چرا دو حزب آمریکا نگاه مشترکی به ایران دارند | دکتر عبدالله گنجی
چکیده: نظام جمهوری اسلامی ایران و نظام سیاسی امریکا از دو دستگاه معرفتشناسی و جهانبینی متفاوت پیروی میکنند که در تضاد ۱۸۰ درجهای با همدیگر میباشند. علاوه بر آن دو مسئله برای هر دو حزب امریکا مشترک است که علت همسویی آنان میباشد. اول تعهد هر دو به صهیونیستها (آیپک) (AIPAC) مبنی بر حفظ امنیت و برتری نظامی صهیونیستها در غرب آسیا و دیگری ماهیت و وجود انقلاب اسلامی است که به خاطر رفاه احتمالی و فرار از تحریم در نظام سلطه هضم نمیشود.
ایران نیز نگاه واحدی به هر دو حزب امریکا دارد و برای این مدعا تجربه ۴۲ سالهای را پشت سر دارد. در پارادایم حق – باطل، فقر – غنا و ایمان – رذالت هر دو کشور با ماهیت و هویت دیگری مشکل دارند نه با رفتار و منافع اقتصادی. بنابراین این مبارزه مبنی بر جهانبینی حضرت امام از آدم تا ختم زندگی وجود دارد. راه اصلاح در نگاه دولتمردان امریکا فقط دست برداشتن ایران از هویت خود میباشد و راه دیگری وجود ندارد. مذاکرات هستهای و نحوه مواجهه امریکا با آن، این مهم را اثبات میکند.
مقدمه: دو حزب عمده امریکا در روش مواجهه با ایران متفاوت هسند اما در راهبرد، مواجهه با ایران تفاوتی نمیکنند. این مهم از چند مسئله ناشی میشود. اول عدم هضم ایران در راهبرد جهانیسازی و دهکده جهانی، دوم مبارزه ایران با حضور امریکا در جهان اسلام و سوم ماهیت انقلاب اسلامی است که از جهانبینی متفاوتی تبعیت میکند. در غرب و ایضاً امریکا هدف زندگی سودگرایی و لذتگرایی است، اما در تفکر دینی انسان موجودی دو بعدی است که باید هر دو بعد دنیوی /اخروی و مادی/معنوی آن توسط حکومت مورد توجه قرار گیرد و همین نقطه محل منازعه سکولاریسم و لیبرالیسم با اسلام سیاسی است.
تشابهات دو حزب امریکا نسبت به ایران
برخلاف دو جریان سیاسی عمده در ایران دو حزب امریکا به رغم اختلاف در اولویتهای داخلی در سیاست خارجی و منافع ملی اشتراک نظر دارند. اگر اختلاف نیز وجود دارد بر سر روش و تاکتیک است نه راهبرد و سیاست. علاوه بر آن امریکاییها به صورت کلی از قاعده احترام متقابل در روابط بینالملل استفاده نمیکنند به همین دلیل یا باید تحت سلطه باشی یا مقاومت کنی. وجه سومی وجود ندارد مگر مانند چین که از همترازی خاصی برخوردار باشید. انقلاب اسلامی با دستگاه معرفتی اسلام تشیع و تجربه تاریخی عاشورا قطعاً نمیتواند تحت سلطه باشد بنابراین احترام متقابل نیز امکانپذیر نمیباشد. دو حزب امریکا در نگاه ارباب – رعیتی به کشورهای دیگر اشتراک نظر دارند و همین نقطه خط قرمز انقلاب اسلامی است. با پیروزی انقلاب اسلامی و تعریف جهانی از آن توسط امام خمینی (ره) احساس خطر نسبت به الهامبخشی آن در همه دولتهای متمادی امریکا وجود داشته است و در رفتار ۴۲ ساله با ایران کاملاً ملموس است. از جمله اشتراکات دو حزب امریکا فهم راهبردی مشترک از خاورمیانه یا غرب آسیاست. دو حزب امریکا در خاورمیانه ۴ راهبرد اساسی را دنبال میکنند و معتقد به «نظریه بحران» هستند. آنان معتقدند باید بحران دائمی در خاورمیانه وجود داشته باشد و مسلمانان به همدیگر مشغول باشند و نتوانند رژیم صهیونیستی و منافع غرب را تهدید کنند.
چهار راهبرد امریکا در خاورمیانه
۱- ملتسازی: یکی از روشهای امریکا در خاورمیانه برای تقلیل و تعدیل قدرت مسلمانان ملتسازی است. ابتدا در اختلافات قومی – مذهبی میدمند سپس تجزیه را به عنوان راه حل ارائه میدهند. تلاش برای ایجاد سه ملت کردی، سنی و شیعی در عراق و سوریه تاکنون ناکام بوده است. در کردستان عراق ملتسازی را تست کردند که با هوشمندی ایران و عراق در نطفه خفه شد.
در سوریه پس از ناکامی از سرنگونی حکومت مرکزی دولتهای کردی، علوی و سنی را با مرکزیتهای مجزا طرح کردند که خنثی گردید و عامل این ناکامیسازی را انقلاب اسلامی میدانند.
۲- دولتسازی: بارها تلاش کردهاند دولتهای دلخواه را در کشورهای اسلامی به وجود آورند. برخی حکام اسلامی که فاقد حداقل دموکراسی هستند در چنگال امریکا اسیر هستند اما جاهایی که با اشغال نظامی یا روش دموکراتیک دولتها تغییر میکنند، تلاش نمودهاند دولتهای مدنظر را مستقر کنند. در عراق از سال ۲۰۰۳ تاکنون موفق به این امر نشدهاند. در سوریه ناکام ماندند و در لبنان نیز به رغم طراحیهای پیچیده هنوز محصولی نداشتهاند. در لیبی ناکام ماندند و جنگ داخلی به این کشور تحمیل شد و در افغانستان نیز از یک گروه چریکی شکست خوردند.
۳-تسلط بر منابع منطقه: در دیدگاه ماتریالیسمی غرب، کسب منافع مادی و ثروت بر همه چیز ارجحیت دارد به همین دلیل ترامپ میگفت: قتل خاشقچی بد بود، اما ما ۴۰۰ میلیارد دلار قرارداد با سعودیها داریم. بنابراین تسلط بر منابع نفت و گاز منطقه راهبرد امریکاست و ابایی ندارند که علناً و روز روشن نفت سوریه را بدزدند. این راهبرد نسبت به دو راهبرد قبلی تا حدودی برای امریکا محقق شده است و علت عمده آن اختلاف بین کشورهای اسلامی است.
۴-حفظ امنیت و برتری نظامی صهیونیستها
هر دو حزب امریکا اسرائیل را خط قرمز میدانند و هر کاندیدایی از دو حزب در امریکا به میدان آمده اول سرسپردگی خود به آیپک را ثابت نموده است. بنابراین در همه مذاکرات فلسطینیها و اسرائیل امریکا هم داور بوده است، هم مقابل فلسطینیها و هر دو حزب در این باره عین هم عمل نمودهاند. علت اصلی اشتراک دو حزب بر امنیت اسرائیل از یک سو به لابی پرقدرت صهیون در اقتصاد امریکا برمیگردد و از سوی دیگر به پیشروندگی انقلاب اسلامی در منطقه غرب آسیا. به صورتی که راهبرد از نیل تا فرات صهیونیستها به حصارهای آهنین در اطراف خود تبدیل شد و در جنگهای چریکی گروههای جهادی فلسطین و لبنان صهیونیستها شکست خوردند و مجبور به تخلیه جنوب لبنان و غزه شدند. تولد داعش با شعار «هلال شیعی در خاورمیانه شکل گرفته است» نیز نتوانست امنیت اسرائیل را ارتقا بخشد. لذا داعش نابود شده و نیروی چند ملیتی که شهید سلیمانی به وجود آورده بود همچنان در منطقه باقی ماند و کابوس صهیونیستها شد. لذا به رسمیت نشناختن اسرائیل از سوی ایران و ارتقای روز به روز سیستم موشکی ایران باعث شده است هر دو حزب امریکا اسرائیل را ناموس خود بدانند و بخش عمده تحریم و فشار اقتصادی بر جمهوری اسلامی برای ممانعت از ضربه به امنیت اسرائیل است.
وقتی که غرب با محوریت امریکا خاورمیانه را «محیط بحران» میخواهد و منافع خود را در چنین وضعیتی برآورده میداند طبیعی است که جمهوری اسلامی ایران نیز منتظر تغییر احزاب در امریکا نمیماند و وقتی چارهای جز مقاومت نیست «نظریه مقاومت» را طرح میکند تا دو طرف از محاسبات همدیگر مطلع باشند.
امریکا از عوامل عرفی قدرت یعنی ۱- ثروت ۲- وسعت ۳- جمعیت از ایران برتر است و مبتنی بر همین سه آورده است که هر دو حزب به «هژمونیک» امریکا در جهان اصرار دارند. اما سؤال اساسی ایران است که اگر امریکا در سه عامل قدرت برتر است – که هست – چرا در مقابل محور مقاومت در خاورمیانه زمینگیر شده و هیچ توفیقی در یمن، سوریه، عراق، لبنان، ایران و افغانستان نداشته است و از قضا با جابهجایی احزاب امریکا نیز این شکستها و ناکامی مستمراً ادامه دارد همانطور که اوبامای دموکرات در سال ۲۰۱۴ سربازان امریکا را از عراق خارج کرد ترامپ جمهوریخواه نیز دستور خروج سربازان امریکایی از افغانستان و تعدیل آنها در عراق و سوریه را صادر کرد.
تفاوت ۲ حزب امریکا درباره ایران چیست؟
همانگونه که یادآوری شد دو حزب امریکا از منافع ملی این کشور تصور واحدی دارند از جمله اینکه ما باید قدرت برتر جهان باشیم و هرکس مقابل این ایده بایستد باید حذف شود. در حوزه راهبردی اختلاف مبنایی با هم ندارند. در حوزه سیاست داخلی امریکا البته اختلافات جدی است. بر سر بیمه، مهاجران، درمان، اشتغال و… اختلافات جدی دارند اما در حوزه سیاست خارجی اینگونه نیست. اختلاف دو حزب در سیاست خارجی بر سر «روش» مواجهه با پدیدههاست؛ مثلاً حزبی میگوید اول موافقتنامه هستهای (برجام) را با ایران امضا کنیم بعد برویم سراغ موشکی و دیگر مسائل اما حزب دیگر میگوید همه مسائل را در یک بسته طرح کنیم تا جامعیت داشته باشد. از نگاه ایران هر دو نگاه به یک تقاطع علیه ایران میرسد.
۱- جمهوریخواهان همه نیروهای سیاسی درون حاکمیت ایران را به یک چشم میبینند و امید همه را قطع کردهاند، اما دموکراتها نیروهای سیاسی ایران را دو دسته دور و نزدیک یا بد و بدتر میدانند و از قضا در ایران نیز نسبت به دموکراتها این نگاه وجود دارد. نتیجه اینکه اولین تفاوت این است که دموکراتها در بین ما شکاف ایجاد خواهند کرد و همدیگر را هر روز متهم خواهیم کرد، اما جمهوریخواهان چنین نکردند. پمپئو وزیر خارجه جمهوریخواهان با صراحت گفت: من تفاوتی بین قاسم سلیمانی با ظریف و روحانی نمیبینم. حال آنکه دموکراتها تفاوت میبینند و همین باعث خوشبینی و بدبینی حداکثری در ایران نسبت به امریکا خواهد شد.
۲- دموکراتها تعامل بیشتر و بهتری با اروپا دارند و میتوانند اروپا را با خود هماهنگ کنند. حال آنکه جمهوریخواهان تقریباً در اروپا (غیر از انگلیس) بیاعتبار شدهاند. بایدن دو ماه پیش مسئله حقوق بشر را بخشی از اقدامات خود در خصوص ایران اعلام کرد. همین نقطه کانونی پیوند امریکا- اروپا علیه ایران است؛ چراکه در تقسیمبندی مواجهه با ایران معمولاً حقوق بشر به عهده اروپا بوده است، اما اکنون این مسئله باعث نزدیکی هر دو علیه ایران خواهد شد. جمهوریخواهان موشکی و هستهای را در اولویت دارند اما دموکراتها علاوه بر دو مورد ذکر شده، حقوق بشر را نیز در اولویت دارند.
۳- دموکراتها میدانند چطور با قواعد و عرف بینالملل به ما لگد بزنند یا دیگران را همراه خود کنند، اما ترامپ پرچمدار مبارزه با حقوق و عرف بینالملل بود و نهتنها از برجام که از سازمان حقوق بشر، یونسکو، معاهده آب و هوایی و… خارج شد، بنابراین بایدن و ایضاً دموکراتها طوری عمل میکنند که امریکا را منزوی نکنند و ایران را مقابل هنجارهای بهاصطلاح بینالمللی تعریف کنند نه مقابل سلیقه خود. ترامپ جمهوریخواه از حقوق و عرف بینالملل بویی نبرده بود.
۴- ترامپ جمهوریخواه ظاهراً و باطناً از بعد شخصی و شخصیتی فاقد وزانت بود. گویی آموزش انسانیت و تعامل را کلاً ندیده است، اما بایدن همانند اوباما اتوکشیده، روشنفکر، اندیشکدهای و اهل حساب و کتاب است. عربده نمیکشد و سر و صدا نمیکند، اما پنبه را به شمشیر ترجیح میدهد. همین باعث علقهای در ایران به دموکراتها شده است.
۵- تفاوت تعاملی آنان با ایران نیز روشی است و همین در ایران ایجاد طمع میکند. ترامپ دنبال «شرطی کردن کلاسیک» ایران بود؛ به این معنا که اول پاسخ میخواست بعد قول پاداش میداد، اما بایدن روش «شرطی کردن کنشگر» را به کار میگیرد که بسیار مؤثرتر است، یعنی اول دانه میپاشد یا پاداش میدهد بعد تقاضای تغییر رفتار میکند. به تعبیر دیگر دموکراتها آبنبات را نشان میدهند و خواستههای خود را مطالبه میکنند، اما جمهوریخواهان چنگ و دندان نشان میدهند و مطالبات خود را طرح میکنند.
به همین دلیل است که ما از اقدامات جمهوریخواهان در عراق پس از صدام بهرهبرداری حداکثری کردیم. آنها صدام را برداشتند، اما دوستان انقلاب اسلامی به جای وی نشستند. اما اولین تحریم در سال ۱۳۵۹، تحریم نفتی (۱۳۹۱) و قانون داماتو (منع سرمایهگذاری در ایران) را دموکراتها تصویب کردند.
بنابراین هیچ کس نمیتواند بگویید مظالم فلان حزب امریکا از دیگری کمتر بوده است اما میتوان گفت ما از اشتباهات جمهوریخواهان (مثل عراق) بهره برده و از تهدیدها فرصت ساختهایم.
نتیجهگیری: مشکل امریکا با ایران و انقلاب اسلامی بر سر ماهیت و وجود است و حتی با نابود کردن هستهای بهدست خودمان حل نخواهد شد و برجام این را ثابت نمود. اگر مسئولان کشور باور کنند که مشکل امریکا با ما سر «وجود» است نه «حدود» و چند مسئله، میتوانند رگههای امید و وابستگی را قطع و به اقتصادی درونزا و پایدار فکر کنند. اگر اختلاف بر سر ماهیت دو جهانبینی و معرفتشناسی است. ما دو راه بیشتر نداریم؛ اول قوی شدن و دوم نظریه مقاومت با همه ابعاد اقتصادی، نظامی، فرهنگی، امنیتی و منطقهای را در دستور کار قرار دهیم و بر سر آن اجماع کنیم.
بازدیدها: 0