترمز آن را امتحان کنم! می گویند چرا نمی روی؟! از ترس خدا نمی روی؟! می گویی نه بابا، چون کار عاقلانه ای نیست، عقل می گوید نرو. دین هم همین است، آقا به آن هایی که عشق بازی می کنند با معنویت و خدا و این ها نگاه نکنید، دین به شدت عقلانی است، حالا بعضی ها عشق و حال هم با دین می کنند، آخه خاصیت دین است که تو هم میتوانی با آن عشق بازی کنی و هم میتوانی با آن برخورد عقلانی داشته باشی.
همه ی ما بلا استثنا به نور احتیاج داریم، به نور قرآن احتیاج داریم، به نور اهل بیت احتیاج داریم، نمی توانیم بدون آن ها زندگی کنیم، افسرده می شویم، پوسیده می شویم، لطمه ی جسمی، عصبی، روانی، روحی می خوریم، نیاز داریم؛ آقا شما خیلی عاشق اهل بیت هستید؟ نه به خدا عاشق اهل بیت هم نیستم ولی خب می دانم اثر خوب دارد، عقلا بحث کردیم، بررسی کردیم دیدیم که عقلا لازم است، حالا هر کسی هم بحث نکرده برود بحثش را در بیاورد؛ انسان به نور نیازدارد. آقا حال داری باتری موبایلت را شارژ کنی؟! می گوید حال نمی خواهد، شارژش دارد تمام می شود الان باید بزنم به شارژ دیگه! آقا حال داری بروی مجلس دعا؟ حال نمی خواهد مجلس دعا، بعضی وقت ها عقل می خواهد، مدت زیادی است که نرفتم، نور نگرفتم، میروم، آخه خودت گریه ات می آید؟! به گریه نیست که عزیزه من! گریه هم باشد خوب است بد نیست، ولی بعضی از گریه ها هم را نباید تحویل گرفتا! با مادرش دعوایش شده، قهر کرده، دلش گرفته است، مثلا فکر می کند این گریه الان گریه معنوی است، نه تو روغن سوخته را داری خرج امام زاده می کنی!
دین یک سلسله رفتارهای عقلانی است.
آقا شما راستی نماز شب می خوانی؟ بله الحمدالله توفیق داریم؛ من میبینم همسایه شما هستم، همچنین یک صدای ناله ی ملسی سحرها می آید از خانه ی شما؛ من هم بیدار می شوم ولی حال ندارم بلند بشوم، شما چه حالی داری واقعا. اعتقاداتت قوی است که همیشه نماز شب می خوانی؟! می گویی والا نه، مگر شما هم به خدا اعتقاد نداری؟! ما هم داریم ولی بلند نمی شویم نماز شب بخوانیم! بگو شاید اعتقاد من از توهم ضعیف تر باشد. پس تو چرا بلند می شوی می خوانی؟ خیلی عاشق هستی؟ مگر شما به خدا علاقه نداری؟ چرا ماهم به خدا علاقه داریم ولی نماز شب نمی خوانیم؛ شاید علاقه ما به خدا از توهم کمتر باشد، پس چرا نماز شب می خوانی؟ خواهش می کنم که یک جواب عقلانی به او بده، بگو رسول خدا فرمود نماز شب بخوانی دو اثر مادی برای تو دارد، ۱٫ سلامت جسم، معلوم می شود سحر خیزی با سلامتی یک ربطی دارد ۲٫ این است که خوشگل می شویم، می خواهم خوشگل بشوم، مگر شما سلمانی نمی روید؟ چرا میروم، براچی می روی سلمانی؟ خب می خواهم خوشگل بشوم، نماز شب می خوانم موثر است در چهره ی آدم، خیلی عقلانی است. در سرپایینی آدم عاقل با سرعت بالا راه نمی رود، مخصوصا اگر ماشین تولید بعضی از کارخانه های ایران باشد که روی ترمزش زیاد نشود حساب کرد، البته ان شاءالله ما از نظر دینی رشد می کنیم، ماشین هایمان بهتر می شود، چون مومن کارش را درست انجام می دهد؛ آقا اگر قطعه ی ماشین خراب بود چی؟! یا از چین وارد کردند یا مومن ها نساختنش. آقا شما ایمان را به چی ربط می دهی؟ ایمان همین یک چیز عقلانی است دیگه، مومن کارش را خوشگل انجام می دهد. آقا پس آنهایی که کارشان را تمیز انجام می دهند ولی مومن نیستند چی ؟ آنها رفتار عقلانی دارند؟ یکی از مقدمات ایمان را دارند که عقلانی رفتار کردن است. آن کسی که ایمان دارد اما قطعه را درست نمی سازد چی؟ آن همان قطعه را نیست درست نمی سازد یک قطعه از ایمانش کم است، دین این است دیگه. من از شما بپرسم، بهترین ساختمان های ایران در طول دویست سیصد سال اخیر کدام ساختمان ها بودند؟ ساختمان های مساجد و امام زاده ها و حرم ها نبودند؟ خب همین است دیگه. هم نهایی که می خواستند ساختمان برای مسجد بسازند، سیصد سال دویست سال کمتر و بیشتر عمر دارد و تکان نخورده، روی چه حسابی بین اعتقادش و عقلانیتش در ساختمان ساختن رابطه برقرار کرده، روی همان حساب هم یک آدم معتقد کارخانه ی ماشین بزند قطعه هایش عالی هست، چون دین هنر و فن آوری را افزایش می دهد. حاج آقا ربط نداردا! آن دین ناقص و تحریف شده است که ربط ندارد، دین درست ربط دارد، اگر به شما بگویند آقا یک قطعه بساز می خواهم بگذارم در موزه پشت شیشه، نمی خواهیم بگذاریم در ماشین، شما باید چه کار کنید؟ قطعه ات را عالی بسازی؛ آقا نمی خواهد زحمت بکشی، می خواهیم بگذاریم پشت شیشه فقط برای نمایش است، می گویی ببین من کار خراب نمی کنم، به این می گویند مومن، چون پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) داشتند سنگ قبر یک کسی را مرتب می کردند، بعد بند کشی می کردند بین سنگ لحد، یکی از اصحاب گفت یا رسول الله الان می خواهیم خاک بریزیم، این نمای ساختمان که نیست که شما دارید اینطور با دقت می چینید! رسول خدا فرمود صبر کن، بگذار کارم را انجام بدهم، کارشان را انجام دادند، آمدند بیرون فرمودند حالا خاک بریزید، بعد به پیرو خودشان فرمودند که من می دانم الان خاک می ریزند و آن خراب می شود ولی مومن هیچ وقت کار ناقص نمی کند، کارش را خوشگل انجام می دهد. ما بچه هایمان را می فرستیم مدرسه، در مدرسه چه چیزی باید یاد بگیرد؟ نماز؟ می دانید بچه های ما چرا گاهی اوقات در مدارس با اینکه اوایل نماز خوان هستند بعدا خوب نماز خوان هایی خارج نمی شوند از مدرسه؟! به دلیل اینکه این نمازِ، نماز ناقصی است که شما داری به این می گویی، فقط نماز جنبه ی اعتقادی دارد، جنبه ی عقلانی برای نماز و دین و عبادت برای او توضیح داده نشده است. این ها را جا انداختن سخت است، دین ما فوق العاده عقلانی است، من می خواهم یک روایتی از امام موسی بن جعفر(علیه السلام) بخوانم، خیلی عقل در دین ما مطرح است و عقل جایگاه بسیار رفیعی دارد، منتهی متاسفانه ما نماز که می خوانیم از بُعد عقلانی زیاد به آن نگاه نمی کنیم، دینداری را از بُعد عقلانی نمی بینیم، حالا من عقل را نمی خواهم معنایش کنم ولی معمولا عقل و عشق را مقابل هم می گذارند، معمولا عقل منفعت گرا است، معمولا عقل دور اندیش است، معمولا عقل محاسبه گر است، بله دیگه همین عقل، عقل منفعت گرا؛ آقا ما دین را باید منفعت گرایانه داشته باشیم؟ بله خب « إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا » اگر کار خوبی بکنی به نفع تو است. آقا ما حجاب را رعایت می کنیم بخاطر ارزش های اسلامی، ببخشیدا من با شما صمیمی نیستم و الا می گفتم خیلی بیجا می کنید! یعنی چه برای ارزش های اسلامی حجاب را رعایت می کنید! یعنی ماها عقلمان نمی سد که حجاب لازم است! عیبی ندارد شما حجاب را رعایت کنی بخاطر ارزش های اسلامی ولی چیزی که ارزش اسلامی شد عقلانیت هم در آن هستا، عقلانیتش را هم ببین، بگو من حجاب را رعایت می کنم هم یک ارزش است برای من و هم عقلم می رسد. اول منبر مثال زدم پدر مادر بچه شان را دوست دارند، هم بچه ی آن ها است و هم دارد کار می کند و برای آنها نان می آورد و هم خوش اخلاق است و هم خوشگل است، چه اشکالی دارد! بچه اش را به چهار دلیل دوست دارد. شما به چند دلیل دینداری می کنید؟ می گویی یکی قیامت، یکی هم دنیا، یکی هم اعتقاد به خدا، یکی هم عشقم است، به چهار دلیل دینداری کن. متاسفانه این که دینداری به نفع دنیای ما است برای ما جا نیفتاده است، لذا کسی دینداری می کند به او نمی گویند عجب آدم باهوشی است. حالا یک سوالی می کنم جواب بدهید، دوستان من کسی دینداری می کند به آن می گویند عجب آدم باهوش زرنگی است؟! عجب آدم فهمیده ای است؟ این را در جامعه به آن می گویند؟! همه ی شما دارید می گویید نه. آخه چرا دین بد جا افتاده است. آقا نگاه حرام، صدمه ی جسمی به آدم می زند، اگر صدمه ی جسمی به آدم نمی زد و اگر به نفع آدم بود به خدا قسم که حرام نمی شد؛ نگاه حرام نکن زیاد اعتقاد به خدا نمی خواهد، یک مقدار عقل باشد کافی است، منتهی بعضی چیزها را عقل ما به سادگی می فهمد، مثل اینکه جلوی ماشین با صد و بیست تا دارد می آید نایست و الا ماشین به تو می زند داغان می کند، این را خودمان عقلمان می فهمد؛ بعضی از چیزها را دین می آید کمک می کند تا ما عقلمان به آن ها برسد. ببینید، امام کاظم(علیه السلام) می فرماید در کافی شریف « مَنْ سَلَّطَ ثَلَاثاً عَلَى ثَلَاثٍ فَکَأَنَّمَا أَعَانَ هَوَاهُ عَلَى هَدْمِ عَقْلِهِ » کسی سه چیز را بر سه چیز غلبه بدهد، کمک کرده بر نابودی عقل خودش، ببین امام کاظم (علیه السلام) غصه ی عقل ما را می خورد، نه غصه ی دین ما را( غضه ی عقل ما را می خورد یعنی غصه ی دین ما؛ غصه ی دین ما را می خورد یعنی غصه ی عقل ما را می خورد) دین و عقل یکی هستند، خدا به بی دین ها می فرماید لا یعقلون . مثلا یک نمونه اش این است، می فرماید هر کسی نور تفکر خودش را با آرزو و خیال خاموش کند، این عقلش را ضایع کرده است؛ چرا انقدر خیال پردازی می کنیم! خیال پردازی بیخود نکن، خیال پردازی خوب هم داریم ولی خیال پردازی بی خورد نه، آرزوهای بیخود نه! دیگر اینکه کسی بخواهد پر حرفی کند، چشمه های حکمت را در وجود خودش از بین برده؛ چرا شما هر حرفی زدن را بر حکیمان حرف زدن و کم حرف زدن ترجیح می دهید! چرا هر چیزی را می گویید! هر چیزی را نگو، زیاد پر گویی نکن تا حکمت بر سخنانت غلبه داشته باشد، پر حرفی حکمت را از بین می برد. و « و اتفع نور عبرتهی به شهوات نفسهی» کسی با شهوت، با دلم می خواهد، با خوشم می آید های بی ارزش، نور عبرت و درس آموزی و عبرت گیری خودش را از بین می برد، یک همچنین آدمی هوای نفسش را « فَکَأَنَّمَا أَعَانَ هَوَاهُ عَلَى هَدْمِ عَقْلِهِ » بر عقلش غلبه داده است، سپس می فرماید « وَ مَنْ هَدَمَ عَقْلَهُ أَفْسَدَ عَلَیْهِ دِینَهُ وَ دُنْیَاهُ » هر کسی عقل خودش را منهدم کند نتیجه اش این است که دین و دنیایش را خراب کرده است، عقل نداشته باشی هم دینت رفته و هم دنیایت. بعضی ها آدم های بی فکری هستند، تا به آن ها می گویی، می گویند آن لنگ دنیا، دنیایشان خوب است آن ها دین دارند؛ برو ببین دنیایشان خوب است، آن ها در جهان تا قتل عالم نکنند می توانند زندگی کنند، انقدر بدبخت هستند که میلیون ها نفر اینطرف باید بکشند تا بتوانند زندگی شان را اینطوری ادامه بدهند، بعد در کشور خودشان هم زیر خط فقر، بد بخت و بیچاره کارتن خواب چقدر دارند؟! چه کسی آنجا زندگی اش خوب است؟! تو خودت حاضر هستی که جزء آن ها باشی؟! بقیه زیر دست و پایت بمیرند، از پول خون مستضعفان عالم زندگی تو رونق داشته باشد، تو حاضر هستی؟! تو حاضر هستی یک اروپایی مرفه باشی که با ترور و وحشی گری و سر بریدن و فروختن زن ها در سر چهار راه ها به عنوان کنیز، با قتل عام، با خفه کردن و آتش زدن نفت عراق و سوریه را ارزان بفروشند به کشوری مثل ترکیه خائنانه بخواهد آن ها را بخرد و نان درست کند برای خودش و …! بله ترکیه هتل هایش خالی شده از سر ناامنی که خودش درست کرده در کشورهای همسایه اش، آمده به هتل دارها پول می دهد، این پول ها را ار کجا آورده که دارد به این ها می دهد! از همان پول نفت مفتکی ها و ارزان هایی که از تروریست ها خریده، از تروریست هایی که خودش حمایت کرده، شما حاضر هستی یک هتل دار باشی در ترکیه؟! آن پول خوردن دارد!! آنوقت وضع آن ها خوب است! آن پول خوردن ندارد، بیچاره کنند مردم جهان را بعد بعضی هایشان مرفه زندگی کنند! همه ی آن ها هم که مرفه زندگی نمی کنند! شما که اینها را می دانید. بعضی ها نادان هستند دیگه، تا می گویی بی دین بشوی دنیایت را خراب می کنی، می گوید آنها دین دارند که دنیایشان آباد است! آخه آن ها دنیایشان آباد است؟!! پس آن که دنیایش آباد نیست، ما آن را آباد نمی دانیم. خب حالا برویم سراغ دنیای خودمان، دنیای ما با چه چیزی درست می شود؟ با عقل دین ما به چه چیزی درست می شود؟ باز هم با همان عقل، عقل خودت را خراب نکن. برگردم حدیث را خلاصه کنم،
امام موسی بن جعفر(علیه السلام) می فرماید عقل چطور خراب می شود؟
- نور تفکر خودت را با آرزو از بین نبر( چه دین خوشگلی داریم، چقدر روشن فکرانه است این دین ما، چقدر باهوش است این دین).
- – نور حکمتت را با پر حرفی از بین نبر «مها تراعف حکمته به فضول کلامه» هر کسی حرف بیخود زیاد بزند حکمت در آن از بین می رود.
- نور عبرتت (عبرت یعنی خوش فهمی، خوش درس گرفتن از اوضاع روزگار) را با شهوات نفست از بین نبر.
پس ۱- شهوت رانی نکنیم۲- پر حرفی نکنیم ۳- خیال پردازی به معنای آرزومندی بیخود نداشته باشیم.
این دین ما است، دین ما می گوید عقل باید خوب کار کند. الان یک مدرسه ی مذهبی چه مدرسه ای است؟ بچه عاقل بار بیاید، نه اینکه حتما در آن دعای فرج خوانده شود. به من می گویند که آقا ما در این مدرسه مسائل دینی را خیلی رعایت می کنیم، می گویم مسائل دینی چه است؟ می گوید نمازشان به راه است، مناسبت ها مراسم می گیریم؛ می گویم این دین است! بچه های این مدرسه عاقل شدند یا نه؟! آقا آن را ما نمی دانیم! پس بچه های این مدرسه دیندار نشدند. پس این نماز چه است؟! این ها مناسک است معلوم نیست به درد بخورد! نماز آدم بی عقل به چه درد می خورد! سر مطهر آقا اباعبدالله حسین(علیه السلام) را داد گفت بگیر نمازم قضا شده! این نماز به درد می خورد! آقا نماز خیلی مهم است، بله نماز آدم عاقل خیلی مهم است. طرف تو مسجد می گویند آقا یک تکبیری بگو، مرگ بر آمریکا و… می گوید آقا نماز من را با سیاست قاطی نکن! بابا ما چیزی نگفتیم، گفتیم این آمریکا در قرآن نوشته «تعسن لهم» نابود باشند کافرانی که دشمنی می کنند با بشریت، همان حرف قرآن را گفتیم بزن، می گوید ولمان کن تورو خدا! خب این عقل است؟! شما نکند صدقه هم می دهید؟ می گوید بله ما صدقه می دهیم به فقرا؛ خب برای چه به فقرا صدقه می دهی؟! خب دلمان می سوزد، خب آقا یک مرگی هم بگو به آن کسی که فقیر ساز است، یک سنگی هم به آن کسی بزن که فقر تولید می کند در عالم، آخه عقلت کجاست عزیزه من! مگر تو نمی خواهی فقر از بین برود؟! چه کسی در عالم فقر تولید می کند؟ بزرگترین دولت تولید فقر آمریکا است چون چپاول می کنند فقر می آید، به همان دلیلی که صدقه می دهی باید بگویی مرگ بر آمریکا، می گوید ولمان کن توروخدا، خب اینجا عقل نیست، عبادت کسی که عقل ندارد قبول است؟! بالاخره آقا شما باید حرمت نماز را نگه داری، من حرمت نماز را به هیچ وجه نگه نمی دارم! وقتی عقل نباشد خب چه نماز است!؟ دکان باز کرده است! می خواهد مردم حالشان از این نماز به هم بخورد! نماز این بود! « إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ » این در منکر غرق است حاضر نیست منکری مثل ظلم را بزند کنار، هی نماز می خواند! نماز آن درست است! « رُبَّ تالَ القرآن و القرآنُ یَلعنُه » چه قرآن خوان هایی که قرآن آن ها را لعنت می کند، خب آن چه قرآن خوان هایی هستند؟! قرآن می خواند بعد می خواهد امیرالمومنین(علیه السلام) را بکشد، آقا تو قرآن می خوانی باید مرید امیرالمومنین(علیه السلام) بشوی، امیرالمومنین(علیه السلام) مصداق همه ی خوبی های قرآن است، پس چه چیزی داشتی می خواندی؟! شما خودت هم حاضر نیستی قبول کنی این را؛ شما خودت حاضر هستی کسی نماز می خواند بعد ربا بخورد، نمازش را قبول کنی؟! یک کسی نماز بخواند ولی عمل منافی عفت انجام می دهد، نماز این را می شود قبول کرد، ان شاءالله نمازش آن را درست کند، ان شاءالله نمازش آن را پاک کند، ولی کسی لقمه ی حرام ربا دارد می خورد نماز هم بخواند، اصلا نمازش قطعا قبول نیست.
عقل یعنی چی؟ عقل حساب گر، دو دو تا چهار تا می کند دیگر آدم، نماز را برای چه خواندی؟! « عبُدُوا اللَّهَ وَاجتَنِبُوا الطّاغوتَ » این امر خدا است، خدا را عبادت کن از طاغوت اجتناب کن، هر پیامبری آمده دوتا دستور اصلی داشته است، ۱- خدا را عبادت کن ۲- از طاغوت اجتناب کن. نماز می خواند بعدش از طاغوت اجتناب نمی کند، می گوید ما با مرگ بر آمریکا کاری نداریم، خب این دین نیست، این مسخره بازی است. اتفاقا به من طلبه هم می گویند حاج آقا نمی شود شما فقط بحث های اخلاقی کنید؟ هر دفعه در صحبت یک دانه می خواهی به آمریکا بزنی، ول کن این ها را! اگر پیامبر گرامی اسلام فقط بحث اخلاقی می کرد که با آن نمی جنگیدند، چهل سال در مکه مبعوث نشده بود به رسالت، فقط وجود اخلاقی داشت، به آن می گفتند امین ما است، سر آن قسم می خوردند، کسی هم با آن دعوا نداشت، در شعب ابی طالب هم محاصره اش نکردند، نمی خواستند هم بکشنش ولی از آن وقتی که پیامبر شد همه می خواستند او را بکشند، چرا ؟ چون دیگر به اضافه ی اخلاق می خواست حکومت را هم از دست طاغوت در بیاورد. آقا چه شد! شما اخلاقی بودید ول کن قدرت را، ایشان فرمود نه دیگه، من پیامبر شدم باید فرمانده بشوم « مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ » هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه این پیامبر باید اطاعت بشود، حالا شما بگویید چرا امام موسی بن جعفر(علیه السلام) را به شهادت رساندند، آقا ایشان که یار ندارد پس قیام نمی کند، ولش کنید دیگر چرا می کشید!؟ می گوید آقا این ها سیاسی هستند، این ها قدرت پیدا کنند قیام می کنند، ما پس بکشیم اولیاء خدا قدرت پیدا نکنند. می گویند یک زن نابه کاری را انداختند در زندان، گفتند این آقا زندانی ما است، میروی ان را اذیت می کنی، ماموریت تو این است، آن هم نمی فهمید که کی به کی است، بعد از یک مدتی آمدند در سیاه چال دیدند آقا امام موسی بن جعفر(علیه السلام) یک گوشه ی زندان سر به سجده گذاشته و الهی العفو می گوید، خدا را مناجات می کند و عبادت می کند، یک گوشه ی زندان هم آن خانم سر به سجده گذاشته گریه می کند، به او گفتند بنا بوده که تو این آقا را اذیت کنی، آمدی مثل او عبادت می کنی؟! سوال آن خانم این بود، آخه این آقا به شما چه کار کرده که دارید آن را اذیت می کنی؟! اصلا او را زندانش می کنید! اصلا این آقا را رها کنید، آن خانم خب سیاسی نبوده نمی دانست که! این آقا را می دانی برای چی زندانی کردند؟ برای اینکه این آقا خوب است، خوب ها قدرت پیدا کنند ظلم را از بین می برند پس ظالم ها باید خوب ها را بکشند، آقا ظالم ها را دیدیم که بعضی از خوب ها را نکشتند، ببین آن ها خوب نبودند، دکان بوده! خوب آن است که قدرت پیدا کند برود دست مظلوم را بگیرد، گردن ظالم را بشکند که دیگر ظلم نکند، امام مسی بن جعفر(علیه السلام) را زندان کردند، به شهادت رساندند، من تا اینجایش را می فهمم اما این را دیگر نمیتوانم بفهمم که سندی بن شاه ملعون را می فرستادند که آقا را با تازیانه شکنجه می کرد، دیگر انقدر غضب؟! قدرت طلب ها کینه توز می شوند نسبت به اولیاء خدا، دیگر اولیاء خدا هر چه هم قیام نکنند باز هم آن ها را قتل عام می کنند؛ جدش حسین(علیه السلام) مگر نبود، صدا زد من با شما کاری ندارم، من را رها کنید، من اصلا می روم به سرحدات. امام موسی بن جعفر(علیه السلام) را زهر دادند، حضرت در اوج ناتوانی و کسالت از زندان حضرت را در اوردند یک لباس مرتبی تنشان کردند و نشاندند روی تخت، گفتند شیعیان را خبر کنید بیایند پس فردا آقایشان از دنیا رفت نگویند یک وقت ما …. نفهمند ما مسمومش کردیم، دیگر حضرت نای حرف زدن نداشت، فقط نگاه می کرد، در اوج ضعف جسمانی که در اثر زهر پدید آمده بود، می گویند هارون ملعون برگشت به امام موسی بن جعفر(علیه السلام) گفت اگر حرف بزنی یک وقت بگویی من را مسموم کردند بدتر می شود، نه اینکه آقا از او بترسد، در روایات دارد که می دانید آقا چرا بر نگشت به شیعیانش بفرماید شیعیان «هَل مِن ناصر یَنصُرنی» ، من را کمکم کنید، این ها به من زَهر دادند، این را نفرمودند، می دانید چرا؟ چون اگر می فرمودند، شیعیان باید قیام می کردند در دفاع از امام زمان خودشان، بعد جانشان در خطر قرار می گرفت، حضرت جان به جان آفرین در سکوت گوشه ی زندان تسلیم کردند که بچه شیعیان سالم بمانند، چرا؟ چون حضرت می فرمود این ها که الان قدرت ندارند قیام کنند، بگذار صدا به |آیندگان برسد؛ امشب شب شهادت این امام مظلوم گوشه ی زندان است و به گردن همه ی ما حق دارد، ما ها را می بیند و خوشحال می شود، می فرماید ثمرات آن صبری است که من گوشه ی زندان انجام دادم، پیغام به این بچه ها هم رسید، بعد به امام موسی بن جعفر هم باب الحوائج می گویند. نمی دانم چرا، در کربلا به اباالفضل عباس باب الحوائج می گویند، در امامانمان به امام موسی بن جعفر (علیه السلام)، شاید این شباهت، شباهت درستی باشد برای اینکه حکمت باب الحوائج گفتن به امام موسی بن جعفر(علیه السلام) را درک کنیم، ابالفضل العباس خیلی کار ها از او بر می آمد و دوست داشت برای بچه های حسین(علیه السلام) انجام دهد، امان از لحظه ای که تیر به مشک عباس زدند « فَوَقَفَ العَبَّاسُ » امان از آن لحظه ای که دستانشان را زدند؛ امام موسی بن جعفر(علیه السلام) خیلی کارها از ایشان بر می آمد برای شیعیان انجام دهد ولی رندانه، زیرکانه، حضرت را به زندان بردند، آقا یک فرمان قیام می داد هزاران نفر قیام می کردند، در معرض این بود که قدرت بگیرد اما باز هم به ضعف مومنین رحم کردند و سخنی نگفتند، حالا این طوری است که هر کسی حرم ایشان می رود، یک دری دارد، درِ خانه ی امام موسی بن جعفر(علیه السلام)، اصلا من این اسمش عجیب است برای من، خیلی دوست دارم پای آن در بنشینم، نوشته باب المراد، این جا باب المراد است، هر کسی مرادی، احتیاجی، حاجتی دارد از این در وارد بشود، بعد شیعه و سنی هم ندارد، همه می آیند، می بینی از باب المراد وارد می شود در می زند، آقا امام موسی بن جعفر(علیه السلام) شما خودت مشکل من را می دانی.
«أَلاَ لَعْنَهُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ»
بازدیدها: 6048