مهدویت در قرآن – قسمت ۳۰ – آیه ۵۵ سوره نور
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ (۵۵)
در متن زیر از این تفاسیر بهره برده ایم :
« اطیب البیان فی تفسیر القرآن , ترجمه المیزان, برگزیده تفسیر نمونه , انوار درخشان, ترجمه بیان السعاده, ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن, تفسیر اثنا عشری, تفسیر احسن الحدیث, تفسیر آسان, تفسیر نور, تفسیر هدایت, تفسیر نمونه, جلاء الأذهان وجلاء الأحزان, حجه التفاسیر وبلاغ الاءکسیر , خلاصه المنهج, روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن,
اطیب البیان فی تفسیر القرآن :
ترجمه فارسی :
وعده فرموده خداوند متعال کسانى را که ایمان آورند و اعمال صالحه به جا آورند هر آینه آنها را جانشین مى کنیم در زمین چنانچه جانشین کردیم پیش از آنها و تمکن مىدهیم آنها را دین آنها را آن دینى که مرضىّ آنها باشد و موجب رضاى حق باشد و هر آینه مبدل مىکنیم از بعد خوف آنها امنیت که بتوانند مرا عبادت کنند و بمن شرک نیاورند چیزى را و کسى که کافر شود بعد از این پس آنها خود آنها فاسق هستند.
این آیه شریفه را مفسرین عامه دو نحوه تفسیر کردند یکى آنکه بعد از مهاجرت حضرت رسول اسلام رو به تعالى و ترقى پیدا کرد تا آنکه در زمان خلفا ممالک عرب و عجم در تحت ریاست اسلام افتاد دیگر آنکه مراد قیامت باشد که نجات و سعادت و بهشت اختصاص به مسلمین داشته باشد و این دو تفسیر خلاف ظاهر بلکه خلاف صریح آیه است چنانچه در ذیل تفسیر بیان مىشود و اخبار بسیارى از ائمه اطهار داریم که این آیه راجع به ظهور حضرت بقیه اللَّه و رجعت ائمه اطهار است چنانچه در تفسیر بیان مى شود.
(وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ).
اولا وعده الهى تخلف پذیر نیست زیرا خلف وعده قبیح است و محال است از خدا صادر شود.
و ثانیا خطاب منکم به مسلمین است و معلوم است که اینها دو دسته هستند زیرا میفرماید:
(الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ) کسانى که از شما مسلمین ایمان داشته باشند که مؤمن با مسلم غیر مؤمن فرق دارند و مسلما مصداق اتم مؤمن ائمه اطهار هستند که معصومین باشند و این وعده خاص به آنها است.
(وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ) صالحات جمع محلى به الف و لام افاده عموم مىکند یعنى جمیع صالحات و کسى غیر از معصومین خالى از اعمال فاسده نیست و لو
بلغ ما بلغ.
(لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ) استخلاف در ارض سلطنت و ریاست بر تمام کره زمین است و هیچکدام از ائمه همچه سلطنتى پیدا نکردند فقط امیر المؤمنین علیه السلام پنج سال سلطنت داشت آنهم نه بر تمام کره آنهم گرفتار عایشه و طلحه و زبیر و معاویه و خوارج بود و تا آنکه در محراب او را کشتند.
(کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ) مثل نوح بعد از طوفان و داود و سلیمان که میفرماید:
(وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ) نمل آیه ۱۷٫
(وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ) دین حق که مرضى خداوند باشد.
(وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً).
ائمه در دوره زمان خود متمکّن نبودند هر کدام گرفتار، امیر المؤمنین گرفتار مشایخ ثلاث حضرت حسن گرفتار معاویه، ابى عبد اللَّه گرفتار یزید حضرت باقر و حضرت سجاد گرفتار بنى مروان بقیه گرفتار بنى عباس.
تبدیل این خوف به امن منحصر به دوره ظهور و رجعت است که دیگر یک کافر و مشرک و ظالم و مخالف و معاند و ناصب روى زمین باقى نماند و مؤمنین با کمال امن.
(یَعْبُدُونَنِی) خدا را عبادت کنند.
(لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً) دستگاه شرک برچیده میشود.
(وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ) بعد از این بیان اگر کسى منکر شد و کافر به ظهور و رجعت ائمه شد پس فاسق مىشود، فسق در کفر اعظم افراد کفر است فسق بدتر از کفر بکلى منحرف مى شود و تجاوز مىکند دیگر احتیاج به نقل اخبار نداریم از همین آیه استفاده مى شود و نقل اخبار از طول این تفسیر خارج است رجوع به برهان کنید.
منبع اصلی: أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص: ۵۵۴(نرم افزار جامع التفاسیر)
برگزیده تفسیر نمونه :
شأن نزول:
«هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مسلمانان به مدینه هجرت کردند و انصار با آغوش باز آنها را پذیرا گشتند، تمامى عرب بر ضدّ آنها قیام کردند و آن چنان بود که آنها ناچار بودند اسلحه را از خود دور نکنند، شب را با سلاح بخوابند و صبح با سلاح بر خیزند. ادامه این حالت بر مسلمانان سخت آمده، بعضى گفتند آیا زمانى فرا خواهد رسید که اطمینان و آرامش بر ما حکم فرما گردد، و جز از خدا از هیچ کس نترسیم؟ آیه نازل شد و به آنها این بشارت را داد که آرى چنین زمانى فرا خواهد رسید».
تفسیر:
حکومت جهانى مستضعفان! از آنجا که در آیات گذشته، سخن از اطاعت و تسلیم در برابر فرمان خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بود، این آیه همین موضوع را ادامه داده و نتیجه این اطاعت را که همان حکومت جهانى است بیان مى کند، و به صورت مؤکد مى گوید: «خداوند به کسانى که از شما ایمان آورده اند و اعمال صالح انجام داده اند وعده مى دهد که آنها را قطعا خلیفه روى زمین خواهد کرد، همان گونه که پیشینیان را خلافت روى زمین بخشید» (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
منظور از «پیشینیان» بنى اسرائیل است، زیرا آنها با ظهور موسى (ع) و در هم شکسته شدن قدرت فرعون و فرعونیان مالک حکومت روى زمین شدند.
«و دین و آیینى را که براى آنها پسندیده، بطور ریشه دار و پا بر جا در صفحه زمین مستقر سازد» (وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج۳، ص: ۳۰۹
«و خوف و ترس آنها را، به امنیت و آرامش مبدل خواهد کرد» (وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً).
و آن چنان مى شود که «تنها مرا مى پرستند و چیزى را شریک من قرار نخواهند داد» (یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً).
مسلم است بعد از این سیطره حکومت توحید و استقرار آیین الهى و از میان رفتن هر گونه اضطراب و ناامنى و هر گونه شرک «کسانى که بعد از آن کافر شوند فاسقان واقعى آنها هستند» (وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ).
از مجموع آیه چنین بر مىآید که خداوند به گروهى از مسلمانان که داراى دو صفت «ایمان» و «عمل صالح» هستند سه نوید داده است:
۱- جانشینى و حکومت روى زمین.
۲- نشر آیین حق بطور اساسى و ریشهدار در همه جا.
۳- از میان رفتن تمام اسباب خوف و ترس و وحشت و ناامنى.
و نتیجه این امور آن خواهد شد که با نهایت آزادى خدا را بپرستند و فرمانهاى او را گردن نهند و هیچ شریک و شبیهى براى او قائل نشوند و توحید خالص را در همه جا بگسترانند.
این وعده الهى از آن کیست؟ در آیه خواندیم خدا وعده حکومت روى زمین و تمکین دین و آیین و امنیت کامل را به گروهى که ایمان دارند و اعمالشان صالح است داده اما در این که منظور از این گروه از نظر مصداقى چه اشخاصى است؟
بدون شک آیه شامل مسلمانان نخستین مىشود و حکومت حضرت مهدى (عج)- که طبق عقیده عموم مسلمانان اعم از شیعه و اهل تسنن سراسر روى زمین را پر از عدل و داد مىکند بعد از آن که ظلم و جور همه جا را گرفته باشد- مصداق کامل این آیه است، ولى با این حال مانع از عمومیت و گستردگى مفهوم آیه نخواهد بود.
نتیجه این که در هر عصر و زمان پایه هاى ایمان و عمل صالح در میان مسلمانان مستحکم شود، آنها صاحب حکومتى ریشهدار و پر نفوذ خواهند شد.
چنین حکومتى تمام تلاشها و کوششهایش از جنگ و صلح گرفته تا برنامه هاى آموزشى و فرهنگى و اقتصادى و نظامى، همه در مسیر بندگى خدا، بندگى خالى از هر گونه شرک است.
منبع اصلی: برگزیده تفسیر نمونه، ج۳، ص: ۳۰۸ (نرم افزار جامع التفاسیر)
ترجمه المیزان :
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ …”
ظاهر اینکه آیه در اینجا قرار گرفته این است که در ذیل آیات سابق سوره نازل شده باشد، و چون سوره مدنى است، و در مکه و قبل از هجرت نازل نشده، این آیه نیز مدنى است،هم چنان که سیاقش و مخصوصا سیاق ذیلش این احتمال را تایید مى کند.
در نتیجه این آیه وعده جمیل و زیبایى است براى مؤمنین که عمل صالح هم دارند، به آنان وعده مى دهد که به زودى جامعه صالحى مخصوص به خودشان برایشان درست مىکند و زمین را در اختیارشان مى گذارد و دینشان را در زمین متمکن مىسازد، و امنیت را جایگزین ترسى که داشتند مى کند، امنیتى که دیگر از منافقین و کید آنان، و از کفار و جلو گیریهایشان بیمى نداشته باشند، خداى را آزادانه عبادت کنند، و چیزى را شریک او قرار ندهند.
پس در جمله” وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ” کلمه” من” تبعیضى خواهد بود نه بیانى، و خطاب در آن، به عموم مسلمین است که در میان آنان، هم منافق هست و هم مؤمن، و مؤمنین ایشان نیز دو طایفه اند، یکى کسانى که عمل صالح مى کنند، و گروه دیگر آنان که عمل صالح ندارند، ولى وعدهاى که در آن آمده مخصوص کسانى است که هم ایمان داشته باشند و هم اعمالشان صالح باشد و بس.
[مراد از استخلاف مؤمنین صالح العمل در زمین و مقصود از مستخلفین قبل از ایشان در آیه:” وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ …”]
و در جمله” لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ” دو احتمال هست، یکى اینکه مراد از استخلاف این باشد که خداى تعالى به ایشان خلافتى الهى نظیر خلافت آدم و داوود و سلیمان داده باشد، هم چنان که درباره خلافت آدم فرمود:” إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً” «۱» و درباره داوود فرموده:” إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ” «۲» و درباره سلیمان فرموده:” وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ” «۳» که اگر مراد از خلافت این باشد، قهرا خلفاى قبل از ایشان خلفاى خدا، یعنى انبیاى او و اولیایش خواهد بود، و لیکن به دلیلى که مى آید این احتمال بعید است.
احتمال دوم اینکه مراد از” خلافت” ارث دادن زمین به ایشان و مسلط کردن آنان بر زمین باشد، هم چنان که در این معنا فرموده:” إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ، وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ” «۴» و نیز فرموده:” أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ” «۵» که بنا بر این احتمال،
مراد از خلفاى قبل از ایشان مؤمنین از امتهاى گذشته خواهد بود، که خدا کفار و منافقین آنها را هلاک کرد، و مؤمنین خالص ایشان را نجات داد، مانند قوم نوح و هود و صالح و شعیب، هم چنان که در آیه” وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا فَأَوْحى إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ، وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامِی وَ خافَ وَعِیدِ” «۶» است و اینان کسانى هستند که خود را براى خدا خالص کردند و خدا نجاتشان داد، و در نتیجه جامعه صالحى تشکیل داده و در آن زندگى کردند، تا آنکه مهلتشان طول کشیده، دلهایشان قساوت یافت.
اما قول کسى «۷» که گفته: مراد از مستخلفین قبل از ایشان، بنى اسرائیل است که خدا بعد از هلاک کردن فرعون و لشگریانش سر زمین مصر و شام را به ایشان ارث داده، و در آن مکنتشان داد، هم چنان که درباره آنان فرمود:” وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ” «۸» حرف صحیحى نیست.
زیرا آیه مورد بحث از مردمى خبر مىدهد که بعد از ارث بردن زمین، اجتماعى صالح تشکیل دادند و قوم بنى اسرائیل بعد از نجاتشان از فرعون و لشگرش، هرگز از کفر و نفاق و فسق خالص نگشتند، و مصداق” الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ” نشدند، و به نص قرآن کریم در آیاتى بسیار هرگز و در هیچ دورهاى چنین روزى به خود ندیدند، و با اینکه اجتماع ایشان همواره از کفار و منافقین و صالحان و طالحان متشکل مىشده، دیگر معنا ندارد که استخلاف ایشان را مثل بزند براى استخلاف” الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ”.
و اگر مراد از تشبیه اصل استخلاف ایشان، به استخلاف خلفاى قبل از ایشان- که فرضا بنى اسرائیل باشند چه خوب و چه بد- بوده باشد، در این صورت احتیاجى نبود که مجتمع اسرائیلى را پیش بکشد، و به آنان تشبیه کند و حال آنکه امتهاى موجود در زمان نزول آیه و قبل از آن بسیار قوى تر و پرجمعیتتر از بنى اسرائیل بودند مانند روم و فارس و کلده و غیر
ایشان، هم چنان که در آیه” إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ” «۹» و آیه” إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ” «۱۰» بدون هیچ تشبیهى این امت را جانشینان امتهاى قبل دانست، و حتى کفار از این امت را هم خلفاى اقوام پیشین خواند و فرمود:” وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ” «۱۱» و نیز فرمود:” هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ فَمَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ” «۱۲».
حال اگر بگویى چرا جایز نباشد که تشبیه در آیه مورد بحث، تشبیه به بنى اسرائیل باشد؟ آن گاه حق این مجتمع صالح را با جمله بعدىاش اداء نموده و بفرماید:” لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ …”؟
در جواب مى گوییم: بله، اشکالى ندارد، جز اینکه همان طور که گفتیم، بنا بر این دیگر وجهى ندارد که امت اسلام از میان همه امم تنها جانشین بنى اسرائیل باشند، و جانشینى این امت تنها به جانشینى بنى اسرائیل تشبیه گردد.
[مراد از تمکین دین و دیگر مفردات و جملات آیه شریفه]
” وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ” تمکین هر چیزى بر قرار کردن آن است در مکان و این کنایه است از ثبات آن چیز، و زوال و اضطراب و تزلزلناپذیرى آن، به طورى که اگر اثرى داشته باشد هیچ مانعى جلوى تاثیر آن را نگیرد و در آیه مورد بحث تمکین دین عبارت است از اینکه: آن را در جامعه مورد عمل قرار دهد، یعنى هیچ کفرى جلوگیرش نشود، و امرش را سبک نشمارند، اصول معارفش مورد اعتقاد همه باشد، درباره آن اختلاف و تخاصمى نباشد، و این حکم را خداى سبحان در چند جاى از کلامش کرده که اختلاف مختلفین در امر دین علت و منشاى جز طغیان ندارد، مانند این آیه” وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ” «۱۳».
و مراد از دین ایشان، آن دینى که برایشان پسندیده، دین اسلام است. و اگر دین را به ایشان اضافه کرد، از باب احترام بود و نیز از این جهت بود که دین مقتضاى فطرت خود آنان بود.
و جمله” وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً” مانند جمله” وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ” عطف است بر جمله” لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ” و اصل معنا” لیبدلن خوفهم امنا” بوده، به طور سادهتر اینکه در واقع باید مىفرمود” ترس ایشان را مبدل به امنیت کردیم” ولى فرموده” ایشان را بعد از ترس، مبدل به امنیت کردیم” و تبدیل را به خود آنان نسبت داد، حالا یا از باب مجاز عقلى است، و یا آنکه مضاف را چون معلوم بوده حذف کرده، زیرا جمله” مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ” مى فهماند که آن محذوف خوف، و تقدیر” لیبدلن خوفهم” بوده، و یا آنکه از این باب نبوده، بلکه کلمه” امنا” به معناى آمنین بوده که در این صورت معنا این مى شود که: خدا ایشان را بعد از ترسشان مبدل کرد به ایمنان و به هر حال، مراد از خوف آن ترسى است که مؤمنین صدر اسلام از کفار و منافقین داشتند.
و جمله” یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً” را اگر بخواهیم با سیاق آیات بهتر وفق دهیم، باید حال از ضمیر در جمله” لَیُبَدِّلَنَّهُمْ” بگیریم، که معنا چنین مى شود:” خدا ترس ایشان را مبدل به امنیت کرد، در حالى که ایشان مرا پرستش کنند، و چیزى شریک من ندانند”.
و اگر در این آیه التفاتى از غیبت” یبدلنهم” به تکلم” مرا عبادت کنند” بکار برده و جمله” یعبدوننى” را با جمله” چیزى را شریک من ندانند” تاکید کرده، و کلمه” شیئا” را نکره آورده، که خود دلالت مىکند بر نفى شریک به طور اطلاق، همه این نکات حکم مىکند بر اینکه مراد از عبادت، خداپرستى خالص است، به طورى که هیچ شایبهاى از شرک- چه شرک جلى و چه شرک خفى- در آن راه نداشته باشد، و خلاصه معنا این مىشود که خدا مجتمع آنان را مجتمعى ایمن مىسازد، تا در آن جز خدا هیچ چیز دیگرى پرستش نشود، و هیچ ربى غیر از خدا قائل نباشند.
و کلمه” ذلک” در جمله” وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ” به طورى که سیاق شهادت مىدهد اشاره است به موعود، بنا بر این، مناسبتر آن است که کلمه” کفر” را به معناى کفران، و در مقابل شکر بدانیم، و چنین معنا کنیم که:” و هر کس کفران کند و خدا را شکر نگوید، و بعد از تحقق این وعده عوض شکر با کفر و نفاق و سایر گناهان مهلکه، کفران نعمت کند، چنین کسانى کاملا در فسقند” و فسق هم عبارت است از بیرون شدن از زى بندگى.
[اختلاف شدید مفسرین پیرامون مورد نزول این آیه و مفاد آن و بیان حق مطلب در این باره]
مفسرین در این آیه شریفه اختلافاتى شدید و زیادى دارند.
بعضى «۱۴» گفته اند: درباره اصحاب رسول خدا (ص) نازل شده، و خدا وعدهاى را که به ایشان داد منجز کرد، و زمین را در اختیار ایشان قرار داد، و دین ایشان را تمکین داد، و ترس ایشان را مبدل به امنیت کرد، آرى بعد از در گذشت رسول خدا (ص) در ایام خلفاى راشدین، اسلام را پیش برد، و عزت داد، و در نتیجه آن ترسى که مسلمین از کفار و منافقین داشتند، از میان برفت.
و مراد از استخلاف ایشان استخلاف خلفاى چهارگانه بعد از رسول خدا (ص)، و یا تنها خلفاى سهگانه اول است، و اگر استخلاف را به همه نسبت داده، با اینکه همه مسلمین خلیفه نبودند، و خلافت مختص به سه و یا چهار نفر بود، از قبیل نسبت دادن چیزى است که مخصوص به بعض است به همه، مثل اینکه مى گویند: بنى فلان کشته شدند، با اینکه بعضى از آنان کشته شدند.
بعضى «۱۵» دیگر گفتهاند که: این آیه شامل عموم امت محمد (ص) مىشود، و مراد از استخلاف امت وى و تمکین دین ایشان و تبدیل خوفشان به امنیت این است که زمین را به ایشان ارث داد، آن چنان که به امتهاى قبل از اسلام ارث داد.
و یا مراد استخلاف خلفاى بعد از رسول خدا (ص)، و تمکین اسلام و شکست دادن دشمنان دین مىباشد، که خداى تعالى بعد از رحلت آن جناب وعده خود را وفا کرد، و اسلام و مسلمین را یارى نموده، شهرها و اقطار عالم براى آنان فتح شد.
بنا بر این دو قول، آیه شریفه از پیشگویىهاى قرآن خواهد بود، چون خبر از امورى داده که هنوز در عالم تحقق نیافته، و حتى آن روز امیدش هم نمىرفت.
بعضى «۱۶» دیگر گفتهاند: این آیه مربوط به مهدى موعود (ع) است، که اخبار متواتر از ظهورش خبر داده، و فرموده که: زمین را پر از عدل و داد مى کند همان طور که پر از ظلم و جور شده باشد، و مراد از” الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ” رسول خدا (ص) و ائمه اهل بیت او (ع) است.
ولى آنچه از سیاق آیه شریفه به نظر مى رسد صرف نظر از مسامحههایى که چه بسا بعضى از مفسرین در تفسیر آیات قرآنى دارند، این است که بدون شک آیه شریفه درباره بعضى از افراد امت است نه همه امت و نه اشخاص معینى از امت، و این افراد عبارتند از کسانى که مصداق” الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ” بوده باشند، و آیه نص در این معنا است، و هیچ دلیلى نه در الفاظ آیه و نه از عقل که دلالت کند بر اینکه مقصود از آنان تنها صحابه رسول خدا، و یا خود رسول خدا (ص) و ائمه اهل بیت (ع) مى باشد نیست، و نیز هیچ دلیلى نیست بر اینکه مراد از” الذین” عموم امت بوده، و اگر وعده در آیه متوجه به طایفه مخصوصى از ایشان شده به خاطر صرف احترام از آنان یا عنایت بیشتر به آنان بوده باشد، زیرا همه این حرفها سخنانى خود ساخته و بى دلیل است.
و مراد از استخلاف آنان در زمین نظیر استخلاف نیاکان و امم گذشته این است که اجتماعى صالح از آنان تشکیل دهد، که زمین را ارث ببرند، آن طور که نیاکان و امم گذشته صاحبان قوت و شوکت ارث بردند، و این استخلاف قائم به مجتمع صالح ایشان است، نه به افراد معینى از ایشان، هم چنان که در امتهاى قبل از ایشان قائم به مجتمع بود.
و اما اینکه مراد از آن، خلافت الهى به معناى ولایت و سلطنت الهى، نظیر سلطنت داوود و سلیمان و یوسف (ع) بوده باشد، بسیار بعید است، چون از قرآن کریم بعید است که از انبیاء به عبارت” الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ” تعبیر فرماید، و این تعبیر به همین لفظ و یا به معناى آن در بیش از پنجاه مورد در قرآن کریم آمده، و در هیچ جا مقصود از آن انبیاى گذشته نبوده، با اینکه گفتگو درباره انبیاى گذشته در قرآن کریم بسیار آمده، بله در بعضى موارد به عبارت” رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ” یا” رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی” یا نظیر اینها با اضافه کلمه قبل به ضمیر راجع به رسول خدا (ص) آمده است.
و مراد از تمکین دین مرضى آنان در زمین- همان طور که گذشت- این است که دین پسندیده ایشان را پاى بر جا بدارد، به طورى که اختلافشان در اصول، و سهلانگارىهایشان در اجراى احکام، و عمل به فروع آن، دین آنان را متزلزل نسازد، و همواره اجتماعشان از لکه نفاق پاک باشد.
و مراد از تبدیل خوفشان به امنیت این است که امنیت و سلام بر مجتمع آنان سایه بیفکند، به طورى که نه از دشمنان داخلى بر دین و دنیاى خود بترسند، و نه از دشمنان خارجى، نه از دشمنى علنى، و نه پنهانى.
و اینکه بعضى «۱۷» از مفسرین گفته اند:” مراد تنها ترس از دشمنان خارجى است، هم چنان که همه ترس مسلمانان صدر اول از کفار و مشرکین بود، که مى خواستند نور خدا را خاموش ساخته و دعوت حقه دین را باطل سازند” حرف صحیحى نیست، و دلیلى بر گفتار خود ندارند، چون لفظ آیه مطلق است، و هیچ قرینهاى که مدعاى آنان را اثبات کند در آن
نیست، علاوه بر این آیه شریفه در مقام امتنان است، و این چه منتى است که خدا بر جامعه اى بگذارد که دشمن خارجى را بر آنان مسلط نکرده، در حالى که داخل آن جامعه را فساد احاطه کرده باشد، و از هر سو بلاهاى گوناگون آن جامعه را تهدید کند، نه امنیتى در جان خود داشته باشند، و نه در عرض و نه در مال، تنها قدرت حاکمه بر آن اجتماع حریت داشته، و طبقه ستمگر در رفاه و پیشرفت باشند؟.
و مرادش از اینکه فرمود:” خداى را عبادت مى کنند و چیزى را شریک او نمىگیرند” همان معنایى است که لفظ به طور حقیقت بر آن دلالت کند، و آن عبارت است از اینکه اخلاص در عبادت عمومیت پیدا کند و بنیان هر کرامتى غیر از کرامت تقوى منهدم گردد.
آنچه از همه مطالب بر آمد این شد که خداى سبحان به کسانى که ایمان آورده و عمل صالح انجام مىدهند، وعده مىدهد که به زودى جامعه اى برایشان تکوین مى کند که جامعه به تمام معنا صالح باشد، و از لکه ننگ کفر و نفاق و فسق پاک باشد، زمین را ارث برد و در عقاید افراد آن و اعمالشان جز دین حق، چیزى حاکم نباشد، ایمن زندگى کنند، ترسى از دشمن داخلى یا خارجى نداشته باشند، از کید نیرنگ بازان، و ظلم ستمگران و زورگویى زورگویان آزاد باشند.
[توضیح اینکه وعده استخلاف در آیه، جز با اجتماعى که با ظهور مهدى (علیه السلام) بر پا مى شود با هیچ مجتمعى قابل انطباق نیست]
و این مجتمع طیب و طاهر با صفاتى که از فضیلت و قداست دارد هرگز تا کنون در دنیا منعقد نشده، و دنیا از روزى که پیامبر (ص) مبعوث به رسالت گشته تا کنون، چنین جامعهاى به خود ندیده، ناگزیر اگر مصداقى پیدا کند، در روزگار مهدى (ع) خواهد بود، چون اخبار متواترى که از رسول خدا (ص) و ائمه اهل بیت (ع) در خصوصیات آن جناب وارد شده از انعقاد چنین جامعهاى خبر مىدهد، البته این در صورتى است که روى سخن در آیه را متوجه مجتمع صالح بدانیم، نه تنها حضرت مهدى (ع).
خواهید گفت: طبق این نظریه چه معنا دارد که روى سخن را در زمان نزول آیه به” الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ” کند در حالى که مهدى (ع) آن روز نبود، (نه خودش بود و نه یکى از اهل زمانش).
در پاسخ مىگوییم: این سؤال ناشى از این است که پرسش کننده میان خطابهاى فردى با خطابهاى اجتماعى خلط کرده، چون خطاب دو جور ممکن است متوجه اشخاص شود، یکى اینکه اشخاصى را مورد خطابى قرار دهند، بدین جهت که خصوصیات خود آنان مورد نظر است، دیگر اینکه همان اشخاص را مورد خطاب قرار بدهند، اما نه از این جهت که شخص خود آنان مورد نظر باشد، بلکه از این جهت که جمعیتى هستند داراى صفاتى معین، در صورت اول خطاب از مخاطبین به غیر مخاطبین متوجه نمى شود. و شامل آنها نمى گردد، نه وعده اش و نه وعیدش و نه هیچ چیز دیگرش، و در قسم دوم اصلا اشخاص دخالتى ندارند، خطاب متوجه دارندگان صفات کذایى است، که در این صورت به دیگران نیز متوجه مىشود.
در آیه شریفه خطاب از قبیل خطابهاى دوم است، که بیانش گذشت و اغلب خطابهاى قرآنى که یا مؤمنین را مخاطب کرده، و یا کفار را از این قبیل است، و همچنین خطابهایى که متضمن بدگویى از اهل کتاب و مخصوصا یهود است، از این قبیل است، به مخاطبین بدگویى مىکند به اینکه نیاکان و اجداد چند پشت قبل ایشان چنین و چنان کردند، و همچنین خطابهاى متوجه به مشرکین که شما بودید که چنین و چنان کردید، به اینکه اسلاف آنان بودند، نه خود آنان، پس معلوم مى شود که روى سخن با دارندگان فلان صفات زشت است.
و مخصوصا از این قبیل است وعده اى که به یهود داده و فرموده:” فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَهِ لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُمْ” «۱۸» که وعده داده شدگان تا زمان تحقق آن وعده و پیشگویى زنده نماندند، و در عین حال روى سخن با یهود عصر نزول است، که شما چنین و چنان مى شوید.
و نظیر آن وعده در گفتار ذى القرنین است، که بنا به حکایت قرآن کریم گفت:
” فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا” «۱۹».
و نیز وعدهاى که به مردم داده که قیامت قیام مى کند و بساط حیات دنیوى به وسیله نفخه صور بر چیده مىشود، چنان که فرمود:” ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتِیکُمْ إِلَّا بَغْتَهً” «۲۰» که مؤمنین صالح را به عنوان اینکه مؤمن و صالحند وعدهاى داده، که اشخاص حاضر در زمان نزول آن را ندیدند و مردند، ولى همین که در آخرین روز از روزگار دنیا افرادى صالح و مؤمن شاهد نفخه صور مىشوند، مجوز این شده که این وعده را به همه صالحان مؤمن در همه اعصار، و مخصوصا افراد حاضر در زمان نزول بدهد. پس حق مطلب این است که اگر واقعا بخواهیم حق معناى آیه را به آن بدهیم (و همه تعصبات را کنار بگذاریم) آیه شریفه جز با اجتماعى که به وسیله ظهور مهدى (ع) به زودى منعقد مىشود قابل انطباق با هیچ مجتمعى نیست.
و اما اگر پاى مسامحه و سهل انگارى در تفسیر مفردات و جملات آن راه دهیم، آن وقت ممکن است بگوییم مراد از استخلاف” الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ” استخلاف همه امت است، (نه همان طور که گفتیم دستهاى مخصوص)، آن وقت در جواب اینکه همه امت مصداق” الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ” نیستند، بگوییم این از باب تغلیب است، که از آن باب به شمس و قمر مىگوییم: شمسین، (دو آفتاب) یا قمرین (دو ماه) و یا پاسخى نظیر آن بدهیم.
و مراد از تمکین دینشان، آن دین که برایشان پسندیده، این بگیریم که آنان را در دنیا معروف به امت اسلام مى کند، و دین اسلام را دین ایشان مىداند، هر چند که هفتاد و سه فرقه شوند، و هر فرقه اى فرق دیگر را کافر بداند، و بعضى خون بعضى دیگر را مباح بشمارد، و عرض و مال او را حلال بداند.
و مراد از تبدیل خوف ایشان به امنیت، و اینکه خدا را بپرستند و چیزى را شریک او نگیرند این باشد که خدا اسلام را عزت و شوکت دهد، و بر معظم معموره زمین گسترده کند، در معظم معموره زمین آزادانه نماز و روزه و حج انجام شود، هر چند که از میان خود آنان امنیت رخت بر بسته باشد، و حق و حقیقت با سکنه آنها خدا حافظى کرده باشد.
که در این صورت موعود به این وعده امت، و مراد از استخلاف، ایشان عزت و شوکتى است که بعد از هجرت رسول خدا (ص) و بعد از رحلت آن جناب نصیب مسلمین شد، ولى اگر معنا این باشد باز وجهى نیست که تنها شامل زمان خلفاى راشدین باشد، بلکه بعد از آنان را نیز تا زمان انحطاط خلافت اسلامى شامل مىشود.
خوب، این وجهى است که مى توان براى آیه تصور کرد، و اما تطبیق آیه با دوره خلفاى راشدین و یا سه نفر اول و یا تنها دوره على (ع) هیچ وجهى ندارد.
پی نوشت:
(۱) مى خواهم در زمین خلیفهاى قرار دهم. سوره بقره، آیه ۳۰٫
(۲) ما تو را خلیفهاى در زمین قرار دادیم. سوره ص، آیه ۲۶٫
(۳) سوره نمل، آیه ۱۶٫
(۴) زمین از آن خدا است، به هر کس از بندگانش بخواهد آن را ارث مىدهد، و سر انجام از آن پرهیزگاران است. سوره اعراف، آیه ۱۲۸٫
(۵) زمین را بندگان صالح من ارث مىبرند. سوره انبیاء، آیه ۱۰۵٫
(۶) کسانى که کافر شدند به رسولان خود گفتند: به طور مسلم شما را از سر زمین خود بیرون مىکنیم، مگر آنکه به کیش ما برگردید، پس پروردگارشان به ایشان وحى فرستاد که به طور قطع ستمکاران را هلاک خواهیم کرد، و بعد از ایشان شما را در زمین سکونت خواهیم داد، این روش ما است نسبت به کسى که از مقام من بترسد، و از عذاب من بهراسد. سوره ابراهیم، آیه ۱۴٫
(۷) روح المعانى، ج ۱۸، ص ۲۰۳٫
(۸) اراده کردیم بر کسانى که در زمین به دست کفار ضعیف شدند، منت نهیم، و ایشان را پیشوایان و وارثان نموده، و در زمین مکنت دهیم. سوره قصص، آیات ۵ و ۶٫
(۹) چنان که شما را خلیفه بعد از قوم نوح قرار داد. سوره اعراف، آیه ۶۹٫
(۱۰) چنان که شما را خلفاى بعد از قوم عاد قرار داد. سوره اعراف، آیه ۷۴٫
(۱۱) خدا کسى است که شما را خلیفههاى زمین قرار داد. سوره انعام، آیه ۱۶۵٫
(۱۲) او کسى است که شما را خلیفههاى زمین قرار داد پس هر کس کفر بورزد کفرش علیه خود او است. سوره فاطر، آیه ۳۹٫
(۱۳) در این دین اختلاف نکردند مگر بعد از آنکه معجزات و بیناتى بر صحت و حقانیت آنچه به سویشان آمد قائم شد. و این به خاطر ستمگرى و سر پیچى از دین بود. سوره بقره، آیه ۲۱۳٫ […..]
(۱۴) تفسیر کشاف، ج ۳، ص ۲۵۲٫
(۱۵و ۱۶) مجمع البیان، ج ۷، ص ۱۵۲٫
(۱۷) کشاف، ج ۳، ص ۲۵۱٫
(۱۸) سوره اسراء، آیه ۷٫
(۱۹) پس چون وعده پروردگارم برسد، خدا آن را ویران مىکند، و وعده پروردگار من حق است.
سوره کهف، آیه ۹۸٫
(۲۰) قیامت چه سنگین است در آسمانها و زمین، و به سر وقت شما نمىآید مگر ناگهانى. سوره اعراف، آیه ۱۸۷٫
گردآورنده:طیبه فدوی
منبع اصلی: ترجمه المیزان، ج۱۵، ص: ۲۰۸(نرم افزار جامع التفاسیر)
تفسیر احسن الحدیث :
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ
این آیه یک وعده بسیار عالى به اهل ایمان مىدهد و آن اینکه خداوند اهل ایمان را جانشین بدکاران و طاغوتها خواهد کرد نظیر: وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ انبیاء/ ۱۰۵٫
اگر گویى: در هر قوم مؤمن که وارث قوم طاغوت باشند، عدهاى بدکار و غیر مؤمن نیز خواهند بود در اینصورت آنها نیز خلیفه و وارث قوم طاغوت هستند پس چرا خدا خلافت را فقط به الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ منحصر فرموده است؟
گوئیم: در حقیقت مؤمنان وارث و خلیفه هستند نه بى تفاوتها و نه غیر مؤمنان، بلکه آنها طفیلى مؤمنان مىباشند، مثلا در این انقلاب اسلامى ایران که حزب اللَّه جانشین خاندان کثیف پهلوى و طاغوتیان گردید، جانشین واقعى حزب اللَّه و اهل ایمان و عملند بىتفاوتها و ضد انقلابى هاى بى سر و صدا، جانشین نیستند بلکه طفیلى حزب اللَّه مى باشند، در هر قومى، گروهى بى تفاوت وجود خواهد داشت.
اگر گویى: این آیه در زمان رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و در صدر اول اسلام تحقق پیدا کرد؟ گوئیم: آرى، رژیم شرک رفت اهل توحید و اهل اسلام جانشین
آنها شدند، اما بعد از آن حضرت به تدریج مسلمانان مصداق وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ که در ذیل آیه خواهد آمد، شدند تا مسئله جانشین مشرکان بودن از بین رفت و حکومت اسلامى به سقوط کشیده شد.
کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ.
مانند حکومت موسى، یوشع، داود و سلیمان و امثال آنها. درست است که عدهاى غیر مؤمن و بى تفاوت در آن حکومتها بودند ولى چنان که گفتیم آنها طفیلى بودند و در سایه اهل ایمان زندگى مىکردند جانشین واقعى حزب اللَّه آن زمان بود که در رکاب طالوت مىگفتند: کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ بقره/ ۲۴۹٫
وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً.
این قسمت از آیه بیان استخلاف و جانشین بودن در جاى مشرکان و طاغوتیان است یعنى: خدا جامعه را به دست آنها مى دهد، دینشان را به نفع آنها در جامعه پیاده کرده و ثابت و مورد عمل قرار مىدهد، خوفى که از مشرکان و طاغوتیان داشتند به ایمنى مبدل مىشود، آنها بىآنکه به خدا شرک بیاورند، خدا را بندگى کرده و در سایه توحید زندگى را آغاز مىکنند.
چنان که همه اینها در وقت نوشتن این تفسیر (۱۴۰۳) هجرى بوقوع پیوسته است.
وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ.
یعنى بقاء جانشین بسته به ادامه ایمان و عمل است ولى اگر بعد از خلیفه شدن کفران و ناسپاسى کنند و ایمان و عمل صالح را رها کنند آنها فاسق و از زى عبودیت و لیاقت خلافت خارج شدگانند و قهرا خلافت و حکومت دین از دستشان خواهد رفت. «۱»
این یک واقعیت است: إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ رعد/ ۱۱ تا ایمان و عمل و دفاع از حق را دارند جانشین طاغوتیان خواهند بود و چون لیاقت و آمادگى را از دست دادند، خلافت هم از دستشان گرفته خواهد شد، چنان که بعد از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله چنان شد، معاویه ها، یزیدها روى کار آمدند علىها حسینها (علیهم السّلام) شهید گردیدند، حکومت اسلام به سقوط گرائید.
ناگفته نماند در المیزان فرموده، اگر واقعیت معناى آیه را در نظر بگیریم منطبق نمى شود مگر به جامعه اى که در زمان مهدى موعود علیه السّلام تشکیل خواهد گردید.
در مجمع البیان بعد از نقل اقوال فرموده: از اهل بیت علیهم السّلام روایت شده: که آیه درباره مهدى موعود از آل محمّد صلّى اللَّه علیه و آله است، عیاشى با سند خود از على بن الحسین علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت آیه را خواند و فرمود: به خدا قسم آنها شیعیان ما اهل بیت هستند خداوند، این حکومت را به دست مردى از ما که مهدى این امت است به آنها خواهد داد و او همانست که رسول خدا درباره او فرموده:
«لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول اللَّه ذلک الیوم حتى یلى رجل من عترتى اسمه اسمى یملأ الارض عدلا و قسطا کما ملئت ظلما و جورا»
نظیر این روایت از امام باقر و امام صادق علیهما السّلام نیز نقل شده است «۲».
مؤلف گوید: درست است که مصداق اتم این آیه در زمان آن حضرت خواهد بود ولى مانعى ندارد که پیش از آن حضرت نیز چنین حکومت توحیدى به وجود آید.
چنان که حکومت جمهورى اسلامى ایران در حال حاضر مصداق این آیه است.
پی نوشت:
(۱) «کفر» ظاهرا بمعنى کفران است.
(۲) و نیز در مجمع البیان از رسول خدا ص نقل شده.
«قال رویت لى الارض فاریت مشارقها و مغاربها و سیبلغ ملک امتى ما زوى لى منها».
گردآورنده:طیبه فدوی
منبع اصلی:
تفسیر أحسن الحدیث، ج۷، ص: ۲۴۲(نرم افزار جامع التفاسیر)
تفسیر آسان :
آیه ۵۵
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ- إلى آخره:
گرچه خداى علیم از حقیقت کلام خود آگاه است. ولى چون احدى جز پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و سلّم این شایستگى را نداشت و ندارد که آیات قرآن بر او نازل شود، و مورد خطاب کلمه (مِنْکُمْ) قرار گیرد لذا شاید بتوان گفت:
این آیه شریفه دنباله و متمم آیه قبل باشد، و مضمون سبب نزول که از نظرمان گذشت نیز این تصور را تأیید مى کند. پس: بر پایه این تصور- اگر قابل خدشه نباشد- معنى آیه چنین مى شود:
پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به اصحاب خود فرمود: از این مسلح بودنها و ناامنىها چندان ناراحت و نگران نباشید! زیرا خداى سبحان به من وعده داده و سوگند یاد کرده و فرموده: آن افرادى از شما که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند حتما و قطعا آنان را خلیفه زمین و فرمانروا خواهد کرد. همانگونه که مؤمنان و نیکوکاران قبل از ایشان را خلیفه و حکمفرماى زمین قرار داد. و نیز سوگند یاد کرده: آن دین و آئینى را که براى آنان مرضى و پسندیده دانسته براى ایشان قدرت و تمکین خواهد داد، تا بر جهانیان حکومت و داورى نمایند (وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی- ارْتَضى لَهُمْ) و نیز خداى من قسم یاد نموده: آن خوف و بیمى را که مؤمنان از دشمنان دارند به امنیت و آرامش، تبدیل نماید، به نحوى که از احدى جز ذات مقدس پروردگار، خوف نداشته باشند (وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً) «۱»
اینگونه مؤمنان در یک چنین زمان به نحوى مرا عبادت مى کنند که هیچ کسى و هیچ چیزى را در عبادت، شریک من قرار نخواهند داد:
(یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً) و افرادى که بعد از فرا رسیدن یک چنین دولت و دین و آئینى در یک چنین زمانى کافر شوند ایشانند که فاسق و از پذیرفتن حق و حقیقت بیزار خواهند بود (وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ).
مفسران شیعه و سنى در باره اینکه منظور از کلمه (فی الأرض) چه سرزمینى است دو قول دارند: یکى اینکه مقصود: سرزمین مکه معظمه باشد.
و دیگر اینکه منظور: کلیه سرزمینهاى عرب و عجم باشد. گرچه خدا مىداند. اما آنچه مؤلف درک مىکند این است که قول اول چندان با ظاهر این آیه سازش و مناسبتى ندارد. چرا؟ زیرا هنگامى که خداى سبحان بعد از چندى که فتح و پیروزى را نصیب پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و مسلمین نمود نه تنها سرزمین مکه در اختیار مسلمین بود. بلکه همانگونه که تاریخ مىگوید کلیه سرزمین جزیره العرب در اختیار اسلام و مسلمین قرار گرفت. و پس از رحلت قائد عظیم الشأن اسلام صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بود که خدا به اسلام و مسلمین، پیروزى بیشترى عطا کرد، و هم اکنون همه مى دانیم که چه سرزمین هائى تحت خلافت و حکومت مسلمین قرار دارند.
پس: با توجه به آنچه گفته شد قول دوم یعنى اینکه منظور از کلمه (فِی الْأَرْضِ) کلیه سرزمینهاى عرب و عجم باشد با ظاهر آیه مورد بحث کاملا موافق و سازگارتر است. و هیچ مانع عقلى و نقلى ندارد. و این را هم مى دانیم که واژه (عجم) فقط به فارسى زبانان اختصاص ندارد. بلکه هر کسى که عرب نباشد عجم خواهد بود. اعم از فارس، ترک، یهودى، مسیحى و …
اضافه بر آنچه در بالا خواندیم چون دلیل و قرینه قطعى نداریم که منظور از کلمه (فِی الْأَرْضِ) فقط سرزمین مکه، یا سرزمین مخصوص و محدود دیگرى باشد پس شاید بتوان گفت: الف و لام کلمه (الْأَرْضِ) الف و لام استغراق و مقصود از کلمه (فِی الْأَرْضِ) کلیه زمین این جهان است که سرزمین مکه هم یکى از آنها مىباشد. یعنى روزى خواهد آمد که خلافت و حکومت همه زمین در اختیار مؤمنان صالح و نیکوکار، قرار خواهد گرفت. بازهم با توجه به آنچه گفته شد چون اولا حکومت همه زمین در اختیار مؤمنان نیکوکار قرار نگرفته. و ثانیا وعده خداوند که در این آیه فرموده: خلافت و حکومت زمین در آینده در اختیار مؤمنان خواهد بود تخلفپذیر نیست پس شکى نیست که قطعا این مژده مبارک در آینده نه چندان دور لباس عمل خواهد پوشید. جالب اینکه کلمات (لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ و لَیُمَکِّنَنَّ و لَیُبَدِّلَنَّهُمْ) همه مضارع و حکایت از زمان آینده مى کنند.
و آن زمان آینده: زمان ظهور و خروج حضرت مهدى موعود و قائم آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم خواهد بود. و از جمله گواهانى که این معنى را تأیید، بلکه قطعى مىکند اخبار و احادیث فراوانى است که از طرق اهل تسنن و شیعه در باره ظهور آن مصلح اعظم جهان و منتقم حقیقى وارد شده است.
دین و آئین پسندیدهاى که خدا براى مؤمنان خواسته است:
در اینجا این سؤال مطرح مى شود: این دینى که این آیه مى فرماید (دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ) کدام دین و آئین است؟ پاسخ این است که منظور از این دین مقدس و مبارک دین مبین اسلام مىباشد. از جمله گواهان بر این معنى قسمتى از آیه ۳ سوره: مائده است که به مسلمین- مى فرماید:
وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً.
یعنى خدا مى فرماید: من راضى شدم که اسلام، دین و آئین شما باشد.
آرى همین دین اسلامى که هر کس دینى غیر آنرا برگزیند از او قبول نمىشود، و در آخرت از افراد زیانکار خواهد بود. همانگونه که قرآن مجید در سوره: آل عمران، آیه ۸۵ راجع به این موضوع میفرماید:
وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَهِ مِنَ الْخاسِرِینَ.
یعنى هر کسى دین و آئینى را غیر از دین و آئین اسلام برگزیند هرگز از او قبول نخواهد شد، و در آخرت هم از زیان کاران خواهد بود- مؤلف.
این وعده الهى از آن کیست!؟:
در آیه قبل خواندیم خدا وعده حکومت روى زمین و تمکین دین و آئین و امنیت کامل را به گروهى که ایمان دارند و اعمالشان صالح است داده است.
اما در اینکه منظور از این گروه از نظر مصداقى چه اشخاصى است باز در میان مفسران گفتگو است. بعضى آنرا مخصوص صحابه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم دانسته اند که با پیروزى اسلام در عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم صاحب حکومت در زمین شدند (البته منظور از- ارض- تمام روى زمین نیست. بلکه مفهومى است که بر جزء و کل صدق مى کند) بعضى دیگر اشاره به حکومت خلفاى چهارگانه نخستین. و بعضى مفهوم آنرا چنان وسیع دانسته اند که این وعده را شامل تمام مسلمانانى که داراى این صفتند مى دانند.
و گروهى آنرا اشاره به حکومت مهدى علیه السّلام مىدانند که شرق و غرب جهان در زیر لواى حکومتش قرار مى گیرد، و آئین حق در همه جا نفوذ مى کند، و نا امنى و خوف و جنگ از صفحه زمین برچیده مى شود. و عبادت خالى از شرک براى جهانیان تحقق مىیابد. بدون شک آیه شامل مسلمانان نخستین مى شود، و بدون شک حکومت مهدى علیه السّلام که طبق عقیده عموم مسلمانان اعم از شیعه و اهل تسنن، سراسر روى زمین را پر از عدل و داد مى کند، بعد از آنکه ظلم و جور همه را فرا گرفته باشد مصداق کامل
این آیه است. ولى با این حال، مانع از عمومیت و گستردگى مفهوم آیه نخواهد بود. نتیجه اینکه در هر عصر و زمان پایه هاى ایمان و عمل صالح در میان مسلمانان مستحکم شود. آنها صاحب حکومتى ریشه دار و پر نفوذ خواهند شد.
و اینکه بعضى مى گویند: کلمه (ارض) مطلق است و تمام روى زمین را شامل مىشود، و این منحصرا مربوط به حکومت مهدى ارواحنا له الفداء است با جمله (کَمَا اسْتَخْلَفَ …) سازگار نیست. زیرا خلافت و حکومت پیشینیان مسلما در تمام زمین نبود «۲» به علاوه شأن نزول آیه نیز نشان مى دهد که حد اقل نمونه اى از این حکومت در عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم براى مسلمانان (هر چند در اواخر عمر آن حضرت) حاصل شده است. ولى باز تکرار مى کنیم که محصول تمام زحمات پیامبران، و تبلیغات مستمر و پى گیرى آنها، و نمونه اتم حاکمیت توحید، و امنیت کامل و عبادت خالى از شرک در زمانى تحقق مى یابد که مهدى آن سلاله انبیاء و فرزند پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ظاهر شود. او همان کسى است که همه مسلمانان این حدیث را در باره او از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نقل کرده اند:
لو لم یبق من الدنیا الا یوم لطول اللّه ذلک الیوم حتى یلى رجل من عترتى، اسمه اسمى، یملأ الارض عدلا و قسطا، کما ملئت ظلما و جورا.
یعنى اگر از عمر دنیا جز یک روز باقى نماند خداوند آنروز را آنقدر طولانى مى کند تا مردى از دودمان من که نامش نام من است بر زمین حاکم شود، و صفحه زمین را پر از عدل و داد کند، آنگونه که از ظلم و جور پر شده باشد- جالب اینکه مرحوم طبرسى در ذیل آیه مىگوید: از اهل بیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم این حدیث نقل شده است:
انها فی المهدی من آل محمد.
یعنى این آیه در باره مهدى آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مىباشد. در تفسیر (روح- المعانى) و بسیارى از تفاسیر شیعه از امام سجاد علیه السّلام چنین نقل شده است که در تفسیر آیه فرمود:
هم و اللّه شیعتنا اهل البیت، یفعل اللّه ذلک بهم على یدى رجل منا، و هو مهدى هذه الامه، یملأ الارض عدلا و قسطا، کما ملئت ظلما و جورا. و هو الذى قال رسول اللّه (ص) لو لم یبق من- الدنیا إلا یوم …
یعنى به خدا سوگند که آنها شیعیان ما هستند. خداوند این کار را براى آنها به دست مردى از ما انجام مىدهد که (مهدى) این امت است.
زمین را پر از عدل و داد مىکند، اینگونه که از ظلم و جور پر شده باشد.
و هم او است که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم در حق وى فرموده: اگر از عمر دنیا جز یک روز باقى نماند … نمونه.
پی نوشت:
(۱) لام کلمه (لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ) و (لَیُمَکِّنَنَّ) و (لَیُبَدِّلَنَّهُمْ) جواب سوگند محذوف است. به اینصورت (وعدهم اللّه و أقسم لیستخلفنهم …) مؤلف- روح.
(۲) در تشبیه لازم نیست که طرفین (مشبه و مشبه به) از جمیع جهات شبیه به یکدیگر باشند. بلکه حتى اگر از یک جهت هم به یکدیگر شباهت داشته باشند کافى است. و لذا این آیه که به پیامبر خدا مىگوید: (قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ) یعنى بگو: من هم بشرى هستم مثل شما- پیامبر خدا را از جمیع جهات شبیه به مردم معمولى نمىداند، بلکه آنحضرت از جهاتى با دیگران فرق داشت. پس: لازم نیست که خلافت و حکومت مهدى علیه السلام از جمیع جهات، شبیه به حکومت پیشینیان باشد- مؤلف. […..]
گردآورنده:طیبه فدوی
منبع اصلی: تفسیر آسان، ج۱۴، ص: ۱۳۵(نرم افزار جامع التفاسیر)
تفسیر شریف لاهیجی :
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وعده داده خداى تعالى آنان را که ایمان آوردهاند از شما وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ و کردند اعمال پسندیده نیکو و قسم یاد کرده که لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ
هر آینه خلیفه گرداند آنها را فِی الْأَرْضِ در همه روى زمین وصیت و خلافت ایشان را بهمه اطراف عالم رساند کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ چنانچه خلیفه گردانید آنان را که بودند پیش از ایشان وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ و هر آینه متمکن و غالب گرداند براى آنها دین ایشان را که برگزید براى ایشان بر همه ادیان وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ و هر آینه بدل دهد ایشان را مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ از پس ترس و بیم ایشان أَمْناً ایمنى را. و بعد ازین حق تعالى در مقام مدح مؤمنین نیکوکار میفرماید که یَعْبُدُونَنِی عبادت میکنند ایشان مرا لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً در حالتى که شریک نمیگردانند بمن چیزى را وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ و هر که مرتد شود بعد از این وعده و قبول خلافت آنها نکند فَأُولئِکَ پس آن گروه مرتدین هُمُ الْفاسِقُونَ ایشانند کاملان در فسق و در تجاوز از حدود الهى پوشیده نماند که از ائمه دین و دنیا علیهم التحیه و الثنا مرویست که آیت وافى هدایت وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا تا آخر در شأن قایم آل محمد صلوات اللَّه علیه نازل شده بلکه اجماع اهل بیت علیهم السلام برین واقع شده و اجماع اهل بیت حجت قاطع و برهان ساطع است چنانچه حضرت رسالت پناه صلى اللَّه علیه و آله فرموده
«انى تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا کتاب اللَّه و عترتى»
و ایضا مراد از ارض و متبادر از آن مطلق ارضست و بغیر از قائم آل محمد صلوات اللَّه علیه و اله احدى متحمل اعباء خلافت همه روى زمین نگردیده و نخواهد گردید محمد بن مسعود عیاشى رحمه اللَّه تعالى باسناد خود از حضرت زین العابدین علیه السّلام روایت کرده که چون آن حضرت این آیه کریمه را قرائت کردند فرمودند که:
«هم و اللَّه شیعتنا اهل البیت یفعل ذلک بهم على یدى رجل منا و هو مهدى هذه الامه و هو الذى قال رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله لو لم یبق من الدنیا الا یوم لطول اللَّه ذلک الیوم حتى یلى رجل من عترتى اسمه اسمى و کنیته کنیتی یملأ الارض عدلا و قسطا کما ملئت جورا و ظلما»
و بهمین مضمون از حضرت صادقین علیهما السلام نیز روایت کردهاند بنا برین مراد از «منکم» در «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ» شیعیان اهل بیت خواهند بود چنانچه حضرت زین العباد علیه السّلام فرموده که
«هم و اللَّه شیعتنا اهل البیت»
و مراد از «الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» اهل بیت علیهم السلام اند بنا بر این کلمه من در منکم تبعیضیه است نه بیانى به این معنى که وعده داد خداى تعالى وعده مؤکد بقسم مؤمنین نیکوکار از شما را اى شیعیان و پیروان اهل بیت که آن مؤمنین اهل بیت نبوت و رسالتند به این قسم وعده داد که خلیفه روى زمین گرداند آنها را چنانچه قبل از ایشان اوصیاء انبیاء سابق را خلیفه گردانیده بود و دین حق آنها را بر جمیع ادیان غالب گرداند و خوف و هراس را مبدل با من و ایمنى سازد و حجاب تقیه را از میان بردارد و چون اینچنین خلافت کامله که خوف و هراس اصلا نباشد در حق قایم آل محمد بوقوع خواهد آمد چنانچه امام علیه السّلام فرمود که
«یفعل ذلک بهم على یدى رجل منا و هو مهدى هذه الامه»
و در واقع و نفس الامر خلافت آن جناب همان خلافت جمیع ائمه هدى است لهذا خلافت آن حضرت را تعبیر کرد بخلافت ائمه هدى علیه و علیهم السلام و فرمود «لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ» و آنچه در اصول کافى از عبد اللَّه بن سنان نقل کرده که من از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم که مراد از «الذین آمنوا» در آیه وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ کدام جماعتند؟ حضرت در جواب من فرمود:
هم الأئمه
مراد همان خواهد بود که ما بتوفیق اللَّه تعالى الکریم ذکر کردیم زیرا که خلافتى که متضمن تبدیل خوف با من باشد جز در زمان مهدى هادى قایم آل محمد صلوات اللَّه علیه و آله بوقوع نخواهد آمد اما چون خلافت ائمه ظاهر نیست بنا بر این حضرت صادق علیه السّلام فرمود
هم الأئمه
و غبار منافات نیز میان اینحدیث و حدیث سابق مرتفع است. و بر اذکیا پوشیده نخواهد بود که بنا بر اجماع و تبادر که سمت گزارش یافت منهدمست بنیان قول عامه که گفتهاند این آیه در شأن اصحاب پیغمبر نازل شده و دلالت دارد بر صحت خلافت خلفاء ثلاثه بلکه بنا بر آن نادرستى خلافت آنها اظهر من الشمس و ابین من الامس خواهد بود.
گردآورنده:طیبه فدوی
منبع اصلی: تفسیر شریف لاهیجی، ج۳، ص: ۳۰۵(نرم افزار جامع التفاسیر)
تفسیر نمونه :
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ (۵۵)
ترجمه:
۵۵- خداوند به کسانى که از شما ایمان آوردهاند و اعمال صالح انجام داده اند وعده مى دهد که آنها را قطعا خلیفه روى زمین خواهد کرد، همانگونه که پیشینیان را خلافت روى زمین بخشید. و دین و آئینى را که براى آنها پسندیده پا بر جا و ریشهدار خواهد ساخت و خوف و ترس آنها را به امنیت و آرامش مبدل مىکند، آن چنان که تنها مرا مىپرستند و چیزى را براى من شریک نخواهند ساخت. و کسانى که بعد از آن کافر شوند فاسقند.
شان نزول:
بسیارى از مفسران از جمله” سیوطى” در” اسباب النزول” و” طبرسى” در” مجمع البیان” و سید قطب در” فى ظلال” و” قرطبى” در تفسیر خود (با تفاوت مختصرى) در شان نزول این آیه چنین نقل کردهاند:” هنگامى که پیامبر ص و مسلمانان به مدینه هجرت کردند و انصار با آغوش باز آنها را پذیرا گشتند، تمامى عرب بر ضد آنها قیام کردند و آن چنان بود که آنها ناچار بودند اسلحه را تفسیر نمونه، ج۱۴، ص: ۵۲۷
از خود دور نکنند، شب را با سلاح بخوابند و صبح با سلاح بر خیزند (و حالت آماده باش دائم داشته باشند) ادامه این حالت بر مسلمانان سخت آمد، بعضى این مطلب را آشکارا گفتند که تا کى این حال ادامه خواهد یافت؟ آیا زمانى فرا خواهد رسید که ما با خیال آسوده، شب استراحت کنیم و اطمینان و آرامش بر ما حکم فرما گردد، و جز از خدا از هیچکس نترسیم؟ آیه فوق نازل شد و به آنها بشارت داد که آرى چنین زمانى فرا خواهد رسید” «۱».
تفسیر: حکومت جهانى مستضعفان
از آنجا که در آیات گذشته، سخن از اطاعت و تسلیم در برابر فرمان خدا و پیامبر ص بود، آیه مورد بحث همین موضوع را ادامه داده و نتیجه این اطاعت را که همان حکومت جهانى است بیان مى کند، و به صورت مؤکد مى گوید:
” خداوند به کسانى که از شما ایمان آوردهاند و اعمال صالح انجام دادهاند وعده مى دهد که آنها را قطعا خلیفه روى زمین خواهد کرد، همانگونه که پیشینیان را خلافت روى زمین بخشید” (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
” و دین و آئینى را که براى آنها پسندیده، به طور ریشهدار و پا بر جا در صفحه زمین مستقر سازد” (وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ).
” و خوف و ترس آنها را، به امنیت و آرامش مبدل خواهد کرد” (وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً).
” و آن چنان مى شود که تنها مرا مى پرستند و چیزى را شریک من قرار
نخواهند داد” (یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً).
مسلم است بعد از این سیطره حکومت توحید و استقرار آئین الهى و از میان رفتن هر گونه اضطراب و ناامنى و هر گونه شرک” کسانى که بعد از آن کافر شوند فاسقان واقعى آنها هستند” (وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ).
به هر حال از مجموع آیه چنین بر مىآید که خداوند به گروهى از مسلمانان که داراى این دو صفت هستند” ایمان” و” عمل صالح” سه نوید داده است:
۱- استخلاف و حکومت روى زمین.
۲- نشر آئین حق به طور اساسى و ریشهدار در همه جا (که از کلمه” تمکین” استفاده مىشود).
۳- از میان رفتن تمام اسباب خوف و ترس و وحشت و ناامنى.
و نتیجه این امور آن خواهد شد که با نهایت آزادى خدا را بپرستند و فرمانهاى او را گردن نهند و هیچ شریک و شبیهى براى او قائل نشوند و توحید خالص را در همه جا بگسترانند.
البته در نکتههایى که ذیلا بیان خواهیم کرد روشن مىشود که این وعده الهى کى تحقق یافته و یا کى تحقق خواهد یافت؟!
نکته ها:
۱- تفسیر جمله” کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ”.
در اینکه این جمله اشاره به چه اشخاصى است که قبل از مسلمانان داراى خلافت روى زمین شدند؟ در میان مفسران گفتگو است:
بعضى آن را اشاره به آدم و داود و سلیمان دانستهاند چرا که قرآن در آیه ۳۰ سوره بقره درباره” آدم” مى فرماید: إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً:” من در زمین مى خواهم خلیفه اى قرار دهم”. و در آیه ۲۶ سوره ص در باره” داود” مى فرماید: یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ:” اى داود ما تو را خلیفه در روى زمین قرار دادیم”.
و از آنجا که” سلیمان” به مقتضاى آیه ۱۶ سوره نمل وارث حکومت داود بود، خلیفه در روى زمین شد.
اما بعضى دیگر مانند مفسر عالیقدر” علامه طباطبائى” در” المیزان” این معنى را بعید شمرده است، زیرا تعبیر الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ را متناسب انبیاء ندانسته، چرا که در قرآن این تعبیر در مورد پیامبران به کار نرفته است، لذا آن را اشاره به امتهاى پیشین که داراى ایمان و عمل صالح بودند و حکومت در روى زمین پیدا کردند مىداند.
اما جمعى دیگر معتقدند که این آیه اشاره به” بنى اسرائیل” است، زیرا آنها با ظهور موسى ع و در هم شکسته شدن قدرت فرعون و فرعونیان مالک حکومت روى زمین شدند، چنان که قرآن در آیه ۱۲۷ سوره اعراف مى فرماید: وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتِی بارَکْنا فِیها:” ما آن جمعیت مستضعف (مؤمنان بنى اسرائیل) را وارث مشارق و مغارب زمینى را که پر برکت کردیم قرار دادیم”.
و نیز درباره همانها مى فرماید: وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ:” ما اراده کردهایم که قوم مستضعف (مؤمنان بنى اسرائیل) را در روى زمین تمکین دهیم” (و صاحب نفوذ و مسلط سازیم).
درست است که در میان بنى اسرائیل حتى در عصر موسى ع افراد ناباب و فاسق و حتى احیانا کافرى بودند، ولى به هر حال حکومت بدست مؤمنان صالح بود (بنا بر این ایرادى که بعضى از مفسران به این تفسیر کردهاند با این بیان دفع مىشود) تفسیر سوم نزدیکتر به نظر مى رسد.
۲- این وعده الهى از آن کیست؟
در آیه خواندیم خدا وعده حکومت روى زمین و تمکین دین و آئین و امنیت کامل را به گروهى که ایمان دارند و اعمالشان صالح است داده است اما در اینکه منظور از این گروه از نظر مصداقى چه اشخاصى است؟ باز در میان مفسران گفتگو است:
بعضى آن را مخصوص صحابه پیامبر ص دانسته اند که با پیروزى اسلام در عصر پیامبر ص صاحب حکومت در زمین شدند (البته منظور از” ارض” تمام روى زمین نیست بلکه مفهومى است که بر جزء و کل صدق مى کند).
بعضی دیگر اشاره به حکومت خلفاى چهار گانه نخستین.
و بعضى مفهوم آن را چنان وسیع دانسته اند که این وعده را شامل تمام مسلمانانى که داراى این صفتند مى دانند.
و گروهى آن را اشاره به حکومت مهدى ع مى دانند که شرق و غرب جهان در زیر لواى حکومتش قرار مىگیرد، و آئین حق در همه جا نفوذ مىکند و ناامنى و خوف و جنگ از صفحه زمین بر چیده مىشود، و عبادت خالى از شرک براى جهانیان تحقق مىیابد.
بدون شک آیه شامل مسلمانان نخستین مى شود و بدون شک حکومت مهدى ع که طبق عقیده عموم مسلمانان اعم از شیعه و اهل تسنن سراسر روى زمین را پر از عدل و داد مى کند بعد از آنکه ظلم و جور همه جا را گرفته باشد مصداق کامل این آیه است، ولى با این حال مانع از عمومیت و گستردگى مفهوم آیه نخواهد بود.
نتیجه اینکه در هر عصر و زمان پایه هاى ایمان و عمل صالح در میان مسلمانان مستحکم شود، آنها صاحب حکومتى ریشه دار و پر نفوذ خواهند شد.
و اینکه بعضى مى گویند: کلمه” ارض” مطلق است و تمام روى زمین را شامل مىشود و این منحصرا مربوط به حکومت مهدى (ارواحنا له الفداء) است
با جمله” کَمَا اسْتَخْلَفَ …” سازگار نیست زیرا خلافت و حکومت پیشینیان مسلما در تمام پهنه زمین نبود.
بعلاوه شان نزول آیه نیز نشان مى دهد که حد اقل نمونه اى از این حکومت در عصر پیامبر ص براى مسلمانان (هر چند در اواخر عمر آن حضرت) حاصل شده است.
ولى باز تکرار مىکنیم که محصول تمام زحمات پیامبران، و تبلیغات مستمر و پىگیر آنها، و نمونه اتم حاکمیت توحید و امنیت کامل و عبادت خالى از شرک در زمانى تحقق مىیابد که مهدى آن سلاله انبیاء و فرزند پیامبر اسلام ص ظاهر شود، همان کسى که همه مسلمانان این حدیث را درباره او از پیامبر ص نقل کرده اند:
لو لم یبق من الدنیا الا یوم لطول اللَّه ذلک الیوم حتى یلى رجل من عترتى، اسمه اسمى، یملأ الارض عدلا و قسطا کما ملئت ظلما و جورا:
” اگر از عمر دنیا جز یک روز باقى نماند خداوند آن یک روز را آن قدر طولانى مى کند تا مردى از دودمان من که نامش نام من است حاکم بر زمین شود، و صفحه زمین را پر از عدل و داد کند، آن گونه که از ظلم و جور پر شده باشد” «۲».
جالب اینکه: مرحوم طبرسى در ذیل آیه مى گوید: از اهل بیت پیامبر ص این حدیث نقل شده است:
” انها فى المهدى من آل محمد”
:” این آیه درباره مهدى آل محمد ص مى باشد” «۳».
در تفسیر” روح المعانى” و بسیارى از تفاسیر شیعه از امام سجاد ع چنین نقل شده است که در تفسیر آیه فرمود:
هم و اللَّه شیعتنا اهل البیت، یفعل اللَّه ذلک بهم على یدى رجل منا، و هو مهدى هذه الامه، یملأ الارض عدلا و قسطا کما ملئت ظلما و جورا، و هو الذى قال رسول اللَّه (ص) لو لم یبق من الدنیا الا یوم …:
” آنها به خدا سوگند شیعیان ما هستند، خداوند این کار را براى آنها به دست مردى از ما انجام مىدهد که” مهدى” این امت است، زمین را پر از عدل و داد مىکند آن گونه که از ظلم و جور پر شده باشد، و هم او است که پیامبر ص در حق وى فرموده: اگر از عمر دنیا جز یک روز باقى نماند …”.
همانگونه که گفتیم این تفسیرها به معنى انحصار معنى آیه نیست، بلکه بیان مصداق کامل است، منتها چون بعضى از مفسران همچون” آلوسى” در روح المعانى به این نکته توجه نکردهاند این احادیث را مردود شناخته اند.
” قرطبى” مفسر معروف اهل تسنن از” مقداد بن اسود” چنین نقل مى کند که از رسول خدا ص شنیدم فرمود:
ما على ظهر الارض بیت حجر و لا مدر الا ادخله اللَّه کلمه الاسلام:
” بر روى زمین خانه اى از سنگ یا گل باقى نمىماند مگر اینکه اسلام در آن وارد مىشود” (و ایمان و توحید در سر تا سر روى زمین نفوذ مى کند) «۴».
براى توضیح بیشتر پیرامون حکومت مهدى ع و مدارک مشروح و مستدل آن در کتب علماى سنت و شیعه به جلد ۷ تفسیر نمونه صفحه ۳۷۲ تا ۳۸۹ ذیل آیه ۳۳ سوره توبه مراجعه فرمائید.
۳- هدف نهایى، عبادت خالى از شرک است
جمله” یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً” چه از نظر ادبى،” حال” باشد و چه” غایت” «۵» مفهومش این است که هدف نهایى فراهم آمدن حکومت عدل
و ریشه دار شدن آئین حق و گسترش امن و آرامش همان استحکام پایههاى عبودیت و توحید است، که در آیه دیگر قرآن به عنوان هدف آفرینش ذکر شده است:
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ:” من جن و انس را نیافریدم مگر به خاطر اینکه مرا عبادت کنند” (زاریات- ۵۶) عبادتى که مکتب عالى تربیت انسانها و پرورش دهنده روح و جان آنها است، عبادتى که خدا از آن بى نیاز و بندگان براى پیمودن راه تکامل و ترقى سخت به آن نیازمندند.
بنا بر این در بینش اسلامى بر خلاف بینشهاى مادى که هدفش در آخرین مرحله رفاه و برخوردارى از یک زندگى مادى در سطح عالى است، هرگز چنین چیزى را هدف خود قرار نمىدهد، بلکه حتى زندگى مادى هم در صورتى ارزش دارد که وسیلهاى در نیل به آن هدف معنوى گردد.
منتها توجه به این نکته لازم است که عبادت خالى از هر گونه شرک و نفى هر گونه قانون غیر خدا و حاکمیت اهواء، جز از طریق تاسیس یک حکومت عدل امکان پذیر نیست.
ممکن است با استفاده از تعلیم و تربیت و تبلیغ مستمر گروهى را متوجه حق نمود ولى تعمیم این مساله در جامعه انسانى جز از طریق تاسیس حکومت صالحان با ایمان امکان پذیر نیست، به همین دلیل انبیاء بزرگ همتشان تشکیل چنین حکومتى بوده، مخصوصا پیامبر اسلام ص در نخستین فرصت ممکن یعنى به هنگام هجرت به مدینه اقدام به تشکیل نمونه اى از این حکومت کرد.
از اینجا نیز مىتوان نتیجه گرفت که چنین حکومتى تمام تلاشها و کوششهایش از جنگ و صلح گرفته تا برنامههاى آموزشى و فرهنگى و اقتصادى و نظامى، همه در مسیر بندگى خدا، بندگى خالى از هر گونه شرک است.
ذکر این نکته نیز لازم است که معنى حکومت صالحان و تمکین آئین حق و عبادت خالى از شرک این نیست که در چنان جامعهاى هیچ گنهکار و منحرفى وجود نخواهد داشت، بلکه مفهومش این است که نظام حکومت در دست مؤمنان صالح است، و چهره عمومى جامعه خالى از شرک، و گر نه ما دام که انسان داراى آزادى اراده است ممکن است در بهترین جوامع الهى و انسانى احیانا افراد منحرفى وجود داشته باشد (دقت کنید)
پی نوشت:
(۱)” اسباب النزول” صفحه ۱۶۳- مجمع البیان و قرطبى و فى ظلال ذیل آیه مورد بحث.
(۲) در کتاب منتخب الاثر یکصد و بیست و سه حدیث در این مضمون از منابع مختلف اسلامى مخصوصا از منابع اهل تسنن نقل شده است به این کتاب صفحه ۲۴۷ به بعد مراجعه فرمائید.
(۳) مجمع البیان ذیل آیه مورد بحث.
(۴) قرطبى جلد ۷ صفحه ۴۲۹۲٫
(۵) در صورت اول جمله، جمله حالیه است براى ضمیر” هم” که در آیات قبل آمده است، و در صورت دوم لام در تقدیر است، و در اصل” لیعبدوننى” بوده (بعضى نیز احتمال جمله استینافیه را دادهاند ولى این احتمال ضعیف است).
گردآورنده:طیبه فدوی
منبع اصلی: تفسیر نمونه، ج۱۴، ص: ۵۲۶(نرم افزار جامع التفاسیر)
‹ تفسیر شریف لاهیجی
تفسیر نور :
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ (۵۵)
خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند، وعده داده است که حتماً آنان را در زمین جانشین قرار دهد، همان گونه که کسانى پیش از ایشان را جانشین کرد، و قطعاً دینى را که خداوند براى آنان پسندیده است، براى آنان استقرار و اقتدار بخشد و از پى ترسشان امنیّت را جایگزین کند، تا (تنها) مرا بپرستند و چیزى را شریک من نکنند، و هر کس بعد از این، کفر ورزد پس آنان همان فاسقانند.
نکته ها:
در روایات بسیارى از امام سجاد و امام باقر و امام صادق (علیهم السلام) مى خوانیم: مصداق کامل این آیه، روز حکومت حضرت مهدى (علیه السلام) است. «۱»
در قرآن، بارها به حکومت نهایى صالحان تصریح شده است، از جمله: سه مرتبه فرمود:
«لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ» «۲» یعنى اسلام بر همهى ادیان پیروز خواهد شد. در جاى دیگرى فرمود: «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ» «۳» یعنى بندگان صالح من وارث زمین خواهند شد و در جاى دیگرى از قرآن کریم مى خوانیم: «وَ الْعاقِبَهُ لِلتَّقْوى» «۴» یا مىفرماید: «وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ» «۵» مراد از جانشینى مؤمنین در آیه یا جانشینى از خداست و یا جانشینى از اقوام فاسد هلاک شده است.
«قُرطبى» در تفسیر خود، دربارهى پیروزى کامل اسلام چند حدیث نقل مى کند و مى گوید: در زمین خانه اى نخواهد بود مگر آن که اسلام در آن خانه وارد خواهد شد.
پیامبر اکرم (صلوات اللَّه علیه) در آخرین حج خود در مسیر برگشت از مکّه (روز هیجدهم ذى الحجه) در غدیر خم به فرمان خداوند حضرت على (علیه السلام) را جانشین خود قرار داد، آیه نازل شد امروز من اسلام را براى شما پسندیدم «رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً» «۶» در این آیه نیز مورد وعدهى خداوند پیروزى آن دینى است که خدا پسندیده است «دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ» و دینى که خدا پسندیده و اعلام کرده، همان مکتب غدیر خم است.
پیامها
۱ اسلام، دین آیندهى جهان است. آیندهى تاریخ به سود مؤمنان و شکست سلطهى کافران است. «وَعَدَ اللَّهُ … لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ»
۲ به محرومان مؤمن، امید دهید تا فشار و سختىها، آنها را مأیوس نکند. «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا»
۳ کلید و رمز لیاقت براى بدست گرفتن حکومت گسترده حقّ، تنها ایمان و عمل صالح است. «الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» به کسانى که اهل ایمان و عمل باشند وعدهى پیروزى داده شده، نه به آنان که تنها اهل ایمان باشند.
۴ دین، از سیاست جدا نیست، بلکه سیاست و حکومت براى حفظ دین است.
«لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ … یَعْبُدُونَنِی»
۵ در تبلیغ و ارشاد مردم، براى باور کردن آنان، بیان نمونههایى از تاریخ گذشته مفید است. «کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» ۶ پیروزى نهایى اهل حقّ، یک سنّت الهى است. «کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ»
۷ هدف از پیروزى و حکومت اهل ایمان، استقرار دین الهى در زمین و رسیدن به توحید و امنیّت کامل است. «لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ لا یُشْرِکُونَ»
۸ دست خدا را در تحولات تاریخ ببینیم. «وَعَدَ اللَّهُ … لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ»
۹ دین اسلام، تنها دین مورد رضایت الهى است. «دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ»
۱۰ امنیّت واقعى، در سایهى حکومت دین است. «وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً»
۱۱ امنیّت در جامعهى اسلامى، شرایط مناسبى براى عبادت فراهم مىسازد.
«أَمْناً یَعْبُدُونَنِی» (هدف نهایى وعدههاى الهى، عبادت خالصانه خداوند است)
۱۲ عبادت خدا، زمانى کامل است که هیچ گونه شرکى در کنار آن نباشد.
«یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ»
۱۳ در حکومت صالحان نیز، گروهى انحراف خواهند داشت. «وَعَدَ اللَّهُ … وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ»
پی نوشت:
(۱). تفسیر نور الثقلین.
(۲). توبه، ۳۳ فتح، ۲۸ و صفّ، ۹٫
(۳). انبیاء، ۱۰۵٫
(۴). طه، ۱۳۲٫
(۵). اعراف، ۱۲۸٫
(۶). مائده، ۳٫
گردآورنده:طیبه فدوی
منبع اصلی:
تفسیر نور، ج۸، ص: ۲۰۳(نرم افزار جامع التفاسیر)
ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن :
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ (۵۵)
خداوند به آنان که اهل ایمان و طاعت خالصند، وعده کرده است که آنها را جانشین گذشتگان کند و سرزمینهاى کفار عرب و عجم را بدست ایشان دهد و آنها را در آن سرزمینها ساکن و حکمروا گرداند. همانطورى که بنى اسرائیل را هم جانشین گذشتگان کرد و جبابره مصر را هلاک گردانید و سرزمینها و دیار و اموالشان را به آنها داد.
ابى بن کعب گوید: هنگامى که پیامبر خدا وارد مدینه شد و انصار او را مأوى دادند، تمام عرب بدشمنى آنها برخواستند. شبها با سلاح مى خوابیدند و روزها سلاح را از خود جدا نمیکردند. گفتند: آیا روزى خواهد آمد که ما در امن و آرامش به سر بریم و فقط از خدا بترسیم؟ از اینرو آیه نازل گردید.
مقداد از پیامبر خدا نقل کرده است که: هیچ خانه گلین و موئین در زمین نمى ماند، مگر اینکه خداوند کلمه اسلام را بوسیله عزیز کردن عزیزى یا ذلیل کردن ذلیلى داخل آن میکند. یا اهل آن را عزیز مىکند و آنها را پیرو کلمه اسلام مى سازد یا ذلیل میکند تا در برابر کلمه اسلام سر تسلیم فرود آوردند.
برخى گویند: مقصود زمین مکه است که مهاجرین مسلمان آرزوى بازگشت به آن را داشتند.
وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ: دین اسلام را که خدا براى آنها پسندیده است، بر دینهاى دیگر غالب مى سازد.
چنان که پیامبر خدا فرمود: زمین براى من جمع شد و مشارق و مغارب آن بمن نشان داده شد. بزودى فرمانروایى امت من بهمه جاهایى که براى من جمع شد خواهد رسید.
برخى گویند: تمکین دین یعنى عزیز کردن اهل دین و ذلیل کردن منکرین آن تا بتوانند دین خود را ظاهر کنند.
وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً: از آن پس که در مکه ترسان بودند، خداوند آنها را بقوه اسلام و گسترش آن ایمنى بخشید. مقاتل مى گوید: خدا به این وعده خود عمل کرده است. آنها را در روى زمین قدرت بخشید و ترس آنها را مبدل به ایمنى کرد. پس به وعده خود وفا کرده است. برخى گویند: از آن پس که در دنیا مى ترسیدند، خداوند در آخرت آنها را ایمن مى سازد. در روایت است از پیامبر اسلام که خداوند فرمود: بندهام را دچار دو ترس و برخوردار از دو ایمنى نمیکنم. اگر در دنیا ترسید، در آخرت ایمنش مى کنم و اگر در دنیا ایمن شد، در آخرت او را مى ترسانم.
یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً: اینان در عبادت خود خالصند، ریا ندارند و شرک نمى ورزند.
این آیه دلالت دارد بر اینکه نبوت پیامبر ما صحیح است. زیرا اخبارى که او از غیب داده، صادق بوده است.
وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ: آنها که بعد از این نعمتها کافر شوند، فاسقند. ذکر فسق بعد از کفر- با اینکه کفر بدتر از فسق است- بخاطر این است که فسق در هر چیزى گرایش بصورت قبیحتر آن است. پس مقصود از این که اینها در کفر خود فاسقند این است که بدترین نوع کفر را دارند
برخى گویند: یعنى هر کس این نعمتها را انکار کند، معصیت کار است.
در باره این آیه اختلاف است. برخى گویند: در باره پیامبر است. برخى گویند:
در باره امت است. از ائمه اهل بیت (ع) روایت است که در باره مهدى آل محمد است.
امام چهارم (ع) این آیه را خواند و فرمود: بخدا آنها شیعه مایند که خداوند بدست مردى از ما که مهدى این امت است، این وعدهها را در باره آنها انجام میدهد. پیامبر خدا در باره او فرمود: اگر از دنیا یک روز مانده باشد، خدا آن روز را طولانى مىسازد تا مردى از عترت من که همنام من است، زمامدار شود و زمین را بعد از آنکه پر از ظلم و جور شده، پر از عدل و داد کند. نظیر همین روایت از امام باقر و امام صادق (ع) نیز روایت شده است.
پس منظور از «الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» پیامبر و اهل بیت است. این آیه آنها را مژده مى دهد که خلیفه مىشوند و در تمام بلاد قدرت را بدست مىگیرند و در وقت قیام مهدى (ع) ایمن خواهند شد.
مقصود از «کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» این است که قبلا هم خداوند افرادى را که صالح خلافت بودهاند، قدرت و خلافت بخشیده است. مثل آدم و داوود و سلیمان.
شاهد آن این آیات است: «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً» (در روزى زمین خلیفهاى قرار میدهم: بقره ۳۰) «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ» (اى داود، ترا در روى زمین خلیفه ساختیم: ص ۲۶) «فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً» (آل ابراهیم را کتاب و ملک عظیم دادیم: نساء ۵۴).
تمام ائمه طاهرین (ع) بر این مطلب اجماع دارند و اجماع آنها حجت است.
زیرا رسول خدا فرمود: «من در میان شما دو چیز سنگین ترک مى کنم: کتاب خدا و عترتم. از هم جدا نمیشوند تا بر سر حوض بر من وارد شوند».
وانگهى هنوز مسلمانان و مؤمنین در روى زمین قدرت کامل پیدا نکردهاند.
بنا بر این باید در انتظار روزى بود که خداوند به این وعده خود جامه عمل بپوشد.
زیرا خدا خلف وعده نمیکند.
گردآورنده:طیبه فدوی
منبع اصلی: ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱۷، ص: ۱۶۲(نرم افزار جامع التفاسیر)
تفسیر اثنا عشری :
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ (۵۵)
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ: وعده فرموده خدا آنان را که ایمان آوردند از شما، یعنى تصدیق نمودند به خدا و پیغمبر و به جمیع آنچه واجب است تصدیق به آن، وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ: و بجا آوردند کارهاى شایسته و طاعات خالصه.
لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ: هر آینه البته البته جانشین گرداند در زمین، و ارث دهد ایشان را زمین کفار عرب و عجم را، کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ:
همچنانکه جانشین گردانید آنانکه پیش از ایشان بودند. مراد بنى اسرائیل باشند
که بعد از هلاک جبابره و عمالقه خداوند آنها را جانشین گردانید، وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ: و هر آینه البته متمکن و ثابت و با قوت گرداند براى مؤمنان صالح، دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ: دین ایشان را آنچنان دینى که پسندیده و راضى داشته خدا براى ایشان. مراد آنستکه دین اسلام را بر همه ادیان غالب گرداند. وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً: و هر آینه البته البته تبدیل فرماید بعد از ترس ایشان امنیت را، یعنى ترس ایشان را مبدل سازد به امن و راحتى.
یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً: پرستش کنند ذات یگانه مرا در حالتى که شریک نسازند با من چیزى را، یعنى خلافت و حکومت و جاه و جلال، ایشان را از عبادت و توحید باز ندارد. وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ: و هر که کافر شود یا کفران ورزد در این نعمت بعد از تحقق آن وعده، فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ: پس آن گروه مرتد یا کافر به نعمت، ایشانند خارج شونده و بیرون روندگان از ایمان به کفر و از طاعت به معصیت. ذکر «فسق» با آنکه کفر اعظم از فسق است، به جهت آنستکه فسق هر چیزى، خروج از کثرت آن است، پس معنى آنکه آن جماعت ایشانند خارج شوندگان بسوى اقبح و افحش وجوه کفر و مراتب آن.
تنبیه: مفسرین را در این آیه اختلاف است، بعضى گویند: در شأن اصحاب پیغمبر باشد. و نزد جمعى عام است در تمام امت پیغمبر و لکن آنچه از اهل بیت وحى وارد شده آنست که این آیه شریفه خاصه خاتم الاوصیاء، حضرت ولى عصر حجه بن الحسن عجل اللّه فرجه و شیعیان آن سرور مى باشد.
عیاشى- از حضرت على بن الحسین علیه السّلام روایت نموده که حضرت این آیه را تلاوت و فرمود:
هم و اللّه شیعتنا اهل البیت یفعل اللّه بهم على یدى رجل منّا و هو مهدىّ هذه الامّه و هو الّذى قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله لو لم یبق من الدّنیا الّا یوم واحد لطوّل اللّه ذلک الیوم حتّى یأتى رجل من عترتى اسمه اسمى و کنیته کنیتى یملأ الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا:
قسم بخدا ایشان شیعیان ما هستند بجا آورد آن را در باره ایشان بر دست مردى از ما، و اوست مهدى این امت، و او کسى است که فرمود رسول خدا صلى اللّه علیه و آله: اگر باقى نماند از دنیا مگر یک روز، هر آینه دراز فرماید خدا آن روز را تا آنکه بیاید مردى از عترت من، نام او نام من، و کنیه او کنیه من، پر کند زمین را عدل و داد چنانکه پر شده باشد ظلم و جور. «۲»
در ینابیع الموده از طرف عامه نیز نقل شده.
تبصره: بنا به روایت صحیحه، مراد «الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» حضرت پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و اهل بیت آن حضرت باشند. و آیه شریفه متضمن بشارت استخلاف و تمکن ایشان باشد در دنیا و ارتفاع خوف از ایشان نزد قیام مهدى از ایشان.
و مراد «کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» یعنى همچنان که جماعتى را که صلاحیت خلافت داشتند پیش از ایشان خلیفه قرار داد مانند آدم و داود و سلیمان علیهم السّلام، و نیز وعده تمکین و تمکن در ماضى و حال بىوجه است، پس باید بعد از این واقع شود و این دلیل واضحى است بر صحت قول به اینکه مراد انجاز وعده الهى است زمان ظهور مهدى آل محمد علیهم السّلام، و فساد قول به اینکه مراد صحابهاند که بعد از پیغمبر خلافت کردند از ابو بکر و عمر و عثمان، زیرا به اجماع امت خلافت آنان به اختیار امت بود نه از جانب خدا، پس فرمایش «لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ» شامل حال آنها نباشد.
و دیگر آنکه تمکین و غلبه دین، زمان آنها حاصل نشد، زیرا مراد از تمکن غلبه دین اسلام است بر تمام زمین به طورى که ادیان باطله مضمحل شود و این معلوم است که در زمان خلفا، معظم بلاد عالم در تصرف کفار بود.
و دیگر آنکه تبدیل خوف به امن نشد، زیرا اگر امنیت تامه بود، عمر و عثمان را نمىکشتند.
پس این صفات خاصّه سه گانه، بطور اتمیت و اکملیت متحقق نگردیده، بنابراین به حکم کبراى کلى «إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ» وعده الهى تخلف پذیر
نیست، و البته در این عالم واقع خواهد شد، و آن زمان ظهور دولت حقه مهدى آل محمد عجل اللّه فرجه مىباشد که هم استخلاف به تمام روى زمین حاصل آید که همه مقهور شوند، و هم استقرار و غلبه دین اسلام در اطراف عالم که هیچ کافرى باقى نماند، و هم تبدیل ترس به امنیت به مرتبهاى که گرگ و میش در یکجا چرا کنند. اللّهم عجل فرجه و سهل مخرجه.
و احادیث بسیار در این قسمت وارد شده از جمله:
در اکمال الدین- از حضرت صادق علیه السّلام بعد از آنکه بیان فرماید که این استخلاف و تمکن در زمان قائم آل محمد عجل اللّه فرجه مى باشد. راوى گوید: عرض کردم ناصبین گمان کنند که این آیه نازل شده در شأن ابا بکر و عمر و عثمان. حضرت آن را انکار و مىفرماید: کجا دین مرضى خدا و پیغمبر متمکن شد به انتشار امر در امت و رفتن خوف از قلوب آنان و مرتفع شدن شک از سینهها در عهد یکى از اینها و در زمان على علیه السّلام با مرتد شدن مسلمانان و فتنههائى که برانگیخته شد در زمان آنان و جنگهائى که واقع شد بین کفار و میان ایشان. «۳»
پی نوشت:
(۱). تفسیر الصّافى، ج ۳، ص ۴۴۳، مطبعه سعید مشهد.
(۲). تفسیر مجمع البیان، ج ۴، ص ۱۵۲ به نقل از عیّاشى و نیز ینابیع المودّه، باب الثانى و السعون ص ۴۳۰- کتابفروشى بصیرتى.
(۳). اکمال الدین، ج ۲، صفحه ۳۵۶ و ۳۵۷، دار الکتب الاسلامیّه
گردآورنده:طیبه فدوی
منبع اصلی: تفسیر اثنا عشری، ج۹، ص: ۲۷۶(نرم افزار جامع التفاسیر)
انوار درخشان :
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ:
آیه مبنى بر مژده بامت اسلام و خطاب بعموم اجتماعات و امت صالح اسلامى است و ظاهر آیه امت بقید صلاح است و جمله الَّذِینَ آمَنُوا خطاب شخصى نیست که متوجه بافراد خاصى باشد مانند خلفاء اسلام که پس از رحلت رسول (ص) متصدى زعامت مسلمانان بوده و خلافت جامعه اسلامى را بعهده داشتند و ظاهر آیه بطور قضیه حقیقیه و امت صالح از مسلمانان است و نه مطلق امت و اجتماعات اسلامى بدون قید صلاح است بلکه خصوص امت مسلمان صالح را مورد مژده و بشارت قرار داده است.
لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ:
مبنى بر مژده و بشارت بامت صالح اسلامى است و مصدر آن استخلاف از خلف گرفته شده بمعناى جانشین بودن و وراثت در زندگى است به این که شخصى و یا اقوام و اجتماعى در اثر فناء و یا هلاکت قوم و جامعه نیرومندى جانشین آنان شد و منازل و سرزمین آنان را تصرف نموده بجاى آنها سکونت نمایند و این معناى استخلاف صفت جامعه و قوم است که بطور اجتماع در سرزمین و اماکن اقوام گذشته و منازل آنان سکونت نمایند.
و نیز ممکن است استخلاف بمعناى منصب خلافت رسالت و امامت و وصایت باشد که منصب الهى است ناگزیر منصب شخصى خواهد بود که آفریدگار بشخص قابل و شایسته موهبت میفرماید مانند رسولان نوح و ابراهیم و موسى کلیم علیه السّلام.
و نیز ممکن است بقرینه سیاق استخلاف به پیروان مکتب رسولان گفته شود هم چنانکه در جمله «کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» نیز مراد اقوام و پیروان مکتب رسولان بوده که در اثر اینکه کفار و مشرکان با دعوت رسول بمبارزه برخاسته و سر انجام بهلاکت افتاده و رسول و پیروان مکتب وى در آن سرزمین کفار بسلامت زندگى نموده و جانشین آنان گشته در حقیقت رسالت و منصب خلافت الهى سبب
استخلاف شده و پس از هلاکت کفار پیروان مکتب رسول بطور جمعى و هیئت اجتماع در اماکن و سرزمین کفار سکونت نمودهاند.
لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ:
با تأکیدى که در بر دارد بطور اطلاق و همیشگى است و مژده و بشارت راجع بامت صالح و اجتماعات صالح اسلامى است که در اثر سیر و تکامل و تحولاتى که بر بشر رو میآورد پروردگار وعده فرموده که امت صالح اسلامى را در جهان فرمانروا نموده و سرزمینهاى کفار و مشرکان را بتصرف خواهند داشت پس از اینکه بیگانگان دین اسلام را پذیرفته و یا بتدریج بهلاکت افتاده و یا محکوم بهلاکت شده اند.
کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ:
آیه مبنى بر تشبیه باستخلاف امت صالح و سکونت در اماکن کفار و بیان جریان نظام بناگذارى مکتب توحید در امتهاى گذشته است به این که در اثر اعزام رسول باقوام و جماعاتى از جانب پروردگار و قیام رسول بدعوت مردم به پیروى از مکتب توحید سبب بود که گروهى انبوه دعوت رسول را پذیرفته و بوى بگروند همچنین گروهى بسیار بیگانه از نظر لجاج در مقام انکار و مبارزه با دعوت رسول برمیآمدند سر انجام بهلاکت آنان پایان مىیافت و بطور خلافت طبیعى و وراثت پیروان مکتب توحید و گروندگان برسول نیز در آن سرزمین کفار و منازل مسکونى آنها سکونت بطور موقت مینمودند و هر یک از امتهاى گذشته رسولان پس از دیگرى زندگى آنان پایان یافته و جمله (کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ) قرینه آنستکه در جمله «لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ» بهمین منوال جریان خواهد یافت.
بالاخره آیه بیان نظام تشریع و سیره بناگذارى مکتب توحید در امتهاى گذشته است و این قانون و نظام تشریع استثناء پذیر نخواهد بود.
و در نتیجه تشبیه آیه بیان آنستکه در امت اسلامى نیز این قانون و نظام اجراء خواهد شد بدین تقریب که بر طبق نظام سیر و تکامل سلسله بشر و تأثیر برنامه مکتب
قرآن در اجتماعات بشرى خواه و ناخواه همچنین امتهاى اسلامى در اثر حوادث و تحولاتى که با آنها مواجه شده و خواهند شد.
بالاخره عصر و دوره و زمانى پیش آید که خلیفهاى از جانب پروردگار و وصیى از اوصیاء قیام بدعوت جامعه بشر بدین اسلام و بمکتب قرآن بنماید و گروهى انبوه بدعوت او پاسخ داده و در نتیجه قیام بدعوت عموم مردم آن عصر و زمان احکام اسلام و برنامه قرآن بر عموم مردم و جهان بشریت حاکم و فرمانروا گردد.
وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ:
از جمله مژده و بشارت بامت صالح اسلامى که خارق عادت است آنکه در اثر سیر و تکامل و تحولاتى که بر بشر رو آورد عصر و زمانى پیش خواهد آمد که دین اسلام و برنامه مکتب عالى قرآن در قلوب عموم مردم فرمانروا گردد و مورد رضایت و انقیاد سلسله بشر خواهد شد که عموم مردم از دین مرضى اسلام و برنامه قرآن پیروى نموده و کسى بتمرد و مخالفت با اصول اعتقادى آن نخواهند برخاست بلکه بطور عمومى در مقام انقیاد و اطاعت بوده و براى همیشه فرمانروا خواهد بود نظر به این که آیه مبنى بر مژده و بشارت بامت صالح اسلامى بطور اطلاق است و تا پایان نظام تکلیف در جهان جریان و تحقق خواهد یافت.
وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً:
از جمله مژده و بشارت دیگرى بامت صالح و اجتماعات اسلامى است به این که مسلمانان در ادوار تاریخ پیوسته بلحاظ دین اسلام خائف و ترسان بوده و مورد تهدید بیگانگان و هجوم و آزار و مخالفت کفار قرار گرفته و همچنین دچار منافقان داخلى بوده ولى در آن عصر و زمان مشخص آینده اهل اسلام از هر گونه خطر و اختلاف ایمن خواهند بود.
بدیهى است این امر نیز فوق العاده مهم و جنبه خارق عادت دارد زیرا هرگز شئون وجودى مسلمانان تا چه رسد بدین آنان ایمن و مصون از خطر و خوف و مزاحمت
بیگانگان و ستمگران داخلى و خارجى نبوده ولى در آن عصر مشخص نامبرده نیز این امر خارق بطور حتم تحقق خواهد یافت.
با توجه به این که این مژده و بشارت نیز لازم فرمانروائى احکام اسلام در جامعه بشر بطور کامل است که چنانچه احکام و برنامه اعتقادى و عملى و خلقى اسلام در اجتماعات بشر حکومت نماید و کسى از آنها تخلف ننماید لازم قهرى آن نعمت امن بودن مسلمانان از هر گونه خطر و مزاحمت و ستم خواهد بود.
۲- تشبیه در جمله کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فقط جنبه خلافت در نظر گرفته شده که پیروان مکتب رسولان پس از هلاکت کفار در سرزمین و اماکن آنها سکونت مینمودند ولى در باره امت صالح اسلامى مژدهاى چندى نیز در بر دارد مثلا پس از هلاکت فرعون و قبطیان که پیروان موسى علیه السّلام در سرزمین قبطیان مصر و غیر آن سکونت نمودند هرگز احکام توریه بر مردم کاملا حاکم و فرمانروا نبود فقط بنى اسرائیل از مبارزه دامنهدار فرعون و قبطیان آسوده و ایمن گشتند ولى در باره امت صالح اسلامى دین اسلام و اصول اعتقادى و عملى آن کاملا در جامعه اسلامى فرمانروا خواهد بود.
یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً:
از جمله مژده و بشارت بامت صالح اسلامى آنستکه در آن عصر و زمان که در جهان پیش خواهد آمد آنستکه در اثر انقیاد عموم مردم از اصول اسلام و احکام و برنامه آن دیگر کسى مشرک و بتپرست نخواهد بود و عموم مردم موحد و خدا پرست خواهند بود و در ادوار گذشته و امتهاى رسولان هرگز صورت نگرفته و تحقق نیافته است.
پس از بیان و تفسیر جملههاى آیه و هدایت روایات متواتر که از رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و اوصیاء (ع) رسیده و از ضروریات دین اسلام است آیه قابل انطباق با حادثهاى نیست جز با زمان ظهور امام مهدى حجه بن الحسن (ع) هنگام که ظهور نموده
و قیام بدعوت نماید جامعه صالح اسلامى در آن عصر و زمان واجد این صفات و کمال شوند که نهایت ارتقاء و نفوذ دین توحید خالص در قلوب بشرى است که همه افراد مردم آن عصر بطور اقتضاء روحى و کمال روانى از رذائل شرک و کفر و گناهان پاکیزه گردند و شعار افراد مردم ایمان و تقوى و فضایل اخلاقى و تبرى از شرک و کفر و رذائل خواهد بود.
و بر حسب اطلاق جمله (لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ) استخلاف امت صالح اسلامى بطور دائم و در اقطار جهان تا پایان نظام تکلیف خواهد بود که بشر در دنیا زندگى مینمایند و مورد تکلیف و آزمایش قرار مىگیرند این نظام در جهان جارى و فرمانروا خواهد بود.
و بر حسب روایات متواتر که رسیده است (یملأ الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا) مبنى بر اینکه بشر در اثر ارتقاء فکرى و نیروى زیاده بر تصور که در جهان بدست خواهد آورد و در نتیجه آن از بشر آسایش سلب خواهد شد از نظر اینکه شعار زندگى بشر استخدام و استعمار و بر نیروى سبعیت و درندگى استوار خواهد بود که با نیروى خرد و اندیشه پیوست است ناگزیر نظام زندگى بشر رو بسقوط و فناء خواهد گذارد.
نظام اتم در باره هدایت سلسله بشر بآنستکه براى سوق بشر بسعادت و منع وى از سقوط، پروردگار حجت و داعى بحق را که در پس پرده غیبت ذخیره فرموده قیام نماید و زمام تعلیم و تربیت بشر را بدست گیرد و عموم مردم را بمعارف الهى و اصول توحید آشنا سازد تیرهگى ظلمت شرک و کفر و مادىگرى را درهم شکند و صحنه درخشان ایمان و فضیلت را بر وى مردم بگشاید.
و از طرفى نیز استعداد فطرى بشر بحد رشد رسیده و قابلیت درک حقایق آفرینش آنان بنصاب رسیده عموم افراد در اندک زمانى تعلیمات و ارشادات داعى بحق را بپذیرند و وارد صحنه درخشان ایمان و تقوى گردند و از نظر رشد فکرى
مردم از رذایل شرک و کفر و گناهان بر حذر گردند و با قلب سلیم خود که از تعلیمات اعجاز آمیز و الهامات داعى بحق کسب نموده و فراگرفته از هر گونه انحراف اعتقادى و عملى و اخلاقى تبرى جویند و رذالت و قذارت و تیرهگى کفر و قبایح را بوجدان و شهود خود بیابند و درک نمایند.
آنگاه بر حسب تعالى روحى و درک حقایق و نیل بمقامى از انسانیت عموم بشر بحدى از رشد نائل خواهد آمد که اصول اعتقادى و وظایف عملى و فضایل اخلاقى بر قلوب عموم فرمانروا گردد و امنیت داخلى و همگانى اعماق اجتماعات بشرى را فرا بگیرد و در اقطار جهان گسترده شود.
و از نظر اقتضاء ذاتى و انقیاد روانى که بشر کسب نماید و از تعلیمات و الهامات معجزه آساى داعى بحق اخذ نماید و فرا بگیرد منت بیدریغ و فضل ساحت کبریائى سلسله بشر را شامل شود آنگاه در سرتاسر جهان عدل و داد فرمانروا گردد آنگاه مفاد آیه «یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً» تحقق خواهد یافت. و جمله: «یملأ الارض قسطا و عدلا» ناظر باین حقیقت روانى است که تعلیمات اعجازآمیز معلم اخیر بشر و استاد دانشگاه عالى تعلیم و تربیت بشر از هر سو و استعداد عالى دانشجویان که با همه قواى فکرى از سوى دیگر آماده آموزش و درک فضایل انسانى هستند در کمترین فرصتى روح انسانیت بافراد بشر بدمد و در نظام تعلیم و تربیت که غرض اصلى از خلقت بشر است از جمله ایام اللّه معرفى شود و بقیه اللّه از ذخائر الهى است یعنى بمنظور تعلیم نهائى بشرى از دیر زمانى آماده شده و پیوسته در انتظار آنست تا به تعلیم و تربیت بشر قیام نماید.
بدیهى است فساد و اختلال نظام زندگى و جنایتها و خونریزیها که اقطار جهان را فرا مىگیرد فقط استناد بفساد عقیده و رذالت روانى و خلقى افراد بشر دارد و از آن سر چشمه میگیرد و یگانه وسیله قطع ریشه فساد در جهان نیز همانا
اصلاح عقیده و معرفت بحقایق آفرینش و خداشناسى و فضائل روانى مردم است آن نیز از طریق انقیاد از احکام اسلام و برنامه دانشگاه قرآن میسر خواهد بود.
و در آن دوره که بشر سیر انحطاطى خود را در شرک بتوحید افعالى پروردگار پیموده و تیرهگى شرک و خودپرستى اعماق افکار بشرى را فراگرفته و بشر شعارى جز سبعیت و درندگى با نیروى خرد ندارد و بپرتگاه نیستى و سقوط رسیده ناگهان خورشید جهانآرا باذن کبریائى پردههاى ظلمت و تیرهگى را بکنار زده نور ایمان و خداشناسى را در دل و در اعماق افکار بشر پدید آورد، روح ایمان و فضیلت انسانى و مواسات و برادرى را در کالبد آنان مىدمد و از محیط تیره جاهلیت خارج نموده بصحنه تابناک و درخشان ایمان و مسالمت آورد.
وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ:
بیان آنستکه در عصر قیام داعى بحق که عدل و داد جهان را فراگرفته و بشر عموما بکمال و بمقامى از انسانیت نائل گشته چنانچه کسى نعمت هدایت را کفران نماید و گناهى مرتکب شود که ضرر و زیان براى جامعه نداشته از طریق عدالت منحرف شده و فاسق است شاهد آنستکه روح ایمان و تقوى در کالبد بشر دمیده شده ولى باز بر حسب نیروى اختیار بعض افراد مىتوانند بگناهانى توجه نموده مرتکب شوند.
و مفاد جمله «یملأ الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا»: آنستکه در اثر تعلیم و تربیت حضرت بقیه اللّه داعى بحق علیه السّلام از هر سو و قابلیت و رشد فکرى مردم و اکثریت آنان از طرف دیگر تعلیمات اسلامى را پذیرا بوده و با تمام نیرو پذیرفتهاند همچنین معاندان و کفار که بر حسب طبع پلید خود فتنه انگیزند سرکوب و یا کشته شدهاند با این محیط که عدالت سرتاسر جهان را فراگرفته مردم توجه بجنایتها و گناهان نخواهند نمود و از گناهان و قبایح اعمال بر حسب طبع، نفرت خواهند داشت.
آنگاه جهان را اعمال صالحه فراگیرد و همه طبقات مردم با کمال ائتلاف و مواسات زندگى خواهند نمود همچنانکه قبل از قیام حضرت مهدى (ع) بر حسب خوى سبعیت و درندگى مردم و در اثر شرک و کفر روانى گناهان و جنایتها جهان را فراگرفته بوده همچنانکه تیرهگى شرک و مادىگرى نیز افکار و قلوب مردم را فراگرفته بوده است.
خلاصه ظلم و ستم و شرک صورت عقیده و اعمال جوارحى افراد بشر است که بر اساس اختیار انجام مىدهند همچنین پس از قیام و ظهور حضرت بقیه اللّه (ع) در اثر تعلیم و تربیت معجزهآساى او و نیز از نظر رشد فکرى عموم مردم در کمترین زمانى تعلیمات معجزهآسا را پذیرفته عقیده آنان توحید خالص و اخلاق و اعمال آنان طبق برنامه مکتب عالى قرآن خواهد بود و در اثر آموزش طبع سلیم مردم از گناهان و جنایتها متنفر خواهند بود.
بر این اساس قسط و عدل و مواسات و ائتلاف عموم مردم با یکدیگر و اعمال صالحه جهان را فراخواهد گرفت بدیهى است این چنین تغییرى که در روحیه و افکار عموم مردم پدید آورده در اثر تعلیم و نظامى است که ساحت او در پیشوائى و اجراء ولایت عامه و زعامت خود پیش گرفته است و بطور حتم بفضل و قضاى ساحت کبریائى نیز ناجح خواهد بود.
و در جمله از روایت یملأ الارض املاء و فراگرفتن قسط و عدل و داد در اقطار جهان را بحضرت بقیه اللّه عجل اللّه تعالى فرجه استناد داده با اینکه بطور بداهت گسترش و نشر عدل و داد در اقطار جهان عبارت از التزام عموم مردم بحسن رفتار با یکدیگر و اعمال صالحه و اجراء برنامه مکتب عالى قرآن در جهان است این استناد فقط از نظر کمال تأثیر تعلیم و تربیت مردم جهان بطور قابلیت ساز خواهد بود.
منبع اصلی: انوار درخشان، ج۱۱، ص: ۴۰۳(نرم افزار جامغ التفاسیر)
تفسیر هدایت :
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ- خدا به کسانى از شما که ایمان آورده اند و کارهاى شایسته کرده اند وعده داد که در روى زمین جانشین دیگرانشان کند …»
در اینجا باید به سه پرسش پاسخ داد:
یکم: رابطه میان این وعده که پس از امر به فرمانبردارى خدا آمده با آن امر چیست؟
دوم: چرا قرآن بر کلمه «منکم از شما» تأکید کرده است؟
سوم: معنى جانشین کردن در زمین چیست؟
پاسخ، اوّل: براى آن که اطاعت از فرماندهى کارى است بسیار دشوار، و ممکن نیست که آدمى همواره با تمام اخلاص آن را مراعات کند، مگر آن که در پشت آن هدفى معیّن وجود داشته باشد.
وقتى گروهى با ایمان براى تحقّق جانشین شدن در زمین مى کوشند و فعّالیت مىکنند، افراد آن مرحله به مرحله و اندک اندک از خود خواهى خویش مى کاهند و فرود مى آیند و خود را در بوته فرماندهى ذوب مى کنند، و این امر بر هر یک از آنان جامه شخصیّتى جدید مىپوشاند، که همان شخصیّت مجموع آنها و حیثیّت دسته جمعى است و در نتیجه شخصیّت فرماندهى و رهبرى را مجسّم مىسازد.
دوم: کلمه «منکم از شما» براى آن آمده است که بیان کند جانشین سازى سنّتى است که در مورد پیشینیان وجود داشته، امّا محدود و منحصر به آنها نیست بلکه در مورد ما و مؤمنانى که پس از ما مىآیند نیز جریان مى یابد، زیرا این سنّت و قانون منحصر به دستهاى در زمانى معیّن نیست بلکه کافى است دو شرط (ایمان و کردار شایسته) تحقق یابد تا این سنّت جریان خود را در هر اجتماعى در پیش گیرد.
امّا پاسخ پرسش سوّم:
الف: گروهى از مفسّران گفتهاند (استخلاف جانشین کردن) یعنى رفتن گروهى از مردم و در آمدن گروهى دیگر به جاى آنها.
ب: بعضى دیگر گفتهاند معنى استخلاف همانا گرامى داشتن مؤمنان به وسیله خداست بدین سان که ایشان را پیشوایان و امامان مردم قرار مىدهد، تا به اجراى شریعت بپردازند، هم چنان که پیامبران و سفارش شدگان و شایستگان «از» مؤمنان را پیش از ایشان جانشین ساخت.
واقع این است که جانشینى بدان معنى که در تفصیل (الف) آمده معنایى تنگ و محدود براى این کلمه است، چه همه مردم جانشین کسانى هستند که پیش از اینان بوده اند، حتّى کافران نیز چنین هستند، و موجبى براى تخصیص وجود ندارد، زیرا خداوند به مؤمنان وعده خلافت عامّه داده است.
و به طور عموم جانشینى (و خلافت) در زمین همان رهبرییى است که خداوند به گروهى از مردم مىبخشد، زیرا ایشان از ارزشهایى که بر آنان نازل شده پیروى مى کنند.
در این صورت واقع جانشینى (و استخلاف) یعنى دو امر:
یکم: این که خداوند به مؤمنان سلطه و چیرگى مى بخشد و آن را به استوارى برایشان ممکن مى سازد.
دوم: این سلطه جز به اذن خداوند نیست که آن را تحقق بخشیده و بدان شرعیّت داده است.
«وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ- و دینشان را- که خود برایشان پسندیده است- استوار سازد …»
پس سلطه آنان مانند هر سلطه دیگر مادّى نیست، بلکه سلطه ایست روحى که ارزشهاى رسالت آن را فرماندهى و رهبرى مى کند.
«وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ- و وحشتشان را تبدیل کند …»
وحشتى که در زیر سایه شوم سلطه هاى ستمگر داشتند و در برابر آن مقاومت مى کنند تا دولت حق را بر پا سازند.
«أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً- به ایمنى. مرا مى پرستند و هیچ چیزى را با من شریک نمى کنند …»
همانا هدف حقیقى از حکومتى که خدا به انسان مىدهد تسلّط بر گردن مردم نیست، پس آن حکومت به خودى خود هدف نیست، بلکه قصد و حکمت آن همان پرستش خدا و شرک نیاوردن نسبت به اوست.
براستى فراهم شدن شرایط و امکانات رهایى از فشارهاى شرک آمیز بدان نحو که انسان از دامهاى بندگى گمراه کننده و بندهاى مالى و سلطهاى برهد و آزاد شود، همان بزرگترین نعمتى است که خداوند به انسان مىبخشد.
و معلوم است که شرک بدان اندازه که با پرستش طاغوت و سرسپردن به سلطه ستمگر یا به پرستیدن مال و زمین و نژاد و غیره … محقّق مى شود، با پرستش بت تحقّق نمى یابد.
رد کردن شرک در واقع رد کردن ارزشهایى است که شرک از آنها تغذیه مىکند و نیرو مىگیرد، و شاید این همان چیزى است که ما در تعبیر قرآنى آن را ملاحظه مىکنیم، که خداى تعالى نگفته است «لا یشرکون بى (شخصا)- شخصى را شریک من نمى سازند» بلکه عبارت به طور اطلاق ادا کرده و گفته است «شیئا چیزى را» که اعمّ از اشخاص و اشیاء است، و این از آن روست که کسى که به طاغوت سر مى سپارد جسم او را نمى پرستد بلکه عصاى زرّینى را که به دست اوست و قدرتى را که زیر سلطه اوست مىپرستد، و همچنین است کسى که به توانگران سر مىسپارد، در واقع به درهم و دینار و نقدینه سر مى سپارد و تسلیم مى شود.
«وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ- و آنها که از این پس ناسپاسى کنند، نافرمانند.»
پس هنگامى که سلطه سیاسى شرعى بر پا شد، هر کس که ناسپاسى کند
و کفر ورزد فاسق و نافرمان است، زیرا هیچ بهانه و توجیهى براى ناسپاسى و کفر خود ندارد.
در واقع براى تأویل و تفسیر حقیقى و شامل این آیه باید گفت مراد هنگامى است که وعده خدا با جاى گرفتن و استوار شدن دین برگزیده، در سراسر اقطار زمین، تحقّق یافته باشد. چنان که در احادیث پشت در پشت از پیامبر- صلّى اللَّه علیه و آله- آمده است که گفت:
«زمین براى من درهم نوردیده شد، و من مشرقها و مغربهاى آن را دیدم، و امّت من به تمام نقاطى که براى من درنوردیده شد خواهد رسید».
و نیز آن حضرت- صلّى اللَّه علیه و آله- گفت:
«در زمین خانه اى از خشت و گل یا پشم و موى «۱» باقى نمى ماند مگر آن که خداى تعالى با عزّت عزیز و ذلّت ذلیل کلمه اسلام را بدان وارد مىکند، آنان را که خدا عزیز دارد از اهل آن کلمه مىسازد، و آنان را که ذلیل دارد با خوارى و سرافکندگى بدان کلمه تسلیم مى شوند» «۲».
امّا چه وقت این امر تحقّق مىیابد؟ همانا هنگام قیام مهدى آل محمد (عج) چنان که در حدیثى که مورد اتّفاق تمام مسلمانان است آمده است:
«اگر از عمر دنیا بیش از یک روز باقى نمانده باشد، خدا آن روز را طولانى مى کند تا از خاندان من مردى بیاید که همنام من است، و زمین را همان گونه که انباشته از ظلم و جور شده است از عدل و داد پر مى کند»
پی نوشت:
۱- مراد خیمه هاى پشمین و موئین چادر نشینان است- م.
۲- نور الثقلین، ج ۳، ص ۶۲۱
گردآورنده:طیبه فدوی
منبع اصلی: هدایت، ج۸، ص: ۳۴۸(نرم افزار جامع التفاسیر)
حجه التفاسیر وبلاغ الاءکسیر :
وَعَدَ اللَّهُ … الْفاسِقُونَ
اخبار از روزگار آینده یعنى عهد ظهور مهدى (ع)
خدا به کسانیکه از شما (امت اسلام) ایمان آورده اند و کارهاى شایسته کرده اند، وعده فرموده است با قید قسم و دو تأکید که: ایشان را در زمین خلیفه گرداند همچنانکه خلیفه ساخته بود کسانى را که از پیش از ایشان بودند، و با قید قسم و دو تأکید (وعده فرموده است که:) دینشان را که براى ایشان پسندیده است (یعنى دین اسلام را) با قوت گرداند براى ایشان، و با قید قسم و دو تأکید (وعده فرموده است که:) براى ایشان از پس ترسشان (از دشمنان)، ترسشان را به ایمنى مبدل کند «۱».
آن خلفاء مرا پرستش مى کنند (و) چیزى را در پرستش با من شریک نمى سازند، و هر کس پس از (شنیدن) آن وعده، آنرا نپذیرد (و باور نکند) پس او و همدستانش، همانان فاسق اند (یعنى از راه حق و صواب دین خارجاند)
پی نوشت:
(۱) استیناف کلام است- تفسیر مجمع البیان.
گردآورنده:طیبه فدوی
منبع اصلی: حجه التفاسیر و بلاغ الإکسیر، ج۵، ص: ۲۴(نرم افزار جامع التفاسیر)
خلاصه المنهج :
مطمئن ببینیم و بفراغت بنشینیم آیه آمد که وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وعده داد خدا آنان را که گرویدهاند مِنْکُمْ از شما وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ و کردند کارهاى شایسته لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ هر آینه البته خلیفه گرداند خدا ایشان را فِی الْأَرْضِ در زمین کفار از عرب و عجم کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ هم چنانکه خلیفه گردانیده شده اند و حفص استخلف بفعل معلوم خوانده یعنى همچنانکه خلیفه گردانید خداى آنانرا که بودند مِنْ قَبْلِهِمْ پیش از ایشان یعنى بنى اسرائیل که زمین مصر و شام بدیشان داد بعد از هلاکت جبابره تا تصرف کردند در آن چنانکه تصرف ملوک در ممالک خود و در اندک زمانى حق تعالى بوعده مؤمنان وفا نموده جزایر عرب و دیار کسرى و بلاد روم بدیشان ارزانى فرموده امید که جمیع اطراف و اکناف مشارق و مغارب بحکم لیظهره على الدین کله بحوزه تصرف ملازمان سده شرع نبوى و متابعان احکام مصطفوى درآیند وَ لَیُمَکِّنَنَّ و هر آینه متمکن و ساکن سازد و با قوت گرداند لَهُمْ براى مؤمنان صالح دِینَهُمُ دین ایشانرا الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ آن دینى که پسندیده و برگزیده است براى ایشان یعنى دین اسلام را بر همه ادیان غالب گردانید وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ و هر آینه بدل دهد ایشانرا مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ از پس ترس ایشان از شر دشمنان أَمْناً ایمنى از ایشان یَعْبُدُونَنِی در حالتى که حق تعالى این وعده استخلاف داد اهل ایمانرا که بپرستید مرا لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً شریک نسازید بمن چیزیرا یعنى خلافت و حکومت و جاه ایشانرا از عبادت و توحید بازندارد وَ مَنْ کَفَرَ و هر که مرتد شود یا کفران ورزد در این نعمت بَعْدَ ذلِکَ بعد از این وعده یعنى پس از راست شدن آن فَأُولئِکَ پس آن گروه مرتد یا کافر نعمت هُمُ الْفاسِقُونَ ایشان فاسقانند یعنى کاملان در فسق بجهت مرتد شدن بعد از وضوح این آیات و کفران ورزیدن باین نعمت عظیمه بدانکه علما را اختلافست در آیه مذکوره بعضى برآنند که وارد است بر اصحاب پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و نزد جمعى دیگر عامست در جمیع امت محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و این قول ابن عباس است و مجاهد و از اهل البیت صلّى اللّه علیه و آله و سلّم منقولست که این آیه در حق آل پیغمبر ورود یافته و عیاشى باسناد خود از على بن الحسین آورده که این آیه تلاوت نمود و فرمود بخدا سوگند که ایشان شیعیان مااند حق تعالى در حق ایشان این انعام فرماید بر دست مردى از ما که مهدى این امت و شخصى است که حضرت رسالت پناهى فرموده که اگر باقى نماند از دنیا مگر یکروز هر آینه حق تعالى آنروز را دراز گرداند تا که ولایت و حکومت کند مردى از عترت من که نام او نام من باشد و کنیت او کنیت من باشد پر کند زمین را از عدل و داد همچنانکه پر شده باشد از ظلم و جور و مثل این از ابو جعفر و ابو عبد اللّه مرویست پس بنابراین روایت صحیحه مراد ب الَّذِینَ آمَنُوا (مِنْکُمْ) وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ پیغمبر است و اهل بیت اطهار او علیه السّلام و جابر بن عبد اللّه روایت کرده که چون آیه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ نازل شد گفتم یا رسول اللّه خدا و رسول را میشناسم و اطاعت ایشان میکنم اولى الامر کدامند که خدا طاعت ایشانرا باطاعت خود و اطاعت تو مقرون ساخته فرمود اى جابر اولى الامر خلفاى منند و ائمه مسلمانان از پس من اولین ایشان على بن ابى طالبست بعد از آن امام حسن علیه السّلام آنگه امام حسین و بعد از آن على بن الحسین از عقب آن محمد بن على که در توریه معروفست بباقر و تو او را دریابى اى جابر چون او را بهبینى سلام من بوى برسان و بعد از آن امام جعفر صادق بن محمد بن على آنگه موسى بن جعفر پس على بن موسى آنگاه محمد بن على و بعد از آن على بن محمد و از عقب او حسن بن على و بعد از او پسر حسن عسکرى که هم نام منست و هم کنیت من حق تعالى مشارق و مغارب زمین را بدست وى بگشاید او از شیعه خود غایب گردد غیبتى طویل که بسبب طول آن مردمان بر امامت او ثبوت نورزند و اعتقاد نکنند مگر آنکس که خداى دل آنرا بایمان امتحان کرده باشد و جابر روایه کند که من گفتم یا رسول اللّه در غیبت او شیعه او را باو انتفاع باشد فرمود آنخدائى که مرا به نبوه فرستاده که ایشان بنور او مستغنى باشند و به ولایت او منتفع و اگرچه در غیبت باشد همچنانکه بآفتاب منتفع میشوند و اگرچه ابر او را پوشیده باشد بعد از آن فرمود ایجابر این از مکنون سر خداست و از مخزون علم او پس این را بپوشان الا از اهلش جابر گفت چون مدت مدید بر این بگذشت و من منتظر این وعده بودم تا یکروز نزد امام على زین العابدین بن الحسین علیه السّلام رفتم و او با من این حدیث میکرد نگاه کردم محمد بن على از حجره زنان بیرون آمد و بر سر دو گیسو داشت چون نیک نگریستم پهلوهاى من بلرزید و موى بر اعضاى من راست شد زیرا که علامتى که رسول بمن گفته بود در او مشاهده کردم گفتم یا غلام اقبل اى کودک روى بمن آور روى بمن کرد گفتم ادبر برگرد برگردید گفتم هذا شمایل رسول اللّه و رب الکعبه بخداى کعبه که این خصایل رسول خداست پس ویرا گفتم نام تو چیست گفت محمد گفتم پدرت گفت زین العابدین على بن الحسین گفتم همانا تو باقرى گفت آرى یا جابر پیغام رسول را بمن برسان گفتم رسول مرا بشارت داد که تو چندان در دنیا بمانى که ترا دریابم و فرمود چون ویرا دریابى سلام من بوى برسان اکنون یا محمد بن على رسول خدا تو را سلام میرساند گفت على رسول اللّه مادامت السموات و الارض و علیک یا جابر بما بلغت السلام جابر گفت بعد از آن نزد او آمد و شد کردمى و از او مسایل حلال و حرام و شرایع و احکام پرسیدمى و آموختمى یکروز از من مسئله پرسید گفتم و اللّه لما دخلت فى نهى رسول اللّه بخداى که من داخل نشوم در آنچه رسول خدا مرا از آن نهى کرده چه مرا خبر داد که اهل بیت من حلیمترین مردمانند چون خرد باشند و عالمترین ایشان چون بزرگ شوند ایشان را میاموزید که ایشان عالمتر از شما باشند گفت صدق جدى رسول اللّه بخداى که من باین مسئله از تو عالمترم در کودکى علوم و حکمت را بمن دادهاند و این از فضل خداوند است و رحمت او براى ما که اهل بیتیم.
گردآورنده:طیبه فدوی
منبع اصلی:
خلاصه المنهج، ج۴، ص: ۱۴(نرم افزار جامع التفاسیر)
روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن :
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ، خداى تعالى گفت در این آیت: وعده داد خداى آنان «۱» را که ایمان آوردند از شما و عمل صالح کردند که، ایشان را خلیفه کند در زمین، چنان که خلیفه کرد آنان را که پیش «۲» ایشان بودند، و ایشان را تمکین کند از دینى که پسندیده است براى ایشان [۱۱۰- پ]، و بدل کند براى ایشان از پس خوف و ترس ایمنى، که مرا پرستند و به من شرک نیارند و با من انباز نگیرند. و هر که او کافر شود پس از آن، فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ، ایشان فاسق و خارج باشند از فرمان خداى- جلّ جلاله. در آن که مراد به آیت کیست، سه قول گفتند. جماعتى گفتند: مراد جمله امّت مصطفىاند- علیه السّلام- که خداى تعالى ایشان را خلیفه امّتان گذشته کرد، چنان که آدم را- علیه السّلام- خلیفه جانّ کرد و زمین «۳» از ایشان پاک کرد و به ایشان داد، همچنین خداى تعالى زمین از کافران و امّتان گذشته پاک کرد و به امّت محمّد داد، چنان که گفت: جَعَلْناکُمْ خَلائِفَ «۴» …، و هى جمع خلیفه، [و خلیفه] «۵» آن باشد که یخلف الماضى، که او از پس گذشته بنشیند و قائم «۶» باشد مقام او.
و بعضى گفتند: [مراد صحابه] «۷» اند که خلافت کردند بعد رسول اللّه- علیه السّلام- از: ابو بکر و عمر و عثمان و على، که خداى تعالى در عهد ابو بکر بعضى ولایت عرب بگشاد، و در عهد عمر بعضى ولایت عجم.
و قول سه دیگر آن است که، در تفسیر اهل البیت آمد که: مراد به این خلیفه صاحب الزّمان است- علیه السّلام- که رسول- علیه الصّلوه و السّلام- خبر داد به خروج او در آخر الزّمان، و او را مهدى خواند «۸»، و امّت بر خروج او اجماع کردند، و انّما خلاف در عین افتاد، و دلیل بر صحّت این قول و فساد قولهاى دیگر آن است، امّا قول اوّل قریبتر است، اگر نه که ظاهر آیت مانع است از آن، و آن آن است که حق تعالى گفت: خداى وعده داد، و وعده به چیزى باشد که نبود «۹»، و اگر مراد دولت ملّت رسول است، این نقد، وعد «۱۰» نبود، که این در عهد رسول- علیه السّلام- بود که خداى تعالى ملک «۱۱» و شرایع منسوخ کرد، و زمین از دیگران بستد و به رسول داد. دیگر آن که: این استخلاف به خود «۱۲» حوالت کرد، چنان که استخلاف خلفا «۱۳» که از پیش ایشان بودند. دیگر آن که: تمکین «۱۴» از دین پسندیده به آن حد نیست که خداى تعالى حکایت کرد، و تبدیل خوف به امن «۱۵» حاصل نیست بر حدّ آن که از او باز گویند، و آن که گفت: یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً، این هم حاصل نیست، و این جمله که گفتیم «۱۶» دلیل فساد قول آنان مىکند که آیت را بر خلافت صحابه حمل کردند، و آن آن است که امّت از میان دو [قول] «۱۷» قایلند: قایلى گفت: خلافت به نصّ باشد دون اختیار، و قایلى گفت: به اختیار باشد.
آنان که به نصّ خدا و [رسول] «۱۸» گفتند، و استخلاف از جهت خداى گویند «۱۹» به امامت على و فرزندان او- علیهم السّلام- گفتند، و آنان که به امامت صحابه گفتند، امامت به اختیار گفتند. قول به آن که امام «۲۰» نصّ باشد، و خلیفه به استخلاف خداى باشد و جز على بود قولى بود ثالث خارق اجماع. و آنان که در حقّ صحابه دعوى نصّ کردند، قول ایشان معتمد نیست، چه اتّفاق است که اگر از خداى یا پیغامبر نصّى بودى، به اختیار امّت و اجماع ایشان حاجت نبودى در حقّ ابو بکر، آنگه به «۲۱» نصّ ابو بکر بر عمر، آنگه به مشورت و «۲۲» شورى در امامت عثمان، و این جمله دلیل فساد قول آنان مى کند که ایشان نصوصیّت صحابه گفتند، و آن جماعتى [اند] «۲۳» اندکى از اصحاب «۲۴» حدیث، دگر آن که گفت:
کما استخلف الّذین من قبلهم
، چنانکه خلیفه کرد آنان را که پیش ایشان بودند، و آنان که خداى خلیفه کرد ایشان را آدم بود فی قوله تعالى: إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً «۲۵» …، و داود بود خلیفه [فی] «۲۶» قوله تعالى «۲۷»: إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ «۲۸» …، و هارون بود خلیفه فی قوله تعالى: [هرون] «۲۹» اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی «۳۰» …، و معلوم است «۳۱» استخلاف بر این وجه نه در حقّ صحابه بود و نه در حقّ امّت، و اگر وعده چنان که سابق شده بودى از خداى تعالى در حقّ ایشان به استخلاف این صریح نصّ بودى و به این هیچ حاجت نبودى به اختیار و اجماع «۳۲» امّت و «۳۳» بیعت ایشان. امّا قوله تعالى: وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ، اگر تمکّن بر «۳۴» دین بر حدّ آن خواستند که امروز است و در عهد صحابه بود، و این و مانند این در عهد رسول- علیه السّلام بود [۱۱۱- ر]، و اگر بیش از آن خواست تمکینى «۳۵» کلّى چنان که وعده داد فی قوله تعالى:
لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ «۳۶» …، نه آن روز بود و نه امروز است، آن روز خواهد بودن که رسول- علیه السّلام- گفت:
یملأ الارض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما
، و امّا تبدیل خوف به امن معلوم است که این بر عموم حاصل نیست مگر در بعضى مواضع، و این که یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً پوشیده نیست که مسلمانى به اضافت با کافرى اندکى است از بسیارى، پس آیت لایق نیست «۳۷» و معنى او مطّرد نیست الّا به خلافت و امامت مهدى- علیه السّلام- که رسول- علیه الصّلوه و السّلام- به او بشارت داد، و امّت بر آن اجماع کردند بر جمله، و اگر چه در تعیین آن خلاف کردند و رسول- علیه السّلام- گفت:
لو لم یبق من الدّنیا الّا یوم واحد لطوّل اللّه ذلک الیوم حتّى یخرج رجل من ولدی یواطى اسمه اسمى و کنیته کنیتی یملأ الارض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما
، گفت: اگر از دنیا نماند الّا یک روز، خداى تعالى آن روز را دراز کند تا بیاید مردى از فرزندان من همنام من و هم کنیت من، زمین پر از عدل و انصاف کند پس از آن که پر «۳۸» جور و ظلم باشد. و این خبر مخالف و مؤالف روایت کردند، و خلاف در تعیین افتاد، و نیز این خبرى است معروف که رسول- علیه السّلام- گفت: هیچ کس را حلال نیست که [جمع کند] «۳۹» میان نام من و کنیت من مگر مهدى امّت را که او را رواست که نام من و کنیت من برگیرد «۴۰». جابر الجعفىّ روایت کرد از جابر بن عبد اللّه الانصارى که او گفت، چون این آیت آمد: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ «۴۱» …، من گفتم: [یا رسول اللّه] «۴۲» خداى را و رسول را مىشناسم «۴۳»، و طاعت ایشان واجب مى دانم «۴۴»، اولو الامر کداماند که خداى طاعت ایشان با طاعت خود و طاعت تو مقرون بکرد؟ گفت:
یا جابر هم خلفائی و ائمّه المسلمین بعدی اوّلهم علىّ بن ابی طالب، ثمّ الحسن ثمّ الحسین ثمّ علىّ بن الحسین ثمّ محمّد بن علىّ المعروف فی التّوریه بالباقر و ستدرکه یا جابر فاذا لقیته فاقرئه «۴۵» منّى السّلام ثمّ الصّادق جعفر بن محمّد ثمّ موسى بن جعفر ثمّ علىّ بن موسى ثمّ محمّد بن علیّ ثمّ علىّ بن محمّد ثمّ الحسن بن علیّ ثمّ سمیّی و کنیّی حجّه اللّه فی ارضه و بقیّته فی عباده «۴۶» ابن الحسن بن علیّ ذلک الّذی یفتح اللّه على یده مشارق الارض و مغاربها ذاک الّذی یغیب عن شیعته غیبه «۴۷» لا یثبت فیها على القول بامامته الّا من امتحن اللّه قلبه للإیمان
، گفت: [یا جابر!] «۴۸» ندانى تا «۴۹» اولو الامر که اند؟ خلیفتان منند و امامان مسلمانان از پس من: اولشان علىّ بن ابى طالب، آنگه حسن، آنگه حسین، آنگه علىّ بن الحسین، آنگه محمّد بن على- که او در توریت به باقر معروف است، و تو اى جابر او را دریابى. چون او را بینى سلام من به او رسان، آنگه صادق جعفر بن محمّد، آنگه موسى بن جعفر، آنگه على بن موسى، آنگه محمّد بن على، آنگه على بن محمّد، آنگه حسن بن على، آنگه پسر حسن بن على- آن که خداى تعالى مشارق و مغارب زمین بر دست او بگشاید- او از شیعت خود غایب شود، غیبتى که بر قول «۵۰» امامت او بنه ایستد الّا آن که خداى تعالى دل او را به ایمان امتحان کرده باشد.
جابر گفت، من گفتم: یا رسول اللّه! شیعه او را به او انتفاع باشد در غیبت او؟
گفت:
ای و الّذی بعثنی بالنّبوّه
، آرى! به آن خداى که مرا به نبوّت بفرستاد که ایشان به نور مبصّر [او] «۵۱» مستضىء «۵۲» باشند و به ولایت او منتفع باشند در غیبت او چنان که منتفع باشند به آفتاب،
و ان یجلّلها سحاب
، و اگر چه ابرى در پیش او آید.
آنگه گفت:
یا جابر هذا من مکنون سرّ اللّه و مخزون علم اللّه فاکتمه الّا عن اهله
، اى جابر این از مکنون سرّ خداست و مخزون علم خداى، پوشیده دار این را الّا از اهلش.
جابر بن عبد اللّه گفت: بر این مدّتى بر آمد دراز، و من منتظر این وعده مىبودم تا یک روز در نزدیک زین العابدین شدم- علىّ بن الحسین، [۱۱۱- پ] و او با من حدیث مى کرد، نگاه کردم محمّد بن على از حجره زنان بیرون آمد- و او کودک بود- و بر سر دو گیسو داشت- جابر گفت: من در او نگریدم پهلوهاى من بلرزید و موى بر اندام من برخاست، نیک در او نگریدم آن امارات که رسول- علیه السّلام- گفته بود در او باز یافتم، گفتم: یا غلام! اقبل فاقبل، روى به من آر. روى به من کرد «۵۳». گفتم:
ادبر فادبر، پشت بر کن «۵۴»، همچنان کرد. گفتم: شمائل رسول اللّه، شمایل رسول است به خداى کعبه. آنگه او را گفتم: نام تو چیست؟ گفت: محمّد. گفتم: پدرت؟ «۵۵» گفت «۵۶»: علىّ بن الحسین. گفتم «۵۷»: همانا تو باقرى؟ گفت: آرى یا جابر! پیغام رسول بگزار «۵۸». گفتم: رسول- علیه السّلام- مرا بشارت داده است که چندانى بمانم تا تو را دریابم، و گفت: چون او را دریابى سلام من «۵۹» برسان، اکنون یا محمّد بن على! رسول خدا تو را سلام مى گوید «۶۰»، گفت:
على رسول اللّه «۶۱» ما دامت السّموات و الارض و علیک یا جابر بما بلّغت السّلام.
جابر گفت: پس از آن «۶۲» پیش او آمد و شد «۶۳» کردمى و از او پرسیدمى و «۶۴» آموختمى. یک روز «۶۵» از من مسألهاى پرسید، گفتم: و اللّه لادخلت فی نهى رسول اللّه، به خداى که من در نهى رسول نروم، که رسول مرا خبر داده است که شما ائمه هدى «۶۶» از پس او، احلم النّاس صغارا و اعلمهم کبارا لا تعلّموهم فانّهم اعلم منکم،
حلیمترین مردماناند که خرد باشند «۶۷» و عالمترین ایشان چون بزرگ باشند «۶۸»، ایشان را میاموزى که عالمتر از شما باشند. باقر- علیه السّلام- گفت:
صدق جدّی رسول اللّه،
راست گفت جدّ من رسول خداى که به خداى که به این مسأله عالمتر از توام،
پی نوشت:
(۱). اساس: آن، به قیاس با نسخه آط، و دیگر نسخه بدلها، تصحیح شد.
(۲). همه نسخه بدلها از.
(۳). آب، آز، مش را.
(۴). سوره یونس (۱۰) آیه ۱۴٫ […..]
(۵). اساس: ندارد، از آط، افزوده شد.
(۶). آط، آب، آز، مش مقام.
(۱۸- ۱۷- ۷). اساس: ندارد، از آط، افزوده شد.
(۸). آج، لب، آل: خوانند.
(۹). اساس: بود، به قیاس با نسخه آط، و دیگر نسخه بدلها، تصحیح شد.
(۱۰). آط، آب، آج، لب، مش: نقد بود وعده، آز، آل: تقدیر بود وعده.
(۱۱). آط، مش: ملل.
(۱۲). همه نسخه بدلها: استخلاف بود که.
(۱۳). آب، آز: خلفایى.
(۱۴). آل: تمکّن.
(۱۵). همه نسخه بدلها هم.
(۱۶). همه نسخه بدلها همه.
(۱۹). همه نسخه بدلها: گفتند.
(۲۰). همه نسخه بدلها: امامت. […..]
(۲۲- ۲۱). همه نسخه بدلها: ندارد.
(۲۶- ۲۳). اساس: ندارد، از آط، افزوده شد.
(۲۴). همه نسخه بدلها: اندک از صحابه.
(۲۵). سوره بقره (۲) آیه ۳۰٫
(۲۷). آط، آب، آز: بود فی قوله: یا داود.
(۲۸). سوره ص (۳۸) آیه ۲۶٫
(۲۹). اساس: ندارد، به قیاس با همه نسخه بدلها، از قرآن مجید افزوده شد.
(۳۰). سوره اعراف (۷) آیه ۱۴۲٫
(۳۱). همه نسخه بدلها که.
(۳۲). آط، آب، آز، مش: اجتماع.
(۳۳). همه نسخه بدلها به.
(۳۴). آط، آب، آز، آل، مش: تمکین از.
(۳۵). آب، آز، مش: تمکین.
(۳۶). سوره توبه (۹) آیه ۳۳٫ […..]
(۳۷). اساس: است، به قیاس با نسخه آط و دیگر نسخه بدلها، تصحیح شد.
(۳۸). همه نسخه بدلها، بجز مش از.
(۴۲- ۳۹). اساس: ندارد، از آط، افزوده شد.
(۴۰). آل: بردارد.
(۴۱). سوره نساء (۴) آیه ۵۹٫
(۴۳). آط، آب، آز: مىشناسیم.
(۴۴). آط، مش، مه: مىدانیم.
(۴۵). آط، آج، لب، آل: فاقره.
(۴۶). چاپ شعرانى (۸/ ۲۳۸) محمّد.
(۴۷). آز: غیبته.
(۵۱- ۴۸). اساس: ندارد، از آط، افزوده شد.
(۴۹). همه نسخه بدلها: که.
(۵۰). همه نسخه بدلها به.
(۵۲). اساس: مستغنى، به قیاس با نسخه آط، تصحیح شد. […..]
(۵۳). آج، لب: آورد.
(۵۴). آب، آز: بر من کرد.
(۵۵). همه نسخه بدلها بجز مه کیست.
(۵۶). آط، آب، آز ابى.
(۵۷). اساس: گفت، به قیاس با نسخه آط و دیگر نسخه بدلها و مفهوم عبارت، تصحیح شد.
(۵۸). همه نسخه بدلها: بگذار من.
(۵۹). همه نسخه بدلها: منش.
(۶۰). همه نسخه بدلها: مىکند.
(۶۱). همه نسخه بدلها السّلام.
(۶۲). همه نسخه بدلها در.
(۶۳). همه نسخه بدلها مى.
(۶۴). آل از او.
(۶۵). همه نسخه بدلها او.
(۶۶). آب، آج، لب، آل: هدایید. […..]
(۶۷). همه نسخه بدلها: مردمانید در وقت خردى.
(۶۸). آط، آج، لب، آل: ایشان در وقت بزرگى، آب، آز، مش: ایشانند در وقت بزرگى
گردآورنده:طیبه فدوی
منبع اصلی: روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، ج۱۴، ص: ۱۶۹(نرم افزار جامع التفاسیر)
جلاء الأذهان وجلاء الأحزان :
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ (۵۵)
وعده داد خداى تعالى آنان را که ایمان آوردند از شما و عمل صالح کردند که ایشان را تمکین کند از دین ایشان، آن دینى که براى ایشان پسندید آن را، و بدل کند ایشان را از پس ترسیدن ایشان امن یعنى خوف ایشان را بأمن بدل کند تا ایشان در ایمنى مرا پرستند و بهیچ چیز بمن شرک نیارند و با من انباز نگردانند در طاعت و عبادت هیچ چیز را، و هر که کافر شود پس از آن ایشان فاسقان و بیرون آیندگان باشند از فرمان خداى تعالى.
تا مراد بآیت چیست؟
جمعى گفتند: مراد جمله أمّت محمّدند صلّى اللّه علیه و آله و سلّم که خداى تعالى ایشان را خلفاى أمّتان گذشته کرد چنانکه آدم را خلیفه جانّ کرد و زمین را از ایشان پاک کرد و بدیشان داد چنانکه گفت: و جعلناکم خلائف و [خلیفه] آن بود که از پس گذشته باستد [۱] و بعضى گفتند که: مراد صحابه اند که خلافت کردند بعد از رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم از أبو بکر و عمر و عثمان و على که خداى تعالى در عهد ابو بکر بعضى از ولایت عرب بگشاد، و در عهد عمر بعضى از ولایت عجم، و در تفسیر اهل البیت علیهم السّلام است که مراد باین خلیفه صاحب الزّمان علیه السّلام است که خداى تعالى خبر داد بخروج او در آخر الزّمان و او را [مهدى] خوانند و أمّت بر خروج او اجماع کردند و خلاف در عین او افتاد و دلیل بر صحّت این قول و فساد قولهاى دیگر آنست که خداى تعالى وعده داد و [وعده] بچیزى باشد که در حال نباشد و ملّت رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نقد بود وعده نبود، و این در عهد رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بود که خداى تعالى ملل و شرایع منسوخ کرد و زمین از دیگران برسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم داد پس این وعده بملّت رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نبوده باشد. دیگر آنکه تمکین از دین پسندیده بآن حدّ حاصل نیست که گفته است و این جمله که گفتیم دلیل فساد قول آنان میکند که آیت را بر خلاف صحابه حمل کردند. دیگر آنکه أمّت بر دو قولاند قومى گفتند: خلافت بنصّ باشد نه باختیار، و قومى گفتند که: باختیار باشد آنانکه گفتند: خلافت بنصّ خدا باشد و رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم خلیفه على را و فرزندان وى را گفتند، و آنانکه باختیار گفتند بخلافت صحابه گفتند، پس آنکس که گفت که خلیفه باستخلاف خداى باشد و جز على باشد قول او قولى باشد ثالث خارق [۲] اجماع، و آنانکه در حقّ صحابه دعوى نصّ کردند قول ایشان باطل است چه اگر از خداى یا از پیغمبر نصّى بودى، باختیار أمّت و اجماع ایشان بر ابو بکر حاجت نبودى، و همچنین بنصّ ابو بکر بر عمر آنگه بمشورت و شورى در امامت و خلافت عثمان. دیگر گفت: «چنانکه آنانرا که پیش ازیشان بودند» و آنانکه خداى ایشان را خلیفه کرد آدم علیه السّلام بود فى قوله: انّى جاعل فى الارض خلیفه و داود علیه السّلام بود فى قوله: یا داود إنّا جعلناک خلیفه فى الارض و هارون بود فى قوله: هرون اخلفنى فى قومى و معلوم است که استخلاف برین وجه نه در حقّ صحابه بود و نه در حقّ أمّت، و اگر چنان بودى که وعده سابق شده بودى از خداى در حقّ ایشان باستخلاف این صریح نصّ بودى، و با این همه حاجت نبودى باجماع أمّت و بیعت ایشان. و تمکین از دین چنانکه در آیت صفت آن کرد نه در عهد رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بود و نه در عهد صحابه و نه امروز هست این آن روز خواهد بود که رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم گفت: یملأ الارض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما و أما «تبدیل خوف بأمن» معلوم است که این بر عموم حاصل نیست. مگر در بعضى مواضع. و اینکه گفت: [یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً] پوشیده نیست که مسلمانى نسبت با کافرى اندکى است از بسیارى، پس آیت لایق نیست و معنى او مطّرد نیست الّا بخلافت و امامت مهدى علیه السّلام که رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بوى اشارت کرد و أمّت بر آن اجماع کردند بر- جمله و اگرچه در تعیین آن خلاف کردند، و رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم گفت: لو لم یبق من الدّنیا الّا یوم واحد لطوّل اللّه ذلک الیوم حتّى یخرج رجل من ولدى یواطىء اسمه اسمى و کنیته کنیتى یملأ الارض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما گفت: اگر از دنیا نماند الّا یک روز پس خداى تعالى آن روز را دراز گرداند تا بیرون آید مردى از فرزندان من همنام من باشد و هم کنیت من زمین را پر از عدل و انصاف کند پس از آنکه پر از
جور و ظلم شده باشد و این خبر مخالف و مؤالف روایت کنند و خلاف در تعیین افتاد.
جابر جعفى روایت کرد از جابر عبد اللّه أنصارى که چون این آیت آمد که: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ من گفتم: یا رسول اللّه خداى و رسول را مى شناسم و طاعت ایشان واجب میدانم اولى الامر کدامند که خداى تعالى طاعت ایشان با طاعت خود و طاعت تو مقرون کرده است؟- گفت: یا جابر هم خلفائى و أئمّه المسلمین بعدى أوّلهم على بن أبى طالب ثمّ الحسن ثمّ الحسین ثمّ علىّ بن الحسین ثمّ محمّد بن علىّ المعروف فى التوراه بالباقر و ستدرکه یا جابر فاذا لقیته فأقرئه منّى السّلام، ثمّ الصّادق جعفر بن محمّد، ثمّ موسى بن جعفر ثمّ علىّ بن موسى، ثمّ محمّد بن علىّ ثمّ علىّ بن محمّد، ثمّ الحسن بن علىّ سمیّى و کنیّى حجّه اللّه فى أرضه و بقیّه اللّه فى عباده محمّد بن الحسن بن علىّ ذاک الّذى یفتح اللّه على یده مشارق الارض و مغاربها، ذاک الّذى یغیب عن شیعته غیبه لا یثبت فیها على القول بامامته الّا من امتحن اللّه قلبه للإیمان.
آنگه گفت: اى جابر ندانى تو که اولى الامر کداماند اولى الامر خلیفتان منند، و امامان مسلمانانند از پس من اوّلین ایشان علىّ بن أبى طالب، آنگه حسن، آنگه حسین، آنگه علىّ بن الحسین، آنگه محمّد بن على که او در توراه معروف است بباقر و تو او را دریابى یا جابر چون او را بینى سلام من بوى برسان، آنگه صادق جعفر بن محمّد، آنگه موسى بن جعفر، آنگه علىّ بن موسى، آنگه محمّد بن علىّ، آنگه علىّ بن محمّد، آنگه حسن بن على، آنگه پسر حسن بن على که همنام من است و هم کنیت من است، خداى تعالى مشارق و مغارب زمین را بدست وى بگشاید، و او از شیعه خود غایب شود غیبتى که بر قول بامامت او بناستد [۳] مگر آنکس که خداى تعالى دل او را بایمان امتحان کرده باشد، جابر گفت: من گفتم: یا رسول اللّه شیعه او را باو انتفاع باشد در غیبت او؟- گفت: اى و الّذى بعثنى بالنّبوّه آرى بآن خداى که مرا بنبوّت فرستاد که ایشان بنور او مستضىء شوند، و بولایت او منتفع باشند در غیبت او چنانکه منتفع باشند بآفتاب و ان جلّلها السّحاب و اگرچه ابر آنرا بازپوشیده
باشد آنگه گفت: یا جابر هذا من مکنون سرّ اللّه و مخزون علم اللّه فاکتمه الّا من أهله اى جابر این از مکنون سرّ خداست و از مخزون علم اوست بازپوش این را الّا از اهلش.
جابر بن عبد اللّه گفت: برین مدّتى دراز کشید و من منتظر این وعده بودم تا یک روز نزدیک زین العابدین علىّ بن الحسین علیه السّلام شدم و او با من حدیث میکرد نگاه کردم [۴] محمّد بن على از حجره زنان بیرون آمد و او کودک بود و بر سر دو گیسو داشت جابر گفت: من درو نگریدم پهلوهاى من بلرزید و موى بر اندام من برخاست چون نیک درو نگریدم آن امارات که رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم گفته بود درو بازیافتم گفتم: یا غلام أقبل اى کودک روى بمن کن روى بمن کرد، گفتم: أدبر برگرد فأدبر برگردید، گفتم:
شمایل رسول اللّه و ربّ الکعبه خویهاى رسول خداست و شمایل وى است بخداى کعبه.
آنگه وى را گفتم: نام تو چیست؟- گفت: محمّد، گفتم: رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مرا بشارت داده که چندانى بمانم که ترا دریابم، و گفته: چون وى را دریابى سلام من بدو رسان اکنون یا محمّد بن على رسول خداى ترا سلام میرساند، گفت: على رسول اللّه السّلام مادامت السّماوات و الارض و علیک یا جابر بما بلّغت السّلام.
جابر گفت: پس از آن من پیش او آمد و شد کردمى و ازو پرسیدمى و آموختمى، یک روز از من مسئله پرسید گفتم: و اللّه لا دخلت فى نهى رسول اللّه بخداى که در نهى رسول خداى درنیایم که رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مرا خبر داده است که همه شما أئمّه هدى اید از پس او، أحلم النّاس صغارا و أعلمهم کبارا لا تعلّموهم فانّهم أعلم منکم حلیمترین مردمانند چون خرد باشند، و عالمترین مردمانند چون بزرگ شوند، ایشان را میاموزید که ایشان عالمتر از شما باشند، گفت: صدق جدّى رسول اللّه، بخداى که من باین مسئله از تو عالمترم و لقد أوتیت الحکم صبیّا کلّ ذلک بفضل اللّه علینا و رحمته لنا [۵] أهل البیت.
پی نوشت:
۱- «باستد» مخفف «بایستد» است بحذف یاء مطابق سیره صاحب این تفسیر و در بعضى نسخ: «باشد».
۲- در غالب نسخ: «خارج اجماع».
۳- مخفّف: «بنایستد» است یعنى بامامت او قائل نمیشود و در بعضى نسخ: «نباشد». […..]
۴- این عبارت در این حدیث و همچنین عبارت حدیث لوح صریحا دلالت دارند بر اینکه جابر أعمى نبوده بلکه بینا بوده است.
۵- در تفسیر ابو الفتوح (ره): «علینا».
پوشیده نماند که این حدیث در همه کتب معتبره حدیث شیعه مذکور است فراجع ان شئت.
گردآورنده:طیبه فدوی
منبع اصلی:
جلاء الأذهان و جلاء الأحزان، ج۶، ص: ۳۲۹(نرم افزار جامع التفاسیر)
بازدیدها: 2871