شرح نامه امام علی علیه السلام به عثمان بن حنیف
بسم الله الرحمن الرحیم
برخی ها خواب اند برخی ها بیدار و در دعاها مخصوصاً دعاهای ماه مبارک رمضان به ما دستور دادند که از خدا بخواهیم ما را بیدار کند «و نَبّهنی فیه عن نومة الغافلین»[1] و در مناجات شعبانیه هم اشاره شد که بنده به خدای سبحان عرض می کند من به فضایل [ترک گناه] موفق نبودم «الاّ فی وقتٍ أیقظتَنی لِمحبّتک»[2] مگر آن وقتی که تو مرا بیدار کرده باشی و عصارهٴ فرق بین خواب و بیداری این بود که اگر از وجود مبارک معصوم (سلام الله علیه) رسید که «الناس نیامٌ فإذا ماتوا انتبهوا»[3] بسیاری از مردم خواب اند و هنگام مرگ بیدار می شوند ما برای اینکه روشن بشود خوابیم یا بیدار، معیاری برای آن ذکر کردند برای همه دستورها معیاری هست مثلاً ما اگر خواستیم بفهمیم نمازی که خواندیم مقبول است یا نه، این نیازی به مسئله قیامت ندارد چون علامت و اثر نماز را مشخص کردند که ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکرِ﴾[4] اگر کسی نماز ظهر و عصر را خواند و تا غروب در معرض امتحان الهی قرار گرفت و سرفراز از این امتحان به در آمد و با هوس مبارزه کرد و آلوده نشد این مطمئن باشد که نمازش قبول شد زیرا آنچه او را از زشتی باز می دارد نماز است و اگر ـ خدای ناکرده ـ در این امتحان مردود شد دست به گناه زد مطمئن باشد که نماز او قبول نشد ـ که این مسئله کلامی است گرچه [از نظر فقهی] صحیح است که اعاده و قضا ندارد ـ زیرا نماز آن است که جلوی زشتی را بگیرد این راه ها را به ما آموختند و ما می توانیم بفهمیم.
در جریان امتحان خواب و بیداری هم بشرح ایضاً ما اگر بیداریم خدا را باید شاکر باشیم بر بیداریمان بیفزاییم و اگر ـ خدای ناکرده ـ خوابیم باید بیدار بشویم. خواب چند علامت دارد یکی اینکه انسان خوابیده حرف هایش موزون نیست وزن علمی ندارد (یک) حرکات او هم منطقی نیست (دو) نه به حرف های انسان خوابیده می شود اعتماد کرد نه حرکات او نظم علمی دارد اگر کسی حرف منطقی نداشت و کار منطقی هم نکرد معلوم می شود انسان خوابیده است زیرا خوابیده، کسی است که نه گفتار او منطقی است نه رفتار او; این شخص هم نه گفتار او منطقی است نه رفتار او، هر کس که نه گفتار او منطقی است نه رفتار او، نائم است پس «هذا نائم» «الناس نیامٌ فإذا ماتوا انتبهوا» این راه نزدیک. راه دقیق ترش این است که اگر کسی چهل سال زندگی کرد مثلاً بیست سالش خواب بود بیست سالش بیدار آن بیست سال بیدارش منظّم و مرتبط است که در دوران کودکی دبستان و راهنمایی و دبیرستان را گذراند اگر حوزوی بود به حوزه آمد و عالِم شد اگر دانشگاهی بود به دانشگاه رفت و دانشمند شد آن بیست سالی که بیدار بود روشن است اما این بیست سالی که خوابیده است خواب ها از هم گسیخته اند شب قبل چه خواب دید، اسبقش چه خواب دید، لاحقش چه خواب دید، چطور خوابید، بین خواب ها رابطه نیست یعنی بین آن بیست سالی که انسان خوابیده بود هیچ پیوند علمی نیست که مثلاً بگوییم آن ده سال اول که خوابید به این مقام رسید ده سال دوم به این مقام این طور نیست خواب ها از هم گسسته و گسیخته اند و ثمره علمی ندارند اما بیداری ها به هم متّصل و پیوسته اند ثمر علمی دارند اگر از یک طلبه حوزوی بپرسی این بیست سالی که زحمت کشیدی چه چیزی داری می گوید این تصدیق من، این استادی من، اینکه قدرت تدریس دارم، قدرت خطابه دارم، قدرت تعلیم دارم، قدرت تألیف دارم این نشانه ارتباط آن بیست سال بیداری من است از یک دانشگاهی سؤال بکنید این بیست سالی که بیدار بودی چه داری می گوید این پایان نامه من، این قدرت علمی من، اینها نتیجه بیداری من است اما آن بیست سالی که انسان، خواب بود هیچ اثر علمی ندارد پایان نامه ای ندارد ارتباطی ندارد پس خواب ها از هم گسسته اند بیداری ها به هم پیوسته اند.
برخی ها تمام مدت عمرشان گسسته است یعنی کسی چهل سال زحمت کشیده زندگی کرده از این چهل سال بپرسی چه داری دستش خالی است نه سوادی دارد نه کاری کرده نه تولیدی کرده نه در بخش اقتصاد به جامعه خدمت کرده نه در بخش فرهنگ حرفی برای گفتن دارد چهل سال گذرانده قدری بازی ها را تماشا کرده قدری فیلم ها را تماشا کرده قدری خوشگذرانی کرده دستش خالی است این معلوم می شود این چهل سال خواب بود برای اینکه بین تمام این مدت ها هیچ پیوندی نیست نتیجه ای ندارد «الناس نیامٌ فإذا ماتوا انتبهوا» وقتی وجود مبارک حضرت به ما فرمود بعضی خواب اند بعضی بیدارند در دعاها مخصوصاً ماه مبارک رمضان از ما خواستند از خدا بخواهیم خدایا ما را بیدار کن در مناجات که قوی تر از منادات است با خدا گفتگو می کنیم می گوییم خدایا ما خواب بودیم مگر آن وقتی که تو ما را بیدار کردی نوم و یقَظه نه یقْظِه، نوم و یقَظه حسابی دارند این عصاره بحث های گذشته بود اما چون در ایام ولایت هستیم مستحضرید که ولایت به معنای دوستی، خب هر مؤمنی دوست خداست و خدا هم دوست هر مؤمن است اما ولایت به معنای والی بودن که خدا والی آدم باشد نه دوست آدم والی باشد یعنی امور انسان را تدبیر کند به عهده بگیرد انسان را رها نکند به خود او واگذار نکند به غیر او واگذار نکند این والی بودن لازم است این معنا مخصوص عدّه ای است که از آنها به عنوان اولیای الهی یاد می کنند آنها که در آن حوزه ولایت اند همان طوری که انبیا با هم متفاوت اند ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیینَ عَلَی بَعْضٍ﴾[5]مرسلین با هم متفاوت اند ﴿تِلْک الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾[6]اولیا هم بشرح ایضاً اولیا هم متفاوت اند به چه کسی می گویند ولی خدا به آن کسی که خدا والی امور است و امور او را به عهده گرفته و این شخص در تحت تدبیر اوست قرآن کریم از وجود مبارک پیامبر (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) نقل می کند که او عرض کرد ﴿إِنَّ وَلِیی اللّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکتَابَ وَهُوَ یتَوَلَّی الصَّالِحِینَ[7] اهل بیت این چنین اند اوحدی از انسان ها هم این چنین اند چه کسی ولی الله است و چه کسی خدا والی اوست امور او را تدبیر می کند و راهش چیست مستحضرید که این دعای پربرکت ندبه در آغاز این دعای پربرکت چنین آمده است که خدایا تو اگر به این ذوات قدسی سِمت دادی مقامات فراوان دارد «بعد أن شَرَطْتَ علیهم الزهد فی درجات هذه الدّنیا الدنیة»[8] از آنها تعهّد گرفتی که زاهد و بی رغبت باشند از دنیا منزوی باشند نه از جامعه نه از سیاست نه از حکومت نه از مردم، مردم تحت تدبیر رهبران الهی اند جامعه تحت هدایت رهبران الهی است اینها در متن مردم اند مردمی زندگی می کنند هدایت می کنند انزوای از دنیا محبوب است نه از خلق خدا، «بعد أن شَرَطْتَ علیهم الزهد فی درجات هذه الدّنیا الدنیة» این تعلیق حکم بر وصف است که مشعر به علیت است یعنی از اینها تعهّد گرفتی. خدا یک تعهّد عمومی گرفته در ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّکمْ﴾ همه ما ـ ان شاءالله ـ گفتیم ﴿بَلَی﴾، ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّکمْ قَالُوا بَلَی﴾[9] یک تعهّد خصوصی گرفته در آن میثاق خاص و تعهّد مخصوص از اینها تعهّد گرفته که از دنیا منزجر باشند «بعد أن شَرَطْتَ علیهم الزّهد فی درجات هذه الدّنیا» چرا شرط کردی که اینها از دنیا منزوی باشند چون دنیا پَست است گفت:
چو سرو و سنبله بالا روش باش٭٭٭ بنفشه وار سوی پَست منگر[10]
دیدید برخی از گیاهان همه اش سرشان به طرف خاک است بعضی ها نور طلب اند سعی می کنند بالا بروند اگر این دنیا باید مورد انزوای اهل بیت باشد سرّش آن است که پَست است اگر پَست است و موجودی قصد اعتلا دارد باید بالا برود ﴿تَعَالَوْا إِلَی کلِمَةٍ﴾[11] یا ﴿تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکمْ عَلَیکمْ﴾[12] باید اِعتلا کند علوّ پیدا کند عالی بشود متعالی بشود، باید از پست بالا بیاید «بعد أن شَرَطْتَ علیهم الزهد فی درجات هذه الدّنیا الدنیة» اهل بیت (علیهم السلام) آمدند معنا کردند گفتند که این پَستی به این است که انسان به دنبال رفاه باشد اگر خوف از ناملایم دارد یا شوق به ملایم دارد بالأخره رفاه طلب است باید این رفاه طلبی را ترک کند آن کسی که اهل نماز است اهل سعادت است مؤمن است منتها «خوفاً من النار» خدا را عبادت می کند این ولی به معنای عام است یعنی دوست خداست اهل سعادت است اما ولی به معنای مخصوص که خدا والی او و مدیر و مدبّر او باشد نیست برای اینکه این گرفتار خواسته های خودش است برای اینکه نسوزد عبادت می کند برخی ها «شوقاً الی الجنّة» عبادت می کنند آنها هم گرفتار هوایند خدا را برای این عبادت می کند که بهشت برود این شخص، ولی به معنای عام است از اولیای الهی است به معنای عام اما ولی به معنای خاص که خدا والی او باشد مدیر و مدبّر او باشد نیست. اول کسی که در اسلام به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی این راه را باز کرد و این در را گشود وجود مبارک حضرت امیر است[13] که در آستانه غدیر آن حضرت هستیم آن گروه سوم کسانی اند که خدا را چون خداست عبادت می کنند چون کمال محض است عبادت می کنند این نه «خوفاً من النار» است نه «شوقاً الی الجنّة» سخن از خود او نیست که بخواهد نهراسد یا بخواهد به فیضی برسد خودش را نمی بیند معبودش را می بیند برخی ها گرفتار تثلیث اند بعضی مبتلا به تثنیه اند بعضی موحّدند آنها که گرفتار تثلیث اند معبود را می بینند عبادت را می بینند عابد را هم می بینند می گویند ما خدا را عبادت می کنیم برای اینکه نسوزیم یا به بهشت برویم اینها مثلثی فکر می کنند برخی ممکن است خودشان را نبینند اما عبادت را می بینند و معبود را اما آن که موحّد ناب است نه عبادت را می بیند نه عابد را می بیند فقط معبود را می بیند می گوید «وَجَدْتُک أهلاً للعبادة»[14]اگر در محراب باشد مثل حضرت امیر (سلام الله علیه) می گوید «وَجَدْتُک أهلاً للعبادة» و اگر در قتلگاه باشد مثل سالار شهیدان می گوید: «تَرَکتُ الْخَلق طرّاً فی هواکا» گرچه این شعر از آن حضرت نیست و از زبان آن حضرت سروده شد ولی معنایش درست است این خط، خطّ ولایت است خطّ ولایت این است که کسی خدا را عبادت کند نه برای ترس از دوزخ یا برای شوق به بهشت اینها مطرح نیست خدا را چون خداست و کمال محض است عبادت می کند چنین انسانی جزء مقرّبین خواهد بود بهشت و امثال بهشت برای او مطرح نیست در بهشت هم که هست با سبّوح و قدّوس زندگی می کند آنجا هم که هست به فکر خوردن و امثال خوردن نیست او از ما سوای خدا زهد ورزید نه تنها از دنیا نه تنها از دنی بلکه از عالی هم زهد ورزید برای اینکه به اعلا برسد البته وقتی به اعلا رسید هم رهیدن از دانی مطرح است هم رسیدن به عالی زیرا اعلا جایی است که انسان هم از دنی رهیده است هم به عالی رسیده است و به والاتر از عالی که اعلاست دسترسی پیدا کرده این خط در امّت اسلامی نه در اسلام، در اسلام اول کسی که این حرف را آورد وجود مبارک پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) است اما در امّت اسلامی اول کسی که این راه را تعقیب کرد و رفت و شاگردپروری کرد وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) است.
در نهج البلاغه به این نامه ای که وجود مبارک حضرت برای عثمان بن حنیف انصاری مرقوم فرمودند رسیدیم بخش هایی از این نامه در نوبت های قبل خوانده شد بعد به این قسمت رسیدیم که بخش پایانی این نامه است حضرت به دنیا خطاب می کند. گاهی حضرت می فرماید: «یا دنیا غُرّی غیری»[15]گاهی دنیا را تبیین می کند و تحلیل می کند تا کسی به این دنیا دل نبندد ما در دنیا زندگی می کنیم اما نه دنیایی زندگی می کنیم ما مشکلی داشتیم که این مشکل در نوبت های قبل مکرّر بازگو شد اگر مثلا کسی ظرف میوهای برای ما بیاورد می گوییم این چیست می گویند میوه است، می گوییم چه کسی داد می گویند فلان باغبان همین! اما یک موحّد هرگز این طور حرف نمی زند می گوید چیست می گویند میوه است، می گوید چه کسی آورد نه چه کسی داد، چه کسی آورد می گویند فلان باغبان، چه کسی داد خدا، آن که می دهد خداست در بیانات نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) در نهج البلاغه هست که «إنّ المسکینَ رسول الله»[16]یعنی کسی که نیازمند است به انسان مراجعه کرده این را خدا فرستاده، فرمود خدا قدرتی، نعمتی، سِمتی به کسی می دهد از یک طرف، نیازمندی را به در خانه او می فرستد از طرف دیگر تا او را بیازماید از طرف سوم، اگر او در این امتحان درست عمل کرد نعمت را حفظ می کند وگرنه از او می گیرد. فرمود: «إنّ المسکین رسول الله» خب «المعطی» هم رسول الله است خب آن که آمد از ما چیز می خواهد او را خدا فرستاد آن که آمد چیزی به ما داد آن را هم خدا فرستاد نباید بگوییم فلان کس داد باید بگوییم فلان کس آورد اینکه در قرآن آمده ﴿مَا بِکم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ همین مضمون را به ما گفتند در تعقیبات بعد از نماز بخوانید که «اللهمّ ما بنا من نعمةٍ فمنک»[17]همین است آن موحّدان مواظب حرف هایشان هستند هرگز بین آورنده و دهنده خلط نمی کنند ما بندگی مان باید در متن زندگی مان باشد نه بندگی ما جدای از زندگی ما آنهایی که می گویند: ﴿إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکی وَمَحْیای وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾[18] بندگی آنها در متن زندگی آنهاست هرگز زندگی شان جدای از بندگی نیست یعنی حیات جدای از دین نیست چه اینکه سیاست جدای از دین نیست فرهنگ جدای از دین نیست و مانند آن. در اینجا وجود مبارک حضرت امیر به دنیا خطاب می کند خب این حرف ها را چه وقت خطاب می کند آن وقتی که خاورمیانه در اختیار حضرت بود یعنی در عین حال که در متن سیاست بود در متن حکومت بود. هر هفته که اموال بیت المال را که تقسیم کرده بود شخصاً آن اتاق را جارو می کرد و دو رکعت نماز می خواند این را اهل سنّت هم نقل کردند جارو می کرد بعد دو رکعت نماز می خواند که خدا را شکر دستم آلوده نشد.[19] این بیاناتی که در ذیل این نامه ای که برای عثمان بن حنیف مرقوم فرمودند که چهل و پنجمین نامه آن حضرت است به این صورت بیان فرمود، فرمود: «إِلَیک عَنِّی یا دُنْیا» دنیا برو بیرون، «فَحَبْلُک عَلَی غَارِبِک» من افسارت را گذاشتم روی گردنت تو را رها کردم «قَدِ انْسَلَلْتُ مِنْ مَخَالِبِک» من از چنگال تو نجات پیدا کردم دیگر تو به من دسترسی نداری همان طوری که شیطان به مخلَصین دسترسی ندارد[20]دنیا هم که از ابزار شیطنت شیطان است به این بزرگواران دسترسی ندارد «وَ أَفْلَتُّ مِنْ حَبَائِلِک» اِفلال یعنی خروج، من راهی دارم که از دام تو، از دانه تو آزاد شدم با اینکه خاورمیانه در اختیار آن حضرت بود «وَ اجْتَنَبْتُ الذَّهَابَ فِی مَدَاحِضِک» می گویند شما از گناه اجتناب کنید یعنی موضع بگیرید اگر کسی در جانبی و شخص در جانب دیگر باشند می گویند اجتناب کرد یعنی جانبِ او از آ ن جانب جداست تَجَنُّب کردن، اجتناب نمودن یعنی جانب جدا گرفتن فرمود من یک جانب جداگانه گرفتم یعنی جایی ایستادم که دیگر تو نیستی. مداحِض یعنی لغزشگاه اینکه می گویند: ﴿حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ﴾[21]حجّت داحض یعنی حجّت لغزنده چیزی که پایگاه علمی ندارد لغزنده است دنیا کارش همین است جز لغزش چیز دیگر نیست بعد فرمود: «أَینَ الْقُرُونُ الَّذِینَ غَرَرْتِهِمْ بِمَدَاعِبِک» آن گذشتگان که تو با بازی، آنها را سرگرم کردی آنها را خواباندی آنها کجایند چون مستحضرید برخی ها در سنّ هشتاد سالگی اگر شما در آ ن جلسه ساکت باشید حرف نزنید حرف اینها را گوش بدهید می بینید این یک کودک هشتاد ساله است همه اش می گوید ما وقتی جوان بودیم این قدر می خوردیم این قدر راه می رفتیم این قدر می دویدیم حرفی برای گفتن ندارد این معلوم می شود یک کودک هشتاد ساله است هیچ رشد علمی نکرده الآن هم که حرف می زند از آن حرف های دوران کودکی سخن می گوید حضرت فرمود آنهایی که در میدان بازی عمری را سپری کردند که چیزی در دستشان نیست شما می بینید برخی ها مثل اتوبوس و مینی بوس زندگی می کنند بعضی ها مثل درخت زندگی می کنند این از باب تشبیه معقول به محسوس است یک اتوبوس، یک مینی بوس سی سال، کمتر و بیشتر حرکت می کند تمام خاک ها را پشت سر می اندازد بعد از بیست سال، سی سال هم یک مشت آهن قراضه است از او سؤال بکنی چه چیزی داری می گوید هیچ! اما یک درخت، بیست سال تلاش و کوشش می کند دیگر این را خاک نمی کند پشت سر بیندازد تمام مساعی خودش را به ریشه خودش می دهد بعد از بیست سال از او سؤال بکنی چه چیزی داری این میوه ای که در شاخه اوست می گوید محصول من این است برخی ها ریشه ای فکر می کنند به ریشه خودشان آب می رسانند کوثری زندگی می کنند برخی تکاثری زندگی می کنند آن که تکاثری زندگی می کند دستش در دوران پیری خالی است آن که کوثری زندگی می کند مثل شجره طوبا میوه در دست اوست حضرت فرمود آنها که تکاثری زندگی می کردند کجا رفتند «أَینَ الْقُرُونُ الَّذِینَ غَرَرْتِهِمْ بِمَدَاعِبِک» دعابه یعنی بازی «أَینَ الْأُمَمُ الَّذِینَ فَتَنْتِهِمْ بِزَخَارِفِک» آنهایی که با زینت ها و زیورها سرگرم کردی کجایند؟! می بینید روز جمعه که سید ایام است نماز جمعه یکی از بهترین نمازها و پربرکت ترین نمازهای ایام هفته است هزارها نفر یک جا جمع می شوند برای اینکه هورا بکشند ببینند چه کسی توپ زد چه کسی توپ نزد با چه تعبیراتی آنجا جمع می شوند! اتلاف عمر دیگر حقیقت شرعیه نمی خواهد همین است دیگر یعنی ما انتظار داریم که خدا آیه نازل بکند که «یا أیها الذین آمنوا» اگر کسی روز جمعه نمازش را گذاشته کنار رفته هورا کشیده عمرش را تلف کرده چنین آیه ای باید نازل بشود؟! عقل مثل نقل چراغی است که خدا به آدم داده است فرمود آنهایی که عمرشان را به بازی گذراندند الآن کجا هستند چه کار کردند چه چیزی دارند؟! «أَینَ الْأُمَمُ الَّذِینَ فَتَنْتِهِمْ بِزَخَارِفِک فَهَاهُمْ رَهَائِنُ الْقُبُوْرِ» در جریان دفن صدیقه کبرا (سلام الله علیها) که وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «اُستُرجِعَتِ الوَدیعة و اُخذت الرهینة واسترجعت الودیعة»[22] انسان را می گویند «رهین القبور» هم در صحیفه سجادیه است[23]هم در نهج البلاغه انسان ها رهائن قبورند رهن یعنی گِرو این زمین که عمری ما از آن خدمات دیدیم بدهکاریم، بدهکار باید گِرو بسپارد ما اگر باغ را، راغ را، امثال ذلک را بخواهیم به زمین بدهیم اینها که برای خود اوست ما که بدهکار زمین هستیم بدهکار باید گِرو بسپارد زمین، خود ما را گرو می گیرد لذا از اموات به عنوان رهائن القبور یاد می کنند بدهکار باید رهن بدهد آن که حضرت فرمود: «اخذت الرهینة» از این قبیل است اینجا هم که وجود مبارک حضرت امیر دارد که «هُمْ رَهَائِنُ الْقُبُوْرِ» از همین قبیل است ما که خدمات فراوانی از زمین دیدیم برکاتی از زمین دیدیم بدهکاریم این بدهکار باید به عنوان گرو تحت اختیار طلبکار قرار بگیرد «فَهَاهُمْ رَهَائِنُ الْقُبُوْرِ وَ مَضَامِینُ اللُّحُودِ» وقتی که کنار لحد رفتند لحد اینها را در خود ضَمن کرد، جفت کرد اینها می شوند مضمون اللحد یعنی در ضمن لحد آرمیده اند بعد فرمود: «وَاللَّهِ لَوْ کنْتِ شَخْصاً مَرْئِیاً وَ قَالَباً حِسِّیاً لَأَقَمْتُ عَلَیک حُدُودَ اللَّهِ» قسم به خدا دنیا! اگر تو یک موجود دیدنی بودی من تازیانه می زدم برای اینکه تو خیلی ها را فریب دادی «فِی عِبَادٍ غَرَرْتِهِمْ بِالْأَمَانِی» اینها را با اُمنیه و آرزو فریب دادی «وَ أُمَمٍ أَلْقَیتِهِمْ فِی الْمَهَاوِی» خیلی ها را در مهلکه انداختی «وَ مُلُوک أَسْلَمْتِهِمْ إِلَی التَّلَفِ» سلاطینی که به تلف سپردی «وَ أَوْرَدْتِهِمْ مَوَارِدَ الْبَلاَءِ» جایی که جای درد و رنج است آنها را آنجا انداختی «إِذْ لاَ وِرْدَ وَ لاَ صَدَرَ» جایی انداختی که نه می توانند وارد بشوند نه می توانند صادر بشوند جای ورود و خروج ندارند «هَیهَاتَ! مَنْ وَطِیءَ دَحْضَک زَلِقَ» دنیا! هر کس آمد در دستگاه تو لغزید دنیا غیر از شغل است دنیا غیر از سیاست است «الدنیا ما هی؟» هر چه انسان را از خدا مشغول کند دنیای اوست «وَ مَنْ رَکبَ لُجَجَک غَرِقَ» کسی خواست موج سواری کند بالأخره هلاک می شود این طور نیست که انسان روی یک محیط لغزنده بخواهد راه برود بگوید من احتیاط می کنم «وَ مَنِ ازْوَرَّ عَنْ حِبَائِلِک وُفِّقَ» اگر کسی از دام و دانه ات فاصله بگیرد انزوای از دنیا پیدا کند نه از خلق خدا این نجات پیدا کرده خدمت به خدا، تولید، قناعت در مصرف اینها خیر و رحمت و برکت است «وَالسَّالِمُ مِنْک لاَ یبَالِی إِنْ ضَاقَ بِهِ مُنَاخُهُ» آن کسی که از گرایش به من و ما نجات پیدا کرده این از ساده زیستی و امثال ذلک رنجی نمی برد «وَالدُّنْیا عِنْدَهُ کیوْمٍ حَانَ انْسِلاَخُهُ» دنیا نزد او مثل روزی است که بالأخره زودگذر است اگر شما عدد ده را یا عدد صد را نزد عدد نامتناهی بگذارید بگویید آن عدد نامتناهی چند برابر این است این سؤال درست نیست برای اینکه نامتناهی چند برابر نیست چون اگر چند برابر باشد می شود متناهی ما موجودی نیستیم که این صد سال یا هشتاد سالی که در دنیا هستیم نسبت به ابدی که در پیش داریم قابل محاسبه ریاضی باشد که مثلاً آن چند برابر این باشد ابد یعنی ابد، حالا درباره دوزخ ممکن است برخی ها اختلاف نظر داشته باشند ولی درباره بهشت که احدی اختلاف نکرده در بحث های قبل داشتیم که انسان مرگ را می میراند در مصاف با مرگ ما پیروزیم یعنی ما مرگ را می میرانیم نه مرگ ما را، وقتی در مصاف با مرگ دست و پنجه نرم کردیم مرگ را میراندیم و از پا در آوردیم وارد صحنه برزخ می شویم دیگر آنجا مرگی نیست وارد ساهره قیامت می شویم دیگر مرگی نیست وارد بهشت می شویم دیگر مرگی نیست هستیم که هستیم! اگر اصرار کتاب و سنّت نبود که بهشت، ابدی است خیلی ها ابدیت را نمی پذیرفتند می گفتند مگر می شود موجودی ابدی باشد به همان دلیل که ازلیت را نمی پذیرند اگر چیزی ابدی بالعرض بود و ابدی بالذّات آن را حفظ کرد محذوری ندارد اگر چیزی ازلی بالعرض بود و ازلی بالذّات آن را حفظ کرد محذوری ندارد درباره ازلیت عدّه ای مخالف اند اما درباره ابدیت همه متّفق اند ما ابدی خواهیم بود ابدیت دیگر رقم و عدد ندارد ولو رقم نجومی. شما الآن به تعبیر بعضی از آقایان اگر از اینجا تا کره مریخ صفر بگذارید و این صفرها هم رقم نجومی باشد باز متناهی است غیر متناهی رقم پذیر نیست ولو رقم نجومی ما هم که وارد صحنه قیامت شدیم ـ ان شاءالله ـ وارد بهشت شدیم ابدی خواهیم بود چنین عالمی در انتظار ماست اگر چنین عالمی در انتظار ماست یک ره توشه ابدی هم می خواهیم چیزی که نپوسد بتواند به طور ابد بماند آن عقل است و عدل، غیر عقل و عدل هر چه گفتیم و اندیشیدیم همه پوسیدنی است اگر در بخش اندیشه عقل بود و در بخش انگیزه عدل بود.
پی نوشت ها
[1] اقبال الأعمال، ص109.
[2] اقبال الأعمال، ص686.
[3] مجموعه ورّام، ج1، ص150.
[4] سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 45.
[5] سورهٴ اسراء، آيهٴ 55.
[6] سورهٴ بقره، آيهٴ 253.
[7] سورهٴ اعراف، آيهٴ 196.
[8] اقبال الأعمال، ص295.
[9] سورهٴ اعراف، آيهٴ 172.
[10] ديوان شمس تبريزي، غزليات، قسمت دوم، غزل 237.
[11] سورهٴ آلعمران، آيهٴ 64.
[12] سورهٴ انعام، آيهٴ 151.
[13] الميزان، ج11، ص369 و… .
[14] الالفين (علامه حلي)، ص128.
[15] الغارات، ج1، ص55.
[16] نهجالبلاغه، حكمت 304.
[17] مصباح المتهجّد، ص63، 75، 102، 111 و 217.
[18] سورهٴ انعام، آيهٴ 162.
[19] ر.ك: الغارات، ج1، ص31; ر.ك: تاريخ الاسلام (ذهبي)، ج3، ص643.
[20] سورهٴ حجر، آيات 39 و 40; سورهٴ ص، آيات 82 و 83.
[21] سورهٴ شوري، آيهٴ 16.
[22] الكافي، ج1، ص459; نهجالبلاغه، خطبه 202.
[23] الصحيفة السجادية، دعاي
منبع : javadi.esra.ir ,
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 138