شعر درباره غدیر خم
هر که از خم ولای مرتضی ساغر زند
طعنه بر آب حیاتِ خضر و اسکندر زند
و ان که نوشد جرعه ای ،از خم من والای او
در جهیم قهر داور،آب بر آذر زند
ساغر مَن کُنتُ مولا را ز دست مصطفی
زهره گردون به نام خواجه قنبر زند
دست او را برد بالا در غدیر خم نبی
تا تواند بوسه ها بر مقدمش اختر زند
در غدیر خم پیمبر گفت با مردم صریح
پیرو من زین سپس باید دم از حیدر زند
اعلم و اتقی و اشجع خواندش از مردم نبی
مکتب اسلام از آن رو دم از آن سرور زند
بلبل آسا ان که در عشق علی شد تغمه ساز
در گلستان محمد تاج گل بر سر زند
بعد نصب حیدر از امر پیمبر در غدیر
دیگر را کی سزد کو تکیه بر منبر زند
جز علی در بت شکستن دیگری را کی سزد
در حریم حق قدم بر دوش پیغمبر زند
شهر علم مصطفی را حیدر صفدر در است
هر که خواهد وارد هر قلعه گردد در زند
هان!صفوف غزوه احزاب بر هم می خورد
تیغ خونریزش به جان عمرو چون اخگر زند
می رسد اول برای خاکبوس درگهش
صبحدم چون آفتاب از کوی خاور سر زند
آیه یوفون با النذر و یقیمون الصلوه
در مدیح مرتضی قرآن دم از دوار زند
تا قیامت می درخشد چهره تابنده اش
آن که بر سر از ولای مرتضی افسر زند
از عطش آن کی که گردد خشک لب در روز حشر
جام می باید ز دست ساقی کوثر زند
هر که شد از جان گدای آستان مرتضی
فخر بر خاقان نماید طعنه بر قیصر زند
انتظار وعده روز وصالش می کشم
مرغ روحم در هوای آستانش پر زند
آن که بی مهر و ولای مرتضی رفت از جهان
با چه امیدی قدم در صحنه محشر زند
می شود «خباز» هم از زیره خوارانش حساب
چون به محشر دامن از بهر شفاعت برزند.
شاعر: خباز کاشانی
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 138