حسن بهمنی و عده ای از همرزمانش، پس از عملیات خیبر، با بررسی مشکلات پیش آمده در عملیات های پیشین، انتقاداتی را به استراتژی جنگی سپاه وارد دانستند و با اعتقاد کامل به شعارهای اصلی جنگ، به طرح آن سئوال ها از فرماندهی وقت سپاه پرداختند. متاسفانه با ورود برخی عوامل سیاسی به ماجرا، انتقادهایی داخلی که تنها با هدف اصلاح ساختار عملیاتی سپاه طرح شده بود، شکلی تنش آلود به خود گرفت.
اما ورود حضرت امام به میانه مباحثات و حکمیت نهایی ایشان، پایان مناقشه را رقم زد و در این مرحله بود که حسن بهمنی و شاگردان راستینش، نمایشی شگرف از ولایت پذیری خود ارائه دادند. آنها علی رغم اختلاف نظر آشکار با فرماندهی وقت، به عنوان پاسداری عادی در جبهه های نبرد حاضر شده و خالصانه با خون خود، بیعت خویش را با امام خمینی و انقلاب اسلامی تازه نمودند.
پدر شهید بهمنی می گوید: بهترین دوست حسن، مش قادر رفتگر محله بود. حسن هر موقع مش قادر را می دید؛ با وجود سر و وضع آلوده مش قادر، او را بغل می کرد و می بوسید؛ یواشکی هم مقداری پول در جیب مش قادر می گذاشت. ما این موضوع را بعد از شهادت حسن فهمیدیم. روز شهادت او متوجه شدیم مش قادر بی تابی غیر عادی می کند. وقتی خبر شهادت را شنیده بود در باغچه نشسته و خاک باغچه را برسرش می ریخت. بعداز شهادت حسن، مش قادر خیلی غصه می خورد تا اینکه بنده خدا از دنیا رفت.
بازدیدها: 70