مهدویت در قرآن – قسمت ۵ – آیه ۳ سوره بقره

خانه / انتظار و مهدویت / مهدویت در قرآن – قسمت ۵ – آیه ۳ سوره بقره

مهدویت در قرآن – قسمت ۵ – آیه ۳ سوره بقره

مهدویت در قرآن – قسمت ۵ – آیه ۳ سوره  بقره

مهدی در قرآن 06

الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (۳)

ترجمه

آنانکه میگروند بغیب و برپا میدارند نماز را و از آنچه روزى دادیمشان انفاق میکنند

تفسیر

در برهان از عیاشى نقل نموده از امام صادق (ع) که آنها شیعیان ما هستند که ایمان میاورند بغیب عالم و برپا میدارند نماز را و از آنچه روزى داد خداوند بآنها انفاق میکنند و از آنچه یاد دادیم ما بآنها خبر میدهند، و نیز در برهان از آن حضرت نقل فرموده که مراد از کسانیکه ایمان بغیب دارند آنهایند که معتقد بقیام قائم ما هستند که او حق است و نیز در آنکتاب از آنحضرت نقل نموده که پس از سؤال از تفسیر آیه فرمودند پرهیزکاران شیعیان على (ع) هستند و غیب او حجت غائب است و استشهاد فرمودند بآیه شریفه و یقولون لو لا انزل علیه آیه من ربه فقل انما الغیب للّه فانتظروا انى معکم من المنتظرین: یعنى بگو اى پیغمبر در جواب کسانیکه مطالبه حجت مینمایند از تو که جز این نیست حجت مخصوص بحق است منتظر باشید همانا من هم با شما از منتظرانم، که در این آیه بقرینه سؤال مراد از غیب حجت است، و نیز در آنکتاب از جابر بن عبد اللّه انصارى نقل نموده از پیغمبر (ص) در ضمن حدیثى که در آن نام دوازده امام علیهم السلام ذکر شده و آخر آنها حجت قائم است که آنحضرت فرمود خوشا بحال کسانیکه صبر کنند در غیبت او و ثابت باشند بر محبت او آنها کسانى هستند که خداوند وصف فرموده است آنها را در کتاب خود بآنکه ایمان میاورند بغیب و آنها حزب خدا هستند و غلبه با آنانست.

تفسیر روان جاوید 01

تحقیق بنظر حقیر در این تفاسیر براى اثبات حق و اظهار آن نزد اهلش در مقابل اهل خلاف که منکر انطباق آیه بر اظهر مصادیقش بودند بیان فرد اوضح و مصداق اکمل شده است و الا ایمان بغیب شامل است اعتقاد بما وراء عالم محسوسات را که باصطلاح حکماء عالم ناسوت است و ماوراء آن عالم ملکوت است از سفلى و علیا که نفوس جزئیه و کلیه است و عالم جبروت است که عالم عقول است از طولیه و عرضیه و عالم لاهوت است که عالم اسماء و صفات الهى است و عالم غیب الغیوب که ذات احدیت جل شأنه است و تمام این عوالم چه در قوس صعود و چه در قوس نزول غیب این عالم است سواى عالم ناسوت که عالم محسوسات و عالم شهود ما کوران است و مراد از این دو قوس ترتیب نزول فیض از مبدء فیاض على الاطلاق است بکائنات و ترتیب عود و صعود و رجوع موجودات است بنقطه اولى و مبدء اصلى کما بدأکم تعودون انا للّه و انا الیه راجعون دو سر حلقه خط هستى در حقیقت بهم تو پیوستى بنابراین مؤمن بغیب منطبق است بر هر کس ایمان بخدا و صفات او و قرآن و ملائکه مقربین و انبیاء مرسلین و ائمه معصومین سلام اللّه علیهم اجمعین داشته باشد و آنها را بحقیت و نورانیت بشناسد در قوس نزول و نیز منطبق است بر کسیکه ایمان بمرگ و سؤال قبر و صور برزخیه و بهشت و دوزخ داشته باشد در قوس صعود نهایت آنکه بعضى از اینها شرط توحید و بعضى شرط اسلام و بعضى شرط ایمان و بعضى شرط کمال آن است البته کسیکه اعتقاد بامام غائب (ع) داشته باشد بکمال ایمان بغیب رسیده چون واجد تمام مراتب است و الا کسیکه قائل بتجرد نفس باشد و روح انسان را امر غیبى بداند و قل الروح من امر ربى را باور کرده باشد هم میتوان گفت ایمان بغیب دارد ولى مدح خداوند شامل او نمیشود مگر شیعه و متقى باشد چون خداوند آنها را توصیف فرموده باین اوصاف نه هر مؤمن بغیبى را

تفسیر روان جاوید 02

اگر چه چون دریچه از عالم غیب برویش باز شده امید است کم‏کم بحق واصل شود و نیز اقامه نماز صادق است بر نماز گذاردن و نماز بپاداشتن اگر چه در بدو نظر اختصاص بمعنى دوم دارد ولى بعد از دقت هر دو معنى استفاده میشود و نماز بپاداشتن محقق میشود باقدام در اموریکه مدخلیت در رواج نماز و رغبت مردم بآن داشته باشد مانند التزام بامامت مسجدى قربه الى اللّه و شاید مزیّت ثواب نماز امام بر مأموم براى اهمیت اقامه نماز باشد از نماز گذاردن، و مانند سعى در آبادى مسجد و اقامه نماز در آن بهر نحو که مشروع باشد اعم از بناى مسجد و عمران آن و تهیه بساط و چراغ و کنس مسجد و ترغیب خلق بنماز و تخویف از ترک آن و امثال اینها، و انفاق در راه خدا شامل میشود تمام صدقات واجبه و مستحبه را از قبیل خمس و زکوه و خیرات و غیر آنها اگر حق متعلق بعین مال بنحو اشاعه نباشد یا اگر باشد ملک طولى باشد چنانچه در باب خمس بنظر حقیر رسیده است چون مال بنا بر مذاق قدماء که تعلق حق است بعین بنحو اشاعه، از ملکیت اربابش خارج است و در این صورت صدق انفاق مشکل است مگر بتوجیه و بنا بر مذاق متأخرین که تعلق حق بعین بنحو کلى باشد یا متعلق بمالیت باشد، مال بر ملکیت صاحبش باقى است، و بنا بر مسلک ابتکارى حقیر اگر چه در رتبه متاخره از ملکیت خارج میشود ولى در رتبه اولى بر ملکیت صاحبش مستقر است و در صورت بقاء مال بر ملکیت مالک اگر چه در رتبه اولى باشد صدق انفاق خالى از اشکال است بلکه میتوان از این آیه استفاده نمود استحباب هر جود و بخشش بلکه هر صرف در محلى را بلکه میتوان استیناس نمود که بعد از اقامه نماز هیچ صفتى نزد خداوند براى بنده محبوب‏تر از جود و احسان نیست و الحق هم همین است شرف مرد بجود است و کرامت بسجود هر که این هر دو ندارد عدمش به ز وجود در نظر دارم روایتى را که قریب باین مضمون است سخى فاسق برحمت خداوند نزدیک‏تر است از بخیل عابد و جاهل سخى محبوب تر است نزد خدا از عالم بخیل حال ملاحظه کن بخل چه صفتى است که عالم عابد را که داراى دو صفت است که قوام دین به آن دو است از رحمت خدا دور و از محبوبیت نزد حق مهجور مینماید و سخا چه صفتى است که جاهل فاسق را که تهى‏دست از همه چیز است برحمت حق نزدیک و بمقام محبوبیت نزد خداوند واصل میکند پس بکوش اى برادر عزیز که اگر خداى نکرده داراى صفت بخل باشى از خود دور کنى چون شخص از حال خود غافل است و عیب خود را نمى‏بیند باید خود را امتحان کند و از دوستان عاقل خیرخواه خیرگو بپرسد و خود را از عیوب پاک نماید و انصافا این عیب بزرگى است که کمتر شخص متوجه آن میشود و اسباب زحمت خویش و نفرت خلق و بى‏مهرى دوستان و ایذاء عیال و اولاد و خویشان و غضب خدا و رسول و ائمه اطهار است برعکس سخا که گاه میشود صاحبش را بعد از یک عمر جهالت و معصیت بواسطه یک احسان بمورد و محل بقرب رحمت الهى و اصل و بنعیم ابدى فائز مینماید، و نیز شامل میشود انفاق تعلیم احکام و نشر احادیث و بیان عقائد حقه را چنانچه در روایت عیاشى که بدوا ذکر شد اشاره بآن شده بود و نیز شامل است صرف وقت و اعتبار شخصى را در خدمت بخلق و انجاح حوائج بندگان خدا که حقا یکى از صفات محبوبه نزد حق و خلق است و فوائد دنیوى و أخروى بسیار دارد بلکه هر کس بمقام شامخى رسیده در سایه این صفت بزرگ بوده و ممکن است شامل شود صرف قواء ظاهریه را در قواء باطنیه باین معنى که تحصیل علم و معرفت نماید و در راه معشوق حقیقى از خود بگذرد بطوریکه جز او نه بیند و جز او نشنود و نخواهد و بمقام فناء فى اللّه برسد و موت اختیارى تحصیل نماید چنانچه فرموده‏اند بمیرید پیش از آنکه بمیرید و این مقام کملّین و سابقین و مقربین است و اکمل مصادیق انفاق در راه خدا است و موقوف بطى هفت مقام است نفس و عقل و قلب و روح و سر و خفى و اخفى که گفته‏اند هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچه‏ایم.

گردآورنده : طیبه فدوی

منبع اصلی:
تفسیر روان جاوید، ج‏۱، صص ۲۶ -۲۸ (نرم افزار جامع التفاسیر)

مهدی در قرآن 07

سوره البقره (۲): آیه ۳

الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (۳)

ترجمه:

۳) پرهیزکاران آنها هستند که به غیب (آنچه از حس پوشیده و پنهان است) ایمان مى‏آورند، و نماز را بر پا مى‏دارند و از تمام نعمتها و مواهبى که به آنها روزى داده‏ایم انفاق مى‏کنند.

تفسیر:

آثار تقوا در روح و جسم انسان.

قرآن در آغاز این سوره، مردم را در ارتباط با برنامه و آئین اسلام به سه گروه متفاوت تقسیم مى‏کند:

۱-” متقین” (پرهیزکاران) که اسلام را در تمام ابعادش پذیرا گشته‏ اند.

۲-” کافران” که درست در نقطه مقابل گروه اول قرار گرفته و به کفر خود معترفند و از گفتار و رفتار خصمانه در برابر اسلام ابا ندارند.

۳-” منافقان” که داراى دو چهره‏ اند، با مسلمانان ظاهرا مسلمان و با گروه مخالف، مخالف اسلامند، البته چهره اصلى آنها همان چهره کفر است ولى تظاهرات اسلامى نیز دارند.

بدون شک زیان این گروه براى اسلام بیش از گروه دوم است و به همین سبب خواهیم دید که قرآن با آنها برخورد شدیدترى دارد.

البته این موضوع مخصوص اسلام نیست، تمام مکتبهاى جهان با این سه گروه روبرو هستند، یا مؤمن به آن مکتب، یا مخالف آشکار، و یا منافق محافظه کار، و نیز این مساله اختصاص به زمان معینى ندارد، بلکه در همه ادوار جهان بوده است.

قرآن کریم 04

در آیات مورد بحث سخن از گروه اول است، ویژگیهاى آنها را از نظر ایمان و عمل در پنج عنوان مطرح میکند (ایمان به غیب- اقامه نماز- انفاق از همه مواهب- ایمان به دعوت همه انبیاء و ایمان به رستاخیز).

۱- ایمان به غیب

نخست مى‏گوید:” آنها کسانى هستند که ایمان به غیب دارند” (الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ).

” غیب و شهود” دو نقطه مقابل یکدیگرند، عالم شهود عالم محسوسات است، و جهان غیب، ما وراء حس، زیرا” غیب” در اصل به معنى چیزى است که پوشیده و پنهان است و چون عالم ما وراء محسوسات از حس ما پوشیده است به آن غیب گفته مى‏شود، در قرآن کریم مى‏خوانیم عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ:” خداوندى که به غیب و شهود، پنهان و آشکار دانا است و او است خداوند بخشنده و رحیم” (حشر- ۲۲).

ایمان به غیب درست نخستین نقطه ‏اى است که مؤمنان را از غیر آنها جدا مى‏سازد و پیروان ادیان آسمانى را در برابر منکران خدا و وحى و قیامت قرار مى‏دهد و به همین دلیل نخستین ویژگى پرهیزکاران ایمان به غیب ذکر شده است.

مؤمنان مرز جهان ماده را شکافته، و خویش را از چهار دیوارى آن گذرانده‏ اند، آنها با این دید وسیع با جهان فوق العاده بزرگترى ارتباط دارند در حالى که مخالفان آنها اصرار دارند انسان را همچون حیوانات در چهار دیوارى جهان ماده محدود کنند، و این سیر قهقرایى را تمدن و پیشرفت و ترقى نام مى‏نهند! در مقایسه” درک و دید” این دو، به اینجا مى‏رسیم که” مؤمنان به غیب” عقیده دارند جهان هستى از آنچه ما با حس خود درک مى‏کنیم بسیار بزرگتر و وسیعتر است، سازنده این عالم آفرینش، علم و قدرتى بى انتها، و عظمت و ادراکى بى نهایت دارد، او ازلى و ابدى است. و عالم را طبق یک نقشه بسیار حساب شده و دقیق پى‏ریزى کرده، در جهان انسانها، روح انسانى فاصله زیادى میان آنان و حیوانات ایجاد کرده، مرگ به معنى فنا و نابودى نیست، بلکه یکى از مراحل تکاملى انسان و دریچه‏اى است به جهان وسیعتر و پهناورتر.

در حالى که یک فرد مادى معتقد است جهان هستى محدود است به آنچه ما مى‏بینیم و علوم طبیعى براى ما ثابت کرده است: قوانین طبیعت یک سلسله قوانین جبرى است که بدون هیچگونه نقشه و برنامه‏اى پدید آورنده این جهان است، نیروى خلاقه عالم حتى به اندازه یک کودک خردسال هم عقل و شعور ندارد، بشر جزئى از طبیعت است و پس از مرگ همه چیز پایان مى‏گیرد، بدن او متلاشى مى‏گردد، و اجزاى آن بار دیگر به مواد طبیعى مى‏پیوندند، بقایى براى انسان نیست و میان او و حیوان چندان فاصله ‏اى وجود ندارد «۱».

آیا این دو انسان با این دو طرز تفکر با هم قابل مقایسه ‏اند؟! آیا خط سیر زندگى و رفتار آنها در اجتماع یکسان است.

قرآن کریم 03

اولى نمى‏تواند از حق و عدالت و خیر خواهى و کمک به دیگران صرف نظر کند، و دومى دلیلى براى هیچگونه از این امور نمى‏بیند، مگر آنچه در زندگى مادى او براى امروز یا فردا اثر داشته باشد، به همین دلیل در دنیاى مؤمنان راستین برادرى است و تفاهم، پاکى است و تعاون، در حالى که در دنیایى که مادیگرى بر آن حکومت مى‏کند، استعمار است و استثمار، و خونریزى است و غارت و چپاول، و اگر مى‏بینیم قرآن نقطه شروع تقوى را در آیات فوق، ایمان به غیب دانسته دلیلش همین است.

در اینکه آیا ایمان به غیب در اینجا تنها اشاره به ایمان به ذات پاک پروردگار است، و یا غیب در اینجا مفهوم وسیعى دارد که عالم وحى و رستاخیز و جهان فرشتگان و به طور کلى آنچه ما وراى حس است شامل مى‏شود، در میان مفسران بحث است.

از آنچه در بالا گفتیم که ایمان به جهان ما وراء حس، نخستین نقطه جدایى مؤمنان از کافران است روشن مى‏شود که غیب در اینجا داراى همان مفهوم وسیع کلمه مى‏باشد، به علاوه تعبیر آیه مطلق است، و هیچگونه قیدى در آن وجود ندارد که به معنى خاصى محدودش کنیم.

و اگر مى‏بینیم در بعضى از روایات اهل بیت ع «۲» غیب در آیه فوق تفسیر به” امام غائب حضرت مهدى سلام اللَّه علیه” شده که به عقیده ما هم اکنون زنده است و از دیده‏ها پنهان مى‏باشد، منافاتى با آنچه در بالا گفتیم ندارد، چرا که روایاتى که در تفسیر آیات وارد شده و نمونه‏هاى فراوانى از آن را بعدا ملاحظه خواهید کرد غالبا مصداقهاى خاصى را بیان مى‏کند، بى آنکه به آن مصداق محدود باشد، روایات فوق در حقیقت مى‏خواهد وسعت معنى ایمان به غیب و شمول آن را حتى نسبت به امام غائب ع مجسم کند، حتى مى‏توان گفت ایمان به غیب معنى وسیعى دارد که ممکن است با گذشت زمان حتى مصداقهاى تازه‏اى پیدا کند.
۲- ارتباط با خدا
ویژگى دیگر پرهیزگاران آنست که:” نماز را بر پا مى‏دارند” (وَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ).

” نماز” که رمز ارتباط با خدا است، مؤمنانى را که به جهان ما وراء طبیعت راه یافته‏اند در یک رابطه دائمى و همیشگى با آن مبدء بزرگ آفرینش نگه مى‏دارد آنها تنها در برابر خدا سر تعظیم خم مى‏کنند، و تنها تسلیم آفریننده بزرگ جهان هستى هستند، و به همین دلیل دیگر خضوع در برابر بتها، و یا تسلیم شدن در برابر جباران و ستمگران، در برنامه آنها وجود نخواهد داشت.

چنین انسانى احساس مى‏کند از تمام مخلوقات دیگر فراتر رفته، و ارزش آن را پیدا کرده که با خدا سخن بگوید، و این بزرگترین عامل تربیت او است.

کسى که شبانه روز حد اقل پنج بار در برابر خداوند قرار مى‏گیرد، و با او به راز و نیاز مى‏پردازد، فکر او، عمل او، گفتار او، همه خدایى مى‏شود، و چنین انسانى چگونه ممکن است بر خلاف خواست او گام بردارد (مشروط بر اینکه راز و نیازش به درگاه حق، از جان و دل سرچشمه گیرد و با تمام قلب رو به درگاهش آورد) «۳».
۳- ارتباط با انسانها
آنها علاوه بر ارتباط دائم با پروردگار رابطه نزدیک و مستمرى با خلق خدا دارند، و به همین دلیل سومین ویژگى آنها را قرآن چنین بیان مى‏کند:” و از تمام مواهبى که به آنها روزى داده‏ایم انفاق مى‏کنند” (وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ).

قرآن کریم 02

قابل توجه اینکه قرآن نمى‏گوید: من اموالهم ینفقون (از اموالشان انفاق مى‏کنند) بلکه مى‏گوید” مِمَّا رَزَقْناهُمْ” (از آنچه به آنها روزى دادیم) و به این ترتیب مساله” انفاق” را آن چنان تعمیم مى‏دهد که تمام مواهب مادى و معنوى را در بر مى‏گیرد.

بنا بر این مردم پرهیزگار آنها هستند که نه تنها از اموال خود، بلکه از علم و عقل و دانش و نیروهاى جسمانى و مقام و موقعیت اجتماعى خود، و خلاصه از تمام سرمایه‏هاى خویش به آنها که نیاز دارند مى‏بخشند، بى آنکه انتظار پاداشى داشته باشند.

نکته دیگر اینکه: انفاق یک قانون عمومى در جهان آفرینش و مخصوصا در سازمان بدن هر موجود زنده است، قلب انسان تنها براى خود کار نمى‏کند، بلکه از آنچه دارد به تمام سلولها انفاق مى‏کند، مغز و ریه و سایر دستگاههاى بدن انسان، همه از نتیجه کار خود دائما انفاق مى‏کنند، و اصولا زندگى دسته جمعى بدون انفاق مفهومى ندارد «۴».

ارتباط با انسانها در حقیقت نتیجه ارتباط و پیوند با خدا است، انسانى که به خدا پیوسته و به حکم جمله” مما رزقناهم” همه روزیها و مواهب را از خدا مى‏داند، نه از ناحیه خودش، عطاى خداوند بزرگى مى‏داند که چند روزى این امانت را نزد او گذاشته، نه تنها از انفاق و بخشش در راه او ناراحت نمى‏شود، بلکه خوشحال است، چرا که مال خدا را به بندگان او داده، اما نتائج و برکات مادى و معنویش را براى خود خریده است، این طرز تفکر، روح انسان را از بخل و حسد پاک مى‏کند، و جهان” تنازع بقا” را به” دنیاى تعاون” تبدیل مى‏سازد دنیایى که هر کس در آن خود را مدیون مى‏داند که از مواهبى که دارد در اختیار همه نیازمندان بگذارد، همچون آفتاب نورافشانى کند بى آنکه انتظار پاداشى داشته باشد.

جالب اینکه در حدیثى از امام صادق ع مى‏خوانیم که در تفسیر جمله” وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ” فرمود: ان معناه و مما علمناهم یبثون:” مفهوم آن این است از علوم و دانشهایى که به آنها تعلیم داده‏ایم نشر مى‏دهند، و به نیازمندان مى‏آموزند”.

بدیهى است مفهوم این سخن آن نیست که انفاق مخصوص به علم است، بلکه چون غالبا نظرها در مساله انفاق متوجه انفاق مالى مى‏شود، امام با ذکر این نوع انفاق معنوى مى‏خواهد گستردگى مفهوم انفاق را روشن سازد.

ضمنا از اینجا به خوبى روشن مى‏شود که انفاق در آیه مورد بحث خصوص زکات واجب، یا اعم از زکات واجب و مستحبّ نیست، بلکه معنى وسیعى دارد که هر گونه کمک بلاعوضى را در بر مى‏گیرد.

پی نوشت:

(۱) اقتباس از قرآن و آخرین پیامبر.

(۲) نور الثقلین جلد اول صفحه ۳۱٫

(۳) درباره اهمیت نماز و اثرات فوق العاده تربیتى آن در ذیل آیه ۱۱۴ سوره هود بحث کافى کرده‏ایم (به تفسیر نمونه جلد نهم صفحه ۲۶۷ مراجعه شود).

(۴) درباره انفاق و اهمیت و اثرات آن به جلد دوم تفسیر نمونه صفحه ۲۳۲ تا ۲۶۸ ذیل آیات ۲۶۱ تا ۲۷۴ سوره بقره مراجعه شود.

گرد آورنده : طیبه فدوی

منبع اصلی:
تفسیر نمونه، ج‏۱، ص: ۶۹ ۷۵- (نرم افزار جامع التفاسیر)

مهدی در قرآن 04

الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (۳)

(متّقین) کسانى هستند که به غیب ایمان دارند و نماز را به پاى مى‏دارند و از آنچه به آنان روزى داده‏ایم، انفاق مى‏کنند.

نکته‏ ها:

قرآن، هستى را به دو بخش تقسیم مى‏کند: عالم غیب «۱» و عالم شهود. متّقین به کلّ هستى ایمان دارند، ولى دیگران تنها آنچه را قبول مى‏کنند که برایشان محسوس باشد. حتّى توقّع دارند که خدا را با چشم ببینند و چون نمى‏بینند، نمى‏خواهند به او ایمان آورند. چنان که برخى به حضرت موسى گفتند: «لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَهً» «۲» ما هرگز به تو ایمان نمى‏آوریم، مگر آنکه خداوند را آشکارا مشاهده کنیم.

این افراد درباره‏ى قیامت نیز مى‏گویند: «ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ» «۳»

جز این دنیا که ما در آن زندگى مى‏کنیم، دنیاى دیگرى نیست، مى‏میریم و زنده مى‏شویم و این روزگار است که ما را از بین مى‏برد.

چنین افرادى هنوز از مدار حیوانات نگذشته‏اند و راه شناخت را منحصر به محسوسات مى‏دانند و مى‏خواهند همه چیز را از طریق حواسّ درک کنند.

متّقین نسبت به جهان غیب ایمان دارند، که برتر از علم و فراتر از آن است. در درونِ ایمان، عشق، علاقه، تعظیم، تقدیس و ارتباط نهفته است، ولى در علم، این مسائل نیست.

پیام‏ ها:

۱- ایمان، از عمل جدا نیست. در کنار ایمان به غیب، وظایف و تکالیف عملى مؤمن بازگو شده است. «یُؤْمِنُونَ» ( «یُقِیمُونَ») «یُنْفِقُونَ»

۲- اساسى‏ترین اصل در جهان‏بینى الهى آن است که هستى، منحصر به محسوسات نیست. «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»

۳- بعد از اصل ایمان، مهم‏ترین اصل عملى، اقامه‏ى نماز و انفاق است. «یُؤْمِنُونَ» ( «یُقِیمُونَ») ( «یُنْفِقُونَ» ) در جامعه‏ى الهى که حرکت و سیر الى اللَّه دارد، اضطراب‏ها و ناهنجارى‏هاى روحى و روانى و کمبودهاى معنوى، با نماز تقویت و درمان مى‏یابد و خلأهاى اقتصادى و نابسامانى‏هاى ناشى از آن، با انفاق پر و مرتفع مى‏گردد.)

۴- برگزارى نماز، باید دائمى باشد نه موسمى و مقطعى. «یُقِیمُونَ الصَّلاهَ» «۴»

۵- در انفاق نیز باید میانه‏رو باشیم. «مِمَّا رَزَقْناهُمْ» «۵»

۶- از هر چه خداوند عطا کرده (علم، آبرو، ثروت، هنر و) به دیگران انفاق کنیم.

«مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ» «۶» امام صادق علیه السلام مى‏فرماید:

از آنچه به آنان تعلیم داده ‏ایم در جامعه نشر مى‏دهند.

۷- انفاق باید از مال حلال باشد، چون خداوند رزق هر کس را از حلال مقدّر مى‏کند. «رَزَقْناهُمْ»

۸- با انفاق کردن مغرور نشویم. اگر باور کنیم که همه نعمت‏ها از خداست، بهتر مى‏توانیم قسمتى از آن را انفاق کنیم. «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»

پی نوشت:

(۱). غیب به خداوند متعال، فرشتگان، معاد و حضرت مهدى علیه السلام اطلاق شده است.

(۲). بقره، ۵۵٫

(۳). جاثیه، ۲۴٫

(۴). «یُقِیمُونَ» فعل مضارع است و فعل مضارع دلالت بر استمرار و دوام دارد.

(۵). «ممّا»، (مِن ما) است و یکى از معانى «مِن» بعض است. یعنى بعضى از آنچه روزى کرده‏ایم نه همه را انفاق مى‏کنند.

(۶). در اینگونه موارد کلمه «ما» در ادبیات عرب به معناى هر چیز است.

گرد آورنده : طیبه فدوی

منبع اصلی:
تفسیر نور، ج‏۱، ص- ۴۴ ۴۶ (نرم افزار جامع التفاسیر)

بازدیدها: 1258

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *