نیایش با خدا – شرحی بر دعای سحر – بخش دوم
تفسیر بهاء
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُکَ مِنْ بَهآئِکَ بابْهاهُ وَ کُلُّ بَهآئِکَ بهىٌّ؛ اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُکَ بِبَهآئِکَ کُلِّهِ. خدایا … خدایا … خدا …
تفسیر ادبى
«اللَّهُمَّ» کلمه بسیطى است که به معناى «یا الله» است. «الله» عَلَمْ است براى ذات واجب الوجود؛ ذاتى که مستجمع جمیع صفات جمالیه و جلالیه است.
«سؤال» از نظر لغت، طلب دانى از عالى است؛ یعنى طلب کردن عبد از مولاست.
«بهاء» از نظر لغت، به معناى زیبایى و حُسن است؛ اما حُسنى که در آن ظرافت، طراوات، حلاوت و ابّهت باشد.
قرآن «بهىّ» است، چون داراى حلاوت و طراوت است؛ بنابراین «بهاء» از «جمال» خاصتر است. «جمال» معناى عامى دارد، اما «بهاء» معنایى خاص تر از «حُسن» دارد.
اقسام سوال
سوال بر دو قسم است: سوال حال و سوال قال.
سوال حال در عالم وجود، ناسوت، ملکوت و جبروت؛ یعنى در تمام عالم هستى، سارى است. مراد از سوال حال، ربط ممکن و فقر ممکن- آن هم فقر ذاتى او- به واجب و واجب الوجود است. همان حالِ ممکن و نحوه وجودىِ او، خود نوعى سوال است.
دوست داشتنى ترین مسائل نزد خداى تبارک و تعالى، در مرتبه سوال حقیقى است؛ سوالى که واسطه فیض از خدا می کند؛ یعنى وجود پیغمبر اکرم صلّى الله علیه و آله آن وجودى که طبق قرآن و روایات، افضل، اشرف و اوسع همه وجودات است و ربط او به خدا فوق العاده است؛ ربطى که کسى جز خود او نمی تواند آن را درک کند:
«لافَرْقَ بَینَهُ وَ بَینَ اللَّهِ الّا انَّهُ عَبْدُه.»
محبوب ترین مسائل نزد خدا در مرتبه دوم، استغفار، تذلل، خضوع و انقطاع بر در خانه خدا است تا جایى که پروردگار عالم وعده داده که نه تنها آه و ناله گنهکار را می آمرزد، بلکه حسنه مى دهد و نامه درخشانى برایش مى آورد: «الّا مَنْ تابَ وَامَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صالِحًا فَاوُلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیَّئاتِهِمْ حَسَناتٍ.» (۱) اگر کسى توبه کند، پروردگار عالم گناهان او را به حسنات تبدیل می کند؛ یعنى نامه سیاهش شسته می شود و به جاى آن در نامه عملش ثواب هایى که از توبه و راز و نیاز با خدا است، نوشته می شود. در روایات فراوانى می خوانیم که: «پروردگار عالم از آه و توبه گنهکار بسیار خشنود می شود.» (۲)
احتمالاتى براى «مسئول منه»
اوّل: از نظر ادبى کلمه «مِنْ بَهائِک» متعلق به «اسْئلُکَ» است و ممکن است این کلمه «مسئولٌ منه» باشد؛ یعنى: «خدایا! به در خانه ات آمده ام، از تو بهاء و زیبایى و سیرت می خواهم.»
در صورت پذیرش این فرض، در فقرات دیگر دعا هم، آن را نافذ می دانیم.
کلمه «بِابْهاهُ» هم متعلق به «اسْئَلُکَ» است؛ یعنى: «خدایا! به در خانه ات آمده ام و تو را به زیباترین زیبایى هایت قسم می دهم.» لذا از نظر ادبى می گوییم «مسئولٌ منه» است.
دوم: این است که بگوییم: در جمله «مِنْ بَهائِک»، «مِن» «مِن نَشْویّهِ» است. در این صورت معنایش این گونه مى شود: «خدایا! به در خانه تو آمده ام و تمام توجهم به زیبایى توست؛ زیبایى که یک دنیا ظرافت، حلاوت و طراوت دارد.»
اگر چنین باشد «مسئولٌ منه» در کلام اصلًا نیامده است؛ یعنى از خدا چیزى خواسته نشده است. می گوید: «خدایا! به در خانه تو آمده ام، توجهم به زیبایى توست و به زیباترین زیبایى هایت تو را قسم می دهم.»
اما براى چه نمی گوید؟
روشن است که از نظر ادبى معناى اول ظاهرتر است، اما از نظر عرفان و راه و رسم عبودیّت احتمال دوم قوى است. به نظر مى رسد که باید احتمال دوم را بپذیریم و بگوییم «مسئولٌ منه» در این دعا اصلًا نیامده است. چنان چه استاد بزرگوار ما رهبر عظیم الشأن انقلاب، امام خمینى رحمه الله در جلسه هاى خصوصى می فرمودند: «دعاى سحر، مسئولٌ منه ندارد» یعنى فقط راز و نیاز با خداست.
معنا ندارد عبد وقتى به در خانه خدا می رود، چیزى از خدا بخواهد. او فقط باید خدا خدا کند و وظیفه دیگرى ندارد.
لطافت هاى حذف «مسئولٌ منه»
حذف «مسئولٌ منه» از کلام، لطافت هایى دارد که به بعضى از آنها اشاره می کنیم:
- حذف «مسئولٌ منه»، افاده عموم می کند؛ بدین معنا که گاهى دعا کننده مى گوید: «خدایا! آمده ام از تو بهاء می خواهم.»
اما گاهى نمی گوید «بهاء می خواهم» بلکه می گوید: «خدایا! به در خانه ات آمده ام.»
براى چه آمده ام؟ «آمده ام تا خیر دنیا و آخرت به من بدهى.» بالاتر، آمده ام تا «مرا عبد خود کنى.»
- حذف «مسئولٌ منه» در کلام، احترام به مولاست، زیرا اگر مسئولٌ منه در کلام باشد معنایش این است که: «خدایا! آمده ام بهاء می خواهم.»
اما اگر مسئولٌ منه در کلام نباشد معنایش این است که: «خدایا! تو عالم به حال منى، تو می دانى من چه می خواهم. بنابراین گفتن در مقابل تو غلط است.»
این همان جمله اى است که شیخ الانبیاء حضرت ابراهیم علیه السّلام در جواب جبرئیل به او گفته است:
«جبرئیلُ! حَسبى مِن سُوالى عِلْمُهُ بِحالى؛(۳)
او عالم به حال من است، پس براى چه از او چیزى بخواهم؟»
حضرت ابراهیم می گوید: جبرئیل! من خدا خدا می کنم، چون وظیفه ام این است.
در این کلام حضرت ابراهیم، مسئولٌ منه وجود ندارد، مگر نه آن که خدا «کریم» است؟ وقتى که مولا «کریم» باشد، معنا ندارد «عبد» از «کریم» چیزى بخواهد، زیرا هر چه از کریمى مثل خدا بخواهد بازهم پستتر و کمتر از کرم او خواسته است. لذا می گوید: «خدایا! به در خانه ات آمده ام.»
چه می خواهم؟ … آنچه را که کَرَم تو اقتضا بکند. معلوم است بالاترین چیزى که کَرَمِ خدا اقتضا می کند این است که بنده، بنده بشود و عبودیّت را درک بکند.
اگر مسئولٌ منه در کلام نباشد معنایش این طور می شود:
«خدایا! ربط محضم، حال که ربط محضم، محتاج به همه چیزم، حالا که محتاج به همه چیزم به درخانه ات آمده ام، تویى مستقل، منم ربط؛ تویى قوى و مبدأ آثار، خدایا! ضعیفى به در خانه تو آمده است.»
معلوم است که خداوند قوى و رحیم و بنده پرور، با بنده ضعیف خود چه خواهد کرد: آمرزش و پذیرش.
- درست است که «مسئولٌ منه» در دعا نیست، اما حالِ دعاکننده می گوید «مسئولٌ منه» چیست.
عارف از خدا چه می خواهد؟ وصل.
عاشق از خدا چه می خواهد؟ رسیدن به مطلوب، قرب به خدا.
گناهکار از خدا چه می خواهد؟ آمرزش.
فقیر از خدا چه می خواهد؟ غِنا. غِنا از نظر: طبع، دنیا و آخرت.
- در حذف «مسئولٌ منه» ادعا این است که:
«اى خدا! به در خانهات آمدهام، اما همه چیز فراموشم شده است؛ حتى «مسئولٌ منه». خدایا! به در خانه ات آمده ام، آن ابهت تو، سعه رحمت تو، آن عشقى که به تو دارم موجب شده است که دیگر همه چیز را فراموش کردهام. فقط این را فراموش نکرده ام که به صد زبان بگویم: خدا! این را فراموش نکرده ام که بگویم:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُکَ مِنْ بَهآئِکَ بابْهاهُ وَ کُلُّ بَهآئِکَ بَهىّ؛
خدایا! جذبه ات مرا گرفته است. دیگر چیزى جز تو را نمی بینم و درک نمی کنم و به چیزى جز تو، توجه ندارم.»
بنابراین باید گفت که از نظر عارف و عاشق و عبد، این دعا به هیچ وجه، «مسئولٌ منه» ندارد.
شرح عرفانى
عارف در وقت خلوت با خدا و توجه به حضرت او، گاهى به صفات جمالیه و جلالیه خدا نظر دارد؛ یعنى در عالم اسماء و صفات است. در این حال ناگزیر تکثّرات تعیّنات و تمیّزات را می بیند و بعضى از آن صفات را ابْهى از بعض دیگر و ذات مقدس خدا را ابْهى از همه صفات می بیند.
در این نظر می گوید: «اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُکَ مِنْ بَهائِکَ بابْهاهُ.»
یعنى: خدایا! به در خانه ات آمده ام از زیباترین زیبایى هایت به زیباترین زیبایى هایت تو را قسم می دهم. خدایا! به درخانه ات آمده ام و تو را به ذات مقدست که زیباتر از همه زیبایى هاى توست، قسم می دهم.
وحدت و عینیت
اما گاهى عارف از عالم اسماء و صفات پا فراتر می گذارد و دیگر با حق خلوت می کند. دیگر به آن ذاتى که مستجمع جمیع صفات و کمالات است به نحو وحدت و به نحو عینیت نظر دارد.
دیگر آن جا نه تفضیل می بیند نه تفاضل. افضل و غیر افضل نمی بیند. چیزى نمی بیند جز بهاء حق و لذا می گوید:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُکَ بِبَهائِکَ کُلِّه و کُلُّ بهائکَ بهّى.»
یعنى:
خدایا! تو را به همه زیبایى هایت قسم می دهم که همه زیبایى هایت زیباست.
خدایا! باز هم به ذات مقدست که مستجمع جمیع زیبایى ها و کمالات است تو را قسم می دهم.
درس ولایى
گاهى هم عارف، نظر به صفات افعال یعنى به فیض مقدّس دارد. و این بار هم گاهى نظر به تکثّرها و تعیّن هاى فیض مقدّس و صفات افعال دارد؛ یعنى نظر به رحمت واسعه پروردگار در این عالم دارد، لذا از این نظر می گوید: «اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُکَ مِنْ بِهائکَ بابْهاهُ.»
یعنى: خدایا! به در خانه ات آمده و به زیبایى ات توجه دارم و تو را به زیباترین زیبایى هاى این عالمِ وجود قسم می دهم.
خدایا! به حقیقت محمّدیّه- که زیباتر از همه موجودات است- تو را قسم می دهم.
اما یک باره توجه پیدا می کند که فیض مقدس بسیط است و یا پى می برد که:
«الَّذى احْسَنَ کُلَّ شَىءٍ خَلَقَه»(۴)؛ هر چه خدا خلق کرده زیباست.
همچنین «وَ ما امْرُنا الاّ واحِدَهٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ»(۵)؛ و فرمانِ ما [فیض مقدس ما] جز یک بار نیست [بسیط است] آن هم چون چشم به هم زدنى.
دیگر در این نظر می گوید:«کُلُّ بهائِکَ بَهى.» «اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُکَ بِبَهائِکَ کُلِّه.»
خدایا! تو را به فیض مقدّست که همه آن نیکوست و داراى ظرافت و حُسن است قسم می دهم.
نکته دیگرى که باید توجه داشته باشیم این است که در روایات آمده است:
«اهلبیت، اسماءِ حُسناى الهى هستند.»
قرآن می فرماید: «وَللَّه الاسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها»؛(۶) براى خدا اسماء نیکویى است، به آن اسماء خدا را بخوانید.
امام صادق علیه السلام می فرماید: «نَحْنُ وَ اللَّهِ اْلَاسْماءُ الْحُسْنى؛(۷)
به خدا قسم که اسماء حسناى الهى ماییم.»
گاهى هم عارف در وقت دعا نظر به صفات افعال دارد، اما با این نظر که ائمه طاهرین اسماءُ الْحُسنى هستند، لذا می گوید:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُکَ مِنْ بَهائِکَ بِابْهاهُ.»
یعنى: خدایا! به در خانهات آمده ام و توجهم به زیباترین زیبایى توست، و تو را به زیباترین کس در خاندان عصمت و طهارت قسم می دهم.
خدایا! تو را به حقیقت محمّدى قسم می دهم.
اما یک وقت توجه به این پیدا می کند که:
«کُلّهُمْ نورٌ واحِدٌ اوَّلُنا مُحَمّدٌ، آخِرُنا مُحَمَّدٌ، اوْسَطُنا مُحَمَّد.»(۸)
در این نظر می گوید: «کُلُّ بَهائِکَ بَهى.» «اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُکَ بِبَهائِکَ کُلِّه.»
خدایا! همه نور چهارده معصوم ظرافت دارد، من به در خانه ات آمده ام و تو را به چهارده معصوم قسم می دهم.
حالت هاى گوناگون عارفان
عارفان مقام ها و حالت هاى متفاوتى دارند، این حالت ها و مقام ها در هنگام دعاى آنان نیز مؤثرند، استاد بزرگوار ما رهبر عظیم الشأن انقلاب، امام خمینى رحمه الله در یکى از درس هاى تفسیر خود می فرمایند:
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم در همه سوره ها تفاوت دارد. بسم اللَّه سوره حمد غیر از بسم الله سوره بقره است؛ … بسم اللَّه اشخاص هم تفاوت دارد. بسم اللَّه یک عارف به نسبت حالاتش، آن هم تفاوت دارد.» (۹)
دعا و راز و نیاز با خدا این طور است. حالات، اثر کاملى در دعا دارند.
عارف گاهى متوجه به عالم صفات و اسما است؛ از این رو طورى دعا می کند. گاهى توجه به ذات مقدس حق دارد، طور دیگرى دعا می کند. زمانى هم توجه به عالم خلق و فیض مقدس دارد، دعایش صورتى دیگرى دارد و وقتى توجه به واسطه فیض این عالم دارد، نیز به گونه دیگرى دعا می کند، لذا جمله:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُکَ مِنْ بَهآئِکَ بِابْهاهُ وَ کُلُّ بهآئِکَ بَهى»
از نظر معنا نسبت به حالات و اشخاص تفاوت می کند. باید ببینیم گوینده کیست و در وقت گفتن چه حالتى دارد. ممکن است گوینده به عالم اسما و صفات نظر داشته باشد و در آن حالت بگوید:
«خدایا! به در خانه ات آمده ام توجهم به زیبایى توست و به زیباترین زیبایى هایت.»
یعنى: به ذات مقدست تو را قسم می دهم.
بعد از عالم اسما و صفات به ذات ربوبى توجه کند و همه اسما و صفات را عین ذات ببیند. در آن حالت می گوید:
«و کُلُّ بهآئِک بَهىٌّ اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُکَ مِنْ بَهآئِکَ کُلِّه
. یعنى خدایا! تو را به همه زیبایى هایت که یک چیز بیشتر نیست و آن ذات مقدس توست، قسم می دهم.»
زمانى هم داعى از عالم صفات و اسما به عالم خلق می آید و نظر به فیض مقدس حق و به «کُنِ» رحمانى دارد. آن جا هم گاهى فقط اهلبیت علیهم السّلام، واسطه فیض و اسماى حُسْناى الهى را که در عالم خلق جریان دارد، می بیند و می گوید:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُکَ مِنْ بَهائِکَ بابْهاهُ.»
خدایا! به در خانه ات آمده ام توجهم به زیبایى عالم خلق توست خدایا! به حق پیغمبر اکرم صلّى الله علیه و آله و سلم تو را قسم می دهم.
در همان حال گاهى به این که همه اینها نور واحدند و از هر نظر، حتى از نظر علم، یکىاند، توجه می کند.
«اوَّلُنا مُحَمّدٌ، اوْسَطُنا مُحَمَّدٌ، آخِرُنا مُحَمَّدٌ انَّهُمْ نورٌ واحِدٌ.»
در این جا ست که می گوید:
«و کُلُّ بهائِک بَهى.»
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُکَ بِبَهائِکَ کُلِّه.»
خدایا! به درخانه ات آمده ام نظر به چهارده معصوم دارم. خدایا! به حق چهارده معصوم تو را قسم می دهم.
گاهى هم به همه «کُنِ» رحمانى و همه فیض مقدس- و این که همه فیض مقدس مظهر صفات و اسماء خداست- نظر دارد، در این حالت می گوید:
«خدایا! به درخانه ات آمده ام. به فیض مقدست قسم، و به آن وجودى که اوسع و ابهى از همه وجودهاست، تو را قسم می دهم.»
یعنى: به حقیقت محمد صلّى الله علیه و آله تو را قسم می دهم.
گاهى هم به عالم خلق با بساط وى توجه پیدا می کند و می گوید:
«خدایا! به در خانه ات آمده ام. و به فیض مقدست، به «کُنِ» رحمانى ات تو را قسم می دهم.»
یعنى: خدایا! به رحمت واسعه ات، در این عالم هستى که بسیط است تو را قسم می دهم.
همه جملات دعا همین معنا را دارند. لذا تمام این احتمال ها، در جمله بعدى تا آخر دعا تکرار خواهد شد. بدین جهت نظیر چنین دعایى را نداریم.
تفنّن در عبارت
دعاى سحر، از نظر تفنّن در عبارت عالى است. اگر عرفا به این دعا، «دعاى مباهله» می گویند و یا این که بزرگان، عرفا و اهل اللَّه، مثل استاد بزرگوار ما رهبر عظیم الشأن انقلاب عنایت خاصى روى این دعا دارند، براى این است که شما نمی توانید در کتاب هاى ادعیه، نظیر آن را از نظر فصاحت، بلاغت و تفنّن در عبارت پیدا کنید.
در دعا، تکرار لازم است؛ تکرارى که دلنشین باشد. چرا قرآن تکرار زیاد دارد؟
زیرا کارخانه آدم سازى و کتاب اخلاق است و در کتاب اخلاق باید تکرار باشد.
چرا در دعاها تکرار زیاد است؟ زیرا دعا رابطه عبد با خدا است. عبد در مقابل خدا باید مرتب بگوید: «یا اللَّهُ! یا اللَّهُ! یا اللَّهُ! یا ربِّ! یا ربِّ! یا ربِّ!»
خود این تکرار، لذت ها، حلاوت ها و طراوت ها دارد. اگر این تکرار، تفنّن در عبارت هم داشته باشد، خیلى بهتر است. لذت روى لذت و طراوت روى طراوت، نورٌ عَلى نور است.
دعاى سحر یک جمله بیشتر نیست و آن، این که:
«خدا! خدا! به در خانه ات آمده ام، به ذات مقدست تو را قسم می دهم؛ خدا! خدا! به درخانه تو آمده ام و به حقیقت محمّدى و چهارده معصوم: تو را قسم می دهم؛ خدا! خدا! به درخانه ات آمده ام و به فیض مقدست، به سعه رحمتت، به جهان آفرینشت تو را قسم می دهم.»
پس جمله: «اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُکَ مِنْ بَهائِکَ بِابْهاهُ و کُلُّ بَهائِکَ بَهى، اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُکَ بِبَهائِکَ کُلِّه.» توجه به عالم اسما، صفات، توجه به ذات مقدس و عالم خلق است و یا توجه به واسطه فیض، یعنى اهلبیت علیهم السّلام می باشد.
تفاوت حالت هاى انسان
حالت هاى انسان تفاوت دارد. باید دید چه حالتى دارد و توسّلش به چیست؟
نکته اى که به شما می گویم، این است که:
اگر انسان بتواند حالِ جمع الجمعى پیدا بکند، و در وقتى که توجه به ذات مقدس الهى دارد، هم به عالم اسما و صفات، هم به عالم خلق و هم به واسطه فیض توجه داشته باشد، خیلى عالى است. از این رو قطعاً امام باقر علیه السلام با آن حالت جمع الجمعىاش- که باید بگوییم مظهر «اللَّه» است- در وقت اداى این جملهها حالت جمع الجمعى داشته است.
می توان به طور طولى یا عرضى هر سه معنا را از جمله استفاده کرد؛ یعنى کسى که دعا می خواند در وقت دعا به نحو طولى یا عرضى «استعمال شى در اکثر از معنا» بکند، هر سه احتمال و هر سه معنا را اراده بکند.
داعى اگر حالِ جمع الجمعى داشته باشد در آنِ واحد می تواند به هر سه معنا توجه داشته باشد.
تذکر اخلاقى
اگر رابطه انسان با خدایش محکم شود اینها برایش آسان است. اگر انسان منغمر در عالم وحدت شد، دیگر این چیزها برایش آسان می شود. عیبمان در این است که منغمر در عالم کثرتیم، از همین رو تا توجه به چیزى بکنیم از چیز دیگر غافل می شویم. اما آن که منغمر در عالم وحدت است در آن واحد می تواند توجهها داشته باشد، و دیگر آن جا کثرت و تعیّنى نیست.
رابطه با خدا هر چه محکمتر باشد این حالات براى انسان، بهتر پیدا می شود، و اولین توجهى که پیدا می کند این است که به آن وجود حقه حقیقیه بسیط توجه پیدا می کند. متوجه آن وجود جمعالجمعى می شود و تشبهى هم به آن می یابد.
در روایات می خوانیم:
«الَصَّوْمُ لى وَ انَا اجْزى بِه؛(۱۰) روزه مال من است، پاداشش هم خود منم.»
جمله «پاداشش خود منم» یعنى چه؟ یعنى: اى روزه گیر! روزه از عبادتهایى است که تشبّه تو را به من خیلى می کند و جنبه حیوانى را کنترل و بُعدِ معنوى را قوى می کند. انسان اگر بتواند بُعدِ روحى را تقویت، و بُعدِ حیوانى را کنترل کند، و از آن مرکب و بُراق بسازد، می تواند به جایى سفر کند که به جز خدا نبید و نداند.
پی نوشت:
(۱). فرقان، آیه ۷۰٫
(۲). میزان الحکمه، ج ۱، ص ۳۳۸٫
(۳). بحارالأنوار، ج ۶۸، ص ۱۵۵،( باب ۶۳- التوکل والتفویض …)، ح ۷۰٫
(۴). سجده، آیه ۷٫
(۵). قمر، آیه ۵۰٫
(۶). اعراف، آیه ۱۸۰٫
(۷). بحارالانوار، ج ۹۱، ص ۶،( باب ۲۸- الاستشفاع بمحمد وآل محمد …)، ح ۷؛ تفسیر عیاشى، ج ۲، ص ۴۲٫
(۸). بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۵،( باب ۱۴- نادر فی معرفتهم صلوات اللَّه …)، ذیل ح ۱٫
(۹). امام خمینى رحمه الله، تفسیر سوره حمد، قسمت دوم.
(۱۰). بحارالأنوار، ج ۷۰، ص ۱۱،( باب ۱۲۲- حب الدنیا و ذمها و …)، ذیل ح ۳٫
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 0