ماجرای تبعید امام هادی علیه السلام به شهر نظامی
هیات:چرا امامان پیشین اقدام به بیان معارف زیارت جامعه کبیره نکرده بودند؟
در دوران امام هادی علیه السلام سطح اندیشه و تعقل عمومی مردم و به خصوص شیعیان به حدی بود که بتوانند نقش امام در جامعه و حقانیت شیعه را درک کنند. بر همین اساس آن حضرت اقدام به آموزش معارف والای الهی و دینی در قالب دعای جامعه کبیره کردند.
بخشی از تلاش ائمه اطهار علیهم السلام در ارتقای سطح اندیشه و مقام اعتقادی مردم در دوران اما هادی علیه السلام به بار نشست. به طوری که آن حضرت شاهد بودند قدرت تعقل و اندیشه عمومی مردم به حدی رسیده که بتوانند معارف والای شیعی و مقام امامت و ولایت را نه فقط با احساسات، بلکه با عقل و اندیشه درک کرده و بفهمند. بر همین اساس بود که امام هادی علیه السلام با وجود فشارهای گسترده دستگاه حکومت بنی عباس، فرصت را مغتنم دانسته و ثمره تلاش ائمه پیشین را در دست گرفته و به آموزش معارف والای شیعی در قالب روایات و زیارتی مانند زیارت جامعه کبیر اقدام کردند.
امام هادی علیه السلام مشاهده می کردند که گویا مقام امامت و ولایت توسط عده ای از مردم، تنها در قالب احساسات و محبت محدود شده است. در حالی که امام، دارای مقام و منزلتی والا است که باید با اصول و عقاید محکم و زیربنایی آن جایگاه را شناخت تا موضوع هدایت و ولایت به درستی و نه تنها در قالب احساسات در میان مردم تبیین شود.
زمانی که آن حضرت متوجه ارتقا و پیشرفت فکری مردم نسبت به موضوع امامت شدند، این مفاهیم را به آن ها آموزش دادند تا مردم در طول تاریخ بدانند اگر می خواهند به دژ محکم الهی وارد شده و مقام توحید را به درستی درک کنند، لازم است که از مسیر ولایت و امامت وارد شوند.
زمینه های تبعید امام هادی علیه السلام به سامرا
می دانیم که حکومت مرکزی که پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله در مدینه النبی پایه گذاری کردند، زمینه ای شد که ائمه اطهار علیهم السلام عمدتاً در مدینه زندگی کنند؛ اما امام هادی علیه السلام به جای آنکه در مدینه باشند، مدت ها در شهر سامرا زندگی کردند و در همان شهر به شهادت رسیدند. چه عاملی موجب شده بود که آن حضرت در سامرا زندگی کنند؟
هرچند که فعالیت تاریخی و ماندگار رسول خدا صلی الله علیه و آله موجب تشکیل حکومت اسلامی شد و عرب های بادیه نشین را با حکومت مرکزی و منسجم آشنا کرد، اما متأسفانه در دوران زندگی امامان معصوم علیهم السلام شاهد هستیم که هر یک از آن ها به دلیل ظلم و ستم دستگاه حکومت بنی امیه یا بنی عباس زندگی آرام و ثابتی نداشتند. بلکه هر یک از ایشان به نوعی تحت کنترل حاکمان ظالم زمان خود بودند.
امام هادی علیه السلام هم از این قاعده مستثنا نبودند و زندگی ایشان در شهر سامرا به دلیل تشخیص و ظلم حاکمان بنی عباس بود. پدر آن حضرت یعنی امام جواد علیه السلام در اثر حیله و مکر معتصم عباسی به شهادت رسیدند و امامت به امام هادی علیه السلام رسید. درواقع آن حضرت در شرایطی به مقام امامت رسیده بودند که حاکم بنی عباس یعنی معتصم عباسی همان شخصی بود که پدر بزرگوار ایشان را به شهادت رسانده بود.
البته در آن دوران حکومت عباسی در حال ضعیف شدن بود و حاکمان بنی عباس به زور قدرت را از یکدیگر می گرفتند و به شوق رسیدن به حکومت و قدرت عباسی، هرج و مرجی در دستگاه حکومتی به وجود آمده بود. هرچند که وقتی متوکل قدرت را در دست گرفت سعی می کرد تا قدرت سابق عباسیان را به آن ها بازگرداند و می خواست بنی عباس به شوکت و قدرت قبلی برسد. به همین دلیل تلاش می کرد تا اوضاع حکومت را سر و سامان بدهد. ولی او هم خلیفه ستمگری بود که مانند سایر خلفای بنی عباس از ظلم کردن به شیعیان و ائمه اطهار علیهم السلام هیچ ابایی نداشت.
اوضاع سیاسی در دوران امامت امام دهم
همان طور که اشاره کردید در دوران امامت امام هادی علیه السلام حکومت بنی عباس بر سر کار بود. مدل حکومتی و اوضاع سیاسی در آن زمان چگونه بود؟
به طور کلی حاکمان بنی عباس را به عنوان قاتلان و ظالمان در حق ائمه اطهار علیهم السلام می شناسیم. چنانکه هارون الرشید قاتل امام موسی بن جعفر علیه السلام بود، فرزندش مأمون هم امام رضا علیه السلام را به شهادت رساند، وقتی هم که معتصم به خلافت رسید و قدرت را در دست گرفت در ظلم به ائمه اطهار علیهم السلام کم نگذاشت. پس از او حکومت عباسی شاهد حکمرانی واثق بود که در زمان او هم به ائمه اطهار علیهم السلام ظلم های بسیاری روا داشته شد.
دوران طلایی بنی عباس
اما حکومت عباسی در اواخر حکومت واثق، به شدت در حال تضعیف شدن بود. حکومت عباسی شاهد یک دوران طلایی بود که از زمان خلافت جبار عباسی در سال ۱۳۲ هجری شروع شد و تا آخر خلافت واثق در سال ۲۳۲ هجری ادامه پیدا کرد. این مدت صدساله که عصر طلایی برای عباسیان محسوب می شد فرصتی بود تا حاکمان آن ها توانستند در تمام سرزمین های اسلامی به غیر از اندلس حکمرانی کنند و برای آن ها فرصت مهمی محسوب می شد. در تمام این مدت آن ها به ائمه اطهار علیهم السلام و شیعیان و محبان آن ها ظلم های بسیاری می کردند.
پس خلافت واثق در انتهای دوران طلایی حکومت عباسیان بود.
بله. خلافت واثق در شرایطی به پایان رسید که دوران طلایی عباسیان تمام شد و انحطاط و ضعف آن ها شروع شد. این ضعف آن قدر ادامه پیدا کرد که به برچیده شدن حکومت آن ها انجامید. در دوره ضعف آن ها بود که ترکان تازه مسلمانی که تا آن زمان غلامان خلفا بودند، در اثر سوء تدبیر خلفای عباسی قدرتمند شده بودند و به همین دلیل توانستند بر دستگاه خلافت و شخص خلیفه مسلط شوند به اندازه ای که خلیفه را عزل و نصب می کردند.
در شرایطی که حکومت عباسی ضعیف می شد، چرا امام هادی علیه السلام از ظلم های حاکمان در امان نماندند؟ تا جایی که آن حضرت را به شهر سامرا تبعید کردند؟
درست است که امام هادی علیه السلام در دورانی به امامت رسیدند که حکومت در حال ضعیف شدن بود و قدرت دست به دست می شد، اما بنی عباس کسانی نبودند که توجه خود را از اهل بیت علیهم السلام بردارند. حتی متوکل عباسی دارای شخصیت بسیار ظالم و مهیبی بود که همواره سعی می کرد ضعف دولت عباسی را جبران و کمبودها را مرتفع کند. او حتی درصدد بود شیعیان و امامان معصوم علیهم السلام در فشار بیشتری نسبت به قبل باشند تا مبادا مانع قدرت طلبی و زورگویی حکومت به مردم شوند. البته خوشبختانه دشمنانش به او دست پیدا کرده و او را به قتل رساندند.
در این شرایط، امام هادی علیه السلام دورانی را تجربه کردند که هم زمان اقتدار و دولت طلایی بنی عباس را دیده بودند و هم دوران ضعف آن ها را مشاهده می کردند. حتی ایشان در دوران ظالمانه متوکل هم بودند و از ظلم های او در امان نماندند. بنابراین دوران امامت آن حضرت، هرچند طولانی نبود ولی اتفاقات و رویدادهای مختلف و سختی را شامل می شد.
ظلم های متوکل عباسی در حق امام هادی علیه السلام
با این توضیحات، متوکل عباسی یکی از ظالمان و غاصبان حق خلافت و حکومت ائمه اطهار علیهم السلام بود؟
بله. متوکل در شرایطی می خواست قدرت را به بنی عباس برگرداند که متوجه شیعیان و علویان بود. به همین دلیل آن ها را تحت فشار می گذاشت و از ظلم خود بی نصیب نمی گذاشت. چراکه می ترسید امام هادی علیه السلام مردم را متوجه ستمکاری ها و خیانت های حکومت بنی عباس کرده و پایه های قدرت آن ها را سست کنند.
حتی او نتوانست تحمل کند که امام هادی علیه السلام در مدینه بمانند. برای اینکه بیشتر ایشان را تحت کنترل داشته و مراقب آمد و رفته ای ایشان باشند، آن حضرت را به سامرا که مرکز حکومت و شهری نظامی بود، تبعید کرد.
در آن زمان، مرکز حکومت متوکل در سامرا بود؟
بله. کاخ حکومتی متوکل در سامرا بود و آنجا شهری نظامی بود. البته سامرا در آن زمان مانند شهر امروزی که برای زیارت می رویم، نبود. سامرا از عبارت «سرّ من رأی» به معنی «هر کسی که آن را ببیند مسرور می شود» گرفته شده است. سامرا در آن دوران شهری آباد بود و نظامیان و کارکنان دستگاه حکومت در آن شهری زندگی و رفت و آمد می کردند.
بر همین اساس، متوکل که می خواست امام هادی علیه السلام را به دقت تحت نظر داشته باشد، آن حضرت را از مدینه به سامرا تبعید کرد. در عین حال جاسوسانی گماشت تا شبانه روز مراقب رفت و آمدها و برنامه های روزانه آن حضرت باشند تا مبادا ایشان برای هشیار کردن مردم علیه حکومت اقدامی انجام بدهند. به این ترتیب بود که امام هادی علیه السلام از آن زمان به بعد در سامرا زندگی کردند و حتی فرزند بزرگوار ایشان امام حسن عسکری علیه السلام نیز در آن شهر بودند. این بزرگان در تمام مدت زندگی خود تحت مراقبت شدید سربازان و مأموران خلیفه بودند و هیچ نوع حق آزادی عمل و خروج از سامرا را نداشتند.
با این وجود، تدابیر امنیتی و مراقبت های کنترلی توسط مأموران حکومت بسیار زیاد بود.
همین طور است. به اندازه ای که حتی در بعضی از نوشته های تاریخی می خوانیم که بازجویی هایی هم از امام هادی علیه السلام انجام می شد. به این معنا که مأموران هرازگاهی آن حضرت را احضار کرده و مورد پرس وجو قرار می دادند. بنابراین مشخص است که امام هادی علیه السلام در دوره بسیار سختی زندگی می کردند.
زمانی که متوکل در زمان آن حضرت به هلاکت رسید و دوباره انحطاطی در بنی عباس ایجاد شد، اوضاع تغییری نکرد؟
بعد از متوکل هم گروهی از غلامان ترک قدرت را به دست گرفتند. اما آن ها هم از امام هادی علیه السلام غافل نبودند و حبس و فشارها بر آن حضرت را ادامه دادند.
زمینه های تبیین معارف ولایت و امامت
بر این اساس فشارهای حکومتی و کنترل ها بر زندگی امام هادی علیه السلام بسیار سخت بوده و ایشان در حقیقت در حبس حاکمان قرار داشتند. در این شرایط سؤالی مطرح می شود، مبنی بر اینکه با وجود این همه فشار و کنترل دستگاه و مأموران حکمتی، آیا امام هادی علیه السلام با شیعیان و مردم ارتباطی داشتند؟ درواقع می خواهیم بدانیم آموزه های آن حضرت مانند دعای بزرگ و پر مفهوم جامعه کبیره چطور به دست مردم می رسید و آن ها چگونه و از چه مسیری نیازها و پرسش های خود را با امام در میان گذاشته و پاسخ می گرفتند؟
سؤال بسیار مهمی است، چراکه به نیاز مردم به امام زمان خود اشاره دارد. به هر حال مردم در هر دورانی نیاز دارند که با امام و پیشوای خود ارتباط داشته، نیازهای دینی خود را مرتفع کرده و سؤالات خود را بپرسند.
این مسیر مهم از زمان امام محمدباقر علیه السلام پی ریزی شده بود. به طوری که آن حضرت نماینده هایی به سمت شهرها و سرزمین های دور می فرستادند تا واسطه ای میان امام و مردم باشند. شبکه نماینده ها در دوران ائمه بعدی ادامه پیدا کرده و به مرور گسترش پیدا کرد. به اندازه ای که دوران امام هادی علیه السلام، شبکه گسترده و بزرگی از نایبان و وکیلان آن حضرت در شهرهای مختلف وجود داشتند که نقش واسطه ای میان امام و مردم را ایفا می کردند.
این شبکه از زمان امام موسی کاظم علیه السلام شروع به قدرت گرفتن کرد. چراکه شیعیان توانستند اصول و مبانی اعتقادی و فقهی خود را با تلاش امامان عظیم الشأن پیشین به خصوص امام باقر و امام صادق علیهماالسلام تدوین کنند، به همین علت از دوران امامت امام موسی کاظم علیه السلام شروع به نشر و گسترش افکار خود کردند. در دوران آن حضرت، افرادی به عنوان وکیل و نائب امام علیه السلام در نقاط گوناگون عالم اسلام به امر ترویج مذهب حقه شیعه مشغول بودند. همین موضوع بود که زمینه شهادت امام موسی کاظم علیه السلام را فراهم کرد.
این تشکیلات سپس به امام رضا علیه السلام منتقل شد و ایشان راه پدر بزرگوار خود را ادامه دادند. به این طریق بود که پیام ها، اوامر و احادیث ائمه اطهار علیهم السلام از طریق افرادی که وکیل و نائب امام زمان خود بودند به گوش مردم در سرزمین های دیگر می رسید. به این ترتیب شیعیان در آن زمان از نظر تعداد رو به افزایش بودند.
بر همین اساس بود که امام رضا علیه السلام در پاسخ به مأمون که به آن حضرت پیشنهاد خلافت و بعد از آن ولیعهدی می دهد، امام رضا علیه السلام می فرمایند: «بدون حکم تو هم امضا و فرمان من در تمام عالم اسلام خوانده می شود.» این موضوع نشان می دهد که ائمه اطهار علیهم السلام به مردم زمان خود معرفی می شدند و مردم هم به آن بزرگواران رو می آوردند.
ارتباط وکلا با امام هادی علیه السلام در قالب خریدار و فروشنده
در دوران کنترل امام هادی علیه السلام توسط حکومت هم از مسیر همین شبکه وکلا بود که مردم با امام خود در ارتباط بودند. البته وکلا با لباس ها و ظاهرهای عامیانه مانند خرمافروش و خیارفروش با چرخ دستی هایی به خانه امام رفت و آمد می کردند و در قالب اینکه خرید و فروشی صورت می گیرد، خمس و زکات مردم به دست امام می رسید و یا امام حق نیازمندان و فقرا را پرداخت می کردند و به سؤالات مردم پاسخ می دادند.
زیارت جامعه کبیره؛ سند حقانیت شیعه
در چنین شرایطی بود که زیارت جامعه کبیره از سوی امام هادی علیه السلام به شیعیان تعلیم داده شد. آیا می توان نتیجه گرفت که معرفت مردم نسبت به مقام امامت در زمان آن حضرت آن قدر بالا رفته بود که زمینه تعلیم چنین مفاهیمی را برایشان فراهم کرد؟
معرفت عمومی مردم در دوران ائمه اطهار علیهم السلام بر اساس تلاش آن بزرگواران برای اصلاح سبک زندگی مردم و آموزش معارف اصیل، روزبه روز پیشرفت می کرد. به قدری که در دوران امام هادی علیه السلام سطح اندیشه و تعقل عمومی مردم و به خصوص شیعیان به حدی بود که بتوانند نقش امام در جامعه و حقانیت شیعه را درک کنند. بر همین اساس آن حضرت اقدام به آموزش معارف والای الهی و دینی در قالب دعای جامعه کبیره کردند.
شاهد این مطلب آن است که به عنوان مثال در زمان امام رضا علیه السلام مشاهده می کنیم که مردم معرفت درست و کاملی نسبت به مقام امامت نداشتند و آن طور که باید، حق امام را نمی دانستند و شیعیان حقیقی و اهل معرفت کم بودند. به همین دلیل آن حضرت تلاش می کردند حتی از فرصت مناظراتی که مأمون برای فخرفروشی خودش ایجاد می کرد، بهترین بهره را برده و معارف ناب و اصیل اسلامی را به مردم آموزش دهند. حتی حدیث سلسله الذهب که آن حضرت در نیشابور خطاب به علمای دینی و دانشمندان اهل سنت ابراز کردند، نشان می دهد که ایشان حتی در مسیر تبعید هم از فرصت آموزش معارف اصیل و ارتقای سطح درک مردم نسبت به مقام امامت و ولایت استفاده می کردند.
امام هادی علیه السلام که شاهد به ثمر نشستن تلاش ائمه پیشین برای ارتقای درک و معرفت مردم بودند، فرصت را مناسب دیدند تا معارف اصیل و والا را در قالب زیارت جامعه کبیره به مردم ارائه کنند تا حجتی میان مردم و خدا بوده و وظیفه خود را به عنوان راهنما و هادی مردم به جا آورند.
زیارت جامعه کبیره، مفهوم امامت و ارادت به مقام ولایت را از قالب احساسات محدود نکرده، بلکه زیربنای اعتقادی و فکری مسئله ولایت را بازگو می کند. آیا درک مردم در آن زمان به حدی بوده که این مفاهیم اساسی را متوجه شوند؟
بله. امام هادی علیه السلام مشاهده می کردند که گویا مقام امامت و ولایت توسط عده ای از مردم، تنها در قالب احساسات و محبت محدود شده است. در حالی که امام، دارای مقام و منزلتی والا است که باید با اصول و عقاید محکم و زیربنایی آن جایگاه را شناخت تا موضوع هدایت و ولایت به درستی و نه تنها در قالب احساسات در میان مردم تبیین شود.
زمانی که آن حضرت متوجه ارتقا و پیشرفت فکری مردم نسبت به موضوع امامت شدند، این مفاهیم را به آن ها آموزش دادند تا مردم در طول تاریخ بدانند اگر می خواهند به دژ محکم الهی وارد شده و مقام توحید را به درستی درک کنند، لازم است که از مسیر ولایت و امامت وارد شده و این موضوع را نه فقط با دل و احساس، بلکه با عقل و اندیشه و نیاز فطری خود درک کرده و بفهمند.
منبع: حوزه
بازدیدها: 0