اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله اجمعين
- درگيري تاريخي جبهه حق و باطل
موضوعي که قرار است گفتگو شود در مورد جريان نفوذ دشمن است به خصوص در حوزه ي فرهنگي. مقدمتا اشاره مي کنم که ما يک درگيري تاريخي داريم که در طول تاريخ حيات بشر به ويژه از آغاز بعثت انبياء اين درگيري بوده است. ما دو جريان داشته ايم؛ جريان حق و جريان باطل. و اين درگيري هم يک درگيري مستمري است که البته پايان کار هم منتهي مي شود به پيروزي حق.
وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فاعِلِينَ.(16و17/انبياء) خب طبيعتا يک سؤال مطرح مي شود که اگر خلقت آسمانها و زمين لهو نيست پس اين دستگاه ابليس چيست؟
- پيروزي نهايي جبهه حق
بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُون (18/انبياء)درک غلط ما از نظام عالم است که موجب مي شود ما گرفتار شويم ، ولي اگر درست بفهميم که خداي متعال در تدبير خود هيچ لهوي ندارد و اين لهو هم در نظام عالم جايي دارد که در نهايت هم “بل نقذف بالحق علي الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق” غلبه ي قطعي حق بر باطل است.
- تلاش هر دو جبهه براي نفوذ
ولي خب طبيعتا در طول تاريخ اين طور بوده که دستگاه حق به دنبال اين بوده که نفوذ کند در جبهه ي باطل و تصرفات آنها را محدود کند و به ويژه انسان هايي که در اختيار آنها هستند ، آنها را آزاد کند که کار انبياء همين است : “يضع عنهم اصرهم و الاغلال التي کانت عليهم“ که اين غل و زنجيرها بيشتر هم آن غل و زنجيرهايي است که اولياي باطل و دستگاه باطل به دست و دل انسان مي زند. دنبال اين بوده اند که انسانها را از سلطه ي قدرت هاي مادي آزاد کنند. فراعنه تاريخ، شياطين هم طبيعتا دنبال اين بوده اند که مي خواستند در جبهه ي حق نفوذ کنند و آن جبهه را تسخير کنند. اين امر تاريخي است و برنامه هاي طولاني و مفصلي هم داشته اند که قرآن گاهي از آنها صحبت کرده است.
- تحقير ، فريفتگي و انحلال ؛ الگوي نفوذ جبهه ي استکبار
حالا بحث ما به خصوص در نفوذ جبهه ي استکبار و جبهه ي تفرعن دوران خود ما در جبهه ي دنياي اسلام به ويژه حوزه ي نفوذ در انقلاب اسلامي است. جريان استعمار يک مدل کلي در دوران اخير يعني دو قرن اخير داشته اند که مدل نفوذ نرم آنهاست که مثلث تحقير و ايجاد فريفتگي و انحلال است.
- از توليد فلسفه تا مدل سازي
مي دانيد آنها به تعبير خودشان فلسفه هايشان را توليد کرده اند، دانششان را، انقلاب صنعتي کرده اند، ساختارهاي اجتماعيشان راهم ايجاد کرده اند؛ بعد از رنسانس اين چند تحول جدي اتفاق افتاده است؛ اول اختلاف در جهت گيري است ؛ به تعبير ديگر ايده هايشان يا ايدئولوژيشان تغيير کرده و ايده هاي جديدي را انتخاب کرده اند و بعد هم به دنبال توليد فلسفه ي متناسب و دانش متناسب و انقلاب صنعتي و توليد تکنولوژي مناسب و فناوري هاي متناسب و بعد هم ساختارهاي اجتماعي متناسب رفته اند . اينکه مي گويم “بعد” نمي خواهم ترتب حتما ايجاد کنم. و در نهايت يک مدل سازي کردند ؛ به تعبير خودشان نمونه اي که براي تمدن غرب ايجاد کردند در امريکا است. بعد اين نمونه را به عنوان يک نمونه ي موفق از زندگي بشر مدرن به جهان عرضه کردند و در مواجهه با فرهنگ هاي ديگر قرار دادند و به تعبير خودشان فرهنگ هاي ديگر را در مقابل اين فرهنگ زمين گير کردند.
- شيوه تحقير فرهنگ هاي ديگر
شيوه ي آن هم اين بوده است که با تحقير شروع مي شود يعني يک مظاهري از تمدن غرب را در معرض ديد ديگراني که در حوزه ي تمدن هاي ديگر با فرهنگ ديگري زندگي مي کنند قرار دادند و طبيعتا آنها را در مقابل داشته هاي خودشان تحقير کردند. در کشور خود ما مي دانيد تقريبا از (البته قبل از آن هم بوده است ولي از) اواسط دوران قاجار شروع مي شود که بسياري از درباري ها اعم از اشخاص معمولي آنها و حتي نخبگان آنها سفر کردند به کشورهاي اروپايي و وقتي برگشتند به شدت تحت تأثير فرهنگ آنها بودند و احساس مي کردند که ما عقب افتاده ايم و آنها پيشرفته اند و در مقابل داشته هاي آنها احساس حقارت مي کردند ،و يکي از ابزارش هم اين مسافرت ها و به قول خودشان توريزم بوده که يکي از مهمترين ابزارهاي انتقال فرهنگ است که بعدها تبديل به يک صنعت اقتصادي هم شده است. خب از اين طريق سعي کرده اند که نخبگان يک جامعه را ببرند و مظاهر تمدن خودشان را نشان دهند و ايجاد يک نوع احساس حقارت کنند.
- ايجاد احساس حقارت نسبت به علم مدرن
قدم بعدي اين است که به خصوص نخبگان دنياي اسلام و دنياي شرق را برده اند در حوزه ي علوم غرب، دانشگاه هاي غرب و دوره هاي بورسيه ي تحصيلي برايشان تعريف کرده اند و طبيعتا آدمهايي که از آنجا بيرون مي آمدند غير از اينکه در مقابل مظاهر تمدن غرب؛ نظم خياباني و امثال اينها احساس کوچکي و حقارت مي کردند بيش از آن در مقابل عقبه ي آن است يعني در مقابل دانشي که در غرب ايجاد شده و علم مدرن ، احساس کوچکي و حقارت کردند و طبيعتا وقتي به کشور خود برمي گشتند در مسند اداره ، تصميم گيري و لااقل تصميم سازي ها قرار مي گرفتند يعني لااقل مشاور مي شدند و به طور طبيعي برنامه ريزي که براي کشور خود مي کردند برنامه ريزي انحلال بود يعني کشور خودشان را در مسير تمدن غرب قرار مي دادند. پس قدم اول ايجاد نوعي حقارت و تحقير شدن انسان در مقابل تمدن ديگر است به ويژه تحقير فرهنگي است.
- تحقير داشته هاي خود در هنگام برخورد با مشکلات
به عنوان مثال شما الآن در همين شهر اگر يک آسيبي ببينيد از کوچکترين آسيبها مثلا در خيابان مي رويد آسفالت خيابان ، آسفالت منظمي نيست و چرخ ماشين در چاله اي مي افتد، اگر اين آدم در مقابل تمدن غرب احساس حقارت کند و استقلال و استغناء نفس نداشته باشد در اولين قدم شروع مي کند به اعتراض کردن به مسؤولان محلي که مثلا شهردار محل اينطوري است و بعد مي رود سراغ مسؤولان منطقه اي و بعد سراغ مسؤولان کشور و بعد مي رود سراغ دين اسلام ، که اصلا اسلام نمي تواند اداره کند. چرا؟ چون ماشينش افتاده در چاله، يا با يک مشکل اقتصادي مواجه شده يا رفته شهرداري با مشکل روبرو شده است. اين چيزهايي که روزمره براي آدم پيش مي آيد اگر آدم احساس حقارت کند در مقابل يک فرهنگ ديگر ، نتيجه ي بد آن اين است که بلافاصله اين آسيبها منتقل مي شوند به بنيان هاي فرهنگي . پس بنابراين ، روحانيت و اسلام نمي تواند اداره کند. اين اتفاق به شدت افتاده است. اينهايي که به خصوص در آغاز نفوذ تمدن غرب وارد دنياي غرب شدند ، وقتي برگشتند همه ي ارزش هاي ملي خود ما و ارزش هاي فرهنگي ملي ما و ارزش هاي فرهنگي مذهبي ما را تحقير کردند؛ اعم از آنهايي که سفرشان سفر تجاري بوده يا سياحتي بوده و به ويژه آنهايي که بورسيه ي علمي بوده وقتي رفته اند و برگشته اند و آمده اند و کاملا همه ي فرهنگ خود ما را در مقابل فرهنگ آنها تحقير کرده اند. پس اول خودشان تحقير مي شوند بعد احساس حقارت فرهنگي مي کنند بعد فريفته ي فرهنگ ديگر مي شوند و در نهايت تلاش مي کنند جامعه ي خودشان را هم منحل کنند در مسير آن تمدن. حالا ديگر اينها احتياج به شاهد مثال ندارد ، آنقدر جدي است که همه آشنا هستند. مثل ملکم خان ها و تقي زاده ها. تقي زاده ابتدا يک عالم حوزوي بود ، رفت در مقابل فرهنگ غرب تحقير شد و نتيجه اش را ديديد. ملکم خان هاکه رفتند و برگشتند و حرفشان اين بوده است که ما از فرق سر تا نوک پا غربي شويم. اين فقط هم در ايران نبوده است در ترکيه هم بوده، در جاهاي ديگر هم بوده است.
- برنامه هاي اجتماعي خشن در کنار تحقير فرهنگي
اين مسير گاهي البته همراه با برنامه ريزي هاي به اصطلاح خشن اجتماعي هم بوده مثل دوره رضاخان و آتاتورک که به زور با کودتا يک کسي را سر کار آورده اند و بعد تلاش کردند با جبر فرهنگ غرب را نفوذ بدهند ؛ مثل اينکه در دوره ي رضاخان به زور مساجد را تعطيل کردند، حسينيه ها را تعطيل کردند، لباس مردها را متحد الشکل کردند و لباس غربي تنشان کردند و کشف حجاب کردند به زور. ولي بيشتر مسيرش همين مسير نرم بوده است يعني کاملا از طريق نفوذ فرهنگي پيش رفته اند آن هم با همين فرآيند تحقير، فريفتگي و انحلال.
- احساس حقارت در مقابل نظم غرب
ببينيد اين کار را کرده اند و نسبتا هم در دنياي اسلام موفق بوده اند يعني واقعا فرهنگ ما را در مقابل فرهنگ غرب تحقير کردند و به ويژه در حوزه ي نخبگاني و به ويژه در حوزه کساني که با علم غربي ها آشنا مي شدند چون فريفتگي و احساس حقارت هم سطوحي دارد بعضي ها همين قدر که نظم خياباني را مي بينند احساس حقارت مي کنند، ديده ايد، من خودم نمونه هاي زيادي ديده ام ، گاهي عالِم هم بوده، رفته غرب و برگشته و شروع مي کند ما را تحقير کردن در مقابل نظم خياباني آنها : آقا من رفته ام متروي آنجا در ايستگاه ها دست کشيده ام ، غبار نداشت ، حتي زمينش را دست کشيدم غبار نداشت، قطارهاي مترو بليط را به ثانيه مي فروختند و حداکثر با تخلف سه ثانيه در ايستگاه حاضر بودند. بعد شروع مي کند مثلا ناوگان اتوبوسراني کشور ما را تحقير کردن. آن موقع که اين آقا اينها را مي گفت در کشور ما هنوز مترو نبود و طبيعتا اين نظم حاکم بر مترو هم نبود، آقا ما بايد نيم ساعت منتظر اتوبوس باشيم بعد هم بايد روي سر و کله ي هم سوار شويم ، [در حالي که] اينها به تعداد بليط مي فروشند. در ايستگاه ، قطار حداکثر به فاصله ي سه متر از شما مي ايستد ، در قطار باز مي شود، و حداکثر به فاصله يک الي سه ثانيه شما سوار مي شويد و جاي شما هم معلوم است. اين يک جور احساس حقارت است. يا مي گويد آنها اصلا بوق نمي زنند و نظم چراغ قرمزش اينطور است و …
در اين نوع ، طرف در مقابل نظم خياباني احساس حقارت مي کند.
- احساس حقارت در مقابل دانش و ساختارها و تفکر غرب
عده اي در مقابل دانش غرب احساس حقارت مي کنند ، مثلا رفته دانشگاه ها را ديده است، کتابخانه هاي يک ميليوني را ديده است. بعضي در مقابل ساختارهاي غرب احساس حقارت مي کند مثلا عدالتي که ليبرال دموکراسي به عنوان عدالت اقتصادي تعريف مي کند؛ بالأخره در آن يک تأمين اجتماعي هست که اين را فراگيرش کرده اند ، اين را مي بيند احساس حقارت مي کند ، مي گويد آقا آنجا کسي گرسنه نيست ، کسي اينطوري نيست. در نظم اداري شان کسي معطل نمي شود. يعني در مقابل ساختارهايشان احساس حقارت مي کند. يک عده اي عميق تر هستند در مقابل تفکرشان و فلسفه شان، عده اي از اين عميق تر هستند در مقابل ايدئولوژي غرب احساس حقارت مي کنند.
- چشاندن لذت رفاه نظام سرمايه داري به ملت ها
کار دشمن هم همين است که ما را تحقير کند ولي آغاز تحقير به واسطه محصول تمدن است. همان رفاه و آسايشي که ايجاد مي کند و تأمين حس لذت جويي انسان. الآن هم باز عرض کنم ببينيد براي تغيير فرهنگ و نظام جهان همين کار را انجام مي دهند منتها در يک فرآيند اجتماعي. در يک کشوري که مي روند برنامه ريزي مي کنند براي به قول خودشان سازندگي. سازندگي يعني ايجاد يک نظام اقصادي متناسب با ليبرال دموکراسي و متناسب با شرايط آن کشور. و جامعه را ذائقه شان را با لذت هايي که در نظام سرمايه داري هست آشنا مي کنند با رفاه متناسب.
- مصداق پيگيري فرآيند نفوذ در کشور
قدم بعدي هم -که درست هم مي گويند- مي گويند اين نظام اقتصادي ، نظام فرهنگي – اقتصادي متناسب با خودش را مي خواهد. اگر اين امر واقع شد ، قدم بعد بحث اصلاحات اجتماعي متناسب با اصلاحات اقتصادي است که اين اصلاحات اجتماعي شامل اصلاحات فرهنگي هم مي شود. شما اين را در کشور خودمان در دو دوره سازندگي و اصلاحات به خوبي به ياد داريد. در دوران سازندگي ليبراليسم اقتصادي نهادينه شده است و به نوعي سرمايه داري اقتصادي آمده، در دوران اصلاحات تناسبات او در حوزه فرهنگ و سياست؛ يعني هجومي که در دوران اصلاحات در کشور ما در آن هشت سال بود ، نهضت ترجمه ي آثار غربي و دعوت به تغيير فرهنگ و حتي تغيير قرائت از اسلام که گفتند اين قرائت از اسلام ، عامل رفاه بشر نيست ، بايد قرائت عوض شود ، بعد قرائت را حتي تئوريزه کردند در حد منطق ، مثل نظريه ي قبض و بسط و امثال اين نظريات که ما بايد قرائت دينيمان را متناسب با تحولات عيني متحول کنيم تا بتوانيم بين دين و شرايط متحول جمع کنيم. ديديد اين حرف را؛ يعني تصرف در حوزه نفوذ فرهنگي ،و آخرين مدلي هم که مي دهند اين است که مي گويند دموکراتيزه کردن کشور، ليبرازيسيون به قول خودشان و مدرن سازي کشور و به اصطلاح قرائت ديني . قرائت ديني مردم را تغيير دهيد به طوري که تحمل کنند دنياي مدرن را، مي فهمند که بايد فرهنگ مردم و حتي فرهنگ مذهبي مردم بايد تغيير کند. و بعدش هم اصلاح ساختارهاي سياسي است که مي دانيد در دوره ي اصلاحات به شدت پيشنهاد مي دادند که ليبراليسم اقتصادي، ليبراليسم سياسي مي خواهد، نهادهاي غير دموکراتيک بايد از قانون اساسي حذف شود. اين همان تحقير- فريفتگي- انحلال است ، منتهي مدل اجتماعيش است يعني سازندگي، اصلاحات و بعد از اصلاحات اين است که کشور بشود از اقمار تمدن غرب. اين مدل آنها است. کار را انجام مي دهند براي اينکه کشور را منحل کنند در کشور ديگر. مدل فروپاشي شوروي هم همين است. اين را هم عرض کنم من معتقد نيستم فروپاشي شوروي ناشي از جنگ سرد بين ليبرال دموکراسي و کمونيزم است، آن مؤثر بود ولي عمده ي آن مستند به انقلاب اسلامي است که بايد در جاي خودش بحث کرد و اين يک دروغ بزرگي است که مي گويند تا بشريت نفهمد که قدرت اسلام چيست.
- برنامه ريزي از سال 24 براي توسعه غربي ايران
اين مدلي است که آنها به کار مي گيرند و اين مدل هم نسبتا در دنيا موفق بوده است اما در ايران با يک مانع بزرگ مواجه شده است. درست از سال 24 ه.ش برنامه ريزي براي پيشرفت و توسعه ي ايران آغاز شده است با يک گروه مشاوره اي که از هاروارد آمدند و کاملا غربي هستند. اين تصميم گيري هم از طريق نظام حاکم ايران مستقلا نبوده ، بلکه تصميمي است که سه قدرت برنده ي جنگ جهاني براي اين امر گرفتند. مي دانيد آنها نفوذ کردند در ايران و کنفرانس تهران شايد يکي از دستاوردهايش همين بوده و ما هم در آن حضور نداشتيم، سران سه کشور انگلستان و شوروي وقت و امريکا بودند. تصميم گيري کردند و توسعه را در ايران شروع کردند يعني ايران را به عنوان قطب منطقه اي تمدن غرب انتخاب کردند و تلاش کردند الگوي توسعه را در ايران پياده کنند، هيئت مشاوره از هاروارد آمده و تا سال 38 هم در ايران بوده اند و برنامه ريزي توسعه کرده اند و تغييراتي هم ايجاد کردند. بالنسبه هم اين تغييرات در ايران واقع شده است.
- ايران کانون منطقه اي تمدن غرب
و حتي اين را من يک موقعي دنبال مي کردم، ظاهرا جزء سه کشوري بوده است که توسعه بعد از جنگ جهاني دوم در آن برنامه ريزي شده و کشور سوم بوده است : فرانسه و ژاپن و ايران. تغييراتي هم ايجاد کردند و کم کم کشورهايي که تحت تأثير فرهنگ غرب بودند ايران را براي خودشان الگو قرار دادند در مدل سازي ؛ از جمله شهردار سئول آمده اينجا ، يک قراردادي امضاء کرده و بعد مي گويد -در يادداشتش ظاهرا -که اي کاش يک روزي سئول مثل تهران شود و قرارداد بستند و در اين قرارداد حتي قرار شده که نام يکي از خيابان هاي سئول را تهران بگذارند ،-که الآن هم هست و جزء خيابان هاي شيک سئول است.- مي دانيد الآن کره ي جنوبي تقريبا يک کشوري است که نماد توسعه يافتگي در منطقه است و ديگران به او اقتداء مي کنند. در تهران هم مي دانيد يک خياباني به نام سئول داريم که مال همان قرارداد است. بنابراين در ايران آمدند و ايران را به عنوان کانون منطقه اي تمدن غرب و نقطه ي سرريز فرهنگ تمدن غرب به کشورهاي به قول خودشان عقب افتاده و در حال توسعه قرار دادند. بالنسبه هم موفق بودند.
- موانع سر راه توسعه مدرن در ايران
ولي سال 38 وقتي مي روند ، اعلام مي کنند در ايران يک موانع ساختاري جدي براي توسعه وجود دارد. دقيقا هم درست فهميدند چون توسعه انتقال تکنولوژي که نيست ، بلکه اصل توسعه انتقال فرهنگ و تغيير بافت نيروي انساني است. شما اگر تکنولوژي ژاپن را در يک کشور به قول خودشان عقب افتاده ببريد ، آنجا که توسعه واقع نمي شود، بايد بافت نيروي انساني را تغيير بدهيد. احساس نيازش را و بعد فرآيند نيازهايش را يعني ارزش هايي که در وجود او هست، فرهنگش را تغيير بدهيد ، عقلانيتش را تغيير بدهيد، بعد هم اين فرهنگي دارد، براي اهدافي زندگي مي کند ، بعد يک دانشي دارد ، براي رسيدن به آن اهداف ، برنامه ريزي مي کند ، مي گويد اين اهداف و دانش را شما تغيير بدهيد . طبيعي است که آنها منحل مي شوند. خب در ايران برخورد کردند به يک سد جدي در بافت انساني ؛ ديدند اين بافت انساني نمي پذيرد فرهنگ غرب را. و جدي هم فهميدند يعني واقعا فرهنگ تشيع يکي از موانع جدي توسعه است. يکي از برنامه هاي اصلاحاتي پهلوي و محمدرضا شاه انقلاب سفيد بود و تقسيم اراضي و اين جزء اصلاحات اجتماعيش بود در مسير مدل سازي که مي خواست بافت سنتي را تبديل به يک بافت مدرن کند. در دوره ي اوج برنامه ريزي براي توسعه و اصلاحات در سال 41 ، در اوج برنامه ريزي براي تغييرات، انقلاب اسلامي در ايران واقع شد. که انقلاب ، اول درگير با همين تغييراتي است که دستگاه حاکم تحت تمدن غرب دارد ايجاد مي کند. شما ببينيد امام روي کاپيتولاسيون مي ايستند، روي نفوذ غرب و يهود مي ايستند و مقاومت مي کنند ، دقيقا از همين جا شروع مي شود و بعد هم تبديل به يک انقلاب جهاني بر عليه تمدن غرب مي شود. در فاصله ي کوتاهي هم يکي از دو رقيب خودش يعني بلوک شرق را هم از ميدان به در مي کند و امام نامه مي نويسند به گورباچف که بايد کمونيسم را در موزه هاي تاريخ جستجو کنيد. اين قبل از فروپاشي شوروي است. اين ريشه اش انقلاب اسلامي است و خيلي واضح است. و يکي از مأموريت هايي بوده که گمان مي کنم اين مرد الهي انجام دادند و به انجام رساندند و بعد هم تبديل مي شود به رقيب تمدني ليبرال دموکراسي.
- تبديل ايران به رقيب تمدني غرب
بلافاصله سال 91 بعد از فروپاشي شوروي تئوريسين بزرگ سياست خارجي امريکا هانتينگتون نظريه ي برخورد تمدن ها را مطرح کرده و مي گويد گمان نکنيد که با فروپاشي شوروي ، ليبرال دموکراسي بر جهان حاکم مي شود ؛ نه، تازه برخورد و جنگ جديدي شروع مي شود که جنگ بين تمدنها است. هانتينگتون 80 – 90 تمدن را نام مي برد ، بعد مي گويد سه تا تمدن ، عمده است و دو تا عمده ي اصلي است ؛ يکي تمدن غرب است به رهبري امريکا و ديگري تمدن اسلامي به رهبري ايران. يعني دقيقا آنجايي که سعي کردند اينها که نفوذ کنند، تحقير بکنند، فريفته کنند ملتش را ، بعد منحلش کنند، از طريق برنامه ريزي سازندگي و اصلاحات اجتماعي، کشور را منحل کنند و تبديل کنند به قطب سرمايه داري در جهان، و تبديل شود به نقطه ي نفوذ غرب در منطقه حالا به شکل نظامي است ، به شکل ژاندارم غرب ولي از اين عميقتر است، بحث ژاندارمي نيست، بحث الگو است. خب مواجه شدند با انقلاب اسلامي ،و انقلاب اسلامي تبديل شد به يک حرکت ضد جريان توسعه ي غربي. و مانع نفوذ غرب. غرب به دنبال توسعه ي فرهنگي، سياسي و اقتصادي خود در جهان و ايجاد يک دهکده ي واحد جهاني بود . در دوره اي که نظريه ي دهکده جهاني مطرح شد و در حال اجرا بود، انقلاب اسلامي ظهور پيدا کرد و بعد از اشغال لانه ي جاسوسي تبديل شد به يک جريان بزرگ بر عليه تمدن غرب ؛ به تعبير ديگر تبديل شد به يک حرکت تمدني در مقابل تمدن غربي. اين نکته ي مهمي است يعني مقياس تأثير انقلاب اسلامي، مقياس تمدني است.
- نفوذ تمدني انقلاب اسلامي در غرب
خب طبيعتا مسير وارونه شد ديگر، اين بار ما هستيم که داريم نفوذ درغرب پيدا مي کنيم و فرهنگ خودمان را نفوذ مي دهيم. آنها کاملا دين و مذهب را از موضوعيت انداخته اند، ابتدا درحوزه ي حيات اجتماعي و بعد حتي در حوزه ي حيات فردي که اينها در آغاز مي گفتند دين براي حوزه ي خصوصي است ، ولي حرف هاي پاياني که اينها در آغاز قرن بيستم و قبل از سراشيبي تمدن غرب مي زدند ، گفتند اصلا دين يک پديده اي است که دورانش به سر آمده است ؛ حالا گروهي مي گفتند افيون است، گروهي مي گفتند دين مربوط به دوران قبل از فلسفه است. دوران اسطوره ها است، بعد دوران فلسفه است و بعد دوران علم و از اين حرف هايي که زده مي شد. نگاه تحقير آميز نسبت به اصل توحيد و خداپرستي و دين، عکس شده است يعني خداپرستي تبديل شده به يک شرافت. از دنياي شرق وقتي مي رفتند اروپا براي تحصيل، آنجا آنقدر تحقير شده بودند که نمي گفتند ما مسلمان هستيم. خجالت مي کشيدند بگويند ما مسلمان هستيم. مسلمان بودن علامت عقب افتادگي است! اين همان احساس حقارت در مقابل توسعه غربي است . وقتي انقلاب اسلامي شد، مسيحيان هم سرشان را بالا مي گيرند ، مي گويند ما مسيحي هستيم. نه فقط دين به حوزه ي زندگي خصوصي انسان ها برمي گردد، تبديل مي شود به يک امر اثر گذار در حيات اجتماعي ،و آرام آرام ايده ي عدالت ديني ، جايگزين عدالت مادي مي شود. همه ي انقلاب هاي عدالت خواهانه ، رنگ ديني پيدا مي کنند.
- تحقير غرب از ناحيه انقلاب اسلامي
بعد از سال 58 و اشغال لانه ي جاسوسي ، انقلاب عدالتخواهانه اي در جهان نداريم که مارک اسلامي نداشته باشد. حتي اين چريک پير کمونيست ها را هم که دستگير کردند ، آن موقع تلويزيون فرانسه نشان داده بود که مشتش را گره کرده بود و شعار الله اکبر مي داد ؛ چگوارا. اين معنايش وارونه شدن دين است يعني تحقير بر عکس شده بود و ما اين بار غرب را تحقير کرديم.
- برنامه ريزي غرب براي مقابله با روند نفوذ انقلاب
ايدئولوژي غرب، اصل تحقير يعني تحقير فرهنگي و ايدئولوژي است، تحقير ايده ها است. اينها براي اينکه اين ايده ها را در جهان حاکم کنند ، شروع کردند برنامه ريزي کردن و برنامه ريزيشان هم چند بخش دارد که ديديد. يک بخش عمده اش اين است که براي انقلاب اسلامي درون دنياي اسلام رقيب درست کنند. اين قرائت از اسلام که انقلاب اسلامي آورده است برايش رقيب درست کنند. قرائتي که معتقد است اسلام تبديل به يک تمدن مي شود، مدعي هستند که تمدن اسلامي به رهبري ايران دارد احياء مي شود ، مقابل اين قرائت، دو قرائت در دنياي اسلام ايجاد کردند يکي قرائت سلفي گري، حالا قرائتي که در نهايت هم تبديل مي شود به حرکت هاي خشن مثل طالبانيزم، القاعده، نمونه ي اخيرش داعش، اين يک کار. واقعا تدبير کرده اند. اگر کسي خيال کند اين تدبير نشده است اين غلط است. البته اين ظرفيت در درون مسلمان ها هم وجود داشته است اين قرائت از اسلام بوده است منتهي فعالش کردند، سازماندهي اش کردند و آغازش هم از دوره ي ريگان است.
- بدل سازي اسلام سلفي
بعد از اشغال لانه ي جاسوسي نماينده ي ويژه مي فرستد به عربستان و با هم قرارداد امضاء مي کنند براي گسترش اسلام به قرائت عربستان يعني اسلام سلفي در جهان ،و مي دانيد به شدت اروپا و امريکا سرمايه گذاري کردند و نيرو تربيت کرده ، عالمش را عربستان تربيت کرده و فرستاده آنجا و مي دانيد همه ي امکاناتي که در غرب براي اسلام فراهم شده در اختيار آنها است. يادم هست زماني که بوش حمله کرد ، همين نماينده ريگان مقاله اي نوشت که در آن ، مخالف بود با حمله ي بوش. مي گويد ريگان اين کار را کرده و از دوران ريگان تا آن موقع که تقريبا 20 سال مي شود. در دوران اين بيست سال ، عربستان 80 ميليارد دلار براي گسترش اسلام به قرائت سلفي در جهان هزينه کرده است. بعد مقايسه مي کند و مي گويد شوروي در دوره ي 70 ساله ي خودش، 7 ميليارد دلار براي گسترش مارکسيسم در جهان خرج کرده است ،و من گمان مي کنم در اين دو دهه، 15 سال اخير اين هزينه اي که عربستان کرده مجموعا ميلياردها دلار باشد چون تحرکات اخيرش خيلي هزينه بر بود. خب طالبان را ايجاد کردند، مي دانيد در پاکستان سرمايه گذاري کردند، به کمک عربستان و امريکا . يک مشت آدم هايي را به عنوان طلبه تربيت کردند که يک تفکر خشن داشتند ، حمايتشان کردند و در افغانستان به قدرت رسيدند، بدل سازي براي انقلاب اسلامي کردند که شما حکومت داريد ، ما هم داريم. ما سنتي ترش را هم داريم. آنجا والي مي گذاشتند و به آن هم افتخار مي کردند. شما مبارز داريد ما هم داريم، شما حزب الله داريد ، ما هم القاعده داريم. اين يک جور رقيب سازي و بدل سازي بود.
- بدل سازي اسلام سازشکار
بدل سازي دوم بدل سازي اسلام سازشکار است. اسلامي که توسعه را قبول دارد و مي خواهد به توسعه يک لعاب ديني هم بزند. يعني برنامه ريزي اش برنامه ريزي توسعه ي غربي است منتهي يک رنگ ديني هم به آن مي زند مثل مالزي. اول مالزي را مبنا قرار دادند و بعد ديدند مالزيِ ماهاتير محمد ظرفيت ندارد. هر وقت هم خواستيد دنبال کنيد ، روشن فکرهاي بيمار کشور خود ما، يعني اصلاح طلب هاي غربي، – والا همه ي ما اصلاح طلبيم چه کسي دنبال اصلاح نيست؟- ببينيد چه را دنبال مي کنند. مثلا کشور خود ما در دهه ي 60 و 70 مدل مالزي است. يعني دقيقا مي گويند ببينيد ماهاتير محمد چه کرده است؟ من گاهي اوقات با مسؤولين فعلي کشوري ملاقاتي داشتم 20 سال قبل مي گفت ببينيد فلاني و ماهاتير محمد (موسوي نخست وزير را مي گفت) ماهاتير محمد چه کرده ما چه کرده ايم؟ گفتم طيب الله انفاسکم. گفتم اولا فلاني مطرح نيست، امام مطرح نيست. امام شوروي را حذف کرده ، غرب را هم به چالش کشيده است، بعد هم مي دانيد آنجا موفق هستند؟ هنوز به قول خود ماهاتير محمد در عرض 48 ساعت ، نتيجه ي 15 سال کارش را درو کردند .الآن کاري هم که آقايان مي کنند به همانجا خواهد کشيد، سرمايه هايشان را جمع کردند، ورشکست شدند. شروع کردند ترکيه را مدل سازي کردن. احساس کردند ترکيه ، هم جمعيت بيشتري دارد ،هم سابقه ي تمدني دارد، هم مرکز عثماني هاست . آرام آرام حزب عدالت خواه را سر کار آوردند، اردوغان آمد، اردوغان هم با يک موضع گيري انقلابي در مقابل اسراييل تبديل شد به آدم انقلابي. هم انقلابي است، هم از حزب عدالتخواه است؛ ببينيد چه طور بدل سازي کردند و هم اينکه دارد اسلام را هم عمل مي کند، در روز عاشورا هم در عزاداري شرکت مي کند . در عين حال کشورش هم کشور آزادي است . آن وقت شما ببينيد بلافاصله بعد از او خط روشنفکري بيمار در دنياي اسلام از جمله در کشور ما عوض مي شود و به طرف ترکيه مي رود و مي گويند مدل، ترکيه است. از جمله “مهرنامه” -که تا چندي پيش که من مي ديدم منتشر مي شد و الآن نمي دانم، در دست همين اصلاح طلب هاي بيمار کشور ما بود- دقيقا روي ترکيه سرمايه گذاري مي کردند. پس اين دو بدل سازي درون دنياي اسلامي است غير از حرکت هاي جهاني.
- جنگ جهاني براندازانه
يک حرکت ديگر هم شروع کردند که در نهايت يک جنگ جهاني براندازانه است. اين جنگ هم کاملا براي نفوذ ايدئولوژيک است. من شاهد مي آورم وقتي بوش حمله کرد ، يک نامه اي 60 تا از متفکران امريکايي -همه شان هم برجسته نيستند که يکي از آنها هم همين هانتينگتون است- نوشتند درحمايت از بوش. آنجا حرفشان اين است مي گويند که تنها ايدئولوژي که مي تواند جهاني بشود ايدئولوژي امريکايي است و براي نفوذ ، بقيه فرهنگ ها بايد اين ايدئولوژي را به عنوان ايدئولوژي بپذيرند و به عنوان خرده فرهنگ ذيل او زندگي کنند، فرهنگ اسلام، فرهنگ کنفسيوس و ديگر فرهنگ ها. و اگر نپذيرند ما براي گسترش اين ايدئولوژي بايد با آنها بجنگيم و اين جنگ کاملا جنگ اخلاقي است (يعني مطابق با اخلاق است) اگرچه به سلاح هاي غير متعارف تکيه کنيم. يعني اگر با سلاح هسته اي و سلاح شيميايي، کشتار جمعي کنيم ، باز هم جنگ اخلاقي است.
- تخيير بين دو اسلام امريکايي
پس ببينيد اين جنگ هم براي نفوذ فرهنگي غرب است يعني به تعبير ديگر انقلاب اسلامي ، ايدئولوژي آنها را تحقير کرده و آنها مي خواهند دوباره ايدئولوژي شان را احياء کنند از طريق شکاف در دنياي اسلام، از طريق بدل سازي، بعد هم ديديد اخيرا يکي از اين متفکرين امريکايي يکي دو سه سال قبل گفته بود که بايد دنياي اسلام را مخير کنيد بين دو قرائت از اسلام؛ قرائت خشن يعني طالبانيسم و تفکر داعش و قرائت سازشکارانه. قرائت سوم که قرائت امام است اين قرائت بايد حذف شود. اين جريان رگه هايش در دوران خود امام شروع شد و بعد رشد کرد. امام زود استشمامش کردند و اسمش را گذاشتند اسلام آمريکايي . اسلام آمريکايي دو تا قرائت دارد : اسلام خشن و اسلام ترکيه اي ؛ هر دو اسلام آمريکايي است. يعني هر دو به راحتي در اردوگاه غرب عمل مي کنند. الآن مي بينيد فعاليت نيابتي ترکيه و عربستان با هم ، دست داده اند يکي روشن فکري و يکي مرتجع. جالب اين است که اينها مثل دو لبه ي قيچي همديگر را پيدا مي کنند. قبل از فعاليت عربستان، اردوغان رفته بود عربستان . دقيقا اين دو دست ، همديگر را پيدا کردند دو تا قرائت انحرافي از اسلام در قبال قرائت انقلاب اسلامي از اسلام که قرائت اهل بيت و قرائت ناب است.
- نقشه براي نفوذ تکنوکرات ها
يک نکته را حيفم مي آيد نگويم. نقشه ي فعلي آنها براي ايران به عنوان نقطه ي کانوني چيست؟ همه ي سرمايه گذاريشان اينجاست. نقشه شان اين است که تکنوکرات ها را به مسند قدرت بنشانند. تکنوکرات ها کساني هستند که به قول خودشان مي گويند ما واقع گرا هستيم، ارزشها را شعار مي دانند، اينکه امام مي گويند ما قلل رفيعه ي جهان را فتح مي کنيم، اينکه تا ظلم هست مبارزه هست، تا مبارزه هست اسلام هست ، ما هستيم ، مي گويند اينها شعار است . همين چند شب پيش يکي از اينها مصاحبه مي کرد براي برنامه ريزي که نسبت به صنعت نفت دارند ، مناظره اي بود در شبکه ي دو با آقاي پرفسور درخشان. آقاي پرفسور درخشان مي گفتند اين برنامه ريزي که شما داريد مي کنيد صنعت نفت را برمي گردانيد به ما قبل ملي شدن. او مي گفت من يک تکنوکرات هستم، دوران شعار گذشته، يعني مي دانيد همه ي آرمان هاي اسلامي، دين، مذهب را شعار مي دانند. نماز شب را هم ممکن است بخوانند . بازرگان نماز شب مي خواند، ولي درکشان از اسلام يک اسلام خصوصي است، ارزش هاي اسلام را قابل تبديل شدن به يک نظام حکومتي نمي دانند. قائل به جهاني شدن اسلام نيستند، قائل به مبارزه نيستند، اسلام را مال حوزه ي خصوصي زندگي فردي مي دانند. غرب را هم صد در صد قبول دارند. همين آقاي بازرگان کتاب راه طي شده اش را ببينيد که مقايسه مي کند بين اسلام و غرب و مي گويد ببينيد ما هر کار که مي کنيم آنها هم مي کنند ؛ ما سر صبح بلند مي شويم نماز صبح مي خوانيم، آنها هم ورزش صبحگاهي مي کنند، ما قرآن مي خوانيم ، آنها مطالعه ي صبحگاهي دارند. طيب الله انفاسکم!!! اين نگاهشان به دين است. اين جمعيت اگر سر کار بيايند لازم نيست جاسوس غرب باشند، کشور را تبديل مي کنند به يکي از اقطاب توسعه ي غربي. الآن هم ببينيد همين است اين آقايي که مشاور است -من اسم نمي برم- مشاور آقاي روحاني در توسعه کتاب نوشته است -البته در اين چاپ اخير در دولت اخير حذف کرده است- مي گويد در ايران تا صد سال ديگر توسعه وارد نمي شود و مانعش مذهب است . راست هم مي گويد. او مي گويد توسعه خوب است پس بايد مذهب را کنار بگذاريم. اين همان حرف است. توسعه ي غربي مقصود است. ما مقابلش چيزي نداريم. راه مقابله با نفوذ غرب اين است که ما الگوي توسعه اسلامي ايجاد کنيم. پس ببينيد اين تکنوکرات هايي از اين جنس، نماز خوان، نماز شب خوان، شعار به ظاهر انقلابي مي دهند ولي قائل به ارزش هاي ديني و حاکميت ارزش ها در فضاي حيات اجتماعي و اسلام نيستند. اينکه ما مدل ليبرال دموکراسي را کنار بگذاريم، ليبراليسم اقتصادي ، سياسي .. و بخواهيم يک مدل تمدن اسلامي درست کنيم را يک شعار مي دانند. اين جنس آدمها مي خواهند حاکم شوند. البته اينها جاسوس نيستند اينها تفکرشان تفکر تکنوکراتيک است.
- جنگ غرب براي حاکم کردن ايدئولوژي خود
تکنوکرات هستند با صراحت هم مي گويند؛ ارزشها را شعار مي دانند، واقعيت ها را معطوف به آرمانها هيچ وقت تفسير نمي کنند. در حالي که خود متفکرين غربي واقعيت ها را معطوف به آرمانها تعريف مي کنند ، دنبال تحقق ايدئولوژي خود در جهان هستند، جنگ راه مي اندازند برايش، اصلا اين جنگ خاورميانه را راه انداخته براي اينکه ايدئولوژي امريکايي غلبه پيدا کند. يادم هست از بعد از بحران اقتصادي در غرب شروع کردند تحليل کردن، فوکوياما تحليل کرده ظاهرا بهترين تحليل است. مي گويد علت بحران اقتصادي ما ضعف ايدئولوژيک ما در جهان است. عقبه ي ايدئولوژيک ما تضعيف شده يعني در مواجهه با انقلاب اسلامي ،و اين منتهي به بحران اقتصادي مي شود. آنها مي خواهند گسترش بسته ي ايدئولوژيک بدهند، آن را عقبه ي پيشرفت اقتصادي خودشان مي دانند و طبيعي است. و از اين جهت مي گويند علم ايدئولوژي نيست . حتي ببينيد من نمي خواهم نام ببرم سردمداران اين جريان را ببينيد به شدت با علم ديني مبارزه مي کنند يعني اينها شعار است. علم ديني، الگوي پيشرفته ي ايراني همه ي اينها را شعار مي دانند و مي گويند واقعيت اين است و قرائت خود را از دين تغيير دهيد متناسب با جريان توسعه. برنامه اي که الآن هست اين است.
- ايجاد فضاي رعب براي پيروزي در انتخابات
حتي ببينيد فعاليت هاي ميداني هم که برايشان مي کنند من تلقي ام اين است اردوغان در ترکيه براي اينکه رأي بياورد چه کرد؟ در همين انتخابات اخير يک فضاي رعب درست کرد و گفت اگر من رأي نياورم طبيعتا کشور با بحران مواجه مي شود. الآن اين کار را نيابتا کشورهاي منطقه دارند انجام مي دهند؛ فضاي جنگ و التهاب را بر منطقه حاکم مي کنند چون اين آقايان کاري که براي رأي آوردن نکرده اند؛ نه اقتصاد مردم را اصلاح کرده اند ، نه تورم را ، نه رکود را به ويژه رکود را. رکود خفه کننده است هيچ موقع ما رکود را در تاريخ اقتصادمان نداشتيم از چهل سال قبل به اين طرف مثل الان. و در برجام هم که توفيق چنداني نداشتند همه مي بينيد. الآن غرب دارد به کمک اينها مي آيد براي اينکه تکنوکرات ها حاکم شوند، دارند فضاي منطقه را فضاي التهاب مي کنند که بگويند اگر اصول گراها سر کار بيايند، جنگ خواهد شد. تا مردم از ترس جنگ به اينها رأي بدهند. من تحليلم اين است. شرايط منطقه را هم تا آن موقع بحراني نگه مي دارند. بتوانند يا نه سخن ديگري است.
- نفوذ براي تبديل کردن رقيب به نوچه
آن نفوذي که الآن ممکن است اتفاق بيفتد اين است که تکنوکرات ها بيايند در موضع قدرت بنشينند و وقتي کشور دست اينها بيفتد کشور را تبديل کنند به يک قطبي و بدانيد اگر آنها سر کار آمدند غرب ابايي ندارد که محاصره ي اقتصادي را بردارد آرام آرام و ذائقه ي مردم را در يک دوره ي بيست ساله با توسعه آشنا کند و ايراني که محور چالش تمدني با غرب بود تبديل شود به يکي از اقمار تمدني غرب. چه از اين بهتر؟! بنابراين انقلاب اسلامي را از رقابت تبديل مي کند به يک نوچه. به دنبال اين هستند. منحل کند انقلاب اسلامي را در تمدن غرب. توفيقشان چقدر خواهد بود حالا آن جاي خودش.
- ناتواني دشمن براي انحلال جمهوري اسلامي
تحليل حقير اين است به هيچ وجه نمي توانند. در 15 سال اخير شما ببينيد اينها آمده اند در منطقه 15 سال قبل تا الآن موازنه ي فرهنگي و سياسي و نظامي را در منطقه بررسي کنيد. امريکا آمده است در 2001 افغانستان ،2003 عراق، 2005 ايران را بگيرد الآن ده سال از 2005 گذشته اما منطقه تحت نفوذ ما است. عراق افغانستان يمن، سوريه، و … اين کار خدا است ديگر . اين هم آن عقبه ي معنوي انقلاب اسلامي است. از طريق ماهواره و شبکه هاي مجازي مي خواهد در جوانها نفوذ کند. شما اين را نبينيد 150 هزار نفر شب چهارشنبه ي جمکران را هم ببينيد، 20 ميليون زائر امام رضا عليه السلام در سال را هم ببينيد، تقريبا قم 20 ميليون زائر دارد. يادم هست در دوران اصلاحات يکي از اين اصلاحاتچي ها از متفکرين شان گفته بود چه مي گوييد که اصلاح شده؟ در سال گذشته فقط 3 ميليون به زيارت امامزاده ها رفته اند، اين اصلاحات است؟! آنها مي فهمند ديگر. شما نماز جمعه ها را ببينيد، شما جوانهاي پاک در دانشگاه ها را ببينيد، و بشمريد ، شما احمدي روشن ها را ببينيد. ما فقط تکنوکرات هاي وابسته را که نداريم که همين که رفتند در سوربن شدند غربي، نه ما آدمهايي داريم که سوربن رفتند و عوض نشدند. البته اين عقبه ي اسلام است که منحل نمي شود. ببينيد اين سه دانشگاه سوربن، آکسفورد، هاروارد را درست کردند براي بهينه سازي و براي اينکه متفکرين دنيا را بياورند و تبديل کنند به اقمار فرهنگي خودشان و بفرستند در مواضع تصميم سازي، تصميم گيري ،و کشورها را با خودشان هماهنگ کنند. از همين کشور از همين دانشگاه ما متفکريني داريم در خود ايران که کاملا ضد توسعه ي غربي فکر مي کند. ما الان دانشمندان هسته اي خودمان، دانشمندان نظامي خودمان از همين کشور هستند ولي تکنوکرات نيستند. و من معتقدم اينها باري خيلي نخواهند بست، کار سخت مي شود ولي نمي توانند چون اصلا تمدن غرب ظرفيت ندارد.
- وظيفه ما در مقابل اين نفوذ
کاري که ما مقابل اين نفوذ بايد بکنيم يک کار طولاني مدت خيلي واضح است ؛ بايد تلاش کنيم که تمدن غرب را تحقير کنيم. و بايد هم اين تمدن تحقير شود و تحقير دروغين نيست تحقير واقعي است. و آن باطن اين تمدن را که “النار حُفّت بالشهوات” آن جهنمي که درست کرده اند که “لمحيطة بالکافرين” اين جهنم را برملا کنيم و اين شدني است. بعدا مسير ايجاد يک تمدن ديني از طريق علم ديني، الگوهاي پيشرفته اسلامي و امثال اينها آن کارهاي دراز مدت ما است و کارهاي طولاني مدت هم هست.
علي اي حال مسير آنها مسير نفوذ نرم است از طريق تغيير فرهنگ به فرهنگ غربي است ، وقتي مردم فرهنگشان عوض شد طبيعتا مثل آنها زندگي خواهند کرد. ما مسير را بايد به عکس مهندسي کنيم و سعي کنيم که دنياي غرب را همين مسير تحقيري که انقلاب اسلامي در مقابل غرب داشته ادامه دهيم و افزايش دهيم و الگوهاي بهتري ارائه دهيم تا آرام آرام مسير يعني موازنه به عکس شود ، آنها سعي مي کنند با تحقير، موازنه را منفي کنند و ما بايد از اين طرف بايد با تحقير آنها موازنه را مثبت کنيم.
بازدیدها: 125