کربلای ۲ عاشورای کاوه بود

خانه / انقلاب و دفاع مقدس / کربلای ۲ عاشورای کاوه بود

گردان امام‌حسین (علیه السلام) و گردان امام‌سجاد (علیه السلام) درحالی که محمود کاوه فرماندهی لشکر شهدا پیشاپیش آنها قرار دارد برای انجام مأموریت حرکت خود را به قصد تصرف ارتفاع ۲۵۱۹ طی عملیات کربلای‌۲ آغاز می‌کنند.

طبق طرح مانور قرار بود گردان امام حسین(علیه السلام) پایگاه‌های ۱ و۲ و گردان امام سجاد (علیه السلام) پایگاه‌های ۳و۴ را تصرف کنند. حساسیت دشمن نسبت به شب اول کمتر شده و احتمال جدی نمی‌دهد در این محور مجدداً عملیات شود. از همین رو اجرای آتش و پرتاب منور آنها اندکی کاهش یافته و منطقه در تاریکی فرو رفته است. فقط هر از گاهی نفیر گلوله‌‌ای به گوش می‌رسد یا سوسوی منوری آسمان را برای دقایقی روشن می‌کند.
پیش از شروع عملیات صلاحی فرمانده یکی از گردان‌ها برای منصرف کردن کاوه از رفتن پا پیش می‌گذارد: «شما این کار را نکنید، آتش دشمن زیاد است، مسیر بدمسیری است، خدای نکرده طوری می‌شود.» کاوه نگاهی به صلاحی می‌اندازد و می‌گوید: «خب، اگر اینطور است، ما هم شهید می‌شویم. اگر کار مثل شب گذشته بشود، ما هم حاضریم امشب شهید شویم.»
کاوه عزمش را برای رفتن جزم کرده بود. چون کبوتری بیقرار در لانه پرواز را انتظار می‌کشید. انگار به دل بچه‌ها هم افتاده بود که امشب اتفاقی خواهد افتاد. هر کاری کردند تا فرمانده‌شان را از رفتن منصرف کنند، ولی مگر می‌شود محمود تصمیمی بگیرد و بعد از ترس جانش بخواهد از آن منصرف شود. وجودش برای جبهه‌ها نعمتی بزرگ بود. در کنار روحیه معنوی خاصش هیچ‌گاه از آمادگی جسمانی و ورزش غافل نبود و با تشویق نیروها و حضور در مسابقات ورزشی، آمادگی رزمی نیروها را بالا می‌برد. حضور در کردستان او را به فرمانده‌ای آبدیده و باتجربه تبدیل کرده بود. همواره برای تشویق بچه‌ها می‌‌گفت: «موفقیت من در کوه‌های بلند کردستان مدیون ورزش است.» به دلیل همین ویژگی‌های خاص در محمود کاوه، شهید حسن آبشناسان، فرمانده لشکر ۲۳ نوهد درباره‌اش گفته بود: «اگر در دنیا یک چریک پاکباخته و دلباخته به اسلام و حضرت امام(ره) وجود داشته باشد، محمود کاوه است و هر رزمنده‌ای که بخواهد خوب پخته و آبدیده شود باید با تیپ ویژه شهدا پیش برود.»
شهید کاوه
دقایقی قبل از عزیمت، این بار منصوری قائم‌مقام تیپ آخرین شانسش برای نرفتن فرمانده را امتحان می‌کند. منصوری بسم‌اللهی می‌گوید، بیسیم را برمی‌دارد و طوری که کسی نشنود، آرام نجوا می‌کند: «رفتن شما نه به نفع اسلام است و نه به نفع… شما اینجا کلی کار دارید: مسئله قرارگاه، هماهنگی توپخانه و… اگر نظر شما این است که نیروهای عمل‌کننده آدم قوی‌تری می‌خواهند، من قوی نیستم ولی می‌روم جلو و یکی دیگر را اینجا می‌گذارم.» کاوه پاسخ می‌دهد: «من می‌خواهم امشب، شما اینجا باشید. اگر آدم‌ خودش‌ جلو باشد و یک‌ وقت‌ مسئله‌ای‌ پیش‌ آمد، می‌تواند هم‌ پیش‌ خدای‌ خودش‌ و هم‌ پیش‌ خلق‌ خدا روسفید باشد.»
کاوه بندهای پوتینش را سفت می‌کند و از سنگر فرماندهی بیرون می‌زند. همه کارها را به منصوری می‌سپارد و خیالش از بابت همه چیز در نبودش راحت می‌شود. فرمانده تیپ شهدا چند قدمی بر می‌دارد، به آسمان خیره شده و ناصر کاظمی، محسن گنجی‌زاده و محمد بروجردی فرماندهان شهید تیپ را به یاد می‌آورد. حال خوشی به او دست می‌دهد. محمود آن شب زیر نور کامل ماه مثل یک پروانه سبک بود.
ساعت یک بامداد می‌شود و نیروهای پیاده پس از پیمودن مسافت فاصله خط خودی تا دشمن به اهداف مورد نظر می‌رسند. منتظر می‌شوند تا با هماهنگی آتش خودی در‌گیری را شروع کنند. سکوتی منطقه را فرا گرفته است.
در فاصله‌ای که همه منتظر دریافت خبر هستند و گوش همه به فرمان فرمانده است، ناگهان گلوله خمپاره‌ای کنار کاوه به زمین اصابت می‌کند. دل همه به لرزه می‌افتد. سر را که بلند می‌کنند می‌بینند کاوه به پهلو روی زمین دراز کشیده. سابقه نداشت محمود برای انفجار گلوله‌ای سر خم کند چه به اینکه روی زمین دراز بکشد و دیگر بلند نشود. نیروها بالای سرش جمع می‌شوند. خون مثل فواره از بینی‌اش بیرون می‌زند. ترکشی به پشت سرش و ترکش دیگری هم روی شقیقه راستش خورده بود. درست همانجایی که سه ماه پیش هم در تک حاج عمران ترکش خورده بود. تیپ شهدا باز هم یکی دیگر از فرماندهان شجاع و کم‌نظیرش را از دست می‌دهد. محمود هم به شهادت می‌رسد.
منبع : با شهدا

بازدیدها: 139

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *