اشعار ویژه وفات حضرت فاطمه معصومه(س)

خانه / تازه ها / اشعار ویژه وفات حضرت فاطمه معصومه(س)

حضرت فاطمه معصومه(س)

اشعار ویژه وفات حضرت فاطمه معصومه(س)

 

حرم امن تو کافی است هراسان شده را
مثل شه راه بده آهوی گریان شده را

دل سپردیم به آن معجزه چشمانت
تا که آباد کنی خانه ویران شده را

مهر تو باعث خاموشی آتشدان است
خارج از دست خلیل است، گلستان شده را

گندم ری به تنور کرمت پخته شود
از تو داریم پس این مزرعه نان شده را

هرچه شد خرج حرم ارزش او بیشتر است
از طلا حرف نزن، نقره ایوان شده را

به در خانه تو بسته و وابسته شدیم
چه نیازی است به جنت سگ دربان شده را

گر قرار است جبین‌ش به قدومت نرسد
کافرش بیش نخوانیم مسلمان شده را

در محله خبر لطف تو بهتر پیچید
پخش کردند اگر قصه مهمان شده را

شدنی نیست کرم داشته باشی، اما
دستگیری نکنی دست به دامان شده را

پنجره ساخته‌ای دور ضریح کرمت
تا ببندند به آن زلف پریشان شده را

ما فقط ظاهری از اوج تو را می‌بینیم
گذری نیست به معراج تو حیران شده را

جلوه‌ای کردی و زهرای پر از جذبه تو
تا قم آورد دل شاه خراسان شده را

علی اکبر لطیفیان

❆❆❆❆❆❆❆

«موسی» که دید حال و هوایت، دادت به دست‌های «رضا»یت
اشکی نشست گوشه چشمش، تا «فاطمه» زدند صدایت

از جنس آسمانی و نوری، از چشم باز پنجره دوری
بین برادران غیوری، خورشید هم ندیده ردایت

رنج سفر برای تو آسان، شب از قبیله تو هراسان
شد قبله دل تو خراسان، ای عطر دوست قبله نمایت

من تشنه‌ای رسیده به دریا، با آرزوی دیدن «زهرا»
دربان! بگو ملیکه قم را: از راه آمده‌ست گدایت

کنج ضریح سر بگذارد، بال و پری اگر چه ندارد
دل را به دست تو بسپارد، تا پر دهی به سمت خدایت

لبخند شهر تو نمکین است، قم قلب مهربان زمین است
ما هر چه داشتیم همین است: جان‌های ما، «کریمه»! فدایت

ای دختر یگانه مادر! ای جویباری از دل کوثر!
مثل «علی» نیامده دیگر، کو همسری به شأن سرایت؟

می‌بارد از ضریح تو رحمت، از آسمان اسم تو عصمت
از «اشفعی لنا»ی تو «جنت»، وا شد به‌ روی ما، به دعایت

این شاعرت دلش شده آهو، آهو اسیر شهر و هیاهو
اذن زیارتی بده بانو! این شعر را نخوانده برایت

قاسم صرافان

❆❆❆❆❆❆❆

همسایه سایه‌ات به سرم مستدام باد
لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

وقتی انیس لحظه تنهایی‌ام توئی
تنها دلیل اینکه من اینجایی‌ام توئی

هر شب دلم قدم به قدم می‌کشد مرا
بی‌اختیار سمت حرم می‌کشد مرا

با شور شهر فاصله دارم کنار تو
احساس وصل می‌کند آدم کنار تو

حالی نگفتنی به دلم دست می‌دهد
در هر نماز مسجد اعظم کنار تو

با زمزم نگاه دمادم هزار شمع
روشن کننند‌هاجر و مریم کنار تو

تا آسمان خویش مرا با خودت ببر
از آفتاب رد شده شبنم کنار تو

در این حریم، سینه زدن چیز دیگری‌ست
خونین‌تر است ماه محرم کنار تو

مادر کنار صحن شما تربیت شدیم
داریم افتخار که همشهری‌ات شدیم

ما با تو در پناه تو آرام می‌شویم
وقتی که با ملائکه همگام می‌شویم

بانو! تمام کشور ما خاک زیر پات
مردان شهر نوکر و زن‌ها کنیزهات

زیباترین خاطره‌هامان نگفتنی‌ست
تصویر صحن خلوت و باران نگفتنی‌ست

باران میان مرمر آیینه دیدنی‌ست
این صحنه در برابر آیینه دیدنی‌ست

مرغ خیال سمت حریمت پریده است
یعنی به اوج عشق همین‌جا رسیده است

خوشبخت قوم طایفه، ما مردم قم‌ایم
جاروکشان خواهر خورشید هشتم‌ایم

اعجاز این ضریح که همواره بی‌حد است
چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است

من روی حرف‌های خود اصرار می‌کنم
در مثنوی و در غزل اقرار می‌کنم

ما در کنار دختر موسی نشسته‌ایم
عمری‌ست محو او به تماشا نشسته‌ایم

اینجا کویر داغ و نمک‌زار شور نیست
ما روبروی پهنه دریا نشسته‌ایم

قم سال‌هاست با نفسش زنده مانده است
باور کنید پیش مسیحا نشسته‌ایم

بوی مدینه می‌وزد از شهر ما، بیا
ما در جوار حضرت زهرا نشسته‌ایم

از ما به جز بدی که ندیدی ببخشمان
از دست ما چه‌ها که کشیدی ببخشمان

من هم دلیل حسرت افلاک می‌شوم
روزی که زیر پای شما خاک می‌شوم

❆❆❆

با همین چشم‌های خود دیدم، زیر باران بی‌امان بانو
درحرم قطره قطره می‌افتاد آسمان روی آسمان بانو

صورتم قطره قطره حس کرده‌ست چادرت خیس می‌شود اما
به خدا گریه‌های من گاهی دست من نیست مهربان بانو

گم شده خاطرات کودکی‌ام گریه گریه در ازدحام حرم
باز هم آمدم که گم بشوم من همان کودکم همان، بانو

باز هم مثل کودکی هر سو می‌دوم در رواق تو در تو
دفترم دشت و واژه‌ها آهو… گفتم آهو و ناگهان بانو…

شاعری در قطار قم ـ مشهد چای می‌خورد و زیر لب می‌گفت:
شک ندارم که زندگی یعنی، طعم سوهان و زعفران بانو

شعر از دست واژه‌ها خسته است بغض راه گلوم را بسته است
بغض یعنی که حرف‌هایم را از نگاهم خودت بخوان بانو

این غزل گریه‌ها که می‌بینی آن شعر است، شعر آیینی
زنده‌ام با همین جهان‌بینی، ای جهان من ای جهان‌بانو

کوچه در کوچه قم دیار من است شهر ایل من و تبار من است
زادگاه من و مزار من است، مرگ یک روز بی گمان بانو…

سیدحمیدرضا برقعی
******************************

خاتون شهر آینه‌هایی بزرگوار
زهرای شهر یثرب مایی بزرگوار

چشم ملک ندیده دمی سایه تو را
ناموس بارگاه خدایی بزرگوار

این قوم را به راه حقیقت کشانده‌ای
موسای بی عبا و عصایی بزرگوار

بر شانه‌های باد، جهاز تو حمل شد
فرمانروای ملک صبایی بزرگوار

گم کرده‌ایم کعبه حاجات و آمدیم
نزد شما که قبله‌نمایی بزرگوار

من گریه می‌کنم که نگاهی کنی مرا
آری همیشه عقده‌گشایی بزرگوار

باران رحمت ازلی سهم‌مان شده
بی شک دلیل فیض شمایی بزرگوار

بانوی مهربان کدامین قبیله‌ای؟
امشب بگو که اهل کجایی بزرگوار

خلقت شبیه پیر کریم عشیره است
الحق ز نسل شیر خدایی بزرگوار

فهمیدم از شلوغی صحن و سرای‌تان
هر لحظه مأمن فقرایی بزرگوار

فرقی نمی‌کند چقدر نذر می‌کنند
باب المراد شاه و گدایی بزرگوار

اینجا مریض‌ها همگی خضر می‌شوند
سرچشمه حیات و بقایی بزرگوار

از لحن گریه کردن زوار واضح است
در قم، بقیع اهل بکایی بزرگوار

یادت نمی‌رود چه قراری گذاشتیم؟
محشر دم بهشت بیایی بزرگوار

وحید قاسمی

❆❆❆❆❆❆❆

عاصی و محتاج ترحم شدم
راهی بیت‌الکرم قم شدم

رد شدم از وحشت دشت کویر
رد شدم از تشنگی گرمسیر

کیست که این‌گونه جلا می‌دهد
بوی غریبی رضا می‌دهد

پاره‌ای از بارگه شاه طوس
فاطمه ای خواهر شمس‌الشّموس

عمه‌ مظلومه‌ «صاحب زمان»
روشنی نیمه‌شب جمکران

از سفر سخت کویر آمدم
شاعر و رنجور و فقیر آمدم

اذن زیارت بده بانو! به من
رو به تو کردم، بنما رو به من

اذن نمازم بده، بانوی آب
روضه معصومیت آفتاب!

«شیعه» به نام تو مباهات کرد
«نور» در این خانه مناجات کرد

بس که در این خانه خدا منجلی است
هر کسی آمد به لبش «یا علی» است

بقعه‌ای از کوی بنی‌هاشم است
مدرسه عالمه و عالم است

دل تپش از بزم محبت گرفت
در ملکوتش سر خلوت گرفت

لحظه‌ای آرام به کنجی نشست
حضرت معصومه! دل من شکست

اشک! خدا را، تو به من بد نکن
حضرت معصومه! مرا رد نکن

اشک! به راه سخنم سد شدی
خوب من این باره چرا بد شدی؟

اشک! خدا را، تو بگو: این منم
شمع همین خانه‌ام و روشنم

من نگرانم که مرا رد کنند
خواستنی‌هام به من بد کنند

عمه مظلومه «صاحب زمان»
روشنی نیمه‌شب جمکران

نام تو یادآور زینب شده
موجب آوارگی شب شده

هم‌سخن خلوت تنهای من!
دختر خورشید و مسیحای من!

مریم قدیسه آل علی!
سیده نسل زلال علی!

کوثری از سلسله حیدری
پاره‌ای از عصمت پیغمبری

شیفتگانت به طواف آمدند
در «حرم ستر عفاف» آمدند

جرعه‌ای از آب حیاتم بده
حضرت معصومه نجاتم بده

با دل آغشته به داغ آمدم
از طرف شاهچراغ آمدم

قادر طراوت پور

❆❆❆❆❆❆❆

ای که از نسل اهل بالایی
ای که در اوج حجب پیدایی

زینب حضرت رضایی تو
همه افتخار بابایی

دخت موسایی و ولی مریم
چون رقیه شبیه زهرایی

باب مشکل‌گشای امروزی
شافع مهربان فردایی

مثل اجداد و نسلتان بانو
آبرویی برای دنیایی

سرشکسته به محضرت آید
هر که دارد مدال آقایی

بی‌نگاهت نمی‌شوم آدم
بار کج کی رسیده بر جایی

کاسه‌ام را همیشه پرکردی
قبل آن که کنم تمنایی

من بدون قم و خراسانت
می‌رسیدم به مرز رسوایی

گله از هجر کربلا دارم
با دل من تو راه می‌آیی؟

محمدحسین رحیمیان

***************************

می‌خواستم که جانب میخانه رو کنم
دست نیاز حلقه جام و سبو کنم

در ساحل نیاز نشینم امیدوار
دل را به شطّ باده دَمادم فرو کنم

وقتى که هست شوق تیمم ز خاک یار
دیگر چرا ز چشمه زمزم وضو کنم

با من حدیث طعنه نا مردمان مگو
من آبروى مى طلب آبرو کنم

تیغ زبان به کار نمی‌‏آیدم دگر
باشد به چشم خون شده‏‌ام گفتگو کنم

از دست رفته دل به تمناى دلبرم
ساقى کمى تحمل من کن که مضطرم

دست خمار جز به سوى خم نمی‌‏رود
کشتى ز بحر جز به تلاطم نمی‌رود

گر گُل اسیر پنجه باد خزان شود
از بلبل انتظار ترنم نمىی‌رود

یک خوشه عشق آل على گر ثمر دهد
آدم سراغ دانه گندم نمی‌رود

حاتم بخیل نیست، اگر درهمى نداشت
لب‌هاش جز به مهر و تبسم نمی‌رود

تا گفت آشیانه ما آن دیار هست
آواره مى‌‏شود دل و از قم نمی‌‏رود

چشمم فرات و باز دلم مات می‏‌شود
محو جلال عمه سادات می‌شود

تا باده از سبوى امامت گرفته‌‏ایم
پیش خدا جواز اقامت گرفته‌‏ایم

از حُسن خلقتیم به حیرت، گمان مبر
انگشت بر دهان ز ندامت گرفته‌‏ایم

دل را چو داده‏‌ایم به دست طبیب عشق
منزل به کوچه باغ سلامت گرفته‏‌ایم

با وعده بهشت برابر نمى‏‌کنیم
هر درهمى از او به کرامت گرفته‏‌ایم

خورشید را مُسخر خود کرده‏‌ایم ما
تا ذره‏اى ز رحمت عامت گرفته‌‏ایم

تا سوخته چو لاله ز داغت دعاى ماست
خاک حریم شاه چراغت دواى ماست

یک صبح مى‏‌شود که برایم دعا کنى؟
یا نیمه شب به شوق نمازم صدا کنى

مرغ دل از قفس تن به درکشى
در آسمان صحن و سرایت رها کنى

ما را به پادشاهى عالم در آورى
یعنى که در حریم بلندت گدا کنى

امروز کاین‌چنین به کرامت زبانزدى
تا رستخیز بهر شفاعت چه‌ها کنى؟

تو زائر مدینه‏‌اى و طوس مى‏‌روى
ما را ببر که زائر قبر رضا کنى

باشد نصیب ما بنمایى هزار حج
یعنى طواف در حرم ثامن الحجج

اینجا که آمدى سخن از تازیانه نیست
حرفى ز بى وفایى و ظلم زمانه نیست

در دست‌‏هاى مردم شهر تو سنگ نیست
یعنى سلام مردم تو وحشیانه نیست

سیلى نزد کسى به رخ داغدار تو
اینجا خبر ز خون دل و درد شانه نیست

با شاخ گل تو را به سوى خانه مى‌‏برند
کنج خرابه بهر تو آشیانه نیست

آرى حریم تو حرم اهل بیت شد
حتى فراز آنکه ز قبرش نشانه نیست

تا نیت زیارت معصومه مى‏‌کنم
یاد از مزار مادر مظلومه مى‌‏کنم.

جواد زمانی

❆❆❆❆❆❆❆

چشم دلم به سمت حرم باز می‌شود
با یک سلام صبح من آغاز می‌شود

پر می‌کشد دلم به هوای طواف تو
وقتی که لحظه لحظه پرواز می‌شود

قفل دلم شکسته کنار در حرم
از مرقدت دری به جنان باز می‌شود

فهمیده‌ام ز حکمت ایوان آینه
اینجا دل شکسته سبب‌ساز می‌شود

کو چشم روشنی که ببیند در این حرم
هر روز چند مرتبه اعجاز می‌شود

اعجاز توست اینکه دلم یاکریم توست
قلب تپنده حرم قم، حریم توست

اینجا بهشت دختر موسی بن جعفر است
از نفحه شهود و تجلی معطر است

برپا شده است مکتب قرآن و اهل بیت
دارالعلوم مریم آل پیمبر(ص) است

اینجا کلید علم و فقاهت ارادت است
خاک در حریم تو علامه پرور است

چشم امید عالم و عاشق به سوی توست
اینجا چقدر چشمه جوشان کوثر است

تنها پناهگاه دلم صحن آینه است
وقتی دلم از آه زمانه مکدر است

هر شب کنار مرقد تو یک مدینه دل
دنبال قبر مخفی زهرای اطهر(س) است

صحن تو غرق بوی گل یاس می‌شود
اینجا حضور فاطمه(س) احساس می‌شود

با آنکه هست هر دو جهان مال فاطمه
اینجا دمیده کوکب اقبال فاطمه

بی‌اختیار پای ضریحت رسیده است
هر زائری که آمده دنبال فاطمه

دارد تمام مرقد تو بوی آسمان
اینجاست سایه سار پر و بال فاطمه

فرمود آشیانه امن الهی است
صحن و سرای تو، حرم آل فاطمه

خورشید آل فاطمه(س) از راه می‌رسد
هر سال ما اگر که شود سال فاطمه

ای عمه امام زمان! کاش در حرم
یک صبح جمعه لایق دیدار می‌شدم

خاتون ملک ارض و سما إشفعی لنا
محبوبه حبیب خدا إشفعی لنا

آرامش و قرار دل ثامن الحجج
ای زینب امام رضا(ع) إشفعی لنا

عصمت دخیل بسته به پرهای چادرت
ای آفتاب حُجب و حیا إشفعی لنا

در هر سحر به سوی ضریح اجابتت
می‌آورم دو دست دعا إشفعی لنا

روی سیاه و بار گناهان ما کجا
لطف و کرامت تو کجا إشفعی لنا

مهر و ولایتت شده حبل المتین ما
در صبحگاه روز جزا إشفعی لنا

یوم الحساب تو همه امید شیعه‌ای
تنها نه شیعه اهل جهان را شفیعه‌ای

با حبّ تو کسی که دلش را محک زده
طعنه به پارسایی حور و ملک زده

سرشار از زلالی نور یقین شود
در مرقد منور تو قلب شک‌ زده

از چشمه‌های فیض تو سیراب می‌شود
هر کس دلش ز قحطی ایمان ترک زده

تنها نه چشم آدمیان بر عطای توست
بر گنبد تو دست توسل فلک زده

شب‌های جمعه طوف حرم می‌کنم ولی
گویا کسی به زخم دل من نمک زده

دارد ضریح اطهر تو بوی کربلا
قلبم برای دیدن شش گوشه لک زده

امشب گره گشاست دم یا رضا رضا
در دست توست تذکره کربلای ما.

یوسف رحیمی

❆❆❆❆❆❆❆

مرغ دلم راهی قم می‌شود
در حرم امن تو گم می‌شود

عمه سادات، سلامٌ علیک
روح عبادات، سلامٌ علیک

کوثر نوری، به کویر قمی
آب حیات دل این مردمی

عمه سادات، بگو کیستی؟
فاطمه یا زینب ثانیستی

از سفر کرب و بلا آمدی
یا که به دیدار رضا آمدی

من چه کنم شعله داغ تو را
درد و غم شاه چراغ تو را

کاش شبی مست حضورم کنی
با خبر از وقت ظهورم کنی

کاش جاروکشی صحن نصیبم می‌شد
دل من خادم مولای غریبم می‌شد

محمدرضا آقاسی

 

حضرت معصومه(س) شفاعت کننده شیعیان در روز محشر

بازدیدها: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *