شهادت حضرت رسول (ص)
چگونگی ارتحال پیامبر ص یکی از موضوعات تاریخی است که به علت وجود روایات متناقض، در هاله ای از ابهام قرار گرفته است. بدین معنا که چندان واضح نیست آیا پیامبر ص با مرگ طبیعی از دنیا رفت یا با مسمومیت به شهادت رسید؟
ماجرای بیماری
پیامبر اکرم صلى الله عليه وسلم اندکی پس از بازگشت از حجة الوداع در بستر بیماری افتاد. و سرانجام بر اثر همان بیماری از دنیا رفت. مشخصات کلی آن بیماری، تب شدید و بیهوشی مکرر بود. اینکه بیماری دقیقاً از چه زمانی پدید آمد و چه مدت بـه طول انجامید. و مهمتر از همه علت این بیماری چه بود سؤالاتی است. که پاسخ آنها نیازمند بررسی و تحلیل مناسب بوده و کمتر به آن پرداخته شده است. این نوشتار به دنبال پاسخی مستند و علمی برای آنهاست.
از این رو ضمن بررسی بیماری آن حضرت چگونگی آغاز و انجام و علل آن را بررسی می کنیم.
این موضوع در منابع تاریخی مانند تاریخ طبری و دیگر ،آثار به صورت اجمالی و پراکنده مطرح شده است. و در منابع روایی نیز مانند بحارالانوار روایات متعددی ذکر شده که نیازمند دقت و بررسی است.
ماجرای خوراندن دارو به پیامبر (ص)
بسیاری از منابع تاریخی ذکر کرده اند که پس از شدت یافتن بیماری پیامبر د عده ای از اطرافیان ایشان اقدام به خوراندن دارو به آن حضرت نمودند. که از این واقعه به ماجرای لدود یا لد تعبیر میکنند.
برخی از نویسندگان شیعی براساس قرائنی از جمله نقل تفاسیر شیعی مانند تفسیر عیاشی که عبارت «انهما سمتاه يا سقتاه» آن دو به پیامبر سم خوراندند را بیان کرده اند، بر این عقیده اند که پیامبر ص در همین ماجرای دارو دادن، بــه دســت بعضی از همسرانش مسموم گشت.
اما آیا این موضوع صحت دارد یا خیر؟ در ذیل به زوایای این حادثه پرداخته شده است. متن روایت ابو مخنف در این باره چنین است :
(بیماری رسول خدا شدت یافت تا آنجا که به حالت اغما درآمد؛ سپس همسران و دختر و اهل بیتش و عباس بن عبدالمطلب و علی بن ابی طالب ع اجتماع کردند. اسماء بنت عمیس پس از اغمای پیامبر (ص) گفت: این بیماری ذات الجنب است. پس به او دارو بدهید و داده شد. هنگامی که پیامبر به هوش آمدند. فرمودند: چه کسی چنین کاری کرد؟ گفتند: اسماء بنت عمیس به گمان اینکه بیماری شما ذات الجنب ،است به شما دارو داده است.
پیامبر فرمودند: پناه میبرم به خدا از اینکه مرا مبتلا به ذات الجنب کند. من نزد خدا گرامی ترم از این امر.
ذات الجنب در لغت به بیماری سخت در ناحیه پهلو معنا شده است. و دارویـی کـه بـه حضرت خورانده شد عبارت بود از عود هندی و مقداری ورس و قطراتی از روغن.
ممکن است روایت ابو مخنف از جهاتی مورد مناقشه قرار گیرد نخست آنکه برخلاف روایت ابو مخنف کـه عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر را شاهد دارو دادن معرفی میکند. روایات دیگری با صراحت شاهد نبودن عباس بن عبدالمطلب را مطرح کردهاند.
مانند روایت عایشه که میگوید لددنا رسول الله فی مرضه فقال لا تلدوني فقلنا كراهية المريض الدواء فلما افاق قال لا يبقى احد الا لد غير العباس فانه لم يشهد كـم».
به هنگام بیماری پیامبر به او دارو دادیم پیامبر فرمودند به من دارو ندهید. اما ما :گفتیم مریض از دارو کراهت دارد. وقتی پیامبر بـه هوش آمدند فرمودند همه باید دارو داده شوند. مگر عباس که شاهد این کار نبود این روایت، به صراحت حضور عباس را نفی میکند. ولی این اشکال از جهاتی قابل دفع است:
اول آنکه روایت عایشه در متن خود دارای مشکلی است. و آن اینکه همۀ روایات در این باره می گویند: تصمیم بـه دارو دادن و اقدام به این کار پس از بیهوش شدن پیامبر صلى الله عليه وسلم انجام گرفته است. حتی روایت عایشه هم می گوید: «فلما افاق»؛ یعنی وقتی که پیامبر به هوش آمدند. پس معلوم میشود که در حالت بیهوشی به پیامبر دارو داده شده بود.
پس در نقض روایت عایشه میتوان گفت چگونه پیامبر در حالی که بیهوش بودند فرمودند به من دارو ندهید؟!
آنکه روایات متعددی دلالت بر حضور عباس بن عبدالمطلب در آن مجلس دارند. از جمله در روایتـی کـه ابن اسحاق از عایشه نقل میکند. به حضور عباس در آن مجلس تصریح شده است. با این عبارت: «وعنده عمـه العباس بن عبدالمطلب» و نیز این روایت از بلاذری که نقل میکند پس از بیماری پیامبر ، عباس در آنجا حضور پیدا کرده است:
«فاجتمع عنده عمه العباس».
سوم انکه: پیامبر ص آنکه مؤید قطعی حضور عباس بن عبدالمطلب آن دسته از روایاتی است که همانند روایت عایشه می گویند. پس از به هوش آمدن دستور دادند. تا بجز عباس به تمامی افراد حاضر دارو داده شود.
حال اگر عباس بن عبدالمطلب در آن مجلس حضور نداشت. وجهی برای استثنای عباس نمی توان تصور کرد. وگرنه استثنای عباس بیهوده خواهد بود. و شاید ابن اثیر با در نظر داشتن چنین مسائلی به صراحت میگویند: «و كان العباس حاضرا».
اشکال دیگر به روایت ابومخنف این است که این روایت شخص دارودهنده را اسماء بنت عمیس معرفـی مـی کنـد. در حالی که روایت عایشه به شخص خاصی اشاره نمیکند. و به طور کلی میگوید «لددنا» ما زنان دارو دادیم.
اما این اشکال با اندکی تأمل قابل حل است. زیرا روایت عایشه به طور کلی میگوید که ما زنان اقدام به چنین کاری کردیم. و طبیعی است که در عمل یک نفر اقدام به چنین کاری کند. و آن یک نفر دارودهنده در روایت ابومخنف بـه طـور مشخص بیان شده است. که اسماء بنت عمیس بوده است. پس روایت عایشه عام و روایت ابو مخنف خاص است. و بــر فرض اگر تعارضی هم باشد. روایت ابو مخنف که خاص است بر روایت عایشه که عام است، ترجیح دارد.
به غیر از روایت ابومخنف، روایات فراوان دیگری نیز وجود دارد که شخص دارودهنده را اسماء بنت عميس معرفی می کنند. برای نمونه ابن سعد از ابن عباس روایتی نقل میکند. حاکی از اینکه خود پیامبر ص پس از بـه هـوش آمدن فرمودند: اسماء بنت عمیس شما را به این کار امر کرده است. در روایتی دیگر از عمربن دینار نقل شده است که پیامبر پس از به هوش آمدن فرمودند. شاید اسماء بنت عمیس شما را به این کار امر کرده است.
در روایتی دیگر از ام سلمه نقل شده است سپس پیامبر گفت چه کسی شما را به این کار امر کرده است؟ گفتند: اسماء بنت عمیس با دقت در این روایات معلوم میشود. که نقش اسماء بنت عمیس در دارو دادن به پیامبر بیش از دیگران بوده است.
البته در بعضی از روایات مانند روایتی که ابن اسحاق از عایشه نقـل کـرده. شخص دارودهنده عباس بن عبدالمطلب است.
این روایت صرف نظر از اشکالی که در متن آن است. و به زودی آن را بیان خواهیم کرد. از این جهت مخالف روایت دیگر عایشه است. که گفته بود ما زنان اقدام به این کار کردیم.
آنچه روایت بومخنف را در این باره از دیگر روایات متمایز میکند این است که بیشتر روایات پس از نقل ماجرای دارو دادن ناخشنودی پیامبر را از این عمل مطرح کرده اند. و اینکه پیامبر دستور دادنـد بـه همـه افـراد خانه به غیر از عمویش عباس دارو داده شود. تا این کار عقوبتی برای آنان باشد. حتی در بعضی از این روایات ذکـر شده است که میمونه در حالی که روزه بود وادار شد تا دارو تناول کند.
این داستان از این حیث که از پیامبر اکرم چهره ای عصبانی بی گذشت و حتی قدرنشناس ارائه می دهد مردود است. زیرا هرگز با سیرهٔ آن بزرگوار سازگاری ندارد. افزون بر این بعضی از این روایات یا بیشتر آنها که ماجرای لدود و عقوبت پس از خوراندن دارو را مطرح کرده اند. مشکلاتی در متن دارند که بدین شرح است:
الف) نکته ای اساسی که اصل مسئله دارو دادن را زیر سوال میبرد حضور خاندان نبوت، یعنی حضرت زهرا و علی و حسنین در آن جلسه است که روایت ابومخنف به آن تصریح دارد حال چگونه ممکن است که در حضور آن بزرگواران، اسماء بنت عمیس یا هر فرد دیگری بدون اجازۀ آنان اقدام به دارو دادن به پیامبر صلى الله عليه وسلم نماید؟ بـه ویــژه اگر گفته شود که پیامبر اکرم صلى الله عليه وسلم قبلاً کراهت خود را از این کار بیان کرده بود. وانگهی بسیار بعید به نظر میرسد بلکه ممتنع بـه دستور پیامبر مبنی بر عقوبت حاضران شامل اهل بیت آن حضرت نیز شده باشد.
ب)به طور کلی آن دسته از روایاتی که دارو دهنده را شخص خاصی میدانند. ولی با این حال داستان عقوبت را نیز ذکر میکنند. از این جهت مخدوشاند که اگر شخص دارو دهنده فرد خاصی بوده است. به چه دلیل پیامبر اکرم صلى الله عليه وسلم دستور مجازات همۀ حاضران را صادر کردند؟ مگر اینکه گفته شود همۀ حاضران به این کار راضی بودند. و به همین دلیل همه باید عقوبت میشدند. با این حال این پرسش اساسی هنوز مطرح است. که مگر تلاش اطرافیان برای بهبود حال بیمار و دارو دادن به او کاری مذموم است تا آنان را مستحق مجازات نماید.
از همه عجیب تر آن است که در بعضی از آن روایات شخص دارو دهنده را عباس بن عبدالمطلب بیان نموده اند. ولی پیامبر پس از به هوش آمدن دستور دادند که به همۀ حاضران دارو داده شود به غیر از عباس! حال اگر دارو دهنده عباس بن عبدالمطلب بوده است پس چرا همۀ افراد حاضر باید مجازات شوند. به غیر از همان شخصی که مرتکب این کار شده است؟ آیا این امر قابل قبول است؟ بنابراین سزاوار است تا دربارۀ عقوبت شدن اطرافیان به وسیله آن حضرت تردید کنیم و آن را مردود بدانیم.
با توضیحاتی که در مورد این مسئله بیان شد معلوم گشت که مسئلۀ دارو دادن به پیامبر بعد از شدت یافتن بیماری آن حضرت اتفاق افتاده بود. و نمیتواند دلالتی بر مسمومیت دارو داشته باشد. بنا بر روایت ابو مخنف اهل بیت پیامبر نیز در آن محل حضور داشتند. و هرگز نمی توان پذیرفت که آنان نسبت به این کار بی تفاوت بوده. و از تعقیب قاتلان پیامبر صرف نظر کرده باشند.
در نتیجه نمیتوان علت بیماری پیامبر را وابسته به ماجرای خوراندن دارو در حال شدت بیماری آن حضرت دانست. اما روایاتی که در بعضی از تفاسیر ،شیعی مانند تفسیر البرهان نقل شده است. مبنی بر اینکه دو تن از همسران پیامبر جهت تسریع در به خلافت رسیدن پدرانشان اقدام به مسموم ساختن پیامبر نمودند. علاوه بر اشکالات سندی، دارای اشکالات محتوایی است.
از جمله آنکه پیامبر را متهم به عدم رعایت حق همسران مینماید. زیرا می گوید: پیامبر روزی که نوبت حفصه بود در خانه حفصه و در فراش او با ماریه خلوت نمود و حفصه با فهمیدن این موضوع به پیامبر اعتراض کرد. و پیامبر در جبران این کار ماریه را بر خود حرام کرد. و خبر به خلافت رسیدن ابوبکر و عمر بعد از خودش را به او داد.
البته در این باره روایات دیگری نیز وارد شده است. که مفسران ذیل آیه فإن مات او قتل یا آیات اولیه سوره «تحریم» بدان اشاره کرده اند. که بر فرض صحت آن روایات احتمالاً باید در واقعه ای دیگر، غیر از ماجرای دارو دادن (لدود) اتفاق افتاده باشد. و حتماً باید به صورت پنهانی بوده باشد.
علت بیماری پیامبر ص
موضوع مهمی که تعیین کننده نوع ارتحال پیامبر است این است که علت بیماری شدیدی که حضرت در اواخر عمرشان بدان مبتلا شدند، چه بود؟
در بررسی این موضوع و تأمل در منابع تاریخی و روایی، باید اعتراف کـرد کـه انصافاً روایات شیعه و سنی در این باره به اندازه ای ضد و نقیض است که رسیدن به قول قطعی را بسیار دشوار می سازد. اما قبل از بیان روایات و نقد و بررسی آنها لازم است به نکاتی توجه شود:
شکی در این نیست که مقام پیامبر اکرم آن قدر والاست که حتی اگر به مرگ طبیعی هم از دنیا رفته باشند. مقامشان به مراتب از مقام شهید برتر است. چنان که خداوند در قرآن کریم آن حضرت را شاهد امت معرفی کرده و فرموده است:
«يَا أَيُّهَا النَّبِيِّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيراً» و نیز در بیان مصادیق «انعم الله عليهم» ابتدا از انبیا نام میبرد. و در مراحل بعدی شهدا را ذکر کند روشن است اثبات شهادت برای پیامبر به معنای تکریم شهادت است. یعنی این شهادت است که به پیامبر مزین میشود. وگرنه خود آن حضرت دارای بالاترین مرتبهٔ شهود و شخصی که در راه خدا کشته میشود. تنها به درجاتی از آن شهود میرسد و به همین دلیل او را شهید می خوانند.
بنابراین چون پیامبر به تصریح قرآن بالاترین درجهٔ شهود را داراست ما در این بحث درصدد بیان یک امر ظاهری هستیم. و میخواهیم بدانیم که علت ارتحال پیامبر با همهٔ مقامات عالیه اش آیا به صورت طبیعی بود یا اینکه قتلی در کار بود؟
آیه مورد استدلال
یکی از آیاتی که برای اثبات شهادت پیامبر ممکن است به آن استدلال شود این آیه شریفه است: «وَمَـا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولُ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ» با این بیان که خداوند در این آیه میفرماید: «افان مات او قتل»؛ یعنی اگر بمیرد یا کشته شود. و کلمۀ او » در این عبارت اگر به معنای اضراب گرفته شود. معنایش میشود: «بل قتل» بلکه کشته شود با این بیان موضوع قتل پیامبر در این آیـه بـا قـوت بیشتری مطرح میگردد. اما حق آن است که از ظاهر این آیه و معنای کلمه او » جز احتمال، چیز دیگری فهمیده نمیشود. و با نگاهی به شأن نزول این آیه که در جنگ احد ماجرای شایعه به قتل رسیدن پیامبر صلى الله عليه وسلم مطرح شده بود. خداوند میخواهد مسلمانان را به ادامه راه پیامبر در هر صورت چه خود بمیرد و چه کشته شود. راهنمایی کند. بنابراین نمیتوان در موضوع به شهادت رسیدن پیامبر به این آیه استدلال کرد.
علت بیماری پیامبر از نگاه منابع اهل سنت
بعضی از مورخان اهل سنت تصریح کرده اند که بیماری آن حضرت به دلیل مسموم شدن ایشان در خیبر بوده است. چنان که روایات زیادی در کتاب الطبقات الکبری در این باره ذکر شده است. ابن کثیر نیز در کتاب البداية والنهاية به این مطلب تصریح میکند. و برای آن از کتاب صحیح بخاری، مسند احمد و دلائل النبوة بیهقی شاهد می آورد. روایاتی که در اینباره ذکر شده بسیار مختلف و مضطرب است. بدین صورت که:
بعضی از روایاتی که به مسموم شدن پیامبر در خیبر می پردازند. چنین میگویند گوشت مسمومی را نزد پیامبر آوردند. ولی حضرت پس از آنکه آن گوشت را در دهان گذاشت. و پیش از آنکه آن را تناول کند، به مسموم بودن آن پی برد و گوشت را دور انداخت.
اما بعضی از آن روایات میگویند پیامبر از همان گوشت تناول کرد و بعضی دیگـر می گویند: علاوه بـر پیامبر بعضی از صحابه نیز از آن گوشت خوردند. و سپس آن حضرت به مسموم بودن آن گوشت خبر داد.
نکته دیگر درباره شخصی است که گوشت را مسموم کرده بود. در بعضی از آن روایات، او را یک زن یهودیه دانسته اند. ولی بعضی دیگر آن زن را زینب بنت حارث ذکر کرده اند که وی با همدستی یهودیان اقدام به این کار نموده است.
مطلب دیگر آنکه بعضی ذکر کرده اند پیامبر پس از آگاهی از این توطئه حکم به قتل آن زن نموده اند. ولی بعضی دیگر ذکر کرده اند که پیامبر او را بخشید. بعضی دیگر نیز گفته اند که پیامبر صلى الله عليه وسلم آن زن را در اختیار اولیای بشر بن براء، که بر اثر خوردن آن گوشت در گذشته بود سپرد. و آنان نیز او را به قتل رساندند.
آنچه از مجموع این روایات قطعی و مسلم است آن است که توطئه ای به منظور مسموم ساختن پیامبر در خیبر اتفاق افتاده بود.
علت بیماری پیامبر در منابع شیعی
در منابع شیعی نیز روایات فراوانی در این باره نقل شده که همانند روایات اهل سنت ضد و نقیض است. و رسیدن به قول قطعی را دشوار می سازد. سعی بر این است که با دسته بندی این روایات راهی برای رسیدن به دیدگاه صحیح بگشاید:
دسته اول، روایاتی است که به طور کلی مسموم شدن پیامبر صلى الله عليه وسلم و به شهادت رسیدن ایشان و اهل بیتش را مطرح میکنند.
مانند روایتی که میگوید: «ما من نبى ولا وصى الا شهيد» عمومیت این حدیث شهادت تمامی انبیا و اوصیای آنان را شامل است. همچنین از قول امام حسن ،امام صادق و امام رضا علیهم السلام این حدیث نقــل شـده اسـت کـه:
«ما منا الا مقتول او مسموم»؛ یعنی ما اهل بیت مسموم یا کشته میشویم یک احتمال ایــن اسـت کـه منظور از «منا» اهل بیت پیامبر است که شخص پیامبر هم بنا بر آیه تطهیر داخل در آن میباشد. و بنا بر احتمال دیگر، منظور از «منا»، امامان باشند که با این معنا شامل پیامبر نمیشود.
دسته دوم، روایاتی است که موضوع مسموم شدن پیامبر در خیبر را مطرح میکنند بیشتر این روایات در بحارالانوار جلد ۱۷ و ۲۷ و ۹ و ۱۰ آمدهاند مانند روایتی از امام صادق ع که فرمود: «سم رسول الله یوم الخیبر».
قال: فقال النبي عند موته :اليوم قطعت مطاياى الاكله التي اكلت بخیبر». یعنی رسول خدا در روز خیبر مسموم شد. سپس امام فرمودند که پیغمبر صلى الله عليه وسلم هنگام وفاتش میفرمودند: آن لقمه ای که در خیبر خوردم، رگهای مرا بریده است.
این روایت با صراحت، تناول کردن پیامبر از گوشت گوسفند مسموم شده در خیبر را مطرح می کند.
سوم، روایاتی است که به توطئه مسموم کردن پیامبر در خیبر اشاره دارند. ولی میگویند که پیامبر از آن گوشت تناول نکرد. و تا در دهانش گذاشت گوشت به زبان آمد و مسموم بودن خود را اعلام کرد.
بعضی از روایات این دسته ماجرایی را هم در کنارش نقل میکنند. که وقتی گوشت مسموم را حاضر کردند. براء بن عازب از آن گوشت تناول کرد و کشته شد. ولی پیامبر آن را در دهان گذاشت. و سپس به دور انداخت. البته این روایات، با دیگر روایات در نقل اسامی و چگونگی ماجرا اختلافاتی دارند. مانند اینکه آیا آن شخص بشر بن براء بن عازب بود یا براء بن معرور.
دسته چهارم روایاتی است که با تفصیل بیشتری ماجرا را شرح میدهند؛ بدین مضمون که یک زن یهودی پس از جنگ خیبر دست گوسفندی را مسموم کرد. و نزد پیامبر آورد و گفت که نذر کرده است. در کنار پیامبر علی بن ابیطالب و براء بن معرور حضور داشتن.د پیامبر فرمود نان بیاورید نان آوردند .براء پیش دستی کرد و لقمه ای برداشت و خورد. امیرالمومنین ع فرمود بر رسول الله ص تقدم نجوی و… هنگامی که پیامبر خواست از آن گوشت تناول کند. گوشت به سخن درآمد که مرا نخور؛ من مسمومم پیامبر آن زن یهودی را به حضور طلبید. و به او گفت چرا چنین کاری کردی؟
آن زن :گفت با خود گفتم که اگر تو پیامبر ،باشی خدایت به تو خبر می دهد. و اگر پیامبر نیستی مردم از دست تو نجات پیدا میکنند. سپس پیامبر اصحابش را فراخواند و دعایی خواند که با بسم الله شروع شد. فرمود بخورید؛ و خود پیامبر شروع کرد و از آن گوشت تناول کرد. و اصحاب نیز از آن گوشت خوردند و هیچ یک از اصحاب دچار مسمومیت نشدند. غیر از براء که قبلاً از آن گوشت خورده بود، مسموم و کشته شد. آنگاه زن یهودی با دیدن این معجزه پیامبر مسلمان شد.
بررسی روایات
در بررسی این روایات میتوان ،گفت بجز دسته اول که به صورت کلی مسموم یا مقتول بودن پیامبر و اهل بیت را بیان میکرد دسته های ،دوم، سوم و چهارم همه به ماجرای خیبر اشاره دارند که گوشت گوسفندی را به سم آغشته کردند و نزد پیامبر آوردند.
دسته دوم از این روایات تصریح داشت که پیامبر از آن گوشت تناول کرد و سبب بیماری پیامبر که منجـر بـه
رحلت آن حضرت شد، از آثار همان سم بود.
دسته سوم میگفت پیامبر صلى الله عليه وسلم فقط گوشت مسموم را در دهان گذاشت و سپس بیرون آورد، بسیار بعید است، که به همین مقدار در دهان ،گذاشتن سبب مسمومیت پیامبر شده باشد.
بنابراین شاید بتوان بین دو دسته سوم و چهارم نوعی جمع کرد و گفت که در این واقعه پیامبر متوجه مسموم بودن آن گوشت شد و از آن گوشت مسموم تناول نکرد؛ مگر بعد از آنکه ذکر مخصوص اسمای الهی را بر آن خواند و سپس تناول کرد که در این صورت قطعـاً نباید آن گوشت سبب مسمومیت حضرت باشد؛ چون با معجزه دعای پیامبر صلى الله عليه وسلم سم بی اثر شد و پیامبر و اصحابش از همان گوشت تناول کردند و هیچ یک از اصحاب بعد از آن اثری از مسموم شدن گزارش نکردند.
حدیثی از امیرمؤمنان علی نقل شده است که ظاهراً به همین موضوع اشاره دارد. طبق این حدیث، حضرت در احتجاج با یهود فرمود: «لما نزل بخيبر سمته الخيبريه فصير الله السم في جوفه بردا وسلاما الى منتهى اجلـه»؛ یعنی هنگامی که پیامبر وارد خیبر شد یکی از زنان خیبر به او سم داد؛ اما خدا آن سم را در بدنش سرد و سالم قرار داد تا آنگاه که به انتهای اجلش رسید.
بنابراین ماجرای خیبر نمیتواند عامل شهادت پیامبر باشد. چون با اعجاز الهی سم برای پیامبر همانند آتش برای حضرت ابراهیم برداً و سلاما شد.
با این وصف روایات دسته دوم که مسموم شدن در خیبر را عامل بیماری پیامبر صلى الله عليه وسلم میدانند) از یک سو، و روایات دو دسته سوم و چهارم که) عدم مسمومیت در خیبر با اعجاز الهی را مطرح میکنند از سویی دیگر، با یکدیگر متعارضاند و قابل جمع نیستند البته شاید بتوان از جهت سندی راهی برای رد یا قبول آنها جست وجو کرد؛ ولی این
روش علاوه بر آنکه در مباحث تاریخی متداول نیست، به دلیل تظافر روایات هر دسته، چندان راهگشا نخواهد بود. احتمالاً به همین دلیل بعضی از محققان معاصر پس از طرح ،روایات به نقد محتوایی آنها پرداخته اند و موضوع مسمومیت پیامبر در خیبر را منتفی دانسته و احتمال تکرار نقشه قتل پیامبر و همدست شدن بعضی از همسران پیامبر با یهود در مدینه را مطرح کرده اند.
در هر صورت دسته اول که به صورت کلی مسموم و مقتول بودن پیامبر و اهل بیت را مطرح می کرد، به قوت خود باقی میماند.
بنابراین اکثر علمای شیعه و سنی اصل مسموم شدن پیامبر را پذیرفته اند ولی در اثبات آن به روایاتی استناد نموده اند که مجال خدشه در آنها بسیار است البته ردپای سوءقصد کنندگان به جان رسول خدا را باید در افرادی جست وجو کرد که با رحلت آن حضرت به مقاصد خود میرسیدند.
آیا در این خصوص روایاتی بوده که عمداً یا سهواً از منابع گذشته حذف شده و به ما نرسیده است؟ والله العالم.
نتیجه گیری
از مجموع مطالب ذکر شده میتوان به این نتیجه رسید که مسموم شدن پیامبر در ماجرای خوراندن دارو (لـدود) در حال شدت بیماری آن ،حضرت با روایات موجود قابل اثبات نیست. همچنین روایاتی که مسموم شدن پیامبر در خیبر را گزارش نموده اند. با روایاتی که بیان کنندۀ اعجاز پیامبر در خوردن آن گوشت مسموم است. در تعارض آشکارند. در این باره تنها روایات کلی که بیان کننده مسموم یا مقتول بودن پیامبر و امامان است.
به قلم جلیل تاری
بازدیدها: 0