مسابقه معارفی 31
سی و یکمین مسابقه معارفی پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام به مناسبت دهه ولایت و ایام الله عید سعید غدیر خم، منتشر شد. علاقه مندان می توانند با پاسخ درست به سوالات برنده این دوره از مسابقه معارفی سایت هیات رزمندگان اسلام باشند.
به ده نفر از افرادی که به تمام سوالات پاسخ درست بدهند به قید قرعه کارت هدیه 100 هزار تومانی اهداء می گردد.
«مهلت شرکت در مسابقه معارفی شماره 31 هیات رزمندگان اسلام به پایان رسیده است»
[gravityform id=”39″ title=”true” description=”true”]
مخاطبان گرامی:
پاسخ سوالات فوق را می توانید در مجموعه حکایات و روایاتی که در ذیل آورده شده است بیابید .
حکایاتی از مبارزه با نفس در سیره امیرالمونین
مشغول کردن نفس به قناعت و بازداشتنش از سرکشی
روزى عدى بن حاتم طايى بر على (عليه السلام ) وارد شد، ديد در سفره حضرت ريزه هاى نان جوين و نمك و مشكى كهنه كه در آن قدرى آب بود وجود دارد عدى مى گويد: به حضرت عرض كردم : يا على (عليه السلام ) من مى بينم شما را در روزهاى دراز با شكمى گرسنه در امور مسلمانان كوشش مى كنى و شب را به بیدارى و خون جگر خوردن و مشقت كشيدن در بندگى خدا به روز مى آورى ، حالا افطار تو همين مقدار است ؟!
حضرت به او فرمود:علل النفس بالقنوع و الاطلبت منك فوق ما يكفيها
فرمود: نفس خود را به قناعت مشغول كن و بازدار آن را؛ و اگر نه سركشى خواهد كرد و بيشتر از نيازش از تو طلب خواهد كرد. [1] .
كار کردن على علیه السلام در خانه
اميرالمؤمنين علیه السلام براى منزل خود هيزم فراهم مى كرد و آب مى كشيد و خانه را جاروب مى كرد و فاطمه عليهاالسلام آرد مى كرد و سپس آنرا خمير نموده و نان مى پخت و با وجود چنين كارهايى به تربيت كودكان و شستن و نظافت آن ها نيز همت مى گماشت. لذا حضرت امير علیه السلام در خانه هر وقت فراغتى مى يافت به حضرت زهرا علیها السلام در امور خانه كمك مى نمود. روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم وارد خانه شد و ديد على علیه السلام و فاطمه زهرا علیها السلام هر دو مشغول آسيا كردن هستند از آن ها پرسيد: كدامتان خسته تر هستيد؟ على علیه السلام عرض كرد: فاطمه يا رسول الله. پيامبر به دختر خود فرمود: دختر جان بلند شو و خود جاى او نشست و با على علیه السلام مشغول آسيا كردن شد [2] .
توصیه های امام علی علیه السلام به بازاریان برای کسب و کار اسلامی
امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد: اميرالمؤمنين (عليه السلام) در آن ايام كه در كوفه بود چنين عادت داشت كه هر روز صبح از دارالاماره خود بيرون مى آمد و در يكايك بازارهاى كوفه مى گشت و تازيانه اى دو شاخه به نام سبيبه به همراه داشت ، در هر بازارى مى ايستاد و در ميان اهل آن صدا مى زد: تاجران پيش از داد و ستد از خداوند خير و نيكى طلبيد و با آسان گيرى در معامله از خداوند بركت جوييد و به خريداران نزديك شويد (گران نفروشيد تا از شما بگريزند) و خود را به زينت حلم و بردبارى آرايش دهيد و از سوگند خوردن خوددارى كنيد و از دروغ بپرهيزيد و از ستم كناره گيريد، و با مظلومان به انصاف رفتار نماييد و به رباخوارى نزديك مشويد و پيمانه را كامل بدهيد (كم فروشى نكنيد) و چيزى از حق مردم كم نگذاريد و روى زمين در غرقاب فساد فرو نرويد.
و همين طور در تمام بازارهاى كوفه دور مى زد، سپس باز مى گشت در محلى براى رسيدگى به كارهاى مردم مى نشست و چون مردم مى ديدند كه آن حضرت بسوى آنها مى آيد و فرياد “اى مردم ؛ امام” بلند مى شد، همه دست از كار خود مى كشيدند و خوب به فرمايشات امام گوش مى دادند و به روى آن حضرت چشم مى دوختند تا از سخن خود فارغ مى گشت ، و چون سخن امام تمام مى شد مى گفتند: اى اميرمؤ منان شنيديم و اطاعت خواهيم كرد. [3] .
انفاق علی عليه السلام در راه خدا حتی در زمان تنگدستی
روزى على عليه السلام چيزى براى خوردن از فاطمه زهرا عليهاالسلام خواست. او گفت: سوگند به خدايى كه پدرم را به نبوت و تو را به وصايت گرامى داشت امروز چيزى براى تغذيه نداریم. على علیه السلام فرمود: اى فاطمه عليهاالسلام چرا اين مطلب را به من نگفتى تا چيزى براى شما تهيه كنم. فاطمه علیها السلام گفت: يا اباالحسن من از خدايم شرم دارم كه تو را وادار به چيزى كنم كه انجام آن را نتوانى. على عليه السلام از خانه خارج شد و يك درهم قرض نمود. برحسب اتفاق به مقداد بن اسود آن يار باوفاى خود برخورد نمود كه در هواى گرم از شدت حرارت رنگش افروخته بود. حضرت پرسيد اى مقداد چه شده كه در اين هواى گرم از خانه بيرون آمدى؟ عرض كرد: يا اباالحسن مرا بحال خود واگذار و چيزى مپرس. حضرت فرمود: اى برادر من نمى توانم تو را رها كنم تا اينكه از حال تو با خبر شوم. مقداد عرض كرد يا اباالحسن بخاطر خدا و خودت مرا رها كن و از وضع و حالم مپرس. على عليه السلام فرمود: اى برادر تو نمى توانى حال خود را از من پنهان كنى. مقداد عرض كرد: حالا كه اصرار مى كنى به خدايى كه محمد صلى الله عليه و آله وسلم را به نبوت و تو را به وصيت گرامى داشته سوگند، چيزى جز تهيدستى مرا از خانه بيرون نياورده و من در حالى كه خانواده ام گرسنه بودند از خانه خارج شدم و چون صداى گريه اهل خانه را شنيدم نتوانستم تحمل كنم اين است وضع و حال من. چشمان على عليه السلام از شنيدن اين سخنان اشك آلود شد و گريه كرد. آن گاه به مقداد فرمود: به همان كسى كه تو به آن قسم ياد كردى من نيز سوگند مى خوردم كه مرا نيز از خانه بيرون نياورده مگر همان چيزى كه تو را از خانه بيرون آورده است ولى حالا من يك دينار قرض كرده ام و آن را به تو مى دهم و من تو را بر خود مقدم مى دارم. على عليه السلام دينارى را كه قرض كرده بود به مقداد داد و خود روانه مسجد شد و نماز ظهر و عصر و مغرب را پشت سر پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم خواند. چون رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم خواست از مسجد خارج شود، على عليه السلام را كه در صف اول نماز بود مشاهده كرد نوك پايى به او زد و راه افتاد. آن حضرت برخاسته و خود را به رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم رسانيد و سلام كرد. رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم پاسخ سلام را داد و فرمود: يا اباالحسن آيا در خانه غذايى دارى كه امشب با هم شام بخوريم؟ على عليه السلام كه از ظهر در مسجد مانده بود از شرم سر بزير افكند و متحير ماند كه در پاسخ رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم چه بگويد. رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم هم از طريق وحى از تمام ماجرا آگاه شده بود و مى دانست كه وضع اين خانواده از چه قرار است با وجود اين از جانب خداوند مأمور بود كه آن شب را براى شام به خانه على عليه السلام برود و چون سكوت على عليه السلام را ديد فرمود: يا اباالحسن يا بگو نه، تا من برگردم و يا بگو آرى، تا با هم به خانه برويم. علی عليه السلام عرض كرد تشريف بياوريد. رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم دست على عليه السلام را گرفت و به سوى خانه براه افتادند و وارد خانه شدند. فاطمه عليهاالسلام نمازش را خوانده و در مصلاى خود نشسته بود و در پشت سرش قدحى پر از غذاى گرم بود كه بخار از آن بلند مى شد. چون صداى پدر را شنيد از مصلاى خود خارج شد و به آن حضرت سلام كرد و رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم كه فاطمه عليهاالسلام را از همه بيشتر دوست داشت پاسخ سلامش را داد و دستش را بسر او كشيد و فرمود: دخترم غذايى براى شام ما آماده كن. زهرا عليهاالسلام رفت و قدح را آورد. على عليه السلام وقتى غذا را ديد با تعجب پرسيد يا فاطمه عليهاالسلام اين غذا از كجاست؟ ما که در خانه غذايى نداشتيم. رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در اين موقع دست مباركش را روى شانه على عليه السلام گذاشت و فرمود: يا على عليه السلام اين مائده آسمانى است كه به فاطمه عليهاالسلام نازل شده و بجاى آن دينارى است كه تو در راه خدا دادى [4] .
موضوع خاص: سیره اجتماعی امیرالمومنین علی علیه السلام- مبارزه با خرافات
روزى اميرالمومنين على (عليه السلام ) از كوفه خارج شد كه به حروريه عزيمت نمايد، مردى به آن حضرت عرض كرد، يا على (عليه السلام ) حركت شما در اين ساعت به صلاح نيست ، صبر كنيد تا آنكه سه ساعت از روز بگذرد، من خوف آن دارم كه آسيبى به شما برسد، حضرت به آن مرد فال بين ، فرمود: اينكه من بر آن سوارم در رحم خود چه دارد؟ جنين اسب من نر است يا ماده ؟ عرض كرد: اگر حساب كنم خواهم دانست .
اميرالمؤ منين فرمود: هر كه گفتار تو را تصديق كند قرآن را تكذيب نموده و در تأييد فرمايش خود اين آيه را تلاوت كرد: ان الله عنده علم الساعة [5] آنگاه به آن مرد فال بين فرمود: پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم با مقام عالى و دانش و جامعيت و خاتميت خود هرگز ادعايى را كه تو مى كنى نمى فرمود!!
تو تصور مى كنى كه مرا از دانش خود نفعى مى رسانى و يا زيانى را از من دور مى كنى ، هر كس ترا تصديق كند و به گفته هاى تو اعتماد كند بايد از استعانت و يارى خداوند بى نياز باشد. سپس آن حضرت رو به آسمان كرد و عرض كرد: خداوند!! هيچ فال بدى نيست مگر مشيت تو، و هرگز ضرر و زيانى نمى رسد به جز فرمان و اجازه تو، و نيست خدايى غير از تو اى خداى يگانه . [6]
حساسیت علی علیه السلام در تقسیم بیت المال
پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم على علیه السلام را به فرماندهى لشكرى به يمن فرستاد. هنگام بازگشت على علیه السلام براى ملاقات پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم عزم مكه كرد. در نزديكى هاى مكه فردى را به جاى خويش به سرپرستى لشكر اسلام گذاشت و خود براى گزارش سفر زودتر به سوى رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم شتافت. آن شخص لباس هاى حله را كه على علیه السلام همراه آورده بود در بين لشكريان تقسيم كرد تا با لباس هاى نو وارد مكه بشوند. وقتى على علیه السلام برگشت و اين منظره را ديد به اين عمل اعتراض كرد و فرمود: آن ها نبايستى قبل از آن كه از پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم كسب تكليف كنند درباره اشياء و غنائم كه از آن بيت المال بود تصرفى كنند. از اين رو على علیه السلام دستور داد تا حله ها را از تن خود بيرون كنند و آن ها را تحويل دهند تا پيامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم خودشان درباره آن ها تصميم بگيرد. لشكريان على علیه السلام از اين دستور امام ناراحت شدند لذا وقتى به حضور پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم رسيدند فورا از خشونت امام على علیه السلام در مورد حله ها شكايت كردند.
پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: مردم از على علیه السلام شكوه نكنيد بخدا سوگند او در راه خدا شديدتر از اين است كه كسى درباره وى شكايت كنید [7]
پی نوشت:
[1] بحارالانوار، ج 40، ص 325. [2] بحارالانوار، ج 43، ص 5 و 151. [3] امالى شيخ مفيد. [4] كشف الغمه ، ص 141. [5] لقمان / 34. [6] نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد. [7] جاذبه و دافعه على ، ص 108.
بازدیدها: 0