حکایت های شنیدنی
ضمانت آهو
امام باقر(علیه السلام) فرمود: من و گروهی در حضور پدرم امام سجاد(علیه السلام) بودیم ، ناگهان آهوئی از صحرا آمد و در چند قدمی پدرم ایستاد و ناله كرد. حاضران به پدرم گفتند چه می گوید؟ پدرم فرمود: می گوید: بچه ام را فلانی صید كرده ، از روز گذشته تا حال شیر نخورده ، خواهش می كنم آن را از او گرفته و نزد من بیاور تا به او شیر بدهم . امام سجاد(علیه السلام) شخصی را نزد صیاد فرستاد و به او پیام داد آهو بچه را بیاور، آهو بچه را آورد، آهوی مادر تا بچه اش را دید چند بار دستهایش را به زمین كوبید و آه جانكاه و غم انگیزی كشید و بچه اش را شیر داد. سپس امام سجاد(علیه السلام) از صیاد خواهش كرد كه بچه آهو را آزاد كند، صیاد قبول كرد، امام آهو بچه رااز او گرفت و به مادرش بخشید، آهو با همهمه خود سخنی گفت و همراه بچه اش به سوی صحرا رفتند. حاضران به امام سجاد(علیه السلام) گفتند :آهو چه گفت ؟ امام فرمود: برای شما در پیشگاه خدا دعا كرد و پاداش نیك از برای شما طلبید.
(داستان دوستان / محمد محمدي اشتهاردي)
سه مصیبت بزرگ
مردی به محضر امام سجاد(علیه السلام) آمد، و از حال و روزگار دنیای خود شكایت كرد، امام سجاد(علیه السلام) فرمود: مسكین ابن آدم ، له فی كلّ یوم ثلاث مصائب لایعتبر بواحده منهن ، و لو اعتبر لهانت المصائب و امر الدنیا… : بیچاره انسان كه در هر روز، دستخوش سه مصیبت است كه از هیچیك عبرت نمی گیرد، در صورتی كه اگر عبرت می گرفت ، مصائب دنیا برای او آسان می شد.
1 ـ هر روز كه از عمر او می گذرد از عمر او كاسته می گردد، در صورتی كه اگر از مال او چیزی كاسته می شد قابل جبران بود، ولی كاهش عمر قابل جبران نیست .
2 ـ هر روز، رزقی كه به او می رسد اگر از راه حلال باشد، حساب دارد، و گرنه عقاب دارد (و این حساب و عقاب در دادگاه الهی در انتظار او است .)
3 ـ مصیبت سوم از همه بزرگتر است ، و آن اینكه هر روز كه از عمر انسان می گذرد، به همان اندازه به آخرت نزدیك می گردد، ولی نمی داند كه رهسپار بهشت است یا دوزخ ؟ اگر براستی در فكر این سه مصیبت باشد، گرفتاریهای مادی ، در برابر آنها ناچیز است و آسان خواهد شد.
(داستان دوستان ، محمد محمدي اشتهاردي)
مهیای سفر
زهری گوید: امام سجاد (علیه السلام) را در شبی تاریك و سرد دیدم كه مقداری آرد بر دوش خود گذارده و حركت می كند. عرض كردم : یا بن رسول اللّه اینها چیست ؟ فرمود: سفری در پیش دارم و برای آن توشه ای را به جای امنی می برم . زهری : این غلام من است و آن را برای شما حمل می كند، اما امام علیه السلام نپذیرفت . زهری : خودم آن را حمل می كنم زیرا من شان شما را بالاتر از این می دانم كه آن را حمل كنید. امام علیه السلام : اما من شان خود را بالاتر از این نمی دانم كه آنچه مرا در سفر نجات می دهد و ورودم را بر كسی كه می خواهم به محضر او باریابم نیكو می گرداند حمل نمایم ، تو را به خدا بگذار كار خود را انجام دهم . زهری از خدمت امام جدا شد به راه خود رفت اما پس از چند روز كه به محضر امام علیه السلام رسید عرض كرد: یابن رسول اللّه ! اثری از سفری كه فرمودی نمی بینم . امام علیه السلام فرمود: بله ای زهری ، آنطور كه گمان كرده ای نیست بلكه آن سفر، سفر مرگ است و من برای آن آماده می شوم . براستی كه آمادگی برای مرگ پرهیز از حرام و بخشش در راه خیر است
(قصه هاي تربيتي چهارده معصوم (عليه السلام) ، محمد رضا اکبري)
**********************************************
بازدیدها: 122