ترکیب‌بند مهدوی نذر فرج امام زمان(عج)

خانه / تازه ها / ترکیب‌بند مهدوی نذر فرج امام زمان(عج)

ترکیب‌بند مهدوی نذر فرج امام زمان(عج)

ماه پنهانی و از مهر تو هرجا روشن است
هم زمین، هم آسمان، هم عرش‌اعلی روشن است

با امید انعکاس جلوه‌ای از روی تو
چشم هر آیینه از فیض تماشا روشن است

دیده‌ی یعقوب را پیراهن یوسف شفاست
با امید وصل تو چشم زلیخا روشن است

از همه دل‌سردم…، اما در دلم با یاد تو
شعله‌ای دارم که تا روز مبادا روشن است

روز و شب در انتظار دیدن تو سوخته
آتش‌ چوپان‌که در هر کوه‌وصحرا روشن است

شنبه‌های تازه بی‌تو جمعه‌های کهنه‌اند!
روز نو یک‌روز می‌آید، دل ما روشن است

«مدعی گوید که با یک‌گُل نمی‌آید بهار؟»
این‌معما پاسخش سخت‌است، اما روشن است

یک‌نفر می‌آید و دنیا گلستان می‌شود
هرچقدر امروز تاریک است، فردا روشن است

از دل تاریکی شب، صبح فردا می‌رسد
عاقبت آن ماه‌روی عالم‌آرا می‌رسد

از سر شوق بهار، اسفند را گم کرده‌ایم
لابه‌لای گریه‌ها، لبخند را گم کرده‌ایم

هرچه می‌گردیم آخر باز می‌گردد به ما
چون نخ سررشته‌ی این‌بند را گم کرده‌ایم

کم شده شیرینی دنیای ما این روزها
چای‌مان تلخ است، وقتی قند را گم کرده‌ایم

بی‌حضور ناب او هر روزمان تکراری است
چون‌که آن‌خورشید بی‌مانند را گم کرده‌ایم

با غریبان آشنا و با خودی بیگانه‌ایم!
نسبت آیینه و پیوند را گم کرده‌ایم

شوق؛ اندک، ندبه‌؛ کم، گریه؛ فراوان، عهد؛ سست!
شرمساریم از تو، هر سوگند را گم کرده‌ایم

دل به هرآیینه می‌بندیم و حسرت می‌خوریم
در میان چهره‌ها دلبند را گم کرده ایم

روز میلاد تو در تقویم‌ها عید است و ما
سال شمسی هزار و چند را گم کرده‌ایم

در شب تاریک دنیا، روی تو خورشید ماست
هر زمان از در بیایی تو، همان دم عید ماست

ای زمان را از زمان تو، زمانی تازه‌تر
با حضور تو جهان ما، جهانی تازه‌تر

سرخوشیم از این‌که در دوران تو خواهیم داشت
هم زمینی تازه‌تر، هم آسمانی تازه‌تر

آن‌به‌آن از تو سرودیم، آن‌چه می‌خواهی نبود
لطف کن در شعر ما بنداز «آنی» تازه‌تر

سخت بود، اما به لطف تو به آسانی گذشت
هر زمان از ما گرفتی امتحانی تازه‌تر

از تو دوریم و کسی جز تو به‌ما نزدیک نیست!
هر کجا که گم شدیم، آمد نشانی تازه‌تر

نو‌به‌نو از شرق و غرب عالم ما می‌رسد
از شهیدان فراقت کاروانی تازه‌تر

جان ما در انتظار روی تو از دست رفت
با تو می‌خواهیم عمری تازه، جانی تازه‌تر

کهنگی راهی ندارد در دل دنیای تو
تو همان بودی و حالا هم همانی؛ «تازه‌تر»

«نو»ترین مضمون تویی، من با تو شاعر می‌شوم
هر زمان در محضر فیض تو حاضر می‌شوم

وقت وصف تو زبانم در دهان می‌ایستد
در بیان آن معانی از بیان می‌ایستد

«صاحب‌العصر»ی و می‌چرخد زمان با اذن تو
هر زمان یاد تو می‌افتم، زمان می‌ایستد…

بی‌خبر از وسعت لطف و بزرگی‌های توست
هرکسی چشم‌انتظار دیگران می‌ایستد

روح با شوق تو برمی‌خیزد از جسم جهان
جسم اگر روزی تو را حس کرد، جان می‌ایستد

هرکسی که «البَلاءُ لِلوِلا» را خوانده است
پای تو در اوج سختی بی‌گمان می‌ایستد

از زمانی که شنیده «فِی‌السَّماءِرِزقُکُم»
دست‌هامان سوی تو -ای آسمان- می‌ایستد

آمده شعر جدیدش را بخواند، هر زمان
شاعری در کنج صحن جمکران می‌ایستد

آن‌زمان‌که می‌رسد بانگ «اَنَاالمَهدی» به‌گوش
کعبه برمی‌خیزد از جا و اذان می‌ایستد

«لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّي تُنْفِقُوا» سر می‌دهی
پاسخ هر لطف را چندین‌برابر می‌دهی

خون دل، اشک روانی داشتم، دارم هنوز!
جرعه آبی، لقمه نانی، داشتم، دارم هنوز!

شب‌به‌شب یاد تو بر سجّاده با من هم‌نشین
در سکوتم هم‌زبانی داشتم، دارم هنوز!

گرچه پابند زمین و اهل آن هستم، ولی
حال‌وروزی آسمانی داشتم، دارم هنوز!

غیرممکن بود، اما با نگاه لطف تو…
در فراقت نیمه‌جانی داشتم، دارم هنوز!

با همه نالایقی‌ها، مهربانی تو را
افتخار میزبانی داشتم، دارم هنوز!

هرسه‌شنبه در «طَریق‌ُالمَهدی» مشایه‌ها
کربلایی، جمکرانی، داشتم، دارم هنوز!

پیرم و با آرزوی در کنارت زیستن
دائماً شوق جوانی داشتم، دارم هنوز!

سال‌های سال تنها در حضور گرم تو
آرزوی شعرخوانی داشتم، دارم هنوز!

می‌رسد آن‌که شروع حُسن و حُسن خاتمه‌ست
می‌رسد آن‌که دعای هر قنوت فاطمه‌ست

مجتبی خرسندی

 

 

 

 

 

بازدیدها: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *