پیام تسلیت امام خمینی رحمة الله علیه و گوشه ای از سوابق ارزشمند و درخشان ایشان و بخشی از گفت وگوی فرزندشان، جناب حجت الاسلام آقای سید محمد علی خادمی با خبر گزاری فارس بشرح ذیل تقدیم می گردد:
آیت الله حسين خادمي اصفهاني در سال 1280ش (1317ق) در اصفهان به دنيا آمد. وي پس از فراگيري مقدمات و سطح، به نجف اشرف رفت و از محضر استاداني چون ميرزاي نائيني، سيدابوالحسن اصفهاني و شيخ محمد جواد بلاغي بهره مند شد. آیت الله خادمي در 26 سالگي به مقام رفيع اجتهاد نائل گشت و پس از بازگشت به اصفهان، حلقه درس فقه و اصول خود را تشكيل داد و شاگردان فراواني تربيت نمود. ايشان در جريان كشف حجاب، با سخنراني هاي آتشين خود به مبارزه با رژيم رضاخان برخاست و در ملي شدن صنعت نفت نيز در كنار آیت الله كاشاني و شهيد نواب صفوي فعاليت زيادي نمود. آیت الله خادمي از آغاز نهضت امام خميني، در تشويق و ترغيب مردم در برپايي جنبش اسلامي ضد سلطنتي و بيان اهداف امام، در اصفهان نقش ارزشمندي ايفا نمود. از آیت الله سيدحسين خادمي تأليفات متعددي برجاي مانده كه كتاب رهبر سعادت در زمينه اثبات دين اسلام با دلايل علمي، فلسفي، تاريخي و با تحليلهاي منطقي، شهرت دارد. اين عالم بزرگوار در 20 اسفند 1363 ش در 86 سالگي در اصفهان بدرود حيات گفت و درجوار مزجع شریف حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام مدفون گرديد.
سیره عملی آیت الله خادمی از عوامل مهم نفوذ اجتماعی وی در بین عامه مردم بود. او كه عارفی زاهد بود، در برابر عام و خاص متواضع و فروتن بود، كمتر كسی است كه به ملاقات آن مرحوم رفته باشد و در خصوص زندگی بسیار ساده و زاهدانهاش سخن نگفته باشد. تا اوایل انقلاب، با وجود ابتلا به پا درد و كهولت سن، از داشتن اتومبیل بیبهره بود.
تواضع و فروتنی او زبانزد عام و خاص بود. او از كسانی كه به هر دلیل به ملاقات ایشان میرفتند، به گرمی استقبال میكرد و با مزاحهای شیرین و ملیح و رفتار صمیمانه آنان را مسرور و فضا را برای بیان مطالب گوناگون و پاسخ به سؤالات آنان فراهم میكرد. و اما بخشی از مواضع ضد ارتجاعی آن اسوه تقوا و مجاهدت از زبان فرزندشان جناب حجت الاسلام سید محمدعلی خادمی در گفتگو با فارس:در تاریخ29/12/1394
از قدیمیترین خاطراتی که از مبارزات مرحوم والدرحمة الله علیه به یاد دارید، بفرمایید؟
… در هنگامی که مرحوم امام رحمه الله علیه دستگیر و در تهران زندانی شدند، این احتمال داده میشد که ایشان اعدام شوند. مرحوم والد همگام با علمای شهرستانها، بهخصوص آیتالله میلانی رحمه الله علیه به تهران آمدند و از علمای شهرستانها هم خواستند به تهران بیایند. علمای شهرستانها هم به تهران آمدند و همه تصدیق کردند مرحوم امام «مرجع» است و این باعث شد جلوی اعدام ایشان توسط دستگاه شاه گرفته شود. پدر ما از پیشگامانی بودند که از اصفهان به تهران رفتند. خودشان میگفتند: بعد از اینکه امام از زندان آزاد شدند، آقایان علما در قم در جلسهای جمع شدند و صحبت میکردند که: امام افراطی و تند میروند و ما نمیتوانیم با ایشان همگام باشیم! نه ما میتوانیم به تندی امام باشیم، نه ایشان میتوانند به سادگی ما باشند، بنابراین باید بهنوعی بین رفتار ما و ایشان هماهنگی ایجاد شود و برای اینکه این مطلب را به امام برسانند، پدر ما را به عنوان نماینده انتخاب کردند. ایشان با این پیام نزد امام رفتند و پیام آقایان را رساندند که: اینطور که شما دارید تند میروید، نمیتوانیم پا به پای شما بیاییم و شما به گونهای حرکت کنید که ما هم بتوانیم پا به پای شما در این نهضت حرکت کنیم!پدرم وقتی این مطلب را به امام میرسانند، امام میگویند:« من و شما عمرمان را کردهایم،دیگر نمیتوانیم از این مصلحت سنجیها داشته باشیم. آیا شما میتوانید همپای من بیایید؟ پدرم میگویند: اگر شما حرکت کنید، طبعاً من هم نمیتوانم کوتاه بیایم». این حرفی است که پدر ما از جریانات سالهای 1342 نقل میکردند.
مرحوم آیتالله خادمی از سوابقشان با امام چه خاطراتی را نقل میکردند و احیاناً در این اواخر خود شما چه مواردی را به خاطر دارید؟
سابقه پدر ما با مرحوم امام، از بعد از رحلت آیتالله بروجردی شروع میشود. ایشان بعد از اینکه از نجف آمدند، نماینده آیتالله بروجردی در اصفهان و البته خودشان مجتهد کاملی بودند و میتوانستند ادعای مرجعیت کنند، ولی از این کارها گریزان بودند. به نظر من یک مقدار از زرنگی ایشان بود که نمیخواست این مسئولیت بزرگ را به عهده بگیرد، ولی به عنوان نماینده مراجع عمل میکرد، با اینکه پس از آیت الله بروجردی مراجع بزرگ دیگری چون مرحوم آیتالله حکیم، مرحوم آیتالله خویی، مرحوم آیتالله شاهرودی و دیگران هم بودند، ولی ایشان آن هم در شرایطی که مرحوم امام در اصفهان چندان شناخته شده نبودند، وکالت و نمایندگی ایشان را در اصفهان قبول کردند و شهریه به اسم ایشان میدادند.این ارتباط بین مرحوم امام و پدر ما از زمان تبعید ایشان و بعد که به نجف رفتند، به وسیله نامهها و افراد همچنان ادامه داشت و نامههای زیادی که بین پدر ما و امام رد و بدل میشدند، شاهد بر این مطلب است. دستگاه ساواک هم این مطلب را میدانست که ایشان شهریه را از طرف خودشان نمیدهند، بلکه از طرف آقای خمینی میدهند،لذا روی این مسئله خیلی حساس بود.
بعد از انقلاب هم پدر در انقلاب ذوب شده و فدایی امام بودند. این صحنه را به چشم خودم دیدم که وقتی پدرم به قم آمدند، آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری، پسر مؤسس حوزه قم -که در آن وقت از علمای بنام قم بودند – خم شدند و دست پدرم را بوسیدند! ساعتی بعد دیدم پدرم خم شدند و دست امام را بوسیدند! اینقدر نسبت به امام اظهار ارادت و مودت میکردند و به امام اعتقاد داشتند.ایشان میگفتند:« همه همّ و غمّ امام، احیای ایران برای اسلام است». به کرات از ایشان شنیدم:« زمانی که مرحوم آیتالله کاشانی در زمان نهضت نفت نام و قدرتی در ایران پیدا کرده بودند، به ایشان میگفتم: آقا! حالا دیگر جلوی منکرات را بگیرید و بهخصوص روی مسئله مشروبفروشیها تأکید داشتم». مرحوم آیتالله کاشانی میفرمودند:« اول قضیه نفت را تمام کنیم، بعد به این امور میرسیم». پدرم میگفتند:« نه نفت تمام شد و نه منکرات در ایران تمام شدند»، ولی اعتقاد داشتند نظر مرحوم امام احیای اسلام و تطبیق احکام اسلامی در ایران است. میدیدم مرحوم پدرمان ارادت کامل به امام داشتند و لذا امام در امور مهم به ایشان توصیه میکردند که مشارکت داشته باشند، از جمله در مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی که حضور ایشان فقط به توصیه امام بود، نه اینکه خودشان بخواهند مطرح شوند. مرحوم آیتالله خادمی بهرغم اینکه خود انقلابی بودند و درفرآیند انقلاب هم نقشی برجسته داشتند، با یک جریان انقلابینما در اصفهان هم درتقابل قرارگرفته بودند.
مواجهه ایشان با باند مهدی هاشمی معدوم
از چه زمانی (مواجه با باند مذکور) شروع شد و چه سیری را پیمود؟
…در جریان «شهید جاوید» که از نظر زمانی به جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی وصل بود، چون دستگاه ِحکومت میخواست آن جشنها آرام برگزار شود، دسیسه ای چید که در بین مذهبیون و انقلابیون، اختلاف و دو دستگی ایجاد کند. یکی از چیزهایی که زمینه ساز این دو دستگی شد،انتشار کتاب «شهید جاوید» بود. متأسفانه عدهای از آقایان از «شهید جاوید» حمایت کردند که از جمله آنها آقای منتظری و اطرافیان ایشان بودند و اینها در این باره، مرحوم شمسآبادی را در اصفهان شهید کردند…. رئیس کمیته اصفهان را که فردی به نام مهندس بحرینیان بود، صبح که از خانهاش بیرون آمد، با بیش از 40 گلوله ترور کردند! این کارهای زشت، قتلها و غارتها را ادامه دادند و در قهدریجان اصفهان فجایع زیادی را به بار آوردند و افرادی را کشتند و در چاه انداختند! این مصائب پدر مرا در همان سالهای اول انقلاب پیر کرد، والا قدرت بدنی پدرم خیلی خوب بود. با اینکه همواره مورد تهدید این گروه بود، با تمام قدرت در مقابل اینها ایستاد و مقاومت کرد و جلوی مفاسد اینها را گرفت. اینها شدیداً مبارزه میکردند.
پرونده دار و دسته مهدی هاشمی از قبل از انقلاب برای ایشان و البته مردم اصفهان کاملاً روشن بود. نمونهاش هم به شهادت رساندن مرحوم آیتالله شمسآبادی بود. بعد از انقلاب هم قتلها و غارتهایی بود که توسط این جماعت در اصفهان اتفاق میافتادند.این زمان مقارن با اوج قدرت آقای منتظری بود ، درعین حال پدر ما با این دار و دسته درگیر بود و از جانب آنها تهدید میشد. در کتاب خاطراتی که آقای ریشهری نوشته، تصریح کرده: از جمله کسانی که در لیست ترور سید مهدی هاشمی قرار داشت، مرحوم آیتالله خادمی بود! این افراد عده دیگری را هم ترور کردند و پدر ما پرونده اینها را کاملاً میدانست و با این گروه از قبل از انقلاب مبارزه میکرد.
ایشان در سالهای آخر عمر ،تقریبا سکوت اختیار کرده بودند، اما رابطهشان با امام برقرار بود. مظالمی که باند سید مهدی هاشمی در اصفهان کردند، آیا توانست ایشان را از انقلاب جدا کند یا تا آخر وفادار بودند؟
در ایشان هیچ دلیلی بر عدم وفا یا سکوت یا کنار کشیدن ندیدم. ایشان چه قبل و چه بعد از انقلاب، سکاندار بود.درباره قبل از انقلاب، کتابی از اسناد پدر در ساواک به نام« خادم شریعت»منتشر شده که نقش ایشان را در اصفهان بهخوبی نشان میدهد که چگونه تلاش و مبارزه میکردند. بنده به عنوان فرزند ایشان تا آخرین روزهای حیات ندیدم ایشان کنارهگیری کند، پشیمان شود یا سکوت کند. بنده چنین چیزی را ندیدم. ایشان اگر تشخیص میداد چیزی خلاف شرع است با کسی رو در بایستی نداشت و بلافاصله اظهار نظر میکرد و ابایی از بیان اعتراض خود نداشت. هرگز در خانه خود را به روی مردم نبست و تا آخر عمر به مشکلات مردم رسیدگی میکرد.
به عنوان سئوال آخر. مسلماً در شناساندن شخصیت ایشان کوتاهی شده است و جا دارد محققان و نویسندگان به این مسئله بپردازند. ظاهراً شما نامهها و اسناد زیادی از زندگی پدر دارید که هنوز منتشر نشدهاند. برای انتشار یک یادنامه جامع در باره ایشان و نامهها و اسناد ایشان برنامهای ندارید؟
اخیراً کتابی با عنوان «فهرست کتب خطی مرحوم آیتالله خادمی» منتشر کردیم که در سال گذشته در لیست کتاب سال بود و چون بودجه نداشتند جایزه بدهند، ده کتاب را کنار گذاشتند که ما جزو آنها بودیم! حدود 800 تا هزار کتاب خطی از ایشان باقی مانده بود که خود بنده آنها را فهرست کردم و یک مقدمه مفصل هم اول کتاب نوشتم. بخشی ازاین اسناد و نامه ها درآغاز آن کتاب آمده اند.
پیام تسلیت امام خمینی رحمة الله علیه به مناسبت رحلت آیت الله خادمی
بسم الله الرّحمن الرّحیم
إنّا للَّه و إنّا إلیه راجعون
رحلت تاسفانگیز عالم عادل متعهد خدمتگزار به اسلام و مسلمین، حضرت حجت الاسلام و المسلمین، آقای حاج آقا حسین خادمی- رحمه الله علیه- موجب تأثر و تأسف گردید. این عالم متقی بحق خادم صادق شریعت و حافظ حدود اسلام و سرمشق تقوا و علم و عمل برای دیگران بود. و فقدان و رحلتش ثُلمهای بر اسلام و حوزههای علمیه بود. امثال این شخصیتها که یادگار سلف صالح و نمونههایی از بزرگان علم و تقوا بودند ذخیرههایی بوده و هستند که ما باید با جان و دل قدرشان را بدانیم و در حیات و مماتشان پیروی از سیره حسنه آنان کنیم. این جانب این ضایعه را به ولی عصر بقیه الله- ارواحنا له الفداء- و به ملت شریف ایران، بویژه علمای اعلام و حوزههای مقدسه علمیه و اهالی محترم اصفهان، تسلیت عرض میکنم؛ و برای خاندان محترمشان پس از تسلیت، صبر و اجر مسألت میکنم. خداوند این عالم جلیل و میهمان عزیز را در جوار رحمت خود مشمول عنایات خاصه خود فرماید.
و السلام علی عباد الله الصالحین و رحمه الله و برکات
روح الله الموسوی الخمینی20 اسفند 1363
جلد ۱۹ صحیفه امام خمینی رحمة الله علیه، صفحه ۱۸۱
بازدیدها: 172