نقش امام کاظم علیه السلام در گسترش تمدن اسلامی – بخش دوم
دلایل سقوط تمدن ها در زمان امام کاظم علیه السلام و خلافت عباسیان
به دلیل محدودیت این تحقیق به اختصار دربارهی جو سیاسی امام کاظم علیه السلام اشارهی مختصری میکنیم : در زمان عباسیان کسانی که حامیان دستگاه خلافت بودند نیز صدمات زیادی را بر پیکرۀ اسلام وارد کردند که این عوامل را نیز میتوان در رکود و سقوط تمدن ها منحصر بدانیم.
۱- خلافت فقها
علما و فقهای درباری برای خاندان پیامبر مصیبت آفریدند. چه بسیار از آنان که به مدح و ستایش آنها پرداخته و آلودگیشان را تطهیر میکردند، چه بسیار از آنان که به تملق گویی از دستگاه خلافت پرداختند و شک آنها را در عدم حقانیت خود از میان بردند.
– برخی از آنان احادیثی را به نفع خلفا ساخته و وارد بازار میکردند.
– برخی دیگر میکوشیدند خلیفه را در هاله ای از قداست فرو برند و با تقدیس و تعظیمشان، اعمال فاسد و حتی قتل و خونریزی آنها را تایید و یا در امان نامه ای که به فردی میدادند تشکیک کرده و او را به جنگ خنجر و شمشیر اندازند.
– آنان با دروغ بافی های خود به لاشه های بنی عباس جان دادند.
– اینان عمل ناروای زمامداران را توجیه و شخصیت کثیف و آلودهی آنها را تطهیر میکردند.
– برخی از روحانی نمایان به نفع خلیفه احکام اسلامی را زیر پاگذارده و فتوای خلاف قرآن میدادند.
آنها چندان به نفع و دستگاه فقوا دادند و چندان به تطهیر زمامداران پرداختند که مردم عوام گمان داشتند تا زمان فرود آمدن مسیح از آسمان بنی عباس و بر روی زمین زمامداری دارند و اگر روزی آنها سقوط کنند خورشید منکسف میشود، باران نمیبارد و گیاهان خشک و بی آب میشوند. (1)
آنها صفتی تراشیدند، قاضی القضاه ساختند، برای خلیفه مقام خدائی و پیامبر قائل شدند. گفتند خلیفه، ظلّ الله است و دربارهی همه مظالم آنها حکم به عدالت است و در برابر آنها حق مقاومت و ایستادگی نیست و روش آنها را نمیپذیرفتند.
۲- شعرای متملّق
شعرا، مؤثر در ارواح و نفوسند. در جان افراد نفوذ میکنند و به خاطر ریتم و آهنگی که دارند از ذهنها بیشتر و بهتر از نثرها جایگزین میشوند. چه چاپلوسیها، چه تملق گوئی ها، چه پرده دریها که از خود بروز دادند. آنها که در مهمانیها و ضیافت های عمومی، در مجلس عیش و شراب حضور یافته برای دل خلیفه شعری میسرودند.
شاعری، هارون را پیامبری پس از پیامبر اسلام معرفی کرد و جایزه ای کلان دریافت کرد.
۳- نوکران بی دین
زمامداران عباسی را صاحب منصبانی بود که دین و شرف خود را به خاطر طمع دنیا مایه میگذاشتند و خلیفه خدایشان بود. فردی چون حمید بن مخطبه که در خدمت هارون بود که گفته بود، جان، مال و فرزند و دین خود را در راه تو میدهم و هارون از او خواست تا جوانان متدی و خوش سیمای علویان را بی چون و چرا به قتل برساند. (2)
موضع سیاسی امام
– و به طور کلی باید گفت که موضع سیاسی امام در برابر حاکمان عباسی، موضع تحقیر و بی اعتنایی بود. با موضعگیری در برابر بنی عباس مشروعیت حکومت آنها را زیرسوال برد. امام همیشه در حال حرکت و مبارزه بود و سکوت و سکونی در کار او مشاهده نمیشد.
– چه بسیار دعوت هایی که از امام به عمل آمده و از او میخواستند حکومت را پذیرا شود و آنها تلاش کنند قدرت را از دست عباسیان بیرون آورده و به دست او بسپارند و امام به دلایل متعدد دعوتها را نمیپذیرفت.
– او حتی در برابر دعوت علویان را نیز، نفی و انکار را در پیش گرفت زیرا میدانست آنها مرد مبارزه نیستند و وحدت فکری و یکپارچگی درتوان و عمل ندارند.
– او حتی در برابر مشورت خواهی برخی از سران قیام به آنها هشدار میداد و تفهیمشان میکرد که اکنون وقت قیام نیست باید به فکر مبارزهی فکری و فرهنگی باشند.
– کار امام مبارزه بود ولی نه مبارزه مسلحانه، بلکه مبارزه منفی که در این مبارزه : نفی همکاری با دستگاه، نفی مشروعیت آنها، توجه دادن مردم به عدم صلاحیت علمی و تقوائی زمامداران، سکوت و خاموشی در برابر سوالات معرکه ساز خلفا عدم حضور در دربار- بیان احادیثی که حاصل آنها رد و نفی دستگاه بود.
– اما این اندیشه را نیز داشت که باید در دستگاه جباران نمایندگانی داشته باشد تا در مواقع لازم از وجود او و کار و همراهی او برای پیشبرد مقاصد مکتب استفاده کند. همانطور که علی بن یقطین اجازه داد تا در دستگاه هارون باشد و شغل رسمی وزارت را بپذیرد تا در آن موقعیت به استیفای حقوق مسلمین بپردازد. (3)
در آخر، این فصل را مزین میکنیم به حدیثی از امام کاظم دربارهی سیاست :
«به هنگامی که پیشوای جامعه ای عادل باشد او را در اجرای عدالت پاداش و تو را نسبت به او وظیفه سپاسگزاری است؛ و زمانی که امام جامعه اهل جور و ستم باشد گناه وبال از آن او تو را وظیفه، مقاومت است»
اوضاع فرهنگی و اجتماعی امام کاظم علیه السلام
عصر امام از دید فرهنگی زمان ظهور و بروز مکتبها و انحرافات فکری و عقیدتی در جامعه و عصر برخورد اندیشه در جامعه اسلامی است. مکاتب گوناگون و فلسفه های مختلفی فرصتی برای بروز و ظهور یافتند که آثاری مثبت و منفی به همراه داشتند.
در جنبه مثبت باید گفت : علم و فکر و تحقیق توسعه یافته و بسیاری از حقایق در پرده و استتار، علنی و آشکار شدند. مسلمانان با فسلفه یونان و افکار علمای آنها آشنا شده و توانستند به بررسی و مقایسه آنها با خطوط فکری اسلام بپردازند و حتی در سایله مصاحبهها و مناظرهها مبانی فکری خود را به دیگران القا کنند.
در جنبه منفی باید چنین بیان کرد که عامه مردم آگاهی و اطلاع کافی نداشته و برخی از آنان دچار سردرگمی و انحراف شدند و بد نیست متذکر شویم که شخص خلیفه از این انحراف به نفع خود بهره برداری بسیار داشت و اقل نایده اش این بود که سرمردم به همین بحثها و مناظرهها گرم بود و دیگر اندیشه مقاومت و قیام علیه دستگاه را در سر نمیپروراندند. (4)
یکی از موارد فرهنگی آن زمان پیدایش چندین فرقه فعال بود که در پایان قرن اول و اوایل قرن دوم هجری شکل گرفت.
خوراج، مرجئه، مهمیه و معتزله مهمترین آنها بودند. هریک از اینان در زمینه ای خاص، عقایدی داشتند و به تروج آنها مشغول بودند. آنچه میتوان گفت : این که حکومت اموی با هیچ یک از این گروهها توافقی نداشت و عملاً در خراسان با مهمیه و مرجئه درگیر بود، چنانکه در نواحی دور دست جنوب ایران، مشغول نبردهای سخت با خوارج بود. معتزله نیز جز در مواردی محدود قدرت چندانی نیافتند. در این میان وضعیت شیعه نیز در برابر امویان و مذهب عثمانی ساخته آنها روشن بود.
مردم به پیروی از فرمانروایان خود، به دنبال آئینی بودند که افرادی هم چون ابن شهاب زهری و پیش از آن عروة بن زبیر و پیشتر از وی ابوهریره و عمرة بن جندب انتشار میدادند. آنها احساس میکردند که باید مردم را به وسیله «حدیث» فریب دهند. (5)
یکی از اقدامات امامان شیعه این بود که در مقابل این احادیث و به مضمونی دیگر «اهل حدیث» بایستند، به طوری که در موارد لازم تحریفات و جعلیّات را پاسخ داده و همچنین نادرستی برداشتهای عامیانه و ظاهرانه آنان را در تفسیر برخی از آیات متشابه و احادیث نشان دهند.
امام کاظم علیه السلام خود شخصاً وارد بحث میشد و هم اصحاب را تشویق میکرد، تا نظرات اهل بیت را در میان مردم منتشر کنند. هشام بن حکم از قویترین اصحاب امام صادق و امام کاظم برای انتقال دیدگاه های اهل بیت به مخالفان بود.
افزون بر این امام کاظم علیه السلام اصحابی را که قدرت بحث و جدل داشتند تشویق میکرد تا با مخالفان به بحث بپردازند و عقاید کلامی شیعه را که گاه به صورت محرّف در دست بود بیان کنند.
این تلاشها از سوی امامان شیعه و اصحاب آنان، با وجود همه محدودیتها سبب شد تا عقاید اهل بیت (علیهم السلام) بنیاد فکری شیعه را تشکیل داده و اسلام درست و به دور از تحریف، از طریق اهل بیت باقی بماند. (6)
الف) امام کاظم و تقیه
یکی از مسائل فرهنگی – اجتماعی عصر امام کاظم (علیه السلام) مسأله تقیه بود که در فصل قبل به اختصار در مورد آن توضیح داده شد.
دامنه تقیه امام وسیع بود او در رابطه با حفظ مال، جان، عقیده، خط فکری و سیاسی شیعیان را به تقیه وا میداشت و هم او برای جلوگیری از ترویج باطل و اعانت به اثم تقیم میکرد و از این طریق به توسعه خدا و تثبیت موقعیت مکتب خویش میپرداخت.
نمونه آن را در انتخاب جانشین و حفظ آن، نمونه دیگر را در قبول هدایای هارون، دستور به علی بن یقطین در مورد وضوگرفتن به طریقه اهل سنت بود که سبب حفظ او به عنون نماینده امام و کارگزار او در دستگاه هارون بود که خود هارون از آن آگاه بود. (7)
به نظر گروهی از مردم عامه یا افرادی مثل شیعیان زیدی تندرو که باورشان این بود که امامی که قیام مسلحانه نداشته باشد امام نیست و به همین بهانه از تسلیم در برابر امام باقر علیه السلام امام صادق علیه السلام امام کاظم علیه السلام سرباز زدند. آنها نمیدانستند که امام با این تقیه به گونه ای رفتار کرد که بنی عباس را متزلزل کرد و این بزرگترین گام در جهت حفظ شعائر اسلام و فرهنگ و تمدن اسلام بود.
ب) سیره معنوی امام
امام را زین المجتهدین مینامیدند یعنی مایه زینت عبادتکاران و تلاشگران راه خدا و او الحق در خور این نام و لقب بود. با قرآن و دعا انس داشت و مایه افتخار رهروان شب و قاریان قرآن بود. شب زنده داران به این دلخوش داشتند که هم آوا و همنوائی دارند و درست درهماندم که خود در راز و نیاز با خدای خود بودند امام آنها نیز با خدا در راز و نیاز است.
امام اسوه صلابت قرآنی داشت، درس مقاومت و پایداری را از محضر قرآن فراگرفته و هم آن پایداری را در راه حفظ قرآن به کار برده است. بخشی از ترس و وحشت حضم از امام این بود که او را فردی قرآنی و تابع قرآن میشناختند میدانستند او از کسانی است که هدف را الله قرار داده و در راه آن با استقامت و صلابت به پیش میرود.
امام صوت و آوائی خوش در قرآن داشت. در حین قرائت در عالمی دیگر بود، چنان تلاوت قران میکرد که گوئی، آن ندا و آواز از سراسر وجودش و از همه سلولهایش بیرون میزد.
چنین قرائتی بود که دیگران را تحت جنبه و تأثیر خود قرار میداد، آنچنان که در مواردی بسیار مستمعان قرآن او از حرکت باز میماندند و بی اختیار بر در سرای او، یا در گوشه مسجد (فاصله ای اندک با او نشسته و یا ایستاده و به آوای تلاوت او گوش ندا میدادند)
ج) اثربخشی امام
او در زندان هارون روزه دار و درحالت عبادت و تهجدّ بود و این مسأله ای بود که زندانبانهای او و حتی خود هارون نیز آن را دیده و پنهانی به تماشای عبادت او ایستاده بودند. دیدار مکرر این وضع، فضل بن ربیع را وجداناً متأثر کرد تا حدّی که به تعظیم او پرداخت و برای او وسعتی ایجاد کرد و به هنگامی که هارون خبر آن را شنید دستور قتل امام را صادر کرد. فضل از آن سرپیچی کرده و حتی به خاطر آن تازیانه خورد. او را به زندان سندی بن شاهک منتقل کردند و اما در آن جا نیز اثر معنوی خود را گذاشت و خاندان سندی تحت تأثیر او قرارگرفته و بعدها از تشیع سردرآوردند. (8)
یکی از القاب معروف امام کاظم است و تاریخ او را در کظم غیظ فردی بی نظیر معرفی میکند و میگوید : او را به دلیل حلم و بردباری در برابر دشمنان و فروخوردن خشم و غیظ لقب کاظم دادهاند. (9)
نقش خانواده در تربیت و اعتلای فرهنگ اسلامی
در مورد خانواده امام موسی کاظم (علیه السلام) باید بیان کنیم که امام را عائله ای سنگین بود. در بین امامان ما تنها اوست که فرزندانی متعدد و بسیار داشت که برخی عده آن را تا ۳۷ نفر نوشتهاند؛ و طبیعی است که اداره این عائله سنگین با چه دشوارهائی همراه است. اما اسناد اسلامی ما حکایت از آن دارند که او برای خانواده و فرزندان وقت گذاری میکرد، به تربیت صحیح آنها عنایت داشت. نسبت به همسر و فرزندان مهربان بود.
فرزندان خود را دور خود جمع میکرد. با آنها سخن میگفت، بازی میکرد و موجبات رشد و نشاط آنها را فراهم میآورد.
امامان ما زندگی ایده آل و متعادلی را میگذراندند و نشان میدادند که در موارد پیروزی یا شکست و در خوشبختی و بدبختی چه باید کرد و چگونه باید موضع گرفت و یا در وصول به اهداف زندگی چگونه باید به پیش رفت و به چه صورتی باید اقدام کرد.
آری، زندگی آنها ملاک و میزان بود و سرو وضع آنها وجه مقایسه خوبی بود برای شناخت حق و باطل، راه و رسم درست و نادرست. مردم از دیدن راه و روش آنها میتوانستند دریابند مجری برنامه حق کیست و زمامدار باطل چه فردی است. (10)
گزیده ای از معارف حضرت در زمینه تربیت و هدایت
اینها معارف تربیتی اصول کلی رفتار و اخلاق و عبادت و تفکر است که از پیشوای مسلمانان و راهنمای انسانها و جهانیان امام زندانی و شهید موسی بن جعفر علیه السلام برمی گیریم. (11)
«لَیسَ حُسن الجَوار کفَّ الاذَی و لکنَ حُسنَ الجَوار الصَّبر عَلَی الاَذی»
«همسایه خوب بودن اذیت نکردن نیست بلکه تحمل اذیت همسایه میباشد»
«لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِبُ نَفسَه فی کُلِّ یَوم – فَاِن عَمِلَ حَسَناً اِستَزادَ مِنهُ و ان عَمِلَ یَسّئاً استَغفَر اللهَ مِنهُ و تابَ»
«از ما نیست کسی که حساب هر روز خود را نکشد، اگر کار خوبی انجام داده بر مقدار و دامنهاش بیفزاید؛ و اگر کار بد و ناروائی مرتکب شده از خدای آمرزش خواهد و به درگاهش توبه کند»
مهمترین شاگردان امام موسی کاظم علیه السلام
با همه محدودیت هائی که برای امام بود، او موفق به تربیت صدها شاگرد زبده و آگاه و متخصص در علوم اسلامی شد. شیخ طوسی عده شاگردان او را تا چهار هزار نفر هم نوشته است.
شاگردان امام هم مانند شاگردان پدرش در رشته هائی خاص تخصص داشتند اگرچه همه آنها در فقه و حدیث اطلاعات کافی داشتند. اغلب آنها دریائی از دانش و معارف بودند و خودسرپرستی گروه هائی از دیگر شاگردان را برعهده داشتند.
الف) هشام بن حکم
از شاگردان امام هشام بن حکم است که در جوانی شاگرد امام صادق علیه السلام و بعد هم در محضر امام کاظم علیه السلام بود و در آن جوّ و فشار سیلی خدمات ارزنده ای به اسلام کرد.
هشام در سال ۱۱۳ ه. ق در کوفه متولد شد. او از متکلمین و مفسرین قرن دوم هجری به شمار میآید. علمای علم رجال او را به عنوان موالی معرفی کرده و میگویند از نژاد عرب نبوده است. (12)
ابن ندیم نیز میگوید «هشام، غلام آزاد شده بنی شیبان است» (13)
شیخ طوسی در فهرست خود میگوید : «هشام بن حکم از خواص سید و مولای ما، امام کاظم (علیه السلام) بوده است و در اصول دین با مخالفان بسیار به بحث و گفتگو نشسته است.»(14)
ب) علی بن یقطین
از دیگر شاگردان امام، علی بن یقطین است، علی در سال ۱۲۴ ه. ق در کوفه دیده به جهان گشود. او از خاندانهای اصیل ایرانی است که پدرش یقطین از اهواز به کوفه مهاجرت کرد. علی در کوفه رشد و نمو پیدا کرده و به ابزار فروشی مشغول شد. (15)
امام کاظم علیه السلام همواره مراقب علی بن یقطین بود داد او را ارشاد و پشتیبانی میکرد و بلاها و خطرات را از وی دفع مینمود.
وی از شیعیان خالص امام کاظم بوده و برای آن حضرت بسیار محترم بود. امام حتی در خلوت او را دعا میکردند به گونه ای که امام فرمودند : «در موقف» در روی کوه صفا جز علی بن یقطین کسی دیگری در ذهن و نظرم نبود و از فکرم خارج نمیشد تا از آنجا کوچ کردم. (16)
امام شاگردان زیادی داشتند از جمله یونس بن عبدالرحمن، ابوالصلت، اسمعیل بن مهران، علی بن مهزیار و غیره بودند.
شاگردان، درس و بحث و سخن امام را از منبع وحی و الهام میدانستند و گرسنگی درونی را با غذای علم و حلم او رفع میکردند. بعضی از اینان با همه علم و فضل با دستگاه طاغوت به ستیزه برمی خاستند و تا مرز جان و پیش رفته و از اسلام دفاع میکردند و یا جان خود را کف دست گرفته و در دستگاه حکومت با تقیه به فعالیت میپرداختند.
شاگردان امام بزرگترین عامل در پیشرفت تمدن و فرهنگ اسلامی بودند. آنها با تربیت گرفتن از محضر بزرگ استاد و امام خود امام کاظم (علیه السلام) توانستند جرقه های بزرگ فرهنگی را در جامعه ای که دچار خفتان شدیدی بود روشن کنند که تا سالهای بعد این آثار باقی ماند و زمینه تحول و پیدایش تمدن و فرهنگ اسلامی اگرچه در دوران امام کاظم ضعیف ولی در دوره های ائمه دیگر فراهم شد.
نتیجه گیری
دوران امام موسی کاظم علیه السلام به دلیل اینکه همزمان با دوران خلافت بنی عباس بود در خفقان شدیدی به سر میبرد. حضرت در راه تداوم خط خلافت و امامت رسول الهی مکتب ویژه ای داشت، مکتبی که در آن مقاومت است، مبارزه منفی است، سکوت برتر از فریاد است، خاموشی فریاد آفرین است، و ایستادن در برابر ظلم است، سینه سپر کردن برای خداست، (قد نَصَبَ نَفسَهُ لِللّه)، حضرت در واقع در یک جمله قهرمان مبارزه با ظلم و ستم بنی عباس است، و در برابر حکومتهای جور آنان چون کوهی استوار کظم غیظ میکند و با مقاومتهای خود دلِ هارون را لرزاند. امام با خط فکری و عملکردهای سیاسی و فرهنگی – اجتماعی خود و تربیت شاگردان وارسته توانست آن علوم باقری و صادقی (علیهم السلام) را در راه تکامل و حفظ ارزشهای اسلام بکار ببندد و تعالیم اسلامی را هر چند محدود در راه فرهنگ و تمدن اسلامی اگرچه گاهی رو به افول و گاهی رو به صعود بود جهت بخشیدند.
منبع: راسخون
پی نوشت:
1- جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ج ۲، ص ۲۴۳.
2- دکتر قائمی، علی، در مکتب اسوهی صلابت امام موسی کاظم (ع)، ص ۱۱۱-۱۰۵.
3- همان، ص ۱۲۷-۱۲۴.
4- همان، ص ۱۷۲.
5- جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (ع)، ص ۴۱۲.
6- همان، ص ۴۲۱-۴۱۳.
7- قائمی، علی، همان، ص ۱۴۸-۱۴۶.
8- همان، ص ۲۵۹-۲۵۴.
9- شیخ مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۲۳۳.
10- قائمی، علی، همان، ص ۲۴۶-۲۴۵.
11- خندان، محسن، سرچشمه های نور امام موسی کاظم (ع)، ص ۹۱.
12- عقیقی بخشایشی، طبقات مفسرین شیعه، ج ۱، ص ۴۳۵.
13- ابن ندیم، الفهرست، ص ۳۲۷.
14- طوسی، الفهرست، ص ۳۲۹.
15- نجاشی، بی تا، ۲۰۹ – کشی الجزالخامس ۱۳۴۸، ص ۴۳۰.
16- محمد علی عالمی دامغانی، شاعران مکتب، ج ۳، ص ۵۹.
بازدیدها: 0