شهادت در سوریه و دفاع از حرم اهل بیت علیهم السلام مسیری جدید را برای جوانان ایران و حتی جهان اسلام گشوده است. این شهدا راهی را انتخاب کردند که سختیهای زیادی دارد؛ از شهادت، اسارت، جانبازی تا از دست دادن بهترین عزیزان. راه شهدای مدفع حرم در داخل نیز گاهی اوقات دشوار است. به قول همسر شهید مدافع حرم محمود نریمانی که جوانی اهل روستای دوروان است “همه دنیا خود را به هر کسی میدهم تا فقط یک ساعت آقامحمود دوباره کنار من قرار گیرد.” راست میگوید که دست حضرت زینب سلام الله علیها روی قلب همسران شهدای مدافع حرم قرار دارد تا صبر را با تمام وجود خود حس کنند.
شهید نریمانی متولد دی ماه سال 1366 در کرج است که 4 بار برای دفاع از حرم اهلبیت علیه السلام به سوریه اعزام شد و در آخرین اعزام در 10 مرداد ماه 1395 و در ماه رمضان در حمله سوریه به شهادت رسید. از وی یک پسر خردسال به نام “محمدهادی” به یادگار مانده است.
از شهید نریمانی نحوه آشنایی با این شهید بفرمائید
همسر شهید “محمود نریمانی”: شهید محمود نریمانی متولد دی ماه 1366 در کرج است و نحوه آشنایی با این شهید بزرگوار به زمان ازدواج باز میگردد و اینکه عموی آقا محمود همسایه ما بودند و از این طریق به یکدیگر معرفی شدیم که منجر به ازدواج شد و هیچ شناخت قبلی از شهید نریمانی نداشتم.
جلسه خواستگاری ما حقیقتا دو جلسه 15 دقیقه بود و هیچ بحث مفصلی انجام نگرفت و در این دو نوبت متوجه ایمان، معرفت و حیا ایشان شدم و از ظاهر مهربان آقا محمود دریافتم که فردی معتقد است. ایشان اعتقاد عجیبی به “ولایت فقیه” داشت و در این مورد نیز از لحاظ فکری بسیار نزدیک هستیم و از لحاظ اخلاقی در ایشان هیچ مورد منفی ندیدم. با توکل به ائمه، شهید نریمانی را انتخاب کردم و در طول دوران زندگی به این انتخاب مطمئنتر شدم و خدا را شکر میکنم که زندگی مرا با این مرد بزرگ قرار داد.
خاطره مهمی از جلسه خواستگاری دارید یا شهید درباره شغل و ماموریت خود با شما حرفی زدند؟ شما چه حرفهایی به شهید نریمانی گفتید؟
همسر شهید “محمود نریمانی”: آقا محمود در جلسه خواستگاری درباره کار خود صحبت کردند که تعداد و مدت زمان ماموریتهای ایشان زیاد است و خارج از کشور باید بروند و در ادامه گفتند که خیلی زیاد مسافرت میروم و ممکن است روزی هم بر نگردم که ایشان منظورشان “شهادت” بود ولی کلمه شهادت را به زبان نیاوردند و در مورد کار خود صحبتهای کردند و اینکه ممکن است این مسیر به شهادت ختم شود، که در جواب ایشان گفتم آسمانی شدن ویژه آقایان نیست و خانمها نیز میتوانند آسمانی شوند و شهید نریمانی سکوت کرد.
جمله شما شهید را شوکه نکرد؟ یا بعدها چیزی درباره این مطلب به شما نگفت؟
همسر شهید “محمود نریمانی”: حرفی نزدند و بعد از ازدواج متوجه شدم که با این جمله ایشان خیلی در تفکر فرو رفت و به انتخاب خود اطمینان بیشتری پیدا کرد؛ شهید نریمانی برای خانواده خودشان تعریف کرده بود که این خانم جلوتر از من در راه شهادت است و مشکلی با این شیوه زندگی ندارم. منم به آقا محمود گفتم خدا سرنوشت را مقدر میکند هرجا باشی این اتفاق میافتد و هزار کیلومتر آن طرف تر نیز سرنوشت در پی انسان است. همیشه به شهید نریمانی میگفتم، دوست دارم خدا شما را با شهادت از من بگیرد تا توان و تحمل مصیبت شما برایم کمتر شود.
از نحوه چمدان جمعکردن شهید نریمانی متوجه اعزام ایشان به سوریه میشدم
از زندگی شهید نریمانی و نحوه اعزام ایشان به سوریه بگویید
همسر شهید “محمود نریمانی”: شهید نریمانی شش ماه از من بزرگتر هستند ولی از لحاظ درسی و تحصیلی در یک سال بودیم و نخستین اعزام شهید سال 92 بود و زمانی که بنده باردار بودم و نمیدانستم کجا میخواهند بروند. زمانهانی بود که ماموریت آقا محمود سه هفته طول میکشید و من هیچ سوالی درباره مکان ماموریت ایشان نمیکردم ولی خیلی سخت بود و اوقاتی از نحوه چمدان جمع کردن شهید نریمانی متوجه اعزام ایشان میشدم و همیشه شهید میگفتند تحمل کنید و ارتباط با شهید تنها تلفنی بود.
چگونه به سفر ایشان به سوریه پی بردید؟
همسر شهید “محمود نریمانی”: زمانهایی که از خارج از کشور تماس میگرفتند متوجه تاخیر صدا میشدم و شک میکردم. اما روزی زمان اذان مغرب تماس گرفتند و همیشه شهید محمود نریمانی مقید به نماز اول وقت بود و در این موقع تمام کارهای خودشان را تعطیل میکردند و به همین دلیل از آقا محمود سوال کردم که موقع نماز تماس گرفتید؟! ایشان هول شد و گفت نمازم را خواندم و بحث رو عوض کردند و این موقع بود که اطمینان یافتم ایشان خارج از کشور هستند. اطرافیان خیلی به من دلداری میدادند که هیچ نگران نباشم و بعد از دو ماه ایشان برگشت باز هیچ سوالی نکردم و زمانی که چمدان خودشان را باز کردند به ایشان گفتم بوی حرم حضرت زینب سلام الله علیها به مشامم میرسد؛ لحظهای سکوت کرد و گفت چطور؟ به ایشان گفتم که من برای زیارت به سوریه رفته ام دقیقا چنین بویی را میدهد و آقا محمود گفت بله من سوریه بودم ولی به کسی مطلبی را بیان نکنید. در طول زندگی باز نمیپرسیدم ولی از نحوه ساک جمع کردن شهید نریمانی متوجه میشدم که اعزام دارند.
نقش شما در این مسیر که شهید تا شهادت طی کرد چه بود؟
همسر شهید “محمود نریمانی”: نقش من این بود که سد راه شهید نشوم و این یک امتحان الهی بود و بنده فقط مورد امتحان قرار گرفتم و هیچ وقت سد راه ایشان نشدم و با عنایت اهل بیت این مسیر را طی کرد. دلم نمیآمد در این قفس باشد تا شاید در آینده در این دنیا و آخرت دست من را هم بگیرد و دوست داشتم این راه را برود و احساس میکردم اگر جلوی آقا محمود را بگیرم در آینده اگر با حادثه طبیعی ایشان را از دست میدادم غم آن سنگینتر از شهادت است.
شهید نریمانی چند بار برای دفاع از حرم اعزام شدند؟ با این ماموریتها چه برخوردی داشتید؟ ناراحت نبودید؟
همسر شهید “محمود نریمانی”: بار اول دو ماه ماموریت آقا محمود طول کشید و تا زمان شهادت 4 بار به سوریه اعزام شدند و در سال 92 یک بار، 94 دو بار و 95 یک بار به سوریه رفتند. فرزندم اوایل زیاد متوجه نبود و عادت کرده بود. بعد از یک سال و سه ماه از شهادت آقا محمود فکر میکنم برگشتی وجود دارد و فرزندم انتظار دارد پدرش برگردد. محمد هادی عکسها را که میبیند فکر میکند “بابا اونجا است” و بهانهگیریهای زیادی میکند و این به این دلیل است که آقا محمود خیلی نقش اساسی در آرامش محمدهادی داشت.
شهید نریمانی از خاطرات سوریه و ماموریتها برای شما مطلبی عنوان میکردند؟
همسر شهید “محمود نریمانی”: از خاطرات سوریه بسیار کم تعریف میکردند و من هم زیاد اهل پرسش نبودم و زمانهایی که از سوریه باز میگشتند صبحها زیاد میخوابیدند و من نمیدانستم از خستگی است یا اینکه ماموریت سخت بود. از شهید نریمانی دلیل خواب را پرسیدم؛ گفتند ما آنجا بیکاریم و بیشتر میخوابیم ولی بعدها متوجه شدم این خواب به خاطر خستگی بود و ایشان چیزی بیان نمیکرد. برخی اوقات زبان عربی و سوری کار میکردند . بعد از مدتی متوجه شدم ایشان آموزش دهنده نیروهای مقاومت در سوریه است و برخی اطرافیان سوال میکردند که چرا من سوال از شغل وی نمیکنم. بنده هم در جواب میگفتم ایشان کار بدی در سوریه نمیکند.
آیا از چمدان یا وسایل شخصی ایشان مورد مشکوکی که مربوط به ماموریت شهید نریمانی در سوریه باشد برخورد داشتید؟
همسر شهید “محمود نریمانی”: نه؛ زیاد ندیده بودم. یک بار در چمدان آقا محمود موردی را دیدم که نفهمیدیم چه چیزی است و ایشان گفت اصلا دست نزنید که وسیله خطرناکی است و به ایشان گفتم اگر خطرناک است در خانه نگهداری نکنید، بچه خدای ناکرده دستکاری میکند. این بسته را جابه جا کردم و آخر هم متوجه نشدم این وسیله چه بود و بعد از شهادت تحویل یکی از همکارهای ایشان دادم.
شهید نریمانی دانشجو بودند؟
همسر شهید “محمود نریمانی”: ایشان سال 86 وارد دانشگاه امام حسین علیه السلام شده و بعد از فارغالتحصیلی کارداری نظامی در سال 94 وارد دانشگاه علمی کاربردی شدند که رشته شبکههای کامپیوتری را دنبال کردند و ترم آخر بودند که به شهادت رسیدند.
سوالی که در اذهان برخی وجود دارد این است که رزمندگان اعزامی به سوریه پارتی بازی میکنند آیا شهید این گونه برای دفاع از حرم رفت؟
همسر شهید “محمود نریمانی”: شهید نریمانی برای اعزام معطلی نداشتند و بار آخر که میخواستند بروند حرفهای جدید زدند. بعد از هر ماه یک هفته در خانه بودند و یکسال ماموریتهای ایشان به این شکل ادامه داشت. بارها به آقا محمود گفتم ما را هم سوریه ببرید تا زندگی کنیم ولی شهید نریمانی میگفتند زندگی در آنجا با فرزند بسیار سخت است. شهید نریمانی در اعزام به سوریه هیچ وقت از شهادت حرف نمیزدند و بر این نکته تاکید داشتند که پشت جبهه مشغول فعالیت هستند. شاید درست میگفتند چون آقا محمود لیاقت شهادت را داشتند.
به آقا محمود گفتم تو را برای خودم نگه نمیدارم و به بیبی حضرت زینب سلام الله علیها میسپارم
آخرین بار که ایشان به سوریه اعزام شد چه زمانی بود؟ حال و هوای شهید چگونه بود؟
همسر شهید “محمود نریمانی”: ماه رمضان سال 95 آخرین بار به سمت حرم حضرت زینب سلام الله علیها رفتند. قبلا از اعزام منتظر تماس برای رفتن به سوریه بودند که بعد از نماز صبح وقتی تماسی از محل کارشان انجام نشد دوباره خوابیدند. این اعزام آخر یک ماه عقب افتاد و شهید بسیار کلافه بود. حال و هوای بدی داشت و یک روز به من گفتند که من یک چیزی را فهمیدم و اینکه شما و مادرم به من دل بستهاید به همین دلیل است که قسمت به رفتن نمیشود. در پاسخ به آقا محمود گفتم اصلا اینطوری نیست و تو را برای خودم نگه نمیدارم و به بی بی حضرت زینب سلام الله علیها میسپارم.
از نحوه شهادت ایشان چگونه مطلع شدید؟ آیا دلشوره یا اضطرابی قبل از شهادت شهید نریمانی داشتید؟
همسر شهید “محمود نریمانی”: هیچ دلشوره خاصی نداشتم اما صبح شهادت آقا محمود بلند شدم حالت مناسبی نداشتم و خواهر شهید نریمانی با این موضوع که خواب محمود را دیدیم به من پیامک داد و خیلی هم گنگ بود.
بعد آنها متوجه شدند که من از شهادت شهید خبر ندارم. 10 صبح بود برادرم با من تماس گرفت که میخواهم برای خودم و محمدهادی لباس نظامی بگیرم. تعجب کردم و گفتم مهمان دارم ولی ایشان اصرار داشت که من بیایم و قبول کردم. در راه رفتیم سئوالاتی میپرسید. وقتی ماشین را پارک کرد حس خوبی نداشتم و دلم آشوب بود. لباس را که برای محمدهادی اندازه میگرفت یاد تشییع جنازه شهدا افتادم که فرزندان آنها لباس نظامی برتن میکنند. به برادرم گفتم اتفاقی افتاده است؟ متوجه شدم محمود شهید شده است روی پا نمیتوانستم بایستم و در داخل ماشین احساس میکردم دنیا دیگر تکیهگاه ندارد و دوست نداشتم خانه بروم و گفتم فعلا خانه نمیروم و کمی در خیابان باشیم. اسیر یک سرگردانی شدم و بعدازظهر به خانه پدری شهید رفتیم و بعد معراج شهدا. اصرار داشتند پیکر را نمیتوانند نشان دهند چون مین در داخل دست ایشان منفجر شد. خودم هم دوست داشتم آخرین تصاویر خندان ایشان را در ذهن نگه دارم و از این به بعد با روح ایشان زندگی میکنم.
پیکر شهید نریمانی چه زمانی به کشور بازگشت؟
همسر شهید “محمود نریمانی”: پیکر شهید دو یا سه ساعت بعد از شهادت بازگشت که همان 10 مرداد ساعت 24 در معراج شهدا بود و من 10 صبح فردا متوجه شدم و پیکر ایشان حتی قبل از فهمیدن من در تهران بود.
منبع: تسنیم
بازدیدها: 183