سید حسن نصرالله: در آن دیدار سید عباس از طرف مجموعه صحبت کرد. قاعدتا وقت برای صحبت طولانی نبود. سید عباس بسیار خلاصه به امام (رحمت الله علیه) گفت: ما گروهی از روحانیون و جوانان لبنانی هستیم که تصمیم گرفتهایم در برابر اشغال اسرائیل مقاومت کنیم. اسرائیل کشور ما را اشغال کرده. و به واسطهی این که حضرتعالی امام و مرجع ما هستید به تأیید و راهنماییهای شما نیازمندیم. امام (رضوان الله علیه) بلافاصله این یکپارچگی و هماهنگی میان برادران و همچنین این رویکرد را تأیید کردند. و تأکید کردند اصلا راه دیگری جز مقاومت در برابر اشغال وجود ندارد. و مقاومت در برابر اشغال واجب شرعی و دینی است. و امام (رضوان الله علیه) آن روز جملهی بسیار مهمی گفتند. گفتند: به خدا توکل کنید و به وعده و یاری خداوند اطمینان داشته باشید. به خودتان متکی باشید. منتظر کمک، پشتیبانی و حمایت این و آن نباشید. کارتان را حتی اگر شده از صفر شروع کنید. با گذشت زمان و راستی، اخلاص، جدیت و توکل به خداوند متعال پیروز خواهید شد. و این جمله را به کار بردند که: من پیروزی را در پیشانی شما میبینم. امام آن روز این را گفتند و قاعدتا این برای برادران خیلی جالب توجه بود. چون در آن اوایل -داریم از اواخر ۸۲ و اوایل ۸۳ صحبت میکنیم. – هیچ افقی برای پیروزی مقاومت و مخصوصا پیروزی کوتاهمدت مقاومت وجود نداشت. مقاومت شبیه رفتن به سمت سرنوشت نامعلوم بود. پروژهی مقاومت بیش از این که پروژهی پیروزی باشد بیشتر شبیه پروژهی شهادت دستجمعی بود! امام این راه و این مجموعه را تأیید کردند و مشروعیتی که نیاز داشت را به آن بخشیدند. هم به این ساختار و هم به این روش، خط و راه. و میتوانیم آن جلسه را مهمترین جلسهی بنیانگذاری تاریخ حزب الله قلمداد کنیم.
خاطره از جلسه با امام خمینی(قدس سره الشریف) در سال ۱۹۸۲
سید عباس موسوی: ایشان (سلام الله علیه) را به یاد میآورم در حالی که سال ۱۹۸۲ در خدمتش بودیم و آمریکا، نیروهای چندملیتی و اسرائیل لبنان و منطقه را قبضه کرده بودند. ایشان (سلام الله علیه) به ما گفت: این مقطع از تاریخی که در آن زندگی میکنید همچون کربلاست. از صفر شروع کنید. تا پایان زندگیتان انتظار میوهچینی نداشته باشید. بگذارید نسلهایتان میوهها را بچینند.
خاطره از جلسه با امام خمینی(قدس سره الشریف) در سال ۱۹۸۲
سید حسن نصرالله: مقاومت را خودکشی و دیوانگی و شور جوانانی میدانستند که هنوز به اندازهی کافی بزرگ نشدهاند و عقل و فهم ندارند. اگر یادتان باشد آن روزها این ادبیات حتی توسط بعضی نویسندگان استفاده میشد که: مگر چشم میتواند دشنه را تاب بیاورد؟ که البته این یک مغالطه بود. حتی نزدیکان ما نیز این مسئله را درک نمیکردند. میگفتند میخواهید خودتان را به کشتن بدهید آزادید! پای خودتان. به طور کلی ایدهی مقاومت در ابتدا یک ایدهی مردمی نبود. بلکه بسیاری آن را نوعی هوس، حرارت، احساسات کنترلنشده، خودکشی یا… میدیدند. احساس میکردند ما داریم سرمان را به دیوار میکوبیم و نتیجه فقط این است که سر خودمان میشکند. درک مقاومت در ابتدای مسیر برای بسیاری از مردم دشوار بود. چون اسرائیل پاکسازی و اشغال بسیار شدیدی انجام داده بود. بسیاری را میکشت و خانهها و روستاهای بسیاری را تخریب میکرد. مردم میترسیدند و ناتوان و مأیوس بودند. ۱۰۰.۰۰۰ سرباز اسرائیلی در لبنان حضور داشتند. همچنین نیروهای چند ملیتی آمریکایی، فرانسوی، انگلیسی و ایتالیایی. ضمن این که بعضی نیروهای سیاسی و نظامی لبنان با دشمن تعامل و همکاری داشتند. وقتی به مردم میگفتیم ما افراد کمشماری هستیم که میخواهیم در برابر همهی این واقعیت خارجی مقاومت کنیم منطقی بود که بسیاری از مردم این را درک نمیکردند. در حالی که سید عباس وقتی با مجاهدان صحبت میکرد، آنان را بسیج میکرد یا سخنرانی میکرد از مقاومت به عنوان پروژهی شهادت نام نمیبرد بلکه مقاومت را پروژهی پیروزی بر میشمرد. و همان طور هم شد.
خاطره از جلسه با امام خمینی(قدس سره الشریف) در سال ۱۹۸۲
سید حسن نصرالله: امسال بیست و پنجمین سالگرد شکلگیری حزب الله و مقاومت اسلامی لبنان است. از روز اول در پیشانی آن گروه کمشمار با ایمانی که خود را به خدا فروخته بود، پیروزی و موفقیت حک شده بود. برادران و خواهران، به همین دلیل است که در این ۲۵ سال حتی یک شکست هم نخوردهایم. حتی یک روز هم مغلوب نشدهایم. و با نگاه به آن گذشته دربارهی آینده نیز میگویم: برادران و خواهران، به شما تأکید میکنم در مقابله با همهی پیامدها، چالشها و شرطبندیهای داخلی، منطقهای و بین المللی هیچ وقت شکست نخواهیم خورد.
منبع: khamenei.ir
بازدیدها: 217