فضایل و کرامات امام کاظم علیه السلام| احترام حیوانات به شأن و مقام امام موسی کاظم علیه السلام

خانه / قرآن و عترت / عترت / ستارگان هدایت / امام کاظم (علیه السلام) / فضایل و کرامات امام کاظم علیه السلام| احترام حیوانات به شأن و مقام امام موسی کاظم علیه السلام

علی بن ابوحمزه ثمالی حکایت می کند: روزی یکی از دوستان حضرت ابوالحسن امام موسی کاظم علیه السلام به دیدار آن حضرت آمد و حضرتش را به میهمانی در منزل خود دعوت کرد. امام دعوت دوست خود را پذیرفت و به همراه آن شخص حرکت کرد تا به منزل او رسید. همین که حضرت وارد منزل شد میزبان تختی را مهیا نمود و امام کاظم بر ان تخت جلوس فرمود: چون صاحب منزل به دنبال آوردن غذا رفت حضرت متوجه شد که یک جفت کبوتر زیر تخت در حال بازی و معاشقه با یکدیگر می باشند.

ائمه اطهار علیهم السلام و اولیاء الهی با استفاده از علم الهی نامحدود خود؛ توانایی ارتباط با تمامی کائنات جهان من الجمله موجودات و حیوانات را داشته و آنها را مورد الطاف خود قرار داده اند.

ارادت کبوتر به امام کاظم علیه السلام

علی بن ابوحمزه ثمالی حکایت می کند: روزی یکی از دوستان حضرت ابوالحسن امام موسی کاظم علیه السلام به دیدار آن حضرت آمد و حضرتش را به میهمانی در منزل خود دعوت کرد. امام دعوت دوست خود را پذیرفت و به همراه آن شخص حرکت کرد تا به منزل او رسید. همین که حضرت وارد منزل شد میزبان تختی را مهیا نمود و امام کاظم بر ان تخت جلوس فرمود: چون صاحب منزل به دنبال آوردن غذا رفت حضرت متوجه شد که یک جفت کبوتر زیر تخت در حال بازی و معاشقه با یکدیگر می باشند.

وقتی صاحب منزل با ظرف غذا نزد حضرت وارد شد امام علیه السلام را در حال خنده و تبسم مشاهده کرد. از روی تعجب اظهار داشت یا ابن رسول الله این خنده و تبسم برای چیست؟

حضرت فرمود برای این یک جفت کبوتری است که زیر تخت مشغول شوخی و بازی هستند، کبوتر به همسر خود می گوید: ای انیس و منوس من ای عروس زیبای من قسم به خداوند یکتا! بر روی زمین موجودی محبوبتر و زیباتر از تو نزد من نیست مگر این شخصیتی که روی تخت نشسته است.

صاحب منزل با تعجب عرضه داشت: آیا شما زبان حیوانات و سخن کبورتان را هم می فهمید.

امام فرمود: بله، ما اهل البیت رسالت، سخن حیوانات و پرندگان را می دانیم و بلکه تمام علوم اولین و آخرین به ما داده شده است.

دعای امام کاظم علیه السلام در حق شیر

على بن ابى حمزه بطائنى مى‏گوید: ابو الحسن موسى بن جعفر علیه السلام روزى به یکى از مزرعه ‏هاى خود که خارج از مدینه بود مى‏رفت. من هم همراهش بودم. ایشان سوار بر استرى بود و من سوار بر خرى بودم. میان راه شیرى پیدا شد و سر راه ما قرار گرفت. من از خوف زبانم بند آمد، ولى امام کاظم بدون توجه و اعتنا پیش رفت و من دیدم شیر براى او اظهار خوارى و زبونى مى‏کند.

امام کاظم علیه السلام براى او ایستادند و به همهمه او گوش فرا دادند و در این هنگام آن شیر دست بر کفل استر نهاده بود و من سخت مى‏ترسیدم.

آنگاه شیر خود را به کنار جاده کشاند و امام موسى بن جعفر علیه السلام رو به قبله ایستاد و شروع به دعا کرد و دیدم لبهایش را تکان مى‏دهد و من نفهمیدم که چه دعایى مى‏کند و سپس با دست خود به شیر اشاره فرمود برود. شیر همهمه ا‏یى طولانى کرد و امام کاظم علیه السلام آمین مى‏گفت تا شیر از نظر ناپدید شد، امام کاظم به راه خود ادامه داد و من هم از پى ایشان راه افتادم و چون از آنجا دور شدیم. خودم را به ایشان رساندم و گفتم: فدایت گردم، موضوع شیر چه بود که من بر شما ترسیدم و به خدا سوگند از رفتارش با شما تعجب کردم.

امام فرمودند: این شیر از سختى زایمان ماده شیرش شکایت مى‏کرد و از من خواست دعا کنم تا خداى عزوجل گره از کارش بگشاید و چنان کردم و به من الهام شد که توله ‏هایش همه نر خواهند بود و به او گفتم.

شیر گفت برو در حفظ خدا باشى و خداوند بر تو و هیچ یک از شیعیان تو جانور درنده‏ ایى را چیره نگرداند. امام فرمودند: و من چند بار آمین گفتم.

منبع: چهل داستان و چهل حدیث از امام موسی کاظم علیه السلام،عبدالله صالحی،قم: انتشارات مهدی یار، ۱۳۸۱؛صص۳۵-۳۶

به کانال هیات رزمندگان اسلام بپیوندید

بازدیدها: 480

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *