عبرت تاریخ و تکرار اشتباهات امت‌ها

خانه / تازه ها / عبرت تاریخ و تکرار اشتباهات امت‌ها

عبرت تاریخ و تکرار اشتباهات امت‌ها

عبرت تاریخ آن است که ملت‌ها و مؤمنان از گذشته بیاموزند تا اشتباهات تکرار نشود. گاهی حوادث گذشته به‌گونه‌ای در زمان حال تکرار می‌شوند که انسان گمان می‌کند تاریخ دوباره زنده شده است. در این روایت، سه صحنه تاریخی و عبرت‌آموز را مرور می‌کنیم تا ببینیم چگونه غفلت، ساده‌باوری و بی‌عملی می‌تواند سرنوشت یک امت را تغییر دهد.

پلان اول: تصمیم مختار و هشدار کیان

مختار گفت: می‌خواهم فرماندهی سپاه را در جنگ با زبیریان بر عهده بگیرم.
کیان پاسخ داد: این کار را نکنید امیر.
مختار پرسید: برای چه؟
کیان گفت: چون وقتی شما وارد عرصه نبرد شوید، دشمن می‌فهمد که ما با تمام قوا به میدان آمده‌ایم. این، روحیه آن‌ها را بالا می‌برد و ضعف ما را نشان می‌دهد.

در این صحنه، عبرت تاریخ آن است که گاهی حضور بی‌موقع رهبر در میدان نبرد، نشانه اضطرار و ضعف جبهه مؤمنان است؛ و اگر یاران به وظیفه خود عمل نکنند، بار تمام مسئولیت بر دوش رهبر می‌افتد.

پلان دوم: شهادت عمار و تنهایی امیرالمؤمنین (ع)

در میانه‌های جنگ صفین، عمار یاسر به شهادت می‌رسد.
علی علیه‌السلام تنها مانده است. در میان لشکریان قدم می‌زند، اشک می‌ریزد و ندا می‌دهد:
«أین عمار؟ … أین عمار؟»

عمار کجاست تا با روشنگری‌هایش در برابر حیله‌های معاویه و عمروعاص بایستد؟
تا وقتی عمار زنده بود، فریب‌ها و شبهات سپاه نفاق اثر نمی‌کرد، اما پس از او، لشکر مؤمنان در برابر تبلیغات دشمن دچار تردید شد.
عبرت تاریخ در اینجاست که نبود روشنگران مؤمن، جامعه را در برابر نفاق آسیب‌پذیر می‌سازد.

پلان سوم: حمله فرهنگی و ندای «أین عمار»

سال‌ها بعد، رهبر انقلاب اسلامی از حمله فرهنگی، ناتوی فرهنگی و شبیخون فرهنگی سخن گفت.
اما بسیاری از ما فقط نگاه کردیم و بی‌عمل ماندیم.
کار به جایی رسید که ندای «أین عمار» دوباره از زبان ولی خدا بلند شد و باز هم، کمتر کسی پاسخ داد.

امروز، وقتی رهبر جامعه خود به میدان می‌آید و شخصاً به شبهات، اتهامات و خطاهای فکری پاسخ می‌دهد، باید فهمید که از نبود یاران روشنگر رنج می‌برد.
وقتی ولیّ خدا، خود در برابر دشمن سخن می‌گوید، یعنی دیگر از وجود «عمارها» در میان امت ناامید شده است.
این، عبرت تاریخ دیگری است که باید از آن گریست، نه خوشحال شد.

بازخوانی عبرت بزرگ صفین

معلم تاریخ ما می‌گفت:
«امیرالمؤمنین (ع) جنگ صفین را برده بود، اما در دقیقه نود، برخی شعار تعامل و اعتدال سر دادند و فراموش کردند که معاویه همان فرزند هند جگرخوار است.»

علی (ع) را به پای میز مذاکره کشاندند.
هرچه حضرت هشدار داد که این مذاکره خدعه دشمن است، کسی گوش نکرد.
حتی حاضر نشدند مالک اشتر یا ابن‌عباس را برای حکمیت بفرستند.
گفتند مالک جنگ‌طلب و غیرمنعطف است و ابوموسی اشعری باید نماینده باشد.

امام علی (ع) فرمود: «من به ابوموسی اطمینان ندارم.»
اما آنان پاسخ دادند: «شما بدبین هستید، ابوموسی انقلابی و خیرخواه است.»

امام هشدار داد: «به نتیجه این مذاکرات خوش‌بین نیستم.»
گفتند: «در مذاکره، خوش‌بینی و بدبینی معنا ندارد.»

امام سکوت کرد و فرمود: «باشد، این هم تجربه‌ای می‌شود برای مردم.»

مذاکرات محرمانه بود و تا مدت‌ها متن آن اعلام نشد.
در پایان، ابوموسی و عمروعاص توافق کردند که هر دو علی (ع) و معاویه را عزل کنند.
ابوموسی ساده‌دلانه گفت: «چنان‌که این انگشتر را از دست درمی‌آورم، علی را از خلافت عزل می‌کنم.»
اما عمروعاص گفت: «چنان‌که این انگشتر را به دست می‌کنم، معاویه را منصوب می‌نمایم.»

نتیجه آن شد که جنگ برده علی (ع) به شکست سیاسی تبدیل شد.
عبرت تاریخ در اینجاست: اعتماد به دشمن، سادگی در برابر نفاق و خوش‌باوری در سیاست، می‌تواند خون شهیدان را پای میز مذاکره بر باد دهد.

 باشد که از تاریخ درس بگیریم

امیرالمؤمنین (ع) دشمن‌شناس بود و هرگز فریب ظاهر آرام معاویه را نخورد.
اما جامعه‌ای که از روشنگران مؤمن خالی شود، دوباره در دام تاریخ می‌افتد.
امروز نیز، ندای «أین عمار» تکرار می‌شود تا ما را بیدار کند.
بیاییم از عبرت تاریخ بهره بگیریم، تا دیگر ولیّ خدا را تنها نگذاریم.

eheyat

Views: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *