اشاره
بقیع تنها یک گورستان نیست، بلکه گنجینه تاریخ اسلام است. قبور چهار امام معصوم شیعیان و نیز قبور همسران، دختران، برخی فرزندان، اصحاب، تابعین و عمههای پیامبرخدا(صلی الله علیه وآله) و نزدیک به ده هزار نفر از شخصیتهای نامدار تاریخ اسلام در آنجا واقع است.
پیشینه قبرستان بقیع به دوران قبل از اسلام میرسد، لیکن در اسناد به روشنی مشخص نیست که قدمت آن به چه تاریخی مربوط است و از چه زمان مردمان مدینه جنازه درگذشتگان خود را در این گورستان به خاک میسپردهاند.
منابع تاریخی گواهی میدهد که پیش از هجرت، مردم مدینه اجساد مردگان خود را در دو گورستانِ «بنیحرام» و «بنیسالم» و گاهی نیز در منازل خود دفن میکردند.(1) لیکن با هجرت مسلمانان به مدینه، بقیع تنها قبرستان مسلمانان گردید و به مرور زمان و با دفن اجساد تعدادِ زیادی از صحابه و تابعین و نیز همسران و دختران و فرزندان و اهلبیت رسولالله(صلی الله علیه وآله) از اهمیت ویژهای برخوردار شد.(2) و گورستانهای پیشین، رفته رفته به حالت متروکه در آمد و از میان رفت.(3)
1. تاریخ حرم ائمّه بقیع، ص61
2. مدینه شناسی، ج1، ص321
3. وفاء الوفا، ج3، ص888
در روایت آمده است که: رسولالله(صلی الله علیه وآله) به دستور خداوند، کنار این قبرستان حضور مییافت و به مدفونین آن سلام میکرد و برای آنان از خداوند آمرزش میطلبید.(1)
بقیع را از آن رو «بقیع الغرقد» نامیدهاند که نوعی درخت خاردار در آنجا میروییده و نامش «غرقد» بوده است.(2) سپس آن درخت از میان رفت امّا نامش ماندگار شد.
برخی نیز گفتهاند: بقیع غرقد نام زمینی است که نوعی درخت بلندِ توت آن را پوشانده باشد.
بقیع تا یکصدسال پیش، دیوار و حصاری نداشت، اما اکنون با دیواری بلند محصور گشته و از گذشته تاکنون مسلمانان از هر فرقه و مذهبی، پس از زیارت پیامبرخدا(صلی الله علیه وآله) به اینجا آمده، اهلبیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و دیگر آرمیدگان در این گورستان را زیارت میکنند.
قبر امامان معصوم(علیهم السلام) و تعداد دیگری از دفن شدگان در بقیع نیز دارای قبّه و سایبان بوده، که در حمله وهابیان تخریب گردید و اکنون این قبرستان بهصورت فضای باز و سادهای درآمده و تنها برخی از قبور از دیوارههای کوتاهی برخوردار است.
توجّه والیان به قبرستان بقیع
والیان مدینه در طول تاریخ، مقابر اهلبیت(علیهم السلام)، همسران پیامبر(صلی الله علیه وآله)، فرزندان و یاران پیامبر(صلی الله علیه وآله) و تابعین مشهور و مدفون در بقیع را، با سنگنبشتههای هنری و بناهای عظیم و ضریحهای ثمین و سیمین مشخص و در بازآفرینی و بازسازیها، پیوسته حراست و حفاظت از آنها را برعهده میگرفتند….(3)
تا پیش از سلطه وهابیان بر حجاز، بیشترِ سفرنامهنویسانی که از مدینه دیدار داشتهاند، گزارشی از قبّهها و بناهای ساختهشده بر روی قبور ائمه و دیگر صالحان و چگونگی آن را گزارش کردهاند.
تصویربرداران نیز تصاویر گویا و روشنی از این قبرستان و بناهای ساخته شده در آن، برداشتهاند که نمونههایی از آن را «ابراهیم رفعتپاشا» در سالهای
1. صحیح مسلم، ج4، ص40; سنن سنایی، ج4، ص91; کافی، ج4، ص559
2. لسانالعرب، ج1، ص462، دار احیاءالتراث العربی، بیروت; القاموسالمحیط، ج3، ص11
3. مدینه شناسی، ج1، ص323; تاریخ حرم ائمّه بقیع، ص87
1318 تا1325هـ.ق. و نیز «محمد لبیببک» در سال 1377هـ.ق. از خود به یادگار گذاشتهاند.(1)
پس از تسلّط سعودیان بر حجاز، با توجه به پیوند فکری و مذهبی آنان با محمدبن عبدالوهاب، در هر شهر و منطقهای که وارد میشدند، آثار و ابنیه ساخته شده بر روی قبور بزرگان صدر اسلام را خراب و ویران میکردند.
وهابیان، بار نخست در سال 1221هـ.ق. بخشی از بناهای قبرستان بقیع را ویران نموده و سپس با تکمیل سلطه خود بر حجاز در شوال سال 1344هـ.ق. کلیه این بناها و گنبدها و آثار را ویران و اموال و اشیای گرانقیمت موجود در این اماکن را به تاراج بردند و نه تنها در مدینه، بلکه در هرجا گنبد و بارگاه و زیارتگاهی بود، به ویرانی آن اقدام کردند.
مرحوم سید محسن امین، ابعاد ویرانیهای وهابیان در حجاز را اینگونه وصف میکند:
وقتی وهابیان وارد طائف شدند، گنبد مدفن ابنعباس را خراب کردند، چنانکه یکبار دیگر این کار را کرده بودند. آنان هنگامیکه وارد مکه شدند، گنبدهای قبر عبدالمطّلب، ابوطالب و خدیجه امّالمؤمنین(علیها السلام) را ویران نمودند و زادگاه پیامبر(صلی الله علیه وآله) و فاطمه زهرا(علیها السلام) را با خاک یکسان کردند و آنگاهکه وارد جده شدند، گنبد و قبر حوّا را خراب کردند و بهطور کلّی، تمام مقابر و مزارات را در مکه، جده، طائف و نواحی آنها ویران نمودند و زمانی هم که مدینه منوره را محاصره کردند، به ویران کردن مسجد و مزار حمزه پرداختند. پس از تسلّط وهابیان بر مدینه منوره، قاضیالقضات وهابیان، شیخ عبداللهبن بلیهد، در رمضان 1344هـ.ق. از مکه به جانب مدینه حرکت کرد و اعلامیهای صادر نمود و ضمن آن، جواز ویران کردن گنبدها و
1. مدینه شناسی، ج1، ص333
زیارتگاهها را از مردم سؤال کرده بود. بسیاری از مردم از ترس به آن پاسخ نداده و برخی نیز لزوم ویران کردن را خواستار شده بودند!
البته هدف او از این اعلامیه و سؤال، نظرخواهی واقعی نبود، بلکه میخواست در میان مردم آمادگی ایجاد کند، چون وهابیان در هیچیک از اعمال خود و در ویران کردن گنبدها و ضریحها، حتی گنبد مرقد حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) منتظر نظر مردم نبودند و این اعمال، پایه مذهب آنان است. شاهد سخن آنکه، آنان پس از نشر این اعلامیه و سؤال و جواب، همه گنبدها و زیارتگاهها را در مدینه و اطراف آن ویران کردند و حتی گنبد مضاجع ائمه اهلبیت(علیهم السلام) را در بقیع، که قبر عباس عموی پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز در کنار آنها بود، خراب نمودند و دیوارها و صندوقها و ضریحهایی که روی قبرهای شریف قرار داشت، همه را از بین بردند، در حالی که برای آن، هزار ریال مجیدی هزینه کرده بودند.(1) آنها در این زیارتگاهها، جز تلّی سنگ و خاک، به عنوان علامت باقی نگذاشتند.
آنان هیچ قبر و ضریحی را استثنا نکردهاند، بلکه قبر پیامبر(صلی الله علیه وآله) از آن جهت که بیشتر مورد احترام و علاقه مردم است، از دیدگاه آنها و از نظر دلایل وهابیان، اولی به خرابی است و اگر از این نظر خاطرشان جمع بود، حتماً قبر پیامبر(صلی الله علیه وآله) را نیز ویران میکردند!
از جمله تخریبها، از میان بردن گنبد مرقد عبدالله و آمنه، پدر و مادر حضرت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و نیز مزار همسران آن بزرگوار و قبر عثمانبن عفان و قبر اسماعیلبن جعفرالصادق(علیه السلام) و قبر مالک، امام دارالهجره و غیر آن بود که بیان همه آنها بهطول میانجامد و بهطور خلاصه، تمام مزارات مدینه و اطراف آن و ینبع را خراب کردند و پیش از آن، قبر حمزه عموی پیامبر(صلی الله علیه وآله) و قبور بقیه شهدای احد را از بین برده بودند و از آنها جز مشتی خاک برجای نمانده بود و کسیکه بخواهد قبر حمزه را زیارت کند، در صحرا جز تپهای از خاک نمیبیند.
وهابیان از ترس نتیجه کارشان، از خراب کردن گنبد و بارگاه حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) و کندن ضریح آن بزرگوار خودداری کردند وگرنه آنان هیچ قبر و ضریحی را استثنا نکردهاند، بلکه قبر پیامبر(صلی الله علیه وآله) از آن جهت که بیشتر مورد احترام و علاقه مردم است، از
1. در کتاب تاریخ حرم ائمّه بقیع اینچنین نقل شده: … این اقدام دقیقاً در هشتم شوال 1344هـ. ق. انجام گرفت و به کارگرانی که این عمل ننگین را انجام دادند مبلغ هزار ریال مجیدی دست مزد پرداخت گردید. (صفحه 51)
دیدگاه آنها و از نظر دلایل وهابیان، اولی به خرابی است و اگر از این نظر خاطرشان جمع بود، حتماً قبر پیامبر(صلی الله علیه وآله) را نیز ویران میکردند! بلکه پیش از مزارهای دیگر، به تخریب آن اقدام میکردند.(1)
ایوب صبری پاشا، تخریب قبور در حرمین شریفین را پیش از استقرار کامل دولت سعودی، اینچنین گزارش میکند:
شریف غالب، پس از اطمینان یافتن به نفرستادن نیرو و امکانات لازم، به ناچار برادرش، شریف عبدالمعین را به قائممقامی خود برگزید و مهمانسرای خویش ـواقع در دامنه کوه جیادـ را منهدم ساخت و دست زن و بچهاش را گرفته، رهسپار جدّه شد.
شریف عبدالمعین، جمعی از علمای مکه، چون شیخ محمد طاهر، سید محمد ابوبکر میرغنی، سید محمد عطاسی و عبدالحفیظ عجمی را نزد سعود بن عبدالعزیز فرستاد و از او تقاضای عفو و امان کرد (در سال 1218هـ.ق.).
سعود تقاضای شریف عبدالمعین را پذیرفت و به همراه علمایی که از مکه به نزدش آمده بودند و با سپاه گرد آمده، بهسوی مکه معظمه حرکت نمود.
سعود، قائم مقامی عبدالمعین را پذیرفت و با صادر کردن فرمان هدم قبور و تخریب گنبدها و بارگاهها، از میزان قساوت و شقاوت خود پرده برداشت.
وهابیها میگفتند:
اهالی حرمین شریفین، بهجای خداوند یکتا، گنبد و بارگاهها را میپرستند. اگر گنبدها تخریب گردد و دیوارهای مشاهد مشرّفه برداشته شود، تازه اهالی حرمین از دایره شرک و کفر بیرون آمده، در مسیر پرستش خداوند یکتا قرار خواهند گرفت…!»(2)
وی در جای دیگر مینویسد:
سعود پس از محاصره طولانیِ شهر مدینه و پیدا شدن آثار تسلیم مردم شهر، شروطی برای آنان تعیین کرد که در صورت پذیرش آنها، تعرّضی نسبت به اهل مدینه نداشته باشد. آن شروط عبارت بودند از:
1. وهّابیها، صص76 و77; کشف الارتیاب، ص55
2. تاریخ وهابیان، ص68
1 ـ باید پرستش پروردگار متعال بر اساس احکام و معتقدات آیین وهابیت انجام پذیرد.
2 ـ باید احترام حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) بر اساس معیارهایی که از طرف پیشوای وهابیان معین و مقرر گشته، رعایت گردد.
3 ـ باید گنبد و بارگاه همه مقابر و مراقدی که در داخل مدینه منوره و یا در نواحی آن موجود است، تخریب گردد; یعنی سقف و دیوارشان برداشته شده، همه آنها بدون ضریح و صندوق، صاف و بهصورت پشت ماهی درآورده شود.
4 ـ همه باید دین و آیین نیاکان خود را ترک نموده، به دین و آیین وهابیت درآیند و پس از این، براساس آیین وهابیت به احکام دین عمل نمایند.
5 ـ هرکس باید معتقد شود که به محمدبن عبدالوهاب از سوی خداوند رحمان الهام شده، آیین او مذهب حق میباشد و باید او را بهعنوان مجدّد دین و احیاگر مذهب بشناسد.
6 ـ کسانی که در دین نیاکان خود پایداری نشان دهند و آیین وهابیت را نپذیرند، باید با ابزار خشم و غضب و اجرای جور و ستم در تنگنا قرار گیرند و اهانت و تحقیر شوند.
7 ـ علمایی را که از پذیرش آیین وهابیت سرباز میزنند، باید بهقتل برسانند و یا مخفیگاه آنان را به امرای وهابی گزارش کنند.
8 ـ وهابیانی را که برای حفاظت از حصار مدینه تعیین خواهند شد، به داخل حصار راه دهند.
9 ـ هرگونه امر و نهی که از طرف وهابیان، در مورد مسائل مذهبی و یا سیاسی اعلام شود، هرقدر سخت و توانفرسا باشد، باید از صمیم دل پذیرا شوند و موبهمو اجرا کنند و در احترام فوقالعاده امرای وهابیان بکوشند.(1)
سعود پس از پذیرش این شروط از سوی مردم، تخریب گنبد و بارگاه قبور را به عهده خود مردم گذاشت و آنان نیز به دلیل محاصره شدید اقتصادی و ستمهای گوناگونی که متحمّل شدند، بخشی از آن را پذیرفته و به اجرا گذاشتند.
ایوب صبری پاشا، متن نامه مردم مدینه، خطاب به سعود بن عبدالعزیز را نقل کرده که در قسمتی از آن آمده است:
1. تاریخ وهابیان، صص81 و 88
«… فرمان داده بودید که گنبدها و بارگاههای موجود بر فراز قبور مطهره را تخریب کنیم، آن را نیز به تبعیت از حدیث مشهور انجام دادیم. هر فرمانی از طرف شما صادر شود، علیرغم خواسته این و آن، در حق ما نافذ است….»(1)
«این نامه بهدست سعودبن عبدالعزیز رسید، لیکن وی نمایندگان اهالی مدینه را به حضور نپذیرفت و بر شدّت تضییقات خود افزود و در لحظه ورود به مدینه منوره، دستور داد که باید بقایای گنبدها و بارگاهها بهطور کامل ویران شود.
از دستورات اکید سعود، این بود که باید هرگنبدی بهدست خادمین آن مرقد مطهر تخریب گردد. از این رهگذر، خدمتگزاران اماکن متبرکه بهناچار به این جنایت هولناک اقدام میکردند.
خادمان حرم مطهر حضرت حمزه سیدالشهدا، اظهار داشتند که: ما در اثر پیری و ضعف جسمی، قدرت هدم و تخریب نداریم.
سعود با نزدیکان خاص خود، شخصاً به حرم مطهّر جناب حمزه رفت و به یکی از زورمندان وهابی که او را در جسارت و گستاخی، با یک قبیله برابر میدانست، دستور داد که بیل و کلنگ برداشته، بر فراز گنبد مطهّر برود. او نیز با تعبیر «علیالرأس و العین» آمادگی خود را اعلام کرد و گستاخانه بر فراز گنبد مطهّر پانهاد و کلنگ را با شدت تمام بر پرچمی که برفراز گنبد در اهتزاز بود، فرود آورد. کلنگ از دست وی بیرون شد، توازن بدنش بههم خورد، از فراز گنبد به زیر افتاد و در همان لحظه مرد (سال 1222هـ.ق.).
سعود پس از مشاهده این واقعه، از تخریب گنبد منصرف و پس از سوزانیدن درِ حرم، مردم را در میدان مناخه جمع و برای آنان سخنرانی کرد….»(2)
ایوب صبری پاشا در بخش دیگری از کتاب خود مینویسد:
«هنگامیکه قافله شام چند منزل از مدینه دور شدند، سعود در محکمه حضور یافته، دستور داد که همه زر و زیور و جواهرات گرانبهای موجود در روضه مطهر و گنجینه حرم نبوی
1. تاریخ وهابیان، ص92
2. تاریخ وهابیان، ص94
را غارت کنند. سپس فرمان داد گنبدهایی را که تاکنون تخریب نشده، منهدم سازند. فقط گنبد مطهر حضرت رسول را بر اساس تقاضای اهالی مدینه اجازه داد که به همان حال باقی بماند….»(1)
سپس اهالی مدینه را در مسجدالنبی(صلی الله علیه وآله) گردآورد و برای آنان سخنرانی کرد و در بخشی از آن گفت:
«… ایستادن در پیش روی رسولالله(صلی الله علیه وآله) و سلام کردن به رسم سابق، در مذهب ما ممنوع است و این نوع تعظیم و تجلیل در مذهب وهابی، نامشروع است و چنین اقدامی از دیدگاه وهابی بدعت، زشت، ناپسند و ممنوع است. کسانی که از پیش روی مبارک عبور میکنند، باید بدون توقف حرکت کنند و فقط میتوانند در حال عبور بگویند: «السلام علی محمّد» و همین مقدار بنابر اجتهاد پیشوای ما کافی است.»(2)
عکس العملها
با انتشار خبر تخریب ابنیه بقیع، بهخصوص آثار قبور پیشوایان معصومِ مدفون در آن قبرستان، افکار عمومی در ایران بهشدت تحت تأثیر قرار گرفت و شیعیان از خود واکنشهای شدیدی نشان دادند بگونهای که رییسالوزرای وقت، مجبور شد روز شانزدهم صفر را عزای عمومی اعلام کند. متن بخشنامه به شرح زیر است:
متحدالمآل تلگرافی و فوری است
عموم حکّام ایالات و ولایات و مأمورین دولتی:
به موجب اخبار تلگرافی، از طرف طایفه وهابیها، اسائه ادب به مدینه منوّره شده و مسجد اعظمِ اسلامی را هدف تیرِ توپ قرار دادهاند. دولت از استماع این فاجعه عظیمه،
1. همان، ص107
2. همان، ص108
بینهایت مشوّش و مشغول تحقیق و تهیه اقدامات مؤثره میباشد. عجالتاً، با توافق نظر
آقایان حجج اسلامِ مرکز، تصمیم گرفته شده که برای ابراز احساسات و عمل به سوگواری و تعزیهداری، یک روز تمام مملکت تعطیل عمومی شود، لهذا مقرر میدارم، عموم حکام و مأمورین دولتی، در قلمرو مأموریت خود به اطلاع آقایان علمای اعلام هر نقطه، به تمام ادارات دولتی و عموم مردم، این تصمیم را ابلاغ و روز شنبه شانزدهم صفر را روز تعطیل و عزاداری اعلام نمایند.(1)
بهدنبال این بخشنامه، روز شنبه شانزدهم صفر (15 شهریور)، تعطیل عمومی شد و از طرف دستهجات مختلف تهران، مراسم سوگواری و عزاداری بهعمل آمد و طبق دعوتی که بهعمل آمده بود، در همان روز، علما در مسجد سلطانی اجتماع نمودند و دستهجات عزادار، با حال سوگواری، از کلیه نقاط تهران به طرف مسجد سلطانی عزیمت کرده، در آنجا اظهار تأسف و تأثر بهعمل آمد.
عصر همین روز نیز یک اجتماع چندین دههزار نفری، در خارج دروازه دولت تشکیل گردید و در آنجا خطبا و ناطقین، نطقهای مهیّجی ایراد کرده و نسبت به قضایای مدینه و اهانتی که از طرف وهابیها به گنبد مطهر حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) به عمل آمده بود، اظهار انزجار و تنفّر شد.(2)
خبرنگار دیلی تلگراف، که آن روز در مراسم حضور داشته، چنین گزارش داده است:
در وسط چهارراه، یک برج چوبی ششگوش، به ارتفاع 30 پا، که با فرش پوشیده شده و بالای آن پرچم سیاهی در اهتزاز بود، برپا گردید… حدود 25 هزار نفر از مردان سالخورده تا کودکان خردسال، پشت سر هم رج بسته، چهار زانو، در حال انتظار نشسته بودند… ورود مدرّس… با کف زدن و فریاد مسرّت مردم اعلام شد… مشارالیه از جمعیت تشکّر نمود و در میان علما و نمایندگان مجلس قرار گرفت… میرزا عبدالله، واعظِ معروف، کلام خود را با نعت پیغمبر و درود بر ائمه شروع کرد، ولی ناگهان صدای آرام و آهستهاش، صورت جدی به خود گرفت… و گفت: اگر شما اعلام جهاد کنید ]مردم[ با سر و پای برهنه و بدون سلاح، به مرقد پیغمبر اکرم شتافته، با دندان و ناخنهای خود، دشمنان خدا را قطعهقطعه میکنند. بیشترِ جملات حماسی او با گریه و زاری توأم بود.(3)
1. مدرس قهرمان آزادی، ج2، ص682
2. مدرس قهرمان آزادی، ج2، ص682
3. فصلنامه تاریخ روابط خارجی، سال دوم، شماره 9، ص28، به نقل از رستاخیز ایران; سازمان برنامه; صص233 و 234
سخنرانی مرحوم مدرس در مجلس
مرحوم مدرس، به مناسبت این موضوعِ مهم، در روز هشتم شهریور 1304هـ.ق. مطابق با دهم صفرالمظفّر 1344هـ.ق. در مجلس شورای ملی، نطقی ایراد کرد و پس از بیان مقدمهای چنین گفت:
«… ما خیلی جامع خودمان را از دست دادیم. برادرانی داریم در اکثر دنیا که دول اسلامی، آنطوریکه باید و شاید با آنها رفتار نکرده است و بالأخره یکوقت بیدار شده و هوشیار شویم و جامعه خودمان را حفظ کنیم. از آقایانی که در تحت لوای این قوماند، سؤال میکنم، چه وقت است آن وقت؟ از امروز بهتر؟ کیست که آن لوا را بردارد و بگوید در این موقع من لوای اسلام را برمیدارم و این قوم را در تحت قومیت و در تحت جامع دیانت اسلامیه، قومیتشان را ترقّی میدهم و حفظ میکنم.
امروز از این واقعههایی که استماع فرمودهاید، اگرچه به آن درجه که باید اطمینان پیدا شود، هنوز نشده است که حادثه از چه قبیل است و تا چه مرتبه است؟ البته دولت مکلّف است تحقیقات کامل بکند و به عرض مجلس برساند، ولیکن عرض میکنم: امروز اهل ایران یک قسمت از قسمتهای دول اسلامی است، بلکه میتوان گفت که قسمت بزرگ دول اسلامی است. باید امروز این جامعه در تمام دنیا خودشان را معرفی کنند که ملت و دولت ایران قدم برمیدارند که این جامعه را حفظ کنیم و خودمان را به برکت این جامعه نگاهداری کنیم.
دولت تقاضای کمیسیون از مجلس نمود، البته وظیفهشان هم همین بود که پیشنهاد تقاضای کمیسیون بفرمایند، البته مجلس هم مساعدت خواهد نمود و به
عقیده بنده، تمام فکر را باید صرف این کار کرد و باید یک قدمهایی که مقتضای حفظ دیانت و حفظ قومیت و حفظ ملیت خودمان است، در این مورد برداریم و هیچ کاری و هیچچیزی را مقدم بر این کار قرار ندهیم و نگذاریم که این مسأله زیادتر از این، اسباب خرابی جامعه شود که مبادا یک ضرر عظیمتری بر ما مترتب گردد و خدای نخواسته حال ما از این روزی که هستیم بدتر شود. و زیاده بر این، چیزی عرض نمیکنم.»(1)
مرحوم مدرس، پس از ایراد سخنرانی در مجلس، مسأله تشکیل کمیسیون ویژه برای پیگیری موضوع را بهشکل جدی دنبال میکند.
نامه ها و تلگرافهای علما و مراجع
مراجع، علما و حوزههای علمیه نیز پیوسته با ارسال نامه و مخابره
تلگراف، خواستار برخورد قاطع با عوامل تخریب قبور اماکن متبرکه هستند.
مرحوم آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی، تلگرافی به آیتالله شیخ محمد خالصی در کاظمین مخابره کرده و او نیز بلافاصله مسأله غارت وهابیان را به اطلاع مرحوم مدرس میرساند.(2)
مدرس در پاسخ آیتالله خالصی نوشت:
اگر لازم باشد، اطلاع دهید من با گروهی از مردم ایران حرکت خواهیم کرد.(3)
بهدنبال ارسال پاسخ مرحوم مدرس، در عراق شایع شد که مدرس از تهران حرکت کرده و حدود 200 هزار نفر نیرو آماده شد.(4)
واکنشهای دیگر مسلمانان
مسلمانان مناطق دیگر نیز انزجار خود را از این عمل ننگین، به تهران اعلان کردند و خواستار اقدام جدّی شدند.
1. مدرس قهرمان آزادی، ج2، ص684
2. مدرس، مجاهدی شکستناپذیر، عبدالعلی باقی، ص78
3. همان، ص129
4. همان.
مردم قفقاز با ارسال عریضه از تفلیس برای نمایندگان مجلس شورای ملی، از آنان خواستند:
با توجه به جسارت و بیادبیهایی که طایفه ضالّه وهابیها و رییس مردود آنها ابنسعود، نسبت به اماکن متبرکه و مراقد مقدسه نموده است، رییس دولت ایران پیشقدم شده، با سایر دول اسلامی هم که البته وظیفه خود را خوب میدانند، کمک فرموده، این منبع فساد و دشمن حق و انصاف را ریشهکن و خاک پاک را از لوث وجودشان تطهیر فرمایند.(1)
علاوه بر مسلمانان منطقه قفقاز، از مناطق دیگر، مانند مسلمانهای تمام جماهیر متحده; یعنی آذربایجان، ازبکستان، ترکمنستان، قزاقستان، تاتارستان، یاشقیرستان، قزاقان و اتباع دول ایران، ترکیه، افغانستان، چین، مغولستان هم با ارسال تلگرافی اعلام نمودند که:
چون مکه معظمه و مدینه منوّره با یادگارهای مقدس خود، متعلق به تمام مسلمین میباشد، پس باید تمام دول جهان اسلام بر حفظ و حراست این اماکن مقدس بکوشند.(2)
واکنشِ سردار سپه
با توجه به شدّت اعتراضها، سردارسپه در مجلس قول داد تا شخصاً به این موضوع رسیدگی کند(3) لیکن اسناد و مدارک نشان میدهد که وی هیچگونه اقدام مثبتی انجام نداده است. بهعنوان مثال، سید محمدعلی شوشتری، نماینده گرگان در مجلس شورای ملی، در جلسه 198 مجلس پنجم میگوید:
«اخیراً بیسیم از قول نماینده ابن سعود، یک چیزهایی توی این مملکت منتشر کردند. اگر حقیقتاً اصل قضایا واقع نشده است، کمیسیون محترمی که رییس محترم دولت آمده است، اظهار کرده است و مجلس معین کرد، کمیسیون محترم این قضیه را تکذیب بفرمایند و اگر واقع شده است و برای نظریات سیاسی برای آن احساسی که در مسلمانان دیگر تولید شد که دست هیچ متجاوز و متجاسری نباید به مکه و مدینه دراز شود….»(4)
1. فصلنامه تاریخ روابط خارجی، سال دوم، شماره 9، ص26، به نقل از بایگانی اسناد وزارت امور خارجه، سال 1302، ش کارتن 30، دوسیه1
2. همان، ص27، به نقل از تلگراف 6/9، ص1925 به ولیعهد مجلس شورای ملی و…، بایگانی اسناد وزارت امور خارجه، سال 1304، ش کارتن 30، دوسیه 3/1
3. فصلنامه تاریخ روابط خارجی، سال دوم، شماره 9، ص28
4. مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی، مورخ 23 شهریور 1304هـ.ق.
واکنش مسلمانان هند
انعکاس وقایع مجلس ایران، در هند نیز تأثیر گذاشت. آقای شوکت علی، منشی افتخاری کمیته مرکزی خلافت هند، در مراسلهای برای زعمای ایران چنین نوشت:
«اینک در هر کشور اسلامی، مردِ توانایِ نیرومندِ شجاعِ متدیّنی، سکان کشتی ملک را در کف گرفته و آن را بهسوی مقصد جلال و شکوه سوق میدهد، واقعاً وقتیکه چنین مطالب و تفاصیل خوبی راجع به برادران ایرانی خود میشنویم و مشاهده میکنیم که رخوت دیرین را از سر برون نموده و حاضر شدهاند برای ترقی وطن، به هرگونه فداکاری قیام نمایند، مسرت و خوشوقتی ما به وصف نمیگنجد… عنقریب… کنفرانسی از مسلمانان دنیا تشکیل خواهیم داد و برای اینکه حجاز مقدس، سرچشمه نور و تربیت اسلامی گردد و آخرین علایم و امارات نفوذ غیراسلامی از آن محو شود، از جمیع ممالک اسلامی دعوت خواهیم کرد که نمایندگان مسؤول خود را برای حضور در آن گسیل دارند… ما میخواهیم یک جمهوری اسلامی، از حجازیان منتخبه با کمک و مساعدت و مشورت مؤتمر (کنفرانس) اسلامیه، اداره امور داخلی عادی را بچرخاند.»(1)
سرپرست اتباع و حجاج ایرانی
در آستانه سقوط حکومت هاشمی در حجاز، در تاریخ شانزدهم تیرماه 1303هـ.ق. منتخبالدوله به سِمت سرپرست اتباع و حجاج ایرانی منصوب و وارد مکه گردید، لیکن پس از روی کار آمدن عبدالعزیز و انتشار اخباری مبنی بر تخریب اماکن مقدس دو شهر مکه و مدینه و نگرانیهایی که در کشورهای اسلامی به خصوص ایران بهوجود آمد و از آنجا که هنوز حکومت سعودیان استقرار لازم را نداشت، عبدالعزیز این اخبار را تکذیب و از دولتهای اسلامی میخواست تا نمایندگانی را برای پیگیری
1. فصلنامه تاریخ روابط خارجی، سال دوم، شماره 9، صص28 و 29، به نقل از مراسله 14 سپتامبر 1925، کمیته مرکزی خلافت موجود در اسناد وزارت امور خارجه.
موضوع به حجاز اعزام دارند. ایران از جمله اولین کشورهایی بود که هیأتی مرکب از غفارخان جلالالسلطنه (وزیر مختار ایران در مصر) و حبیبالله خان هویدا به حجاز اعزام کرد و این هیأت در تاریخ 24/6/1304هـ.ق. وارد جده گردید.(1)
عبدالعزیز پذیرایی گرمی از این هیأت بهعمل آورده و براساس گزارش هویدا اظهار تمایل زیادی به نزدیکی با ایران از خود نشان میدهد:
«… یک شبانه روز در بحره متوقف و دو دفعه با ابن سعود ملاقات شد. فوقالعاده احترام و محبت نمود و هر دفعه خیلی اظهار میل به تقرب به دولت علیّه میکرد و میگفت: ما با دولت ایران همجواریم و بهقدر سیهزار شیعه در نجد و احساء نزد من هستند، میتوانید از آنها تحقیق نمایید، آنچه در حق ما شهرت میدهند، اکثر تهمت و افترا است. انشاءالله شما به مدینه رفته، خواهید دید که آنچه گفتهاند دروغ است! من صریحاً به شما میگویم و شما هم به دولت علیّه بنویسید که من حرمین شریفین را به جان و مال و اولاد خود حافظ و حارسام. مهدومات مکه نیز قبل از ورود من بوده است.»(2)
عبدالعزیز در اینجا، موضوع تخریب قبور را به دیگران نسبت داده، لیکن در ملاقات دیگری که هویدا با عبدالعزیز داشته، عبدالعزیز چنین اظهار میکند:
«… بلی، وهابیها اعتقاد به تعمیر قبور و قبهها ندارند و بدعت میدانند و «خیرالقبور الدوارس» را حدیث معتبر میشناسند. معهذا بعد از ورود خودم، فوراً جلوگیری کردهام و حالیه نیز با کمال اصرار و الحاح منتظرم که دول و ملل اسلامی نمایندههای خود را بفرستند و در امور حجاز قراری دهند و برای تعمیر این قبور نیز اگر مصمم شوند، مخالفت نمیکنم، سهل است، مساعدت خواهم کرد….»
1. اسناد روابط ایران و عربستان سعودی، ص26
2. اسناد روابط ایران و عربستان، ص27
وی همچنین در باره شیعیان نجد میگوید:
«… قریب بیست ـ سیهزار رعایای شیعی مذهب، در نجد و احسا دارم، سؤال کنید، همگی در نهایت آزادی و آسودگی و راحتی مشغول کسب و کار خود هستند و هیچ فشاری، نه مذهبی و نه غیرمذهبی، بر آنها نبوده و نیست….»(1)
همانگونه که در گزارشهای پیشین گذشت، عبدالعزیز بهلحاظ مشکلاتی که در آغاز راه با آن روبهرو بوده، تلاش میکند ضمن پافشاری بر اعتقاد وهابیان به تخریب قبور، آن را بهنوعی به دیگران نسبت داده و با آوردن نمایندگان کشورهای اسلامی به حجاز در تثبیت حکومت خویش تلاش کند و با وقتکشی، آرامآرام بهسوی استقرار حکومت خود گام بردارد.
دو دیدگاه
آقای سیّدعلی موجانی در رابطه با تشکیل کمسیونی با عنوان «کمیسیون دفاع از حرمین شریفین»، که به اصرار مدرس تشکیل شد، مینویسد:
دو دیدگاه مشخص در میان رجال سیاسی آن عهدِ ایران به چشم میخورد:
1. گروهی که سید حسن مدرس در رأس آنها قرار داشت، که خواهان
نمایندگان دول مسلمان بهمنظور حفظ حرمین شریفین و مقابله با اقدامات وهابیهابودند.
2. گروه دوّم، کسانی که در رأس ارکان اداریـسیاسی کشور قرار داشتند و از نظریه هویدا مبنی بر اعزام نمایندهای به کنفرانس خلافت اسلامی، که توسط وهابیها برگزار میشد، جانبداری مینمودند.
در حالیکه گروه اول، حتی حاضر به شناسایی وهابیها نبودند، دسته دوم باب مکاتبه و مراوده با ایشان را نیز گشوده بودند.
این رویارویی میرفت تا آشکارا بهنفع مجلسیان تمام شود، لیکن متأسفانه دوره پنجم قانونگذاری در ساعت 5/3 بعد از ظهر پنجشنبه 22/11/1304 به اتمام رسید و روزنامه ناهید درباره پایان این دوره مجلس نوشت:
1. اسناد روابط ایران و عربستان سعودی: ص28
«…إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ… در و دولاب و اثاثیه و مخازن مرحوم، مطابق وصیت، از طرف متولیباشیِ دوم، آقای ارباب کیخسرو مهر و موم شد. رحمةالله علیه برحمة واسعة».
عدم همکاری با سعودیها
این حادثه سبب شد تا در عمل، از امکان فعالیتهای مدرس کاسته شود و متأسفانه بهدلیل سانسور شدید مطبوعات و فقدان اسناد و مدارک لازم، طی ایندوره فترت، ارزیابی و قضاوت آنچه رخ داده است، با مشکل روبهرو میگردد. پارهای اسناد پراکنده موجود در بایگانی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، مبیّن این واقعیت است که ظاهراً مخالفت مدرس با حضور در کنفرانس خلافت اسلامی شدت گرفته و همین امر سبب تردید شیعیان برخی از کشورهای دیگر نیز شده بوده است.(1) با انتشار فتوای جمعی از علمای وهّابی، دایر بر وجوب ویرانی قبور و عدم زیارت اماکن مقدسه و انعکاس آن به ایران، موجی از خشم و نفرت، جهان
اسلام را فراگرفت و سبب شد تا بسیاری از کشورهای مسلمان، به دعوت مدرس، از حضور در کنفرانس چشم بپوشند. وی گفته بود:
«بنده تصور نمیکنم که اجتماع حقیقی از طرف ملل و دول اسلامی بشود; مثلاً از سوریه تا بهحال هنوز جواب به او (ابنسعود) ندادهاند وگمان نمیرود کسیبرود، مگر اینکه از سوریهایی که در مکه هستند در انجمن حاضر شده… از عراق و فلسطین و الجزایر و ریف و تونس و ترکیه و افغان و غیرهم هیچ آثاری نیست.»
لیکن با تلاشهایی که صورت گرفت، کنگره خلافت در اول ذیقعده 1344هـ.ق./13 مه 1926 با حضور گروهی اندک آغاز شد. در جلسه دوم، شیخ خلیل خالدی، قاضیالقضاة سوریه پیشنهاد کرد در خصوص ارتباط و اتصال با سایر کشورهای مسلمان، بهخصوص ایران مذاکره شود. اما هنوز کنگره در جریان بود که علمای نجف اطلاع دادند وهابیون به بقیع حمله نمودهاند.(2)
تشکیل کمیسیون حرمین شریفین
در نتیجه این خبر، جمعی از علمای تهران; از جمله مدرس، با تشکیل
1. فصلنامه تاریخ روابط خارجی، سال دوّم شماره 9 صص29 تا 33
2. فصلنامه تاریخ روابط خارجی، سال دوّم، شماره 9، ص31
جلسهای در منزل امامجمعه خویی تصمیم گرفتند تا کمیسیونی برای رسیدگی به وقایع پیشآمده در محل مجلس، با حضور سید حسن مدرس، امام جمعه خویی، امام جمعه تهران، بهبهانی، آیتالله زاده خراسانی، حاج میرزا محمدرضا کرمانی، مستوفیالممالک، وثوقالدوله، محتشمالسلطنه، مشیرالدوله و احتشامالسلطنه تشکیل شود و با بررسی پروندههای موجود در وزارت خارجه و دفتر شاه، تصمیمات لازم در این خصوص اخذ شود.
نخستین جلسه این کمیسیون، روز بعد تشکیل شد و در این جلسه است که مدرس به مستوفیالممالک پیشنهاد میکند تا در این شروط حساس عهدهدار مقام ریاست وزرا گردد.
تصمیم مهم دیگر کمیسیون تکلیف، صدور ابلاغیهای به وزارت دربار بود که تمام بخشهای وزارت امور خارجه را مکلف میکرد تا تمام امور مربوط به حرمین را تنها پس از اطلاع کمیسیون مجری دارند.
همچنین مقرر شد تا نام کمیسیون، به کمیسیون دفاع حرمین شریفین تبدیل شود و از مخبرالسلطنه، مستشارالدوله و ممتازالدوله نیز برای حضور در جلسات، دعوت بهعمل آید.
دولت وهابی در واکنش نسبت به اقدامات کمیسیون، فعالیت گستردهای را آغاز کرد. شیخ رشید رضا، صاحب امتیاز مجله المنار، شرح مفصلی در
روزنامههای مصر منتشر و از دولت علیّه ایران به زندقه یاد کرده و در مقابل این خدمت 4000 لیره طلا دریافت نموده، به مکه معظمه متوجه شد و مجلس درس مفصلی در صحن کعبه معظمه دایر کرده، اراده ابنسعود را بهدست گرفت.
روی تند این تبلیغات بیشتر متوجه جناح مذهبی ایران، به رهبری مدرس بود، چراکه بررسی اسناد، نمایانگر این حقیقت است که روابط دربار پهلوی و ابنسعود کاملاً دوستانه بوده است.
در یکی از اسناد آمده است:
«در موقع تاجگذاری بندگان، اعلیحضرت، قوی شوکت همایون شاهنشاهی، ابن سعود تلگراف تبریک عرض نموده بود. اولیای دولت علیّه بهجای اینکه جواب آنرا به توسط وزارت جلیله امور خارجه یا به توسط دربار به سلطان نجد مخابره فرمایند،
آقای عینالملک (هویدا) را با مأموریت رسمی به مکه اعزام فرمودند که مراتب محظوظیت خاطر مهر مظاهر همایونی را به ابن سعود ابلاغ نماید.»(1)
تردید در میان رجال سیاسی ایران، برای اتخاذ یک موضع اصولی در باره این واقعه، هر آن شدت پیدا میکرد. کمیسیون به رهبری مدرس، با تحت فشار قرار دادن مستوفیالممالک، رییسالوزرا، او را واداشت تا به انتشار اعلانی تحت عنوانِ «به اهالی مملکت و عموم مسلمین اعلام میشود»، اعتراض رسمی دولت خود به اقدامات وهابیها را آشکار نماید. دولت در این اعلامیه از تمام ملل اسلامیه تقاضا میکند که در یک تجمع عمومی، ملل اسلامی مقدرات حرمین شریفین را حل و تسویه نمایند.(2)
هیأت علمیه نجف که به موازات کمیسیون حرمین شریفین تشکیل شده بود، در این زمان با ارسال تلگرافی برای سید حسن مدرس و دیگران، ضمن انزجار از عملیات وهابیان، آمادگی خود را برای حفظ نوامیس اسلام اعلام مینماید.
مدرس در پی این وقایع، با برگزاری مجلسی در مسجد مروی تهران بر منبر رفته، شرح مبسوطی از فجایع و عقاید سخیفه وهابیها داده، خواهان اتحاد جامعه اسلامی میشود.
با افتتاح دوره ششم قانونگذاری و علیرغم مشکلات داخلی موجود، کماکان فکر و ذهن مدرس و اطرافیانش، پیگیریِ موضوعِ حرمین شریفین میباشد.
بهبهانی در سخنان پیش از دستور خود، با اشاره به بیتوجهی ملل مسلمان نسبت به تهدیدات کفار، چنین نتیجه میگیرد:
«تا کی بیحالی؟! تاکی بیاعتنایی؟! تا کی مسامحه…؟! قلوب هریک از مسلمانان ایرانی را مملو از خون (کردهاند)…! میخواهند یک صفوف جدیدی به ملل اسلامی… بیفزایند…، ایران که هم از نقطهنظر سیاسی و هم از نقطهنظر مذهبی، از جمیع فِرَق اسلامی بایستی علاقمندتر باشد، در چه حال است؟! آقابالاسرها، قیمها، متولّیها، سیاستمدارها، صاحباختیارها، بالأخره آنها که همیشه خود را همهچیز و دیگران را ناچیز میشمارند، در این موقع مهم سیاسی و دیانتی، در این موقع حیاتی، در این مدت مدید (تقریباً یکسال) چه کردهاند؟! جمعی مشغول تکذیب، جماعتی بیخیال، چند نفر مشغول کار، ولی چهکار؟ نشستند و گفتند و
1. همان.
2. فصلنامه تاریخ روابط خارجی، سال دوّم شماره9، ص32
برخاستند. از هرکس پرسیدم، گفتند: مشغول مذاکره هستیم. خلاصه تاکنون چه کرده اند؟! حرف زده اند! حرف خالی و بیفایده!».
او سپس پیشنهاد مذاکره با نمایندگان کشورهای مسلمان را برای انعقاد یک کنفرانس بینالمللی میدهد تا در آن آینده سیاسی حجاز مشخص شود و پیشنهادی با قید دو فوریت تقدیم مجلس میکند. این پیشنهاد در واقع قانونی کردن کمیسیون دفاع حرمین شریفین است، لیکن پیشنهاد او با عکسالعمل شدید رییسالوزرا و بعضی از نمایندگان روبهرو میشود. بررسی نسخه منحصر بهفرد دستنویس مذاکرات مجلس، روشن میسازد که در این سازمان، سانسور شدیدی بر مطبوعات اعمال میشده است; «نظمیه، حتی نطق وکلا را سانسور میکند و نمیگذارد در روزنامهها نوشته شود. نظمیه فقط کارش این است که اداره سانسور درست کند که هرچه نوشته میشود سانسور بکند.(1)
سرانجام براثر «تعقیب مذاکرات قبل از دستور» و پافشاری اعضای کمیسیون، پیشنهاد بهبهانی با امضای 22 تن; از جمله مدرس، بهعنوان ماده واحده در مجلس مطرح میشود. علیرغم مخالفت بعضی نمایندگان، که آیا کمیسیون توانایی انجام اقدامی عملی را دارد یا خیر؟ مدرس در دفاع از ماده واحده میگوید:
«عقیده ما این است که از برای مملکت ایران خیلی نافع است; سیاستاً و عظمتاً و باید در صدد انجام آن مسأله برآییم که به عبارت اخری، مرکزیت دادن ایران است بهجهت این مسأله. ما همه شرکت داریم، لیکن ایران که دولت بزرگ اسلام است، برای مرکزیت دادن به این مسأله که منظور نظر تمام است، البته مجلس شورای ملی احق و اولی است که در این مسأله شرکت کند… اما نمیتوانم بگویم این مسأله به این بزرگی نتیجهاش یک ماهه و دوماهه، یک ساله میشود. مسأله بهقدری بزرگ است که باید یکسال، دو سال هم تعقیب کرد تا انشاءالله الرحمان (ناامید نیستیم) نتیجه خوبی بگیریم.»(2)
اسناد و مدارک ناقص موجود، حکایت از آن دارد که این ماده واحده به تصویب رسید، اما ظاهراً فشار زیادی بر این جناح مجلس وارد آمد، بهطوری که تقریباً یک ماه
1. همان صص32 و 33
2. فصلنامه تاریخ روابط خارجی، سال دوّم شماره 9، ص33
پس از این، مدرس در تاریخ 7/8/1305 در راه مدرسه سپهسالار (شهیدمطهری) ترور شد و اگرچه از این توطئه جان سالم بهدر برد، اما نتوانست لااقل در 10 جلسه مجلس حضور یابد.
متأسفانه فقدان اسناد و مدارک سبب شده تا پس از این واقعه، دیگر اطلاعی از نتیجه اقدامات کمیسیون و فعالیتهای مدرس دراختیار نداشته باشیم.
تنها یک سند که تاریخ تقریبی آن، سال 1345هـ.ق./1305هـ.ش است، تاحدی فشار حاکم بر جناح مدرس را روشن میکند. در این سند، میرزا مهدی زنجانی، از یکی از تجّار (تهران) میخواهد تا پیام او را به مدرس ابلاغ کند که:
«چنانچه یک اقدامی از طرف دولت ایران نشود، اسباب سرشکستگی مسلمین و موجب تولید مفاسد خواهد شد. این کاغذ را به شما محرمانه نوشتم… شهدالله تعالی، میترسم این قضیه (حمله وهابیها) تعاقب شود و بالمره موجب تباهی مسلمین شود.»
مدرس در حاشیه این نامه، تنها به نگارش بیتی بسنده میکند که خود نشانگر دشواریهای موجود و مسائل پشتپرده است:
از قیامت خبری میشنوی *** دستی از دور برآتش داری!(1)
تسلّط عبدالعزیز بر حجاز
پس از کنارهگیری ملک علی از قدرت، عملاً عبدالعزیز بر حجاز مسلّط شد و در تاریخ 17 دیماه 1304هـ.ش اطلاعیهای به این شرح صادر کرد:
بسمالله الرحمن الرحیم
انّ الحمد لله نحمده و نشکره و نصلّیو نسلّم علی خیر أنبیائه و أشرف
مخلوقاته سیّدنا محمّد صلّیالله علیه و آله و صحبه و سلّم.
اما بعد، قضایای حسین و پسرانش را با ما، دور و نزدیک شنیدهاند تا آنکه برای مدافعه از حیات و بلادمان و دفاع از بلاد مقدسه و جلوگیری از اعمال ناشایسته، ناچار
1. نکـ: مدرس و کمیسیون دفاع حرمین شریفین، فصلنامه تاریخ روابط خارجی، سال دوم، شماره 9، صص29 تا 33
شمشیر کشیده و با جان و مال در این راه اتفاق کردیم و به فضل خداوند رئوف، بلاد فتح و امنیت در آنجا حاصل شد و از وقتی که به این کار مبادرت نمودیم، مصمم بودیم آنچه را که عالم اسلامی که اهل حجاز رکنی از آن است، راجع به آینده این بلاد مقدسه حکم نمایند اجرا شود و مکرر عموم مسلمانان را دعوت نمودم که مجمع اسلامی تشکیل داده، آنچه مصلحت آینده این بلاد است مقرر دارند. سپس به دعوت عام و خاص پرداخته، به تاریخ 10 ربیعالثانی 1344هـ.ق. به حکومتها و شعب اسلام نوشتهجات ـ چنانکه در جراید عالم نیز انتشار یافتـ فرستاده شد. دو ماه گذشت، جوابی از احدی نرسید، جز جمعیت خلافت در هند و او ـبارکالله فیهاـ آنچه بتواند برای خوشی و آسایش حجاج اجرا نموده و مینماید.
و چون بحمدالله قضیه در حجاز با منصوریت خاتمه پیدا کرد و اهالی حجاز، دستهدسته و یکیک آمدند و آزادانه تشکیل مملکت را چنانکه وعده شده بود، درخواست نمودند و چارهای جز قبول خواهشهای مکرر آنها نیافتم.
پس از آنکه عالم اسلام در این موقعِ مهم، تصمیم و اقدامی ننمود که هر قسم میخواهند اداره بلاد را خود مقرر دارند، لهذا آزادی به آنان داده شد و ما قصدی جز اصلاح بهقدر امکان نداریم; وَ ما تَوْفِیقِیإِلاّ بِاللهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ(1).(2)
عبدالعزیز بن عبدالرحمن الفیصل آل سعود
22 جمادیالثانیه 1344
ابلاغیه دولت سعودی
پس از آنکه در تاریخ 24 جمادیالثانی 1344هـ.ق. رسماً دولت سعودی تشکیل میشود، ابلاغیهای به این شرح صادر مینماید:
بسمالله الرحمن الرحیم
ابلاغیه پادشاهی به حکومتهای متحابه
به فضل و عنایت پروردگار، اهل حجاز اجتماع و به پادشاهیِ ما در حجاز، بر طبق کتابالله و سنت حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) و خلفای راشدین و تأسیس حکومت موروثی که
1. هود: 88
2. تاریخ روابط خارجی ایران و عربستان سعودی، صص55 و 56
امور حجاز با اهل حجاز باشد، بیعت کردند و به امید خداوند و توکّل بر ذات اقدسش، قبول بیعت نمودیم و استمداد و استعانت از ذات خداوند تبارک و تعالی داریم. پس لقب ما «جلالة ملک الحجاز و سلطان نجد وملحقاتها» میباشد و برای امنیت و راحتی و گشایش و سعادت و خوشی ساکنین این بلاد و عموم حجاج و زائرین، نهایت کوشش داریم و عنقریب آنچه منظور عالم اسلامی است بهعمل آید و از جریان امور حجاز خشنود شوند و از خداوند مسألت مینمایم که مرا در انجام این امر معاونت فرمایند.
و إنّه ولی التوفیق
ملک الحجاز و سلطان نجد و ملحقاتها
ممنوعیت سفر به حجاز
این اقدام عبدالعزیز بدین جهت بود که کشورهای اسلامی را در مقابل عمل انجامشده قرار دهد و آنان را ناگزیر به برقراری ارتباط با سعودی کند، لیکن علیرغم آن، اخبار و گزارشهای واصله از عربستان و نگرانیهای کشورهای مختلف موجب شد تا مفتی مصر، مسلمانان را از رفتن به مکه منع کند و دولت انگلیس نیز اجازه رفتن به حج را به مسلمانان هند نداد و دولت ایران هم در جلسه یازدهم اسفند 1304هـ.ش خود اعلام کرد:
«… مقتضی است به اطلاع عامه برسانید که دولت از امنیت و آسایش حجاج در حج نگران است و توصیه میکند که امسال از حج خودداری نمایند.»(1)
در تاریخ 1/4/1305هـ.ش دولت ایران با صدور اطلاعیهای رسمی، صریحاً به اقدامات دولت سعودی در تخریب اماکن اسلامی و قبور ائمه بقیع اعتراض و اعمال وهابیان را محکوم نمود. متن اطلاعیه به این شرح است:
به اهالی مملکت و عموم مسلمین اعلام میشود
تعدّیات و تجاوزاتی که نسبت به عالم دیانت و عقاید فِرَق مسلمین، از مدتی قبل، طایفه وهابیه بهعمل آوردهاند و هتک حرمتی که نسبت به حرمین شریفین، که قبله و معبد کافه مؤمنین و مرکز اتحاد روحانی تمام مسلمین است مرتکب شدهاند، عموم مسلمین را
1. اسناد روابط ایران و عربستان سعودی، ص66
مضطرب و نگران ساخته است و جسارتی که از طرف آنها نسبت به بقاع متبرکه بزرگان دین در بقیع بهظهور رسیده و قاطبه مؤمنین را متأثر و سوگوار نموده است، معلوم خاطر عموم اهالی مملکت میباشد.
دولت ایران از بدو تجاوزات این طایفه، همیشه بر اینگونه عملیات که مخالف آداب و حیثیات دیانتی و مناقض با اصول تمدن است، اعتراضات شدید نمود تا اینکه از طرف عبدالعزیز بن سعود، رییس آن طایفه ابراز مواعیدی شد که اینگونه فجایع و تجاوزات که بیاحترامی صریح به عقاید و شعائر ملی عالم اسلام است، ارتکاب و تکرارنشود.
ولی برخلاف انتظار، عملیاتی اخیراً منافی با مواعید خود از آنها به ظهور رسید که قلوب اسلامیان را متأثر و متألم نمود و سبب گردید که دولت ایران دعوت ابن سعود را برای شرکت در مجمع عمومی حجاز قابل قبول ندانسته و رد نماید.
از آنجا که تجلیل اماکن مقدسه که کرورها نفوس از روی عقیده و ایمان، آن نقاط شریفه را مهبط انوار رحمانی و منبع فیض آسمانی میدانند، از شعائر ملی اسلامی است و مخصوصاً در این برهه از زمان، که عصر احترام عقاید و آداب دیانتی است و تمام ملل متمدنه عالم، از هر قوم و ملت، سعی دارند که معتقدات مذهبی دیگران را تعظیم و تکریم نمایند و تعدّی و تحمیل بر شعائر دینی سایر ملل را منسوخ سازند. بدیهی است دولت و ملت ایران نمیتواند ساکت نشسته و تحمل نماید یک فرقه معدود که نسبت به ملل اسلامی در حکم اقل قلیل هستند، عقاید خود را بر تمام عالم اسلام تحمیل نمایند. و حقیقتاً جای بردباری و تحمل نیست. در عصری که هریک از ملل حیه، از برای آثار و قبور حکما و بزرگان و ارباب شعر و صنعت، هرچند که منسوب به ملل دیگری باشند، هزارگونه احترامات قائل میشوند و از این لحاظ، مابین ملیت و قومیت و نژاد فرقی نمیگذارند، یک طایفه فقط به استمساک تعالیم و مبادی خود، آثار ائمه هدی و
اولیایخدا را که در روح و قلب کرورها نفوس جای دارند، منهدم سازند.
دولت ایران این رفتار را از مقوله تجدید اعمال ادوار توحّش و جاهلیت تلقی نموده و بر این کردار فجیع شدیداً اعتراض مینماید. در همان حال، به قاطبه مسلمانان عالم خطاب و اعلام میدارد که، به حکم وحدت عقیده اسلامی، متفقاً به وسایل ممکنه از این عملیات تجاوزکارانه جلوگیری بهعمل آورند و از آنجاکه حرمین شریفین، حقیقتاً به تمام عالم اسلام تعلق دارد و هیچ ملت مسلمان دون ملت دیگر، حق ندارد این نقاط مقدسه را که قبله جامعه مسلمانان و مرکز روحانیت اسلام است به خود اختصاص داده، تصرّفات کَیْفَ ما یَشاء نماید و اصول تعالیم خود را بر عقاید دیگران تحمیل کند.
بنابراین، از تمام ملل اسلامیه تقاضا میشود که در یک مجمع عمومی ملل اسلامی، مقدّرات حرمین شریفین را حل و تسویه نمایند و قوانین و نظاماتی وضع گردد که تمام مسلمانان برطبق عقاید مختصه خود، بتوانند آزادانه از برکات روحانی و فیوض آسمانی اماکن مقدسه مکه معظمه و مدینه طیبه برخوردار و متمتع شوند و این سرچشمه فیض و سعادت الهی تمام طوایف مسلمانان عالم را بدون تبعیض و استثنا سیراب سازد.
امیدواریم که ملل و دول اسلامی، این تقاضای دینی و ملی را به سمع قبول اجابت کرده و راضی نشوند بیش از این بر مقدسات ملی و شعایر مذهبی آنان لطمه وارد آید.(1)
اوّل تیرماه 1305
حسین بن یوسف رییس الوزرا
پس از صدور این اطلاعیه، متأسفانه هیچگونه حرکت جدّی در جهان اسلام برای وادار کردن سعودیان در پذیرش ترمیم قبور و حفظ آثار تخریبشده صورت نمیپذیرد
1. اسناد روابط ایران و عربستان سعودی، ص69
و درنتیجه فشار دولت سعودی بر شیعیان افزایش یافته، بهشکلی که در شب هفتم محرم 1347هـ.ق. مدیر شرطه سعودی با تعدادی سرباز به محل برگزاری عزاداری شیعیان ایران حمله و اسباب و وسایل آنجا را غارت میکند و سیّدی از سادات حجاج، بهنام حاجی سید محمد باقر را با کمال اهانت و زجرکشیده به زندان میبرد.(1) و سختگیری نسبت به حجاج ایرانی روزبهروز بیشتر میشود.
در گزارش کنسولگری ایران در جده، به تاریخ 28 محرم 1347، چنین آمده است:
«… مأمورین حکومت حجاز در مدینه منوره و در مکه مکرمه، با حجاج ایرانی بسیار سختگیری کردند و نمیگذاشتند که حجاج به آزادی، خودشان زیارت حضرت پیغمبر(صلی الله علیه وآله) و زیارت ائمه اطهار(علیهم السلام) در بقیع به عمل بیاورند و وعدههایی که حکومت داده بود، ابداً موقع اجرا نگذاشت، بلکه به خلاف پیشتر، خیلی سختگیری مینماید. متروکات امواتِ حجاجِ ایرانی را، که همه را در مکه معظمه بهواسطه مأمورین بیتالمال ضبط کردهاند، تاکنون به جنرال قنسولگری نفرستادهاند… لهذا از برای تأمین حقوق و شؤون مذهبی رعایای دولت علیّه ایران در قطعه حجاز، بهتر آن است که مانند سال گذشته، بلکه بهطور اشدّ، دولت علیّه ایران اوامر مؤکده صادر فرمایند که هیچکس از ایران به حجاز نیاید و قدغن سخت مقرر فرماید تا وقتی که مسائل مختلففیه، بهطور احسن و اکمل تسویه شود و تأمینات کافیه، بهجهت حفظ حقوق و شؤون مذهبی رعایای دولت علیّه ایران در حجاز تحت یک قاعده صحیح گرفته شود. بهجهت استحضار خاطر اجل عالی به عرض رسید.
وکیل جنرال قنسولگری دولت علّیه ایران
محمدعلی لاری
1. همان، ص69
بازدیدها: 204