سه دقیقه در قیامت – تجربه ای نزدیک به مرگ NDE
سه دقیقه در قیامت ! مدتی است که مساله ای به عنوان تجربه ی نزدیک به مرگ (Near-Death-Experience) در جهان مطرح شده و براساس مواردی که واقع شده ، مستنداتی نوشته و ساخته شده است. آنچه که در ادیان الهی و هر مذهب و دیدگاه حقی مطرح است ، وجود عالم پس از مرگ است و با نگاه دقیق تر ، حسابرسی اعمال.
کسانی که تجربه ی نزدیک به مرگ داشته اند به شکلی عالم پس از مرگ را دیده و درک کرده اند که در واقع به عالم برزخ ورود پیدا کرده و حال و هوای خود و بلکه دیگرانی را دیده اند که معمولا در دنیا به آن التفاتی نداشته اند.
آنچه در ادامه می آید گوشه هایی از کتاب سه دقیقه در قیامت است که براساس خاطره ی یکی از مدافعین حرم نگاشته شده و توسط انتشارات شهید ابراهیم هادی به چاپ رسیده است. فردی که در جریان یک عمل جراحی، به مدت سه دقیقه از دنیا می رود و سپس با شوک دوباره به این دنیا برمی گردد.
در بخشی از این کتاب با عنوان گذر ایام آمده است: یک شب با خدا خلوت کردم و خیلی گریه کردم. در همان حال و هوای هفده سالگی از خدا خواستم تا من آلوده به این دنیا و زشتی ها و گناهان نشوم. بعد با التماس از خدا خواستم که مرگ مرا زودتر برساند. گفتم: من نمی خواهم باطن آلوده داشته باشم. من می ترسم به روزمرگی دنیا مبتلا شوم و عاقبت خود را تباه کنم. لذا به حضرت عزرائیل التماس می کردم که زودتر به سراغم بیاید.
چند روز بعد، با دوستان مسجدی پیگیر یک کاروان مشهد برای اهالی محل و خانواده شهدا بودیم. قرار شد قبل از ظهر پنج شنبه حرکت کنیم. روز چهارشنبه با خستگی زیاد از مسجد به خانه آمدم. قبل از خواب دوباره به یاد حضرت عزرائیل افتاده و شروع به دعا برای فرا رسیدن مرگ کردم.
البته من در آن روزگار جوانی فکر می کردم کار خوبی می کنم. نمی دانستم که اهل بیت علیهم السّلام هیچ گاه چنین دعایی نکرده اند. آنان دنیا را پلی برای رسیدن به مقامات عالیه در آخرت می دانستند.
خسته بودم و سریع خوابم برد. نیمه های شب بیدار شدم و نماز شب خواندم و خوابیدم. ناگهان دیدم جوانی بسیار زیبا بالای سرم ایستاده. از هیبت و زیبایی او از جا بلند شده و با ادب سلام کردم. گفت: با من چکار داری؟ چرا اینقدر طلب مرگ می کنی؟ هنوز نوبت شما نرسیده!
فهمیدم ایشان حضرت عزرائیل است…
در بخش مجروح عملیات آمده است: کمیسیون پزشکی، خطر عمل جراحی را بالای ۶۰ درصد می دانست امّا با اصرار من و با حضور یک جراح از تهران، کمیسیون بار دیگر تشکیل شد و تصمیم بر عمل گرفته شد. قبل از عمل، تیم پزشکی بار دیگر به من و همراهان اعلام کرد که به علت نزدیکی محل عمل به مغز و چشم، احتمال نابینایی و یا احتمال آسیب به مغز و مرگ وجود دارد.
با همه دوستان و آشنایان خداحافظی کردم. با همسرم که باردار هم بود و در این سال ها ، سختی بسیار کشیده بود وداع کردم. وارد اتاق عمل شدم. حس خاصی داشتم. احساس می کردم که از این اتاق عمل دیگر بر نمی گردم. … در آخرین مراحل عمل، یکباره همه چیز عوض شد … .
یکباره احساس راحتی کردم. سبک شدم… چقدر حس و حال شیرینی داشتم. در یک لحظه ، تمام زندگی و اعمالم را دیدم. در همین حال و هوا بودم که جوانی بسیار زیبا با لباسی سفید و نورانی در سمت راست خودم دیدم… چقدر چهره اش برایم آشناست. یکباره یادم آمدم. حدود ۲۵ سال پیش. شبِ قبل از سفر مشهد.عالم خواب. حضرت عزرائیل.
در قسمتی با عنوان نجات یک انسان آمده است: همین طور که با ناراحتی ، کتاب اعمالم را ورق می زدم و با اعمال نابود شده مواجه می شدم، یکباره دیدم بالای صفحه با خط درشت نوشته : نجات یک انسان.
خوب به یاد داشتم که ماجرا چیست… یک روز در دوران جوانی با دوستانم برای تفریح و شنا کردن، به اطراف سد زاینده رود رفتیم. رودخانه در آن دوران پر از آب بود و ما هم مشغول تفریح. ناگهان صدای جیغ زدن یک زن و فریادهای یک مرد ، همه را میخکوب کرد… .
امید است با مطالعه این کتاب، نگاه بهتری به حیات دنیا و آخرت خود پیدا کرده و قدم های موثرتری برای سعادت و رستگاری خود و خانواده و دیگران برداریم.
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 7186