ولادت امام سجاد

اشعار | ولادت امام سجاد علیه السلام

خانه / اشعار / اشعار | ولادت امام سجاد علیه السلام

“پیراهن افلاک پر از عطر عبایت”

تنها نه فقط آینه در وصف تو حیران

باشد حجرالاسود الکن به ثنایت

من کمتر از آنم که به پای تو بیفتم

عالم شده سجاده و افتاده به پایت

بسته است همه ی پنجره ها رو به نگاهم

چندی ست که گم گشته ی در نیمه ی راهم

حس می کنم آیینه ی من تیره و تار است

بر روی مفاتیح دلم گرد و غبار است

از بس که مناجات سحر را نسرودم

سجاده ی بارانی خود را نگشودم

پای سخن عشق دلم را ننشاندم

یعنی چه سحرها که ابو حمزه نخواندم

ای کاش کمی کم کنم این فاصله ها را

با خمسه عشر طی کنم این مرحله ها را

بر آن شده ام تا که صدایت کنم امشب

تا با غزلی عرض ارادت کنم امشب

ای زینت تسبیح و دعا زمزمه هایت

در حیرتم آخر بنویسم چه برایت

اعجاز کلام تو مزامیر صحیفه است

جوشیده زبور از دل قرآن به دعایت

در پرده عشاق تو یک گوشه نشسته است

صد حنجره داوود در آغوش صدایت

از بس که ملک دور و برت پر زده گشته است

“پیراهن افلاک پر از عطر عبایت”

تنها نه فقط آینه در وصف تو حیران

باشد حجرالاسود الکن به ثنایت

من کمتر از آنم که به پای تو بیفتم

عالم شده سجاده و افتاده به پایت

 

سید حمیدرضا برقعی

 

 

 

 

************************

 

 

ای بحر شرف، گهر مبارک

ای شمس ضحی، قمر مبارک

ای بانوی شهر، شهر بانو

دیدار رخ پسر مبارک

ای مادر نه امام تبریک

ای نخل ولا ثمر مبارک

این دسته گل حسین بر تو

از خالق دادگر مبارک

این آیت محکم حسین است

قرآن مجسم حسین است

خورشید سپهر پرور است این

یا عبد خدای منظر است این

دوم علی حسین زهرا

سر تا به قدم پیمبر است این

لبخند بزن به ماه رویش

زیرا که حسین دیگر است این

دردانه چار بحر توحید

منظومۀ هشت اختر است این

این سید کل ساجدین است

مولای همه مجاهدین است

شعبان به ولادتش معظّم

قرآن به ولایتش منظّم

در هر ورق صحیفۀ او

قرآن نخوانده‌ای مجسّم

خوانند فرشتگان ثنایش

مانند دعای نور با هم

بخشد به دعا تلاوتش روح

همچون نفس مسیح مریم

رویش که بهشت عالمین است

گلخانۀ بوسۀ حسین است

گل آینه‌دار خلق و خویش

دل تشنۀ کوثر سبویش

در طور دعا، هزار موسی

مدهوش به شوق گفتگویش

دست همه اولیا به دامن

چشم همه انبیا به سویش

لبخند زند عزیز زهرا

هر صبح به بوستان رویش

جان مست نوای دلنوازش

آغوش حسین مهد نازش

ای آینه جمال سرمد

سر تا به قدم تمام احمد

فرزند حسین، نجل زهرا

سجاد، علی، ابا محمد

تو دست خدا و گردش چرخ

پیداست که با یَد تو باید

از خالق ذوالجلال و از خلق

بر جان و تنت سلام بی‌حد

مشتاق نیاز بی‌نیازت

سجادۀ عشق جانمازت

قرآن خط حسن نازنینت

گلبوسه سجده بر جبینت

تنها نه ملائکه، خدا هم

مشتاق دعای دلنشینت

هم روی ملک در آستانت

هم دست خدا در آستینت

هنگام دعا صدای آمین

خیزد ز یسار تا یمینت

تکبیر و قیام سر فرازت

جبریل مکبِّر نمازت

ای در دهنت زبان قرآن

وی هر سخنت بیان قرآن

هم صورت تو صحیفه نور

هم در تن تو است جان قرآن

هم میوه و هم درخت توحید

هم روحی و هم روان قرآن

ارکان تو کعبۀ ولایت

رخسار تو بوستان قرآن

آمین خداست در دعایت

وحی است تمام خطبه‌هایت

فرماندۀ ملک لامکانی

سلطان زمین و آسمانی

در پیکر شرع روح روحی

در جسم نماز جان جانی

معصوم ششم ولیِّ چارم

مولا و امام انس و جانی

در تنگی حلقه‌های زنجیر

بخشنده به وسعت جهانی

تو کل وجود را امامی

در سلسله هم امیر شامی

ای قلۀ عرش جایگاهت

جنّ و بشر و ملک سپاهت

در دایرۀ خرابۀ شام

بر وسعت آسمان نگاهت

چون سیر کنی به سوی معبود

بال ملک است فرش راهت

با رفتن گوشۀ خرابه

کی کم شود از جلال و جاهت؟

تو مظهر حیّ داور استی

از وهم بشر فراتر استی

ای سجدۀ عرشیان به خاکت

ای روح خدا به جسم پاکت

تو سلسله‌دار عالم استی

از سلسلۀ عدو چه باکت

صد مصر وجود خاک راهت

صد یوسف مصر سینه چاکت

تا هست لوای عدل بر پا

هستند ستمگران هلاکت

اوصاف تو بر زبان «میثم»

باشد به بدن روان «میثم»

 

غلامرضا سازگار

 

 

************************

من آمدم کلماتت به من زبان بدهند

زبان ساده ی رفتن به آسمان بدهند

من آمدم کلماتت مرا فرو ریزند

و مثل زلزله روح مرا تکان بدهند

به من که کور و کر و لال هستم و تاریک

مسیر چشمه ی نوری ز کهکشان بدهند

به من که گوشه ای از دوزخ خودم هستم

به قدرِ یک سرِ سوزن کمی امان بدهند

به من مجال ملاقات با خدا در شب

به من زبان سخن گفتن و بیان بدهند

چه می شود که درآیم ز پیله ام امشب

تمام صبح جهان را به من نشان بدهند؟

منِ سفالِ ترک خورده می شوم آرام

اگر برای شکستن به من زمان بدهند

تمام یافته هایم به لرزه افتادند

صدای تو…کلمات تو…بلکه جان بدهند

کجاست تا کلماتت مرا منا ببرند

برات مرقد شش گوشه ی جهان بدهند…؟

بریده ام…کلماتت کجاست ای باران!

که قدر تشنگی ام لحظه ای توان بدهند؟

 

مریم سقلاطونی

 

 

 

************************

 

 

اهـل زهـدی و  اهـل عرفانی
سیـد السـاجدیـن  سبحانی
تو امـامـی ز  بعد بـابـایـت
روح کـل  نمـاز  و  قـرآنی

مـادرت  را  تـو آبـرو  دادی
پسـر دخـت  شـاه ایـرانی
تو  عـزیـز حسیـنِ زهرایـی
بیـن گهـواره مـاه  تابـانی
مادرت گونه هات و می بوسـد
مثـل بابا تـو نیـز خنـدانی
غنچه ات تـا به روی من وا شد
مهر  تو  در دلـم شکوفـا شد

دل به  لطف تو با  صفـا باشـد
بی ولای تـو بی بهـا باشـد
بَه که هم نـام مرتضـی هستی
یا علی جـان من  فدا باشـد
گر شـدی جز  اهل  بکایـیـن
سببـش  یـاد کربـلا باشـد
کاش امشب بقیـع  گنبد داشت
کفتـران تـو را هـوا باشـد
قلب زوار تـو شده خون ،کاش
زائرت را حـرم سـراباشـد
یک بقیع  و  چهـار قبـر غریب
یک امام زمان و صبـر عجیب

سید محسن حبیب اله پور

 

 

************************

 

 

از سکوتم صدا درست کنید

  ذکر یا ربنا درست کنید

  ببرید و بیاورید مرا

  بلکه از من گدا درست کنید

در دلم گر بناست خانه کنید

اول این خانه را درست کنید

می شود سنگ دستتان بدهم

می شود که طلا درست کنید

هر چه میل شماست تسلیمیم

یا خرابم و یا درست کنید

فقر ما را کسی درست نکرد

ای کریمان! شما درست کنید

شد اگر شکر، اگر نشد یک وقت

می نشینم تا درست کنید

بعد از آن که مدینه ام بردید

سفر کربلا درست کنید

از لب ما دعا نمی افتد

کربلا، کربلا نمی افتد

این قبیله همه شبیه هم اند

این کرم زاده ها چه با کرم اند

چه نیازی ست تا بزرگ شوند

در همان کودکی مسیح دم اند

زنده ام می کنند مثل مسیح

بر تن مرده ام اگر بدمند

همه آماده ی بلا هستند

جاده های عروج پیچ و خم اند

عاشقان بیشتر پی نامند

عاشقانی که عاشقند کم اند

عاشقان در نگاه آل علی

گر اسیرند باز محترم اند

دختران قبیله های عرب

خادم شهربانوی عجم اند

عجمی کرده اند جانان را

آبرو داده اند ایران را 

ای مناجات تا خدا رفته

عرش را تا به انتها رفته

کیسه کیسه به شانه نان برده

خانه خانه سوی گدا رفته

بی تو معراج هم کسی برود

بی وضو محضر خدا رفته

بس که در حال سجده افتاده

رنگ پیشانی شما رفته

برکت می رسد غلامت اگر…

سر سجاده ی دعا رفته

محمل ما به گِل فرو رفته

محمل ما شکسته وا رفته

چاره ای کن برای ما ور نه

رمضان، آبروی ما رفته

آبرودار پنجم شعبان

دارد از راه می رسد رمضان

 چه مقامی ست مادر تو شدن

مثل پروانه ی سر تو شدن

بال جبریلِ عرش مال خودش

راضی ام با کبوتر تو شدن

علی اکبر است و آرزوی

چند سالی برادر تو شدن

می شود برتر از سلیمان شد

ظرف یک روز نوکر تو شدن

این غلام سیاه را نفروش

کردم عادت به قنبر تو شدن

به خدای یگانه می ارزد

کشته ی نام اطهر تو شدن

پدرت هم به تو ولی می گفت

«بابی أنت یا علی» می گفت

آمدی و حسین خندان شد

همه جا جز بقیع چراغان شد

آمدی و به برکت نامت

نام جدت علی فراوان شد

مادرت شد عروس زهرا و

افتخارش نصیب ایران شد

آشنا با صحیفه اش کردی

هر که بر سفره ی تو مهمان شد

رمضان ماهِ سِرِّ شعبان است

رمضان شرح ماه شعبان شد

 ابر و خورشید و ماه در کارند

خاکی از زیر پات بر دارند

تب تو تب نبود درمان بود

راویان تب تو بیمارند

دوستان قدیمی زهرا

به تو و مادرت بدهکارند

در اسیری مادرت حتی

از مقامات او خبر دارند

هر چه مِهریه اش گران باشد

باز قوم علی خریدارند

به غلامت بگو دعا بکند

این گرفتارها گرفتارند

با مناجات تو ملائکه هم

سر شب تا به صبح بیدارند

 تا نگاهی به بالشان بکنی

از کرم خوش به حالشان بکنی

کاش میشد بنا درست کنند

گنبدی از طلا درست کنند

همه جای مدینه را نه، نه

لااقل پنج تا درست کنند

گرد و خاک بقیع را ببرند

تا برایم دوا درست کنند

شیعیان حاضرند با گریه

آستان تو را درست کنند

با النگوی دختران عجم

چند ایوانْ طلا درست کنند

سنگ ها می خورد بر سر تو

تا که شاید صدا درست کنند

عمه را زد ولی سر تو شکست

هم سر عمه هم سر تو شکست

ای مناجاتی سرای حسین

ذکر آمین ربنای حسین

ای تمام صحیفه ات شرح

آخرین ناله و دعای حسین

مقتل تو صحیفه ات باشد

داده ای شرح کربلای حسین

کاش مثل تو روضه خوان بشویم

تا اقامه کنیم عزای حسین

به زبان دعا بیان کردی

چه کشیدند بچه های حسین

آه تیر سه شعبه و حلق

طفل معصوم بی خطای حسین

الامان از حکایت زینب

وای از روز ماجرای حسین

چقدر کریه می کنی یعقوب

مژه ات ریخته برای حسین

بعد از آن که بدن مرتب شد

سر بنه روی بوریای حسین

روی قبرش نوشتی یا مظلوم!

لک روحی فدا ابا المهموم!

 

علی اکبر لطیفیان

 

 

************************

 

 

امشب رواق دیده را آذین ببندید

همراه اشک شوق خود چون گل بخندید

امشب فروغ آسمان ها را ببینید

نور چراغ کهکشان ها را ببینید

امشب سپهر زهد و تقوا ماهتابی ست

چون روز در شب آسمان ها آفتابی ست

امشب که اشک چشم من آئینه بسته

با ذوق، اشک شوق در چشمم نشسته

با اشک، شوق خویش را ابراز کردم

بر آسمان چشم دلم را باز کردم

دیدم تمام عرشیان را در سماوات

دارند بر درگاه لطف حق مناجات

جبریل می گوید که نور نور آمد

شیدائی آمد عشق آمد شور آمد

امشب مریدان شام میلاد مراد است

امشب دل آل رسول الله شاد است

ای دل حسین بن علی فرزند دارد

زین غنچه ی زیبا به لب لبخند دارد

ای اهل عالم زینت عباد آمد

من فاش گویم سید سجاد آمد

سجاده از او رنگ و بویی تازه دارد

اخلاص و تقوا آبرویی تازه دارد

وقت ولادت هم پر از شور نماز است

رخساره ی نورانیش نور نماز است

پیچیده در هفت آسمان راز و نیازش

پُل بسته تا عرش برین روح نمازش

عشق و محبت با دل او همنشین است

او مظهر تقوا و زین العابدین است

در هر دلی بذر ولایش ریشه دارد

آن دل برای حشر خود اندیشه دارد

مهرش کلید باغ فردوس خدا شد

هر کس ز مهرش شد جدا از حق جدا شد

آن کس که گردد ذره ی این مهر پر نور

روز جزا هم با همان نور است محشور

هر کس دلش پر می زند در صحن سینه

پروانه ی پرواز دارد تا مدینه

بر ما «وفائی» می رسد بوی مدینه

ای کاش ما را خواند او سوی مدینه

سید هاشم وفایی

 

 

************************

 

 

امروز را که مهمان آسمانم

 در انتظار لحظه ی سبز اذانم

حتی شده از شوق با بال شکسته

خود را به سمت آسمان ها می کشانم

امشب که گرم دادن خیرات هستند

خوب است تا وقت سحر این جا بمانم

من تا گره را وا کنم از کارهایم

باید دعایی از صحیفه را بخوانم

سجاده ها تبریک، آمد استجابت

تسبیح ها، هو یا علی ورد زبانم

باید گدای حضرت سجاد باشم

طبق وظیفه نوکر این آستانم

آمد علی سوم این خانواده

بابا عقیقه کرده و خیرات داده

روح دعایت آبروی صد مسیحاست

از آبروی توست این که عشق زیباست

در چشم هایت موج می زد استجابت

آقا دخیل چشم هایت دست دریاست

در حالت سجده اگر چه روی خاکی

زیر پر و بالت همیشه عرش پیداست

پرواز را با دست بسته یاد دادی

رد قدم هایت میان آسمان هاست

تو شهربانو زاده ای و سهم ایران

(اصلاً حرم سازی تو بر عهده ی ماست)

وقتی اصالتاً تو از ایران مایی

با تو همیشه پرچم این خطه بالاست

ما از اهالی حسین آباد هستیم

فامیل های حضرت سجاد هستیم

 

مسعود اصلانی

 

 

************************

 

   ای انیس قدیمی دلها

  آفتاب بلند ناپیدا

  تا خدا می برد دلِ ما را

  پَرِ سجاده های سبز شما

من کجا و غبار مقدمتان

تو کجا، کوچه های این دنیا

من کی ام از قبیله ی مجنون

تو ولی از عشیره ی لیلا

من کی ام بی زبان ترین مردم

تو خدای بلاغتی اما

نفسی دِه که از تو دم بزنم

بال در صحن این حرم بزنم

آسمان موج شد تلاطم کرد

که خدا جلوه بین مردم کرد

آسمان جای خود از این محشر

عرش هم دست و پای خود گم کرد

عرش هم جای خود، خدا خندید

لحظه ای که لبت تبسم کرد

آب با نیت دو رکعتِ عشق

با غبار شما تیمم کرد

همه دیدند با دو چشمانت

چشم های پدر تکلم کرد

خانه ات قبله ی غریبان است

پایتختت تمام ایران است

ای سراپای تو مثال حسین

دومین مرتضای آل حسین

روی دوش تو گیسوان علی

کنج لب های توست خال حسین

با تماشای تو به سر می شد

شب و روز تمام سال حسین

خنده ای کن که در تو گُل کرده

همه زیبایی جمال حسین

سیر می دید چهره ات را عشق

به سرش بود اگر خیال حسین

شور آب آور حسین هستی

دومین حیدر حسین هستی

سرخوش از بانگ این طرب هستیم

مست شیرین ترین رطب هستیم

مثل موسیقی شگفت بهار

نغمه هایی به روی لب هستیم

شجره نامه ای اگر داریم

همگی بر تو منتسب هستیم

ما همه خانه زاده تو یعنی

همه ی ما از این نسب هستیم

شکر حق ما ز آستان توایم

همگی از نوادگان توایم

به علی رفته ای غدیری تو

نه فقط شیر، شیرگیری تو

هم رکابِ علی اکبرها

هم خروش سفیر تیری تو

شوره زاریم و خشکسال اما

چشمه ی روشن کویری تو

رشته های قنات می جوشد

از قنوتت چه آبگیری تو

خوش به حال دو دست خالی ما

لحظه هایی که دستگیری تو

با حضورت غم پدر سر شد

کربلا با تو کربلاتر شد

به دلت داغ مادرت افتاد

شعله بر باغ پرپرت افتاد

کربلا شد مدینه وقتی که

رَدِ زنجیر بر پرت افتاد

بین خیمه تو بودی و بابا

از سر زین برابرت افتاد

بین خیمه تو بودی اما آن

شعله بر روی پیکرت افتاد

چقدر سنگ و خاک و خاکستر

از سر بام بر سرت افتاد

ناله ات بین شام می پیچید

عمه آتش به معجرت افتاد

گر چه بالت اسیر سلسله بود

قاتلت خنده های حرمله بود

 

حسن لطفی

 

بازدیدها: 2

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *