اما در مورد مشورت های حضرت علی علیه السلام با خلفا:
تمام آن چه كه از آن با عنوان همكاري امير مؤمنان عليه السلام با خلفا ياد ميشود به سه دسته تقسيم مي شود: 1. مشورت در امور قضائي ؛ 2. مشورت در امور دفاعي و جنگي ؛ 3. مشورت در مسائل علمي و حلّ مشكلات اعتقادي .
نقش امير المؤمنين در اين موارد حداكثر به اندازه پاسخ به درخواست ارشاد و راهنمائي طرف مقابل است كه وظيفه هر مسلماني است . حتي اگر طرف مشورت غير مسلمان باشد ، باز هم وظيفه دارد كه با نهايت امانتداري وي را راهنمايي كند ؛ چه رسد به اين كه اگر مسأله حفظ اساس اسلام و دين خدا در ميان باشد
امير مؤمنان عليه السلام اگر چه از منصب خلافت و جانشيني به حق رسول خدا صلي الله عليه وآله بازماند و در واقع حق مسلم ايشان را غصب كردند ؛ ولي اين موضوع دليل نميشود كه به ديگر وظايف خود عمل نكند ؛ زيرا گاهي تدبيرها و تصميمگيريهاي غلط خلفا سبب ميشد ، اساس اسلام به خطر بيفتد ؛ در اين موارد امام وظيفه داشت كه اجازه ندهد شريعت اسلامي قرباني ندانم كاريها شود ؛ مثلاً در قضيه جنگ نهاوند ، پادشاه ايرانيان لشكر عظيمي را براي نابودي اسلام فراهم كرده بود و اگر تدبير امير مؤمنان عليه السلام نبود ، نه تنها لشكر عمر كه به طور قطع تمام مسلمانان و اسلام از بين ميرفت .در چنين موقعيتي امير المؤمنين عليه السلام وظيفه دارد كه نظام اسلامي و دين نوپا را حفظ كند ؛ چون وظيفه او همانند هر فرد مسلمان ديگر، حفظ دين است .
دخالتهاي امير مؤمنان عليه السلام در امور قضائي در مواردي بود كه عدم آگاهي خلفا به پيش پا افتاده ترين احكام اسلامي سبب ميشد كه حقي از بيچاره اي ضايع و به مظلومي از مسلمانان ظلم شود . در حقيقت آنها پناهي جز امير المؤمنين عليه السلام نداشتند و اگر امام دخالت و از حق آنان دفاع نميكرد ، به يقين راهي براي استيفاي حقوقشان نمي يافتند.
مواردي از اين قبيل به روشني اثبات مي كند كه حضور امير مؤمنان عليه السلام نقش تمام كنندهاي در احياي احكام الهي داشته و از طرفي پشتوانهاي
محكم بر احقاق حقوق ستمديدگان و جلوگيري از ظلم و ستمگري داشته است.
مشورتها و همكاريهاي امير مؤمنان با خلفا در زمينههاي دفاعي و جنگي نيز منحصر ميشود به مواردي كه بحرانهاي سياسي و نظامي ـ به خاطر سوء تدبير حاكمان ـ اصل و اساس جامعه اسلامي را به خطر ميانداخته است ، بنابراين نبايد اين گونه راهنمائي ها و همكاريها را به حساب دفاع از خلفا و اعلام رضايت از آنها گذاشت ؛ زيرا آن حضرت در حقيقت از ثمره بيست و سه سال زحمت طاقت فرساي رسول خدا و جانفشانيهاي خودش در گسترش اسلام حفاظت و نگاهباني ميكرد ، نه از حكومت خلفا يا تأييد لشكر كشيها و جنگهاي خلفا
آمار مشورتهاي خلفا با امير مؤمنان عليه السلام :
توجه به تعداد نظر خواهي ها و مشورت و در خواست كمك فكري از امير مؤمنان عليه السلام ، از يك طرف نشان دهنده درماندگي خلفا در حلّ مشكلات و نيازمندي آنان به دانش و تجربه امير مؤمنان است، و از طرفي محدود بودن موارد مراجعه و نظرخواهي است كه گوياي ارتباط اندك و دور بودن از خلفا است.محقق معاصر شيخ نجم الدين عسكرى در كتاب «علي و الخلفاء» مي نويسد: ابوبكر در 2 سال و 3 ماه (27 ماه) دوران خلافت خويش 14 مورد به حضرت مراجعه داشته است. (علي والخلفاء ، ص 73 – 97). از مجموع 14 مورد : 9 مورد پرسش هاى علمى ؛ 4 مورد احكام شرعى و قضاوت ؛ 1 مورد نظامى بوده است . گفتنى است كه از 14 مورد فقط 4 مورد (3 مورد علمى و1 مورد شرعى) مراجعه مستقيم ابوبكر به امام بوده است . در 9 مورد باقيمانده : در 2 مورد پس از مشاوره خليفه با صحابه ، امام نظر خود را اظهار نموده ، در 2 مورد به علت حضور در صحنه اظهار نظر كرده ؛ در 3 مورد به امام خبر رسيده اقدام نموده است. در 2 مورد شخصي واسطه بين امام و خليفه بوده است. حال آيا صحيح است كه بگوييم : ابوبكر در مدت خلافت خود در همه كارهاى مهم با على عليه السلام مشورت مىكرده و علی علیه السلام مشاور وی بوده است؟ .
عمر بن خطاب در 10 سال و 5 ماه (125 ماه) دوران خلافت، 85 مورد به حضرت امير عليه السلام مراجعه داشته است . (علي والخلفاء ، ص 99 – 333 ). از مجموع 85 مورد مشورت خواهي عمر از امام على عليه السلام، 59 مورد امور قضايى ؛ 21 مورد پرسشهاى علمى ؛ 3 مورد امور مالى ؛ 2 مورد امور نظامى بوده است . جالب توجه اين جا است كه از مجموع 85 مورد : 27 مورد به امام عليه السلام مراجعه ابتدايى و مستقيم داشته است ؛ 13 مورد مسائل شرعى و قضايى ، 2 مورد امور مالى و 1 مورد پرسش
علمى ، خليفه ابتدا به صحابه مراجعه كرده سپس نظر امام را پرسيده است. در باقيمانده موارد نيز حضرت در صحنه حضور داشته و اظهار نظر فرموده است ؛ يعنى در 42 مورد با اين كه دسترسى به امام امكان پذير بوده وجود حضرت ناديده انگاشته شده است . با توجه به نكات يادشده آيا صحيح است ادعا شود كه عمر پيوسته در مشكلات و گرفتارىها به امير مؤمنان مراجعه مىكرد و این دو ارتباط خوبی با هم داشته اند؟
عثمان در 12 سال (144 ماه) دوران خلافت 8 مورد به حضرت مراجعه داشته است.(علي والخلفاء ، ص 335 – 345 ). از مجموع 8 مورد دخالت امام در امور زمان عثمان : أوّلاً: تمام اين امور در حوزه بيان مسائل شرعى و نحوه اجراى حدود وقضاوت بوده است ؛ثانياً: 3 مورد رجوع مستقيم خليفه به امام بوده و 4 مورد امام در صحنه حاضر بوده و اظهار نظر فرموده است .جالب اين که در يكى از موارد عثمان به امام گفت: «إنّك لكثير الخلاف علينا». یعنی تو زیاد با ما مخالفت می کنی .(مسند أحمد، ج 1 ص 100 )
با توجه به مطالبی که گفته شد به این نکته کاملا پی می بریم که مشاوره امیرالمؤمنین در چه شرایطی و به چه خاطر بوده است.
(پایگاه اطلاع رسانی شیعیان)
بازدیدها: 355