شعر آتش هجران
از هرچه بگذریم ز چشم نگار نه
از جلوه های ماه به شبهای تار نه
ما در مسیر وصل هم اینگونه بوده ایم
دل خسته از فراق ، وَ از انتظار نه
از هرچه بگذریم به غیر از وصال دوستم
یعنی ز عطر و لاله به فصل بهار نه
دل در جوار هرچه خزان خسته می شود
از این که با بهار شود همجوار نه
مانع شویم ز آنچه بجوشد به چشم ما
از جوشش سرشک درین چشمه سار نه
با هرچه درد و داغ بسازم درین میان
با درد هجر دوست نیایم کنار نه
جان را بس است تاب و قراری که گفته اند
بی تابم از فراق و ندارم قرار ، نه
در قلب زار آتش هجران خموش باد
در جان عشق شعله و شور و شرار نه
دل رنگ خون گرفت ز تیر فراق تو
از جلوه های لاله ی گلگون عِذار نه
از هجر یار ” یاسر” اگر خون جگر شود
از وعده ی وصال ز طرْفِ نگار نه
شاعر:حاج محمود تاری
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 542