چشم پدر به راه بود ای پسر بیا تا جان نرفته از تن او زودتر بیا
از پشت ابرای قمر فاطمی درآی تا شب به در رود چون فروغ سحر بیا
هم صاحب الزمانی و هم صاحب عزا بهر نماز بر تن پاک پدر بیا
افتاد جام آب ز بس دست لرزه داشت در پیکرش نمانده توانی دیگر بیا
در احتضار باشد و چشم انتظار تست بازست این دو پنجره بر ره ز در بیا
بیاشک مردم از پی تشییع آمدند خاکی نمانده شیعه چه ریزی در به سر بیا
صاحب عزا به ختم حضورش مسلم است مردم تمام منتظر ای منتظر بیا
با ره جگر شده ست و جگر پاره جز تو نیست ای پاره جگر بر پاره جگر بیا
شاعر: علی انسانی
منبع: حدیقه الذاکرین، یدالله بهتاش، نشر سبحان، ۱۳۸۲، صص۵۳۵-۵۳۶٫
بازدیدها: 126