پس از این که نفس زکیه (محمد بن عبد الله بن حسن بن الامام حسن المجتبی ) و قتیل باخمری (ابراهیم بن عبدالله ) در مقابل حکومت غاصبانه بنی عباس خروج کرده و شهید شدند: برادر آنها یحیی بن عبدالله از ترس دستگیر شدن و جور بنی عباس (هارون رشید) بسوی دیلم فرار کرد.
مردم دیلم از هر طرف باو متوجه شده ، و در حق او اعتقاد و ایمان محکمی پیدا کردند، و رفته رفته بر محبوبیت و مقام او افزوده شده ، و اهالی دیلم به عنوان خلافت از او بیعت کردند.
قدرت و شوکت یحیی بن عبد الله بیشتر و وسیعتر شده ، و هارون برای رفع خطر و ضررهائیکه پیش بینی می شد، لشگر انبوهی در حدود پنجاه هزار نفر بسوی دیلم روانه کرده و توصیه کرد که بهر نحوی است این خطر را دفع کنند.
فضل بن یحیی بریاست لشگر بسوی دیلم حرکت کرده ، و با یحیی بن عبد الله وارد مذاکره شدند، و در نتیجه موافقت گردید که ، از جانب هارون الرشید امان نامه ای با امضاء و شهادت جمعی از قضاه و فقهاء و بزرگان بنی هاشم برای او صادر شده ، و یحیی بن عبد الله تسلیم و موافق باشد.
امان نامه بضمیمه هدایا و تحفه هایی از جانب هارون رسیده، و یحیی بن عبد الله از دیلم حرکت نموده، و با هارون در روزهای اول با نهایت گرمی و مهربانی ملاقات نمودند، متاءسفانه پس از چندی هارون پیمان و عهد خود را نقض کرده و یحیی بن عبد الله را زندانی کرد.
در یکی از روزهائیکه یحیی بن عبدالله زندانی بود: مردی از آل زبیر پیش هارون آمده ، و به عنوان سعایت اظهار می کرد که یحیی از گرفتن امان و پس از پیمان صلح: در باطن بر خلاف پیمان عمل کرده و مردم را به بیعت و خلافت خود دعوت می کرد.
هارون که در پی چنین بهانه ای بود دستور داد یحیی را از زندان حاضر کرده و اظهارات آن مرد زبیری را باو باز گفته، و از حقیقت امر بازپرسی نماید.
یحیی بن عبد الله دعوی او را از اصل منکر شد.
مرد زبیری هم بر اسرار و شدت اظهار خود افزود.
یحیی بن عبدالله فرمود: اگر تو در دعوی خود صادق و مطمئن هستی : قسم یاد کن یا دلیلی اقامه بنمای.
مرد زبیری شروع بقسم خوردن کرد که: قسم به پروردگاری که طالب حق و غالب است بر همه نیروهای جهان …
قسم آن مرد باینجا که رسید یحیی فرمود: ازین صیغه قسم صرف نظر کن، زیرا که چون کسی پروردگار جهان را تمجید و تعظیم کند: در عقوبت و مجازات او تعجیل نمی فرماید: و لازمست به یمین برائه قسم بخوری، و صیغه آن این است که بگوئی: از حول و قوه پروردگار جهان بریئی و خارج شده و در حول و قوّه خود هستم هرگاه اظهار من دروغ باشد.
مرد زبیری از پیشنهاد این قسم مضطرب و متوحش شده و گفت این چه قسم غریب و عجیبی است، من حاضر باین صیغه قسم نیستم.
هارون الرشید گفت: اگر تو راست می گفتی برای چه از قسم خوردن (بهر کیفیتی باشد) امتناع می ورزی؟ و برای چه می ترسی؟
مرد زبیری مجبورا بهمان صیغه قسم یاد کرد، و چون از مجلس هارون بیرون رفت ، در همانجا پایش بزمین خورده و جان داد.
جنازه مرد زبیری را حمل کرده و در قبری گذاشتند، و هر چه خاک بر آن قبر می رختند، پر نمی شد و همه فهمیدند که این معنی یک قضیه آسمانی و غیبی است و ناچار سقفی برای قبر درست کرده و از قبرستان برگشتند.(۱)
آری خداوند متعال چون روح است در قالب جهان ، و همینطوری که تن بی روح فاقد نظم بوده و از جلب منافع و دفع خسارات عاجز است جهان نیز بدون ارتباط داشتن با پروردگار متعال از حفظ خود و از حفظ اعتدال و نظم و از جلب منافع و از تحصیل عوائد ضروری و از دفع مضار و خسارات عاجز و ناتوان خواهد بود.
شما اگر عضوی از بدن خودتان را قطع و جدا نمائید، بواسطه قطع ارتباط در میان آن عضو و روح (آنهم در اثر قطع رابطه ظاهری و اجتماعی بدن ) خواهید دید که: آن عضو بکلی فلج و بیحس شده و اثری از نیروهای روح در آن پیدا نیست ، هر فردی از افراد انسان نیز مانند عضوی است از مجموعه پیکره جهان، و باید پیوسته ارتباط خود را با مبدء فیض و مرکز نیروهای جهان حفظ نموده، و دقیقه علاقه خود را از پروردگار جهان منقطع نکند.
حول عبارت است از دفع ضرر و حفظ نفس در مقابل پیش آمدها و حوادث مخالف، و قوّه عبارت از نیروی قدرت و نیروی حرکت و نیروی تحصیل منافع است، و هر موجودی بواسطه این دو نیرو می تواند شخصیت و هستی خود حفظ کرده و بر حیات و زندگی خود ادامه بدهد.
و این دو نیرو در هر موجودی بودیعه گذاشته شده، و هر فردی از راه این دو نیرو و بوسیله آنها با مبدء فیض و رحمت پروردگار جهان و جهانیان مربوط شده، و نیروی حول و قوت خود را حفظ می کند (لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم ).
بدبخت و بیچاره و ذلیل آن کسی است که از مبدء رحمت و فیض و از مرکز عزت و عظمت و نور منقطع شده، و از فیوضات ربانی و توجهات غیبی و مددهای غیبی محروم بماند.
بازدیدها: 8