مصاحبه اختصاصی با دکتر مهدی فرمانیان | ماهنامه هیات رزمندگان اسلام
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام، نشریه هیات (رزمندگان اسلام) در این شماره هم به سراغ جناب آقای حجت الاسلام مهدی فرمانیان رفته است. آیا راهبرد پیامبر اکرم صلوات الله علیه برای مدیریت وقایع جامعه مسلمین پس از خود موفق بود؟ پاسخ را در گفتگو با دکتر مهدی فرمانیان عضو هیأت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب بخوانید:
با سلام و احترام؛ آقای دکتر تحلیل شما از مسائلی که بعد از رحلت رسول خدا صلوات الله علیه در جامعه مسلمین اتفاق افتاد چیست؟
اگر بخواهیم نگاهی تحلیلی به این جریانات بعد از رحلت رسول اکرم داشته باشیم باید مقداری در باب نگاه قبیلهای و طوایفی که در عربستان آن وقت وجود داشت داشته باشیم؛ به نظر میرسد که ظهور پیامبر صلوات الله علیه اسلام در مکه باعث شد قریش علیالخصوص بنیامیه و بنی مخزوم که دو قبیله بسیار مهم قریش بودند احساس ضعف کنند و به این نتیجه برسند که ریاست و قدرت مکه که در دست ایشان بود با ظهور پیامبر صلوات الله علیه از دست ایشان خارج می شود لذا برخی از ایشان نتوانستند پیام پیامبر صلوات الله علیه را به صورت صحیح دریافت کنند و عدهای از روی هوی و هوس و عدهای از روی قدرت طلبی و عدهای هم به خاطر پیروی از بزرگانشان به خاطر این احساسی که داشتند پیام پیامبر صلوات الله علیه را به درستی دریافت نکردند و متأسفانه مسئله را به عنوان یک مسئله قدرت طلبی تفسیر کردند اما خداوند پیامبر صلوات الله علیه خودش را به مدینه فرستاد و در آنجا حکومتی مقتدر ایجاد کرد که این حکومت مقتدر باعث شد در سال هشتم بر مکیان نیز مستولی گردد و مکیان مجبور شدند اسلام بیاورند و پیامبر صلوات الله علیه ایشان را طلقاء و آزادشدگان نامید به خاطر اینکه ایشان حدود بیست سال با پیامبر صلوات الله علیه میجنگیدند سیزده سال در مکه و حدود هشت سال در مدینه و در این مدت نگذاشتند پیامبر صلوات الله علیه آنچنان که باید و شاید پیام خداوند را به مردم ابلاغ کند. در همین زمان وفودهای متعددی صورت گرفت یعنی قبائل مختلف که قدرت پیامبر صلوات الله علیه را دیدند بعد از فتح مکه آمدند و با پیامبر صلوات الله علیه اسلام بیعت کردند و قدرت و رسالت پیامبر صلوات الله علیه را پذیرفتند اما آن حس قبیله پرستی و طوایفی هیچگاه در میان ایشان از بین نرفت و با رحلت پیامبر صلوات الله علیه تمام مسائل قبیلهای و طوایفی قدرت طلبیها و ریاست طلبیها خودش را نشان داد و اگرچه نتوانستند پیامبر صلوات الله علیه را از صحنه حکومت بیرون کنند اما این ظلم را به اهل بیت علیه السلامپیامبر صلوات الله علیه وارد کردند ؛ یعنی به نظر میرسد که هم انصار و هم مهاجرین هر دو در نرسیدن حق امام علی علیه السلام به ایشان دخیل بودهاند .
چگونگی دخالت انصار و مهاجرین را در این حوادث توضیح دهید؟
تحلیل ما این است؛ چون انصار از قدرت قریش میترسیدند؛ این ترس باعث این شد که خیلی سریع سقیفه را تشکیل بدهند؛ یعنی هنوز بدن مطهر پیامبر صلوات الله علیه روی زمین بود؛ هنوز خاک سپاری انجام نشده بود که انصار آمدند و در سقیفه یک گردهمایی تشکیل دادند و بحثی که مطرح کردند بحث خلیفه و جانشین بعد از رسول الله بود ؛ این اشتباه بزرگ انصار بود که بخاطر ترس از قریش و ترس برخی از مسائل جانبی باعث شدند که این مسائل پیش بیایید؛ اصل سقیفه از ترس قریش بود اما اتفاقاتی که در سقیفه افتاد باعث شد که کدورتها و کینههایی که بین اوس و خزرج وجود داشت در این سقیفه بروز پیدا کند و عدهای از مهاجرین هم از این فرصت استفاده کنند و به نفع خودشان حق امام علی علیه السلام را بگیرند و نگذارند که امام علی علیه السلام خلیفه واقعی پیامبر صلوات الله علیه در جایگاه حقیقی خود قرار بگیرد. امام علی علیه السلام در مسجد مدینه همراه با عدهای از یارانش به خلفا احتجاج کردند و از حق خود دفاع کردند و حتی حضرت فاطمه سلام الله علیها با اینکه بسیار محجوب و با حیا بودند وظیفه خود دیدند که از حق امام علی علیه السلام و از مقام ولایت دفاع کنند و این دفاع از ولایت منجر به حوادثی گردید که باعث شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها شد و فدک از اهل بیت علیه السلام غصب شد. این فضا ایجاد شد و امام علی علیه السلام بیعت نمیکند و مخالفتش را اعلام میکند و اهل بیت علیه السلام هم به همراه امام علی علیه السلام هستند تا اینکه جنگهای رده[1] به وجود میآید یعنی کسانی که وفود بسته بودند بیعت خود را شکستند، عدهای واقعاً از اسلام خارج شدند، عدهای خلافت ابی بکر را نپذیرفتند و عدهای هم معتقد بودند که خلافت از آن امام علی علیه السلام است. پس اینجا بود که طایفه ردیون سه دسته شدند. جنگهای رده که به وجود آمد امام وظیفه خود دیدند که از اصل اسلام دفاع کنند و برای اینکه اصل اسلام محفوظ بماند، این اختلافات را به کنار بگذارند؛ لذا همین امر باعث شد که امام بعد از شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها سکوت اختیار کرده و با خلیفه اول بیعت کنند.
در این ایام برخی از اتفاقاتی که افتاد ثابت میکند که شیعه بر حق است و حقانیت خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام را ثابت میکند. ما در این زمان میبینیم که مسائل مستحدثه ای به وجود میآید که بسیاری از صحابه هم در این زمینه نتوانستند تصمیم بگیرند و چنانچه شیعه میگوید جانشین بر حق پیامبر صلوات الله علیه باید حتماً منصوص؛ معصوم و دارای علم غیب باشد و اگر مراجعه به ایشان می کردند یقیناً احکامی که از ایشان صادر میشد احکام منطبق با واقع بود که متأسفانه خاندان وحی را رها کردند و این کار اتفاق نیفتاد.
ماجرای نصب خلیفه دوم مسلمین توسط ابوبکر
در همین زمان میبینیم که خلیفه اول رسماً خلیفه دوم را به عنوان خلیفه پس از خود معرفی میکند و این یکی دیگر از موارد اختلاف و انتقاد ما با اهل سنت است که اگر نصب خلافت در مرام اسلام نیست و در سنت اسلامی وجود ندارد چگونه است که خلیفه اول این کار را انجام داد و چرا به زعم خود اهل سنت مثل پیامبر صلوات الله علیه رها نکرد تا مردم خلیفه بعد از ابوبکر را انتخاب کنند. نکتهای که میخواهم به آن توجه بدهم اینکه در این زمینه نباید ترس از قریش را هیچگاه فراموش کرد و به نظر میرسد که ترس از قریش سقیفه را به وجود آورد که در نتیجه حق امام علی علیه السلام ضایع شد و در همین فضا است که قریش بیست سال با رسول الله صلوات الله علیه جنگید اما وقتی که پیامبر صلوات الله علیه از دنیا میرود از دین خارج نشدند. چگونه است که طایفهای بیست سال با پیامبر صلوات الله علیه جنگیدند اما بعد از پیامبر صلوات الله علیه از دین خارج نشدند، اما کسانی که خودشان آمدند با پیامبر صلوات الله علیه بیعت کردند بعد از رحلت ایشان بیعت خود را شکستند؟! این نشان می هد که یقیناً خلیفه اول با قریش به توافقاتی رسیده بود.
دلیل بر این ادعا چیست؟
نشانهای این مدعی این است که اگر شما نگاه کنید می بینید فرماندهان بزرگ جنگهای رده از قریشیان هستند. سه فرمانده بزرگ در جنگهای رده داریم. یزید بن ابی سفیان؛ عکرمة بن ابی جهل و خالد بن ولید. اگر بررسی کنیم خواهیم دید که در ده سال اول دوره پیامبر صلوات الله علیه ریاست کفار بر عهده ابوجهل است و بعد از کشته شدن او در جنگ بدر این مسئولیت توسط ابوسفیان اداره میشود و دقیقاً بعد از رحلت رسول الله فرزندی از ابوسفیان و فرزندی از ابوجهل این ریاست را به عهده میگیرند و فرماندهان رده جنگهای مسلمانان میشوند شاید کسانی بگویند که هم یزید و هم عکرمه جزو کسانی هستند که قبل از فتح مکه اسلام آوردند. تحلیل ما این است که اگر خلیفه کسانی را میخواست بر سر کار بگذارد که جزو طلقاء باشند یقیناً باعث اختلاف جدی بین مسلمانان میشد؛ لذا ایشان به سراغ کسانی رفت که از همان طایفه و همان خاندان هستند. لذا کسانی که کمتر مورد اعتراض هستند و کمتر مسلمانان نسبت به آنها اعتراض خواهند کرد را انتخاب کرد. در واقع با یک سیاستی هم دل قریش را بدست آورد و هم کسانی را انتخاب کرد که زیاد مورد انکار و سوال مسلمانان قرار نگیرند. به این ترتیب کسانی که بیست سال پیامبر صلوات الله علیه با آنها جنگید و آنها را خارج از قدرت سیاسی قرار داد امروز دوباره به قدرت و حکومت نزدیک می شوند و این قدرت و حکومت توسط خلیفه دوم هم اجرا میشود. در تاریخ داریم که خلیفه اول با دو نفر مشورت کرد و بعد از آن خلیفه دوم را با عنوان خلیفه معرفی کرد یکی عثمان بن عفان و دیگری عبدالرحمن بن عوف بود که اینها هر دو از قریش بودند. به نظر میرسد ابوبکر برای اینکه دل قریش را به دست بیاورد با این دو نفر مشورت نمود و وقتی موافقت اینها را بدست آورد و مطمئن شد که قریش پشت سر اینها خواهند بود، خلیفه دوم را معرفی کرد.
در این دوره چگونه فاصله طبقاتی جامعه مسلمین بیداد کرد؟
در همین ایام جریاناتی اتفاق میافتاد که موجب فاصله طبقاتی در جهان اسلام می شود. اول کاری که خلیفه دوم انجام میدهد این است که ایشان تقسیم بیتالمال را براساس قدمت اسلامی و سابقه اسلام افراد محاسبه میکرد؛ یعنی هر که در اسلام قدیمیتر است از بیتالمال بیشتر سهم میبرد و این مسئله باعث ایجاد فاصله طبقاتی در بین مسلمین شد. به عنوان مثال فرض کنیم اگر یکی از صحابه قدیمی ماهی هزار درهم از بیتالمال بگیرد و آن کسی که تازه مسلمان شده است ده درهم بگیرد؛ آن وقت در طول یک سال یک صحابی قدیمی در پایان سال دوازده هزار درهم از بیتالمال گرفته است، ولی کسی که تازه مسلمان شده است 120 درهم گرفته است ؛ و در طول ده الی بیست سال خلافت خلیفه دوم و سوم اگر اینها را ضرب کنیم میبینی که کل دریافتی یک تازه مسلمان به اندازه دریافتی یک سال یکی از صحابه قدیمی نیست ؛ و این امر باعث شد که صحابه ثروتمند شدند و این ثروت بسیار باعث شد که عدهای از صحابه به خاطر همین مسائل مالی و تجملاتی از تقوای الهی خارج شدند.
همین امر موجب گردید که در ایام خلافت امام علی علیه السلام مشکلاتی را به وجود آوردند. از طرفی صحابه قدیمی بسیار متمول شدند و تازه مسلمانانها همه فقیر ماندند و همین مسئله باعث میشد که مسلمانان در مقابل صحابه قدیمی قد علم کنند و مخالفت کنند. این مسئله یکی از مشکلاتی بود که بعد از دوران خلافت امام علی علیه السلام پیوسته شاهد آن هستیم و قیامهایی توسط ضعفا صورت میگیرد. فقرا هر از چندگاهی اگر صدایی از گوشهای بلند میشد خیلی سریع جذب این جریان مخالف می شدند و اگر این جریان مخالف قوی نبود و نمی توانست از حقوق این مستضعفین دفاع کند خیلی زود از دور او پراکنده میشدند. در این دوره دنیای مردم برایشان مهم می شود و آخرت به دست فراموشی سپرده شد.
نگاه تحقیر آمیز به غیر عرب و نهضت های شعوبیه
یکی دیگر از اتفاقاتی که در این ایام افتاد نوع نگاه به غیر عرب است. نوع نگاه فرهنگی که از زمان خلیفه دوم به غیر عرب ایجاد میشود باعث میشود که همه عربها احساس بزرگی و اشرافیت کنند و دیگر گروهها در مقابل آنها همیشه احساس حقارت کنند. خیلی عجیب است که وقتی جهان اسلام گسترش پیدا کرد و به ما و آفریقا رسید، عرب ها به ما گفتند «عجم« یعنی کسی که نمیفهمد و به مردم شمال آفریقا گفتند «بربر» یعنی کسانی که وحشی هستند، ولی به خودشان بها دادند و خود را بزرگ دیدند و دیگران را تحقیر نمودند. این تحقیرها کم کم باعث شد که در جهان اسلام جریان شعوبیگری رشد کند و این مسئله ریشههایش دقیقاً از این دوران شروع میشود. تحقیر دیگران و بزرگ دیدن عرب که این مسئله در دوران اموی هم بسیار دیده میشود و اگر دقت کنید متأسفانه هنوز این فرهنگ وجود دارد. اسلام گفت بین سیاه و سفید فرقی نیست؛ بین عرب و فارس فرقی نیست؛ اما این فرهنگ باعث شد که عربها نگاه منفی به عجم ها داشته باشند، در حالی که این نوع نگاه با فرهنگ اسلام مخالف است.
معاویه و جنگ با حکومت علوی
در همین دوران است که معاویه بر سر کار می آید. او فاتح شام است و شام را از مسیحیان میگیرد و اسلام را در آنجا گسترش می دهد. عمروعاص هم کسی است که مصر را فتح می کند و اسلام را در آنجا نشر میدهد. اما اتفاقات بعدی چگونه سرنوشت تاریخ اسلام را رقم زد. همین دو فاتح بعدها در مقابل خلیفه بر حق ایستادند و از همینجا دعوای اموی و علوی به وجود آمد و از دل آن جریان خوارج ایجاد شد.
از همین دوره سه جریان فکری متضاد در جهان اسلام خود نمایی میکند و در این فضا سب و لعن هم گسترش پیدا میکند و کم کم مکتب اهل بیت علیه السلامدر مقابل مکتب صحابه شکل میگیرد. به قول علامه عسکری معالم المدرستین به وجود میآید که در آن دو طرز تفکر و نگاه متفاوت شکل میگیرد و هنوز که هنوز است مسائلی در جهان اسلام میبینیم که بین تک تک مسلمانان وجود دارد. اسلام گفته است باید مسلمان به هم حسن ظن داشته باشند، ولی میبینیم که این نگاه همراه با سوءظن است. اسلام میگوید مسلمانان نسبت به هم کینه نداشته باشند اما میبینیم که مسلمانان نسبت به هم کینه دارند. اسلام میگوید اگر میخواهی نسبتی به برادر دینیات بدهی اول برو تحقیق کن و ببین که واقعاً او این حرف را زده است یا نه، اما شاهدیم که مسلمانها بدون هیچ تحقیقی به هم نسبتهایی میدهند و جالب اینجاست که امروز برخی از مسلمانان به خاطر همین کینهها با اینکه حقایق را هم میدانند باز به یکدیگر تهمت میزنند و معضل اصلی جهان اسلام سو ظن به یکدیگر است. متأسفانه بعد از رحلت پیامبر صلوات الله علیه اهل تسنن به دوران امام علی علیه السلام که دوران سنتهایی است که باید به این سنتها عمل بشود توجه نمی کنند و این در اثر همان فرهنگی است که میخواستند دل قریش را بدست بیاورند تا حکومت چند روزهای داشته باشند.
صحابه و انصار که در زمان پیامبر صلوات الله علیه بودند چه تحلیلی از جامعه مسلمین داشتند که دست به تعیین جانشین زدند و چرا راهبردهای رسول الله به نتیجه نرسید؟
درباره این جریان تحلیلهای متعددی می توان داشت. عدهای میگویند این مسائل از سالها قبل برنامه ریزی شده بود که برای بعد از پیامبر صلوات الله علیه فکری کنند و این فکر باعث تشکیل جلسات متعددی شد که ماحصل آن این شد که خیلیها را درگیر کردند و بسیاری از خواص را همراه خود کردند. بنابراین هنگامی که رسول الله رحلت کردند خود به خود خواص آماده بودند.
اما اینکه آیا راههای کاربردی پیامبر صلوات الله علیه موفق بود یا نه؟ به نظر من بله اینکه میبینیم در جای جای حکومتش همیشه از جانشینی حضرت علی علیه السلام یاد میکند و مردم را به این مسئله فرا میخواند باعث شد که حداقل طیف قلیلی در این مسئله با امام همراه شود. راهبرد پیامبر صلوات الله علیه این بود که این مسئله در تاریخ گم نشود و تمام فعالیتهای مخالف در پی این بود که این مسئله را در تاریخ گم کنند. ما اگر گفتگوی سقیفه را بررسی کنیم خواهیم دید که همه اخبار سقیفه از زبان خلیفه دوم نقل میشود و مفهوم آن این است که یک قانون نانوشتهای بوده است که کسی درباره سقیفه سخنی نگوید، اما این اتفاق باعث شد که خود خلیفه دوم این مسائل را بگوید و این مسئله فتح بابی شد تا در این مسئله بحث شود. در اواخر عمر خلیفه دوم او به مکه رفت و ابن عباس به او میگوید ما بعد از تو یکی از بنیهاشم را یعنی امام علی علیه السلام را خلیفه خواهیم کرد و ایشان ناراحت میشود و می خواهد در مکه گزارشی از سقیفه بدهد. عبد الرحمن بن عوف میگوید صبر کن که اینجا خانه سنت نیست و مردم حرفهای تو را دقیق نخواهند فهمید، پس برو در مدینه که خانه سنت است و صحابه بزرگ در آنجا هستند و حرفهای تو را خوب میفهمند؛ لذا خلیفه دوم صبر میکند و در اولین خطبه نماز جمعهاش در مدینه خطبهای میخواند و سقیفه را در آنجا تحلیل میکند که انصار برای مسئله خلافت بعد از پیامبر صلوات الله علیه جمع شده بودند. او جمله «کانَ بَیعَةُ أَبِی بَکرٍ فَلْتَةً وَ غَفْلَةً وَقَی الله شَرها»[2] را در آنجا بیان کرده است و همه گزارشات را در آنجا میدهد و درست است که در زمان ابی بکر این مطلب بود اما در زمان عثمان این آتش زیر خاکستر خودش را نشان داد و شر آن بعدها گریبانگیر مسلمانان شد و دیدیم که چه اختلافاتی بین مسلمانان ایجاد شد.
پس نتیجه می گیریم که پیامبر صلوات الله علیه وظیفهاش را انجام داد و قرآن هم گفت نترس و مسئله خلافت علی بن ابیطالب را بگو[3] پس معلوم میشود که جو غالب چه جوی بوده است؛ چون عموم مسلمان نمیخواستند این مسئله را بپذیرند. تحلیل این مسئله نیاز به بررسی جامعه مدینه دارد و همه این مسائل به مسائل قبیلهای برمی گردد و به نظر نمیخواستند حکومت به دست بنیهاشم برسد.
اینکه زیدیها میگویند نص بر خلافت امام علی علیه السلام داشتیم اما «لمصلحة» او را کنار گذاشتیم منظور چیست؟
ما معتقدیم این مصلحت هم برای بدست آوردن دل قریش بود. در نهجالبلاغه هم داریم که امام متعدد از قریش مینالد[4] و نشان میدهد که امام علی علیه السلام از فرهنگی که در جامعه آن روز بود سخن میگوید. پس پیامبر اکرم صلوات الله علیه در رسالت خود موفق بود و نگذاشت این جریان در تاریخ گم شود و این جریان راهش را ادامه داد و جریان توفنده ای به نام «شیعه» را به وجود آورد و اگر چه امام علی علیه السلام در ابتدا شیعیان کمی داشتند اما کم کم با تبین هایی که توسط امامان بعدی صورت گرفت، شیعه مطرح شد تا جایی که امروز شیعه یک فکر و جمعیت قابل توجه است. نمونه آن جمعیت عظیم و اجتماع جهانی اربعین اباعبدالله الحسین علیه السلام است.
پی نوشت ها:
- آنگاه که خبر درگذشت رسول خدا صلوات الله علیه در سال 11هجری در سطح جزیرة العرب منتشر شد، ساکنان شبه جزیره را دو گروه فرهنگی متمایز تشکیل میدادند: نخست آنان که اسلام آورده بودند و دیگر کسانی که هنوز بر دین خود باقی بودند. آن گروه که هنوز اسلام نیاورده بودند، طبعاً با از دنیا رفتن پیامبر صلوات الله علیه اسلام صلوات الله علیه قوت و قدرتی بیشتر احساس میکردند و بر پایه چنین احساسی، علناً رویارویی و معارضهای سخت را آغاز کردند و در سویی دیگر، اسلامآوردگان همگی در حال انتظار، چشمها را به سوی مدینه دوخته بودند و از هر رهگذری جویای خبرهای تازه از مدینه بودند. پس از برگزاری سقیفه و بیعت با ابوبکر، برخی از قبایل اسلامآورده عرب، به چنین بیعتی گردن ننهادند و به تبع از پرداخت زکات خود به خلیفه خودداری ورزیدند. همین مسأله منجر به شعلهور شدن آتش جنگ میان خلیفه و برخی از قبایل عرب شد که مورخان مسلمان مجموع این وقایع را «رده» نام نهاده و قبایل درگیر جنگ را «مرتدین» خواندهاند.
- أنسابالأشراف، ج1، ص 583؛ «حدثنا محمد بن مصفی الحمصى، ثنا بقیة بن الولید، عن الزبیری، عن الزهری قال:خطب عمر الناس یوما، فقال: إن بیعة أبى بکر کانت فلتة فوقى الله شرها: اجتمعت الأنصار فی سقیفة بنى ساعدة لتبایع سعد بن عبادة.فقال الحباب بن المنذر: نحن کتیبة الإسلام، و أنتم معشر المهاجرین منا أمیر و منکم أمیر/ 281/ حتى یکون الأمر بیننا کشقّ الأبلمة. فتکلم أبو بکر، و کان رشیدا، فقال: نحن قریش، و الأئمة منا، و أنتم إخواننا و وزراؤنا قد آویتم و نصرتم فجزاکم الله خیرا. فبایعوه إلا سعدا، فإنه راغ ثم أتى الشأم».
- مائده، آیه 67؛ «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ؛ اى پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نکنى پیامش را نرساندهاى. و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه مىدارد. آرى، خدا گروه کافران را هدایت نمىکند».
- برای نمونه می توان به خطبه های ذیل مراجعه کرد: خطبه 27 «و من خطبة له ع و قد قالها یستنهض بها الناس حین ورد خبر غزو الأنبار بجیش معاویة فلم ینهضوا. و فیها یذکر فضل الجهاد، و یستنهض الناس، و یذکر علمه بالحرب، و یلقی علیهم التبعة لعدم طاعته ؛33- و من خطبة له ع عند خروجه لقتال أهل البصرة، و فیها حکمة مبعث الرسل، ثم یذکر فضله و یذم الخارجین ؛ 93- و من خطبة له ع و فیها ینبّه أمیر المؤمنین على فضله و علمه و یبیّن فتنة بنی أمیة ؛172- و من خطبة له ع ؛217- و من کلام له ع فی التظلم و التشکی من قریش».
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 52