روزهای آماده شدن برای عملیات بیت المقدس بود. شهید سعید امام جمعه که در عملیات قبلی مجروح شده بود، با عصا آمد. وقتی او را دیدم، حیرت کردم. تعجبم از این بود که چرا او با این وضعیت جسمی، دوباره آمده تا در عملیات بیت المقدس حضور یابد؟
همه دوستش داشتند. دوربینش همیشه همراهش بود. به دلم افتاده بود او نور بالا می زند و عاشق شده است. اینجا انرژی اتمی است؛ جایی که بچه ها ساماندهی شدند تا کار خرمشهر قهرمان را یکسره کنند.
در فرصتی کوتاه سعید را پیدا کردم. دست در گردن هم انداختیم. گفتم « سعید قول بده اگر شهید شدی مرا شفاعت کنی؟ »
او خندید و همین درخواست را از من کرد. اما او کجا و من کجا؟ او در همان عملیات و در راه حفظ آرمان های اسلام و امام و آزادسازی خرمشهر به شهادت رسید.
بازدیدها: 12