چشمه زلال| حلقه اُنس

خانه / پیشنهاد ویژه / چشمه زلال| حلقه اُنس

متن زیر، سخنان ارزشمند استاد گران‌قدر، جناب حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری است که این سخنان در جمع دانش‌پژوهان اولین دوره اخلاق مؤسسه و در فضایی آکنده از معنویت انجام شده است

چشمه زلال| حلقه اُنس

هیات: یکی از توفیقات مؤسسه دارالهدی که با عنایات الهی و همت جمعی از فضلای دلسوز حوزه علمیه قم عملی شد، برگزاری دوره تخصصی تربیت مربّی و پژوهشگر اخلاق است. این دوره که در عین نوباوگی مورد توجّه، تفقّد و استقبال برخی علمای گرانقدر و مسؤولان حوزه علمیه نیز قرار گرفته است، سعی در جبران خلأ ناشی از کمبود فضای اخلاقی در جامعه و حوزه دارد.
متن زیر، سخنان ارزشمند استاد گران‌قدر، جناب حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری است که تأسیس و ادامه روند فعالیت‌های مؤسسه دارالهدی با ابتکار و همت ایشان شکل گرفته و می‌گیرد. این سخنان در جمع دانش‌پژوهان اولین دوره اخلاق مؤسسه و در فضایی آکنده از معنویت انجام شده است که به محضر خوانندگان عزیز تقدیم می‌شود:

چشمه زلال| حلقه اُنس

بسم الله الرحمن الرحیم و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم
حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر السلام علی المهدی الذی وعد الله به الاُمم أن یجمع به الکلم و یَلُمّ به الشعث.
طیّبوا أفواهکم بالصلاه علی محمد و أهل بیته الطاهرین
یکی از دوستان که در یکی از دوره‌های پژوهشی ـ و شاید هم تخصصی ـ حوزه شرکت کرده بودند، به بنده می‌گفتند: «ما به این امید وارد این دوره شدیم که غیر از اطلاعات علمی صِرف، بحث و جدل‌های علمی مرسوم نتیجه دیگری هم بگیریم و تغییری رو به بهبود در خود احساس کنیم؛ ولی متأسفانه این قسمت دوم در ما حاصل نشد». در ادامه این دوست ما می‌گفتند: «حال سؤال ما این است آیا برای کسانی که در کلاس‌های تربیت محقق در زمینه اخلاق یا تخصصی اخلاق شرکت می‌کنند غیر از احاطه و اطلاعات علمی نصیب(معنوی) دیگری هم در این دوره‌ها خواهد بود یا نه؟»
در جواب ایشان عرض کردم: «این دوره‌های تخصصی اخلاق، اطلاعات مفیدی به ما ارائه می‌کند، سررشته بسیاری از علوم که در طول تاریخ از شاخه‌های علوم خودشناسی و خدا‌شناسی بوده را به دست ما می‌دهد؛ ولی رُشد، اعتدال، لطافت روح، اخلاق، تقرّب به آقا بقیه الله علیه السلام شرایط دیگری می‌خواهد که با صرف مطالعه یا فعالیت ظاهری معلوم نیست همه‌اش حاصل شود.»
این، تذکری بود که متوجه باشیم و به صرف فعالیت ظاهری در امور معنوی اکتفا نکنیم و به حرکت باطنی هم بپردازیم. پس از این مطلب، کمی بیشتر درباره مجموعه خودمان صحبت کنیم. خیلی از اطلاعات و علوم هست که در طول تاریخ هزار و چند ساله پس از غیبت صغرا- و حتی قبل آن – از بین رفته است؛ علومی که از اسرار بوده،‌علومی بوده که در معرفت نفس خیلی دخیل بوده، علومی بوده که در ساختار شخصیتی انسان خیلی دخیل است که شخصیتی موحّد از شاکله انسان ساخته شود. این‌ها از بین رفته است، این‌ها اسرار است، این‌ها حکمت است. آشنا شدن با آن، از خیلی از علوم ضروری‌تر به نظر می‌رسد.
مجموعه ما بر پایه اخلاق گرد هم جمع شده‌ است که اگر اراده حق تعالی و عنایت حضرت بقیه الله – روحی له الفداء – باشد، راهکاری برای اعتدال انسانی و خودشناسی و معرفت نفس و خداشناسی به دست دهد. یکی از وظایف طلبگی ما، رساندن علوم به نسل‌های آینده است. ان شاء الله در این بخش تخصصی اخلاق به فضل الهی موفق شویم و حرفی از قرآن را برای طلبه‌های جوان و بعدی‌ها بیان کنیم. غیر از این که خودمان هم می‌خواهیم بهره ببریم. در این راستا بهره خیلی هست. انسان خیلی عظیم است و راه تا معرفت نفس، خیلی طولانی است و خیلی زحمت می‌خواهد، خیلی ثبات قدم می‌خواهد. امیدواریم این گونه مقدر باشد و ما توفیق بیابیم که ضمن این که خود ما راه را طی کنیم، ابزاری باشیم که حق تعالی ما را واسطه خیر و رساندن معارف به مردم قرار دهد.
شما الآن دقت کنید؛ در فصلِ فعلی حوزه، چه اشتغال به علوم و چه آداب و اخلاق و امور معنوی، به گونه‌ای است که تأمین‌کننده روح و روان نیست. اگر سیصد مؤسسه در حوزه علمیه قم وجود دارد که مرکز علمی و عملی و الگوی معنوی جهان شیعه است تعداد محدود و انگشت‌شمار آن‌ها شاید که ذوق کارهای اخلاقی و معارف داشته باشد و در این راستا کار کند؛ پس با نیازی که الآن هست، با خطراتی که اکنون از این زاویه اسلام را تهدید می‌کند، اهمیت این کار بیشتر معلوم می‌شود.
الآن شما می‌دانید در هند، مرتاضی ادّعای خالقیت کرده است. در خود ایران هم پیرو دارد و او را پرستش می‌کنند، ببینید امر باطلی را با تبلیغ به کجا رسانده‌اند و ببینید که مسئولیت‌ها چقدر سنگین است. این، بر اساس عدم توجیه است و این که برای امثال ما هم این قضایا حل نشده است که بتوانیم اطلاعاتش را به دیگری بدهیم. در مجموعه دارالهدی – در صورت امکان – باید در زمینه معنویت‌های نوظهور که مربوط به ما(حوزه) است؛ کار بشود. نگاه کنید، مطالعه کنید. بعضی از دوستانی که در این قضیه توجیهند و کار کرده‌اند، بیایند توضیح بدهند که چه آفت‌هایی از این ناحیه به شیعه می‌رسد. نمی‌دانم آن سی‌دی مربوط آقای کاظمینی بروجردی را دیدید یا نه. یک نفر که هیچ سواد طلبگی ندارد، با محاسن بلند و عمامه بزرگ، در همین زمینه‌های معنویت‌های نوظهور شروع کرده است به فعالیت، و مردم، بسیار به او اقبال کردند. شنیدم که یکی از مسئولان دولت آمریکا دو بار در سخنرانی‌هایش گفته بود: «چرا آیت الله کاظمینی را در ایران آزاد نمی‌گذارید؟» آن وقت، این شخص، یکی از صحبت‌هایی که در جمع، بیان می‌کند، عیناً این است که می‌گوید: «باید بدانید که نان را باید به نرخ روز خورد. اگر نان را به نرخ روز نخوردی، عقبی». این، کسی است که بسیار هم پیرو داشته است و حالا بساطش را برچیده‌اند. از این گونه افراد، زیاد هستند. شخصی از افراد یک گروه از همین منحرفان می‌گفت: «ما نماز می‌خوانیم؛ اما نماز ما از این جا شروع می‌شود: «الله أحد» کلمه «قل» را ندارد. یک دخل و تصرف‌ها و ترکیب‌هایی از نهایت جهل پدید می‌آورند. خیلی‌ها هم پیروی می‌کنند. بسیاری‌ از مردم هم دنبالشان می‌روند.
این مربوط به ما حوزوی‌ها است که در یک بخش در پشتوانه معنوی، اول خود من باید توجیه باشم، قوی باشم، بپذیرم حقیقت دین خدا را، عالم غیب را، ملکوت را و در بخش معنوی خودم استقرار پیدا کنم. اما متأسفانه با آن‌‌همه مبانی علمی و الگوهای معنوی ما ضعیف عمل می‌کنیم و دیگران دارند رخنه می‌کنند. ضرورت این کار قطعی است. کار هم بسیار هست. گویا جای دیگر در این زمینه کار نشده است. دوستانی که حالا وقت می‌گذارند، الآن دارند آشنا می‌شوند، این‌ها بعد از این دوره، تازه کارهایشان شروع می‌شود؛ به عنوان محققانی که می‌توانند مطلب را بگیرند، پخته باشند، آماده باشند و برای برنامه‌ریزی برای نسل‌های آینده، برای طلبه‌های جوان از نظر تنظیم آداب، اخلاقیات، رشد، معرفت توانایی داشته باشند. چرا باید یک حوزه، یک چنین دوره‌ای را به صورت مدوّن نداشته باشد؟ و حتی غیر حوزه، ای کاش ما در آموزش و پرورش از کلاس اول یک جزوه ادب و اخلاق می‌داشتیم، تا دروس دانشگاهی؟ ولی متأسفانه خود حوزه ما از پایه اوّل، می‌گویند برو فلان کتاب را مطالعه کن و یک نمره‌ای برایشان منظور می‌کنند و کار جامعی نشده است. حالا که این دریچه ـ به فضل الهی ـ و به عنایت آقا امیرالمؤمنین علیه السلام باز شده است واقعاً این کار را دنبال‌کردن، عین عبادت است.
بله؛ البته ما الآن افرادی هستیم خیلی محدود. ما تا دوسال پیش، مجموعه‌ای بودیم ده الی پانزده نفره و چون پشتوانه دولتی هم در کار نیست،‌ نمی‌توانیم زیاد نیرو جذب کنیم و الّا مستعدّترین افراد حوزه که به این مسائل علاقه‌مند هستند، اظهار علاقه کرده‌اند؛ ولی ما نتوانسته‌ایم نیروهای بیشتری جذب کنیم و جدی کار کنیم و این بخش آداب و اخلاق را توسعه بدهیم.مطمئن باشید طلبه و حتی غیرطلبه اگر معنویتش تأمین شد دین تضمین می‌شود. شاید خداوند متعال می‌خواهد این مجموعه همین‌طور و با همین محدودیت پیش برود؛ ولی کار زیاد داریم.

چشمه زلال| حلقه اُنس

این یک بخش که می‌خواستم خدمت دوستان عرض کنم که قضایا را به عنوان یک عبادت پیگیری کنند و برای خودشان مفید بدانند. خیلی از علوم در طول تاریخ از بین رفته است و می‌شود این‌ها را برگرداند و از هم جدا کرد. انسان، موجودی عظیم است و توانایی‌های فراوان دارد؛ دریا دریاست. انسان، این قدر کوچک نیست، ارتباطش با هر بخشی از علوم معنوی، یک دریا معنا به او می‌دهد. خودش را کوچک نداند؛ ولی ابزار‌- یعنی سرنخ‌های اطلاعات- در طول تاریخ از بین رفته و مقداری محدود و ضعیف از آن مانده است. خیلی مطالعه می‌خواهد که بعضی از این سرنخ‌ها به دست بیاید و دوباره احیا شود؛ علوم خودشناسی، خداشناسی و اهل‌بیت شناسی، این‌ها تفکیک و تبیین شود. این کار، عبادتی است. گویا انتخابی است از حق تعالی؛ ولی باید قدردان بود، تا توفیق طی این راه پیدا شود. باید قصد خدمت به حوزه داشت و با صدق وارد شد: « رَبّ‏ِ أَدْخِلْنی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطانًا نَصیرًا»۱٫ اگر صدق باشد، خود خداوند متعال امور را تکفّل می‌کند. البته در این زمینه خیلی صحبت هست و نمی‌خواهیم تمام صحبتمان را به این قضیّه بپردازیم.
یک بخش دیگر که بخش مربوط به خود ماست، این است که خودسازی کار آسانی نیست؛ پرورش استعدادها کار آسانی نیست؛ به فعلیت رساندن شاکله استعدادی و به رشد رساندنش کار آسانی نیست؛ به هر کسی هم داده نمی‌شود. حرف زدن آسان است، شکل و شمایل عارف‌گونه درآوردن آسان است، قیافه زاهد و مقدس گرفتن آسان است؛ امّا انقلاب درونی آسان نیست.
خداوند متعال، این طور قرار داده است که این راه، راه شیعیان خُلّص امیرالمؤمنین علیه السلام باشد و آن کس که ناخالصی دارد، عقب بیفتد: «ولایزید الظالمین إلا خساراً». غیر از این که بهره نمی‌برند، ضرر هم بکنند؛ به این دلیل که این راه، راهی نیست که بشود در آن بازی کرد یا در آن، به فکر نان بود، به فکر منیّت و ریاست و در فکر غیر خدایی بود. خیلی راه خالصی است و بسیار ارزشمند است. در نهایت هم باطنی آرام به انسان می‌دهد، نظر عنایت آقا صاحب الأمر را به سمت انسان می‌کشاند. سخت است، بله سخت است.
شما نگاه کنید؛ گاهی انسان می‌بیند جوانی که ، گردنش را کج می‌گیرد، تسبیح دستش می‌گیرد و چقدر حرکاتش شبیه یک عارفِ کامل است؛ ولی وقتی قرار می‌گیرد در امتحان روابط اجتماعی که باید تقوا داشته باشد و خودساخته باشد کم می‌آورد. ساده‌تر بگویم این که یک نفر، عین خودش را می‌گذارند کنارش و از باب مؤمن مثله یحسده این شخص ظاهراً متعبد،‌ شروع می‌کند حسادت کردن، دریای آتش از دلش شعله می‌کشد. ما‌ها غدّه‌هایی در دلمان هست که این‌ها را باید اصلاح کنیم. هر کس هم غدّه‌اش یک رنگی دارد و یک بوی بدی. ماها بیماریم. قرآن، برخی این بیماری‌ها را صریحاً مرض معرفی می‌کند: « یا نِساءَ النَّبِیّ‏ِ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ‏» شما – ای نساء النبی – وقتی حرف می‌زنید، اگر کمی حرفتان، صدایتان نازک باشد، کسی که در قلبش مرض هست، طمع می‌کند. انسان دارد در خیابان می‌رود؛ اگر دید نمی‌تواند راحت برود، اگر دید ذهنش دارد این طرف و آن طرف می‌رود، معلوم است قلب بیمار است. این، به نساء النبی اختصاص ندارد. این بیماری است و از این بیماری‌ها انواع و اقسامش را ما داریم.
نگذرد بر ما که در فکر تهذیب نباشیم؛ نگذرد بر ما زمانی که ما با نفس خود قضایا را به گونه‌ای توجیه کنیم که بدی‌های خود را بپذیریم، مشکلات خودمان را نگهداریم و در کارهای روزانه اعمال کنیم. خیلی قلب باید کَدِر باشد که از محدوده‌ ترازوی خوبی‌ها تنزّل کند و بایستد. سپس کارهای روزانه‌اش را طبق ریاست‌خواهی، طبق تکبّر، طبق مشکلات اخلاقی نگه دارد. هیچ وقت به فکر افتاده‌ایم که ما لحظه به لحظه باید حسابمان را صفر کنیم؟ لحظه به لحظه باحق تعالی کارهایمان را یکدست کنیم؟ اگر می‌خواهم فردا کاری کنم که دارای نیّت ناجوری است و نیّت نفسانی دارد، چطور می‌توانم امشب بخوابم و در این نیت بد باشم و فردا هم زندگی کنم و این نیّت بد ادامه داشته باشد؟ این بیچارگی‌ ما مالِ این است که ناجوری‌ها و بیماری‌ها و نیت‌های ناجور را در دلمان نگه می‌داریم و زمان از آن می‌گذرد و کهنه می‌شود. خیلی از بیماری‌های ما بیماری‌های کهنه است، بخش زیادی این چنین است.
اگر در آیات دقت بکنیم، مشکلاتی را به شیطان منسوب می‌کند: «انّ الشیطان ینزغ بینکم».
نزغ شیطان هست؛ ولی شیطان این جور نیست که به هر کس راه پیدا کند. شیطان به دلی راه پیدا می‌کند که به او راه می‌دهد. شیطان برای دخل و تصرف در من ابزار دارد و یکی از ابزارهایش، قوه خیال است؛ و واهمه خیال را تحریک می‌کند؛ چه در باب ریاست باشد، چه در باب شهوت و چه در ابواب دیگر. شیطان اول این را به حرکت درمی‌آورد، می‌بیند شخص، زمینه خوبی دارد، آن وقت وارد می‌شود. شیطان، مانند پرنده‌ای سیاه می‌آید در دلِ این شخص. یک وقت، شخص مؤمن است، به خدا پناه می‌برد و او را دور می‌کند؛ فوری استغفار می‌کند و نمی‌گذارد شیطان بنشیند در دلش یا این فکر شیطانی در او رسوخ کند؛ ولی یک وقت یک نفر خوشش می‌آید و با این فکر خو می‌گیرد. ظاهرش این است که این شخص با این فکر خو گرفته است؛ ولی باطنش این است که پرنده‌ای سیاه آن‌جا نشسته و لانه کرده است. مدتی که می‌گذرد، تخم‌گذاری می‌کند و بچّه‌هایش به دنیا می‌آیند. بچه‌های این، دیگر خانه‌زادند و به این سرعت نمی‌روند. خیلی گریه می‌خواهد، خیلی بیداری شب می‌خواهد، تا انسان دلش پاک و زلال شود.
یک حرکت می‌خواهد که ما حساب‌هایمان را صفر کنیم، بدهی‌های نفسانی خود را که به صورت روش برای خودمان ایجاد کرده‌ایم، قرض درست کرده‌ایم، این‌ها را ادا کنیم، سیاهی‌ها را پاک کنیم، دلمان را صاف کنیم، زلال کنیم، بعد از آن ما، حرکت اصلاحی و جمع‌آوری ذخیره را انجام دهیم.
ذکر، ‌دو بخش است؛ یک بخشش برای قبل از تصفیه است. جنس اذکار در این موقع، برای بشر، عموماً استغفارگونه است، تا برسد به توبه.
استغفار، غیر از توبه است: «ان استغفروا ربکم ثم توبوا الیه» استغفار در این مرتبه، شاید یکی از معانی‌اش این باشد که طلب بخشش می‌کند برای این بار سنگین و خطاهایی که داشته و بر دوش کشیده است؛ سنگینی‌هایی که از قبل بوده و با خودش می‌کشد، می‌خواهد این‌ها را تصفیه کند؛ ولی توبه، بازگشت، است. بازگشت مربوط به آن زمان است که بار گناهان، بر زمین گذاشته شده است ولو امر نسبی است.
اگر بتوانیم این بار را به زمین بگذاریم و خود را تصفیه کنیم، حتی بسیاری از مشکلات ظاهری و جسمی ما هم حل می‌شود؛ چرا که بیماری‌های جسمی و روحی ما با هم مربوط است. می‌‌گویند افلاطون – البته حیف هست در مجالسی که می‌شود نام اهل بیت علیهم السلام را برد، انسان حتی اسم حکما را ببرد؛ ولی می‌گویند – این قدر حکیم بود که اگر کسی برای بیماری‌های جسمی نزد او می‌آمد، بیماری‌های روحی او را هم مداوا می‌کرد. او می‌دانست که – از باب مثال – سر درد در این شخص، با تکبر همراه هست،‌ پا درد آن شخص، با ماندگی از راه خدا مربوط است. البته این هم علمی است که از بین رفته و یکی از موضوعاتی که خیلی جای پژوهش دارد – حالا موضوعش طرح شود، تا کسی چند سال برود خودش کار کند و آرام آرام اطلاعاتش را به دست بیارود – ارتباط بیماری‌های جسمی و بیماری‌های روحی و تأثیر و تأثّر هر کدام از دیگری است. این‌ها از حقایقی بوده که شاید برای برخی از بزرگان خیلی روشن و شفاف بوده است.
به هر حال، مقصد ما این است که این نفوس آلوده ما، یک نوع قُدس پیدا کند، طهارت پیدا کند. علما و فقهای ما این گونه بوده‌اند که دارای نفس قدسی می‌شده‌اند و همه ارزش، برای این قدسیّت است که ضمیمه می‌شود به فقاهت یا به علم، و الّا همه می‌دانند علومی که به حسب ظاهر در آن کار می‌شود، در تأثیر در درون انسان خیلی متفاوت نیستند. انسان بر فرض صد تا مسأله را هم بداند و بتواند حتی به استنباط برسد، اگر در دلِ او خضوع نیاورد، اگر شکستگی نیاورد، اگر سجده نیاورد، اگر قرآن را در نظر انسان والا و بزرگ نکند، اگر معرفت اهل بیت علیهم السلام به دست ندهد، در عالم دیگر، چیزی برای انسان نمی‌ماند. به هر حال، ماییم و یک حرکت به سمت قدس. این نفوس ما و شاکله شخصیتی ما، گرفتار و آلوده است. کمترین آلودگی‌اش یک زندگی مادّی صرف است. نماز می‌خوانیم؛ ولی هیچ حرکتی پشتوانه‌اش نداریم. عبادت می‌کنیم؛ ولی قلب‌های ما مرده است، مانند حجر است. چرا دل ما آن قدر شبیه سنگ باشد که هیچ وقت سوز و گداز از آن نیاید؟ هیچ وقت گریه نیاید؟ حتّی دعای کمیل می‌خواند؛ ولی بهره نمی‌برد.
دعای ندبه‌ای که سوز همراهش نیاید چه کار می‌کند؟ آخر، فرق بشر با حجر، همین سوزی است که درون انسان ایجاد می‌شود. نظر آقا بقیه الله علیه السلام و پیوند انسان با حضرت، به آن سوز است، به آن طلب است، به آن عشق و محبت است؛ وَجْدی است که انسان‌ها پیدا می‌کنند. جمله زیبایی درباره ابن‌مهزیار دارد – البته مضمون آن را می‌گویم و عین عبارت در خاطرم نیست – که حضرت به او فرمودند: «مدتی، از شما صورتی در ذهن ما حاضر بود». بعضی نسخ این عبارت را دارد. روی چه حسابی این طور می‌شود؟ این، از سوز درون است. این شخص، در شهر خودش، ‌به یاد حضرت می‌افتد؛ این توجهات می‌رود به سوی حضرت. حضرت عنایت دارند، احاطه دارند. این‌ها را گاهی نگه می‌دارند و بشر، مرتب عشقش بیشتر می‌شود و سوزش بالاتر می‌رود، تا به جاهای بالاتری برسد.
به هرحال، نفس اگر قدسی نشد، خیلی عقب است. تمام اعمال و نیاتی که از شاکله یک نفر صادر می‌شود، اگر آلودگی داشته باشد، اگر تاریکی داشته باشد، اگر اخلاص نداشته با‌شد، این‌ها همه‌ او را دور می‌کند. نفس قُدسی، نفسی است که حسابش را دائم با حق تعالی حاضر و در پیش رو دارد. ترازویش همیشه میزان است و میزانش دقیق است. گاهی بعضی‌ها از زمان جلو می‌افتند؛ به این تعبیر که آن قدر کار کرده است، آن قدر با دلش، با مراقباتش کار کرده است که می‌بیند فردا یک معصیتی، یک غفلتی، یک گناهی که از نظر او گناه است – حالا شاید از نظر دیگران گناه نباشد – یک غفلتی یک تاریکی‌ای، یک سیاهی‌ای، یک شیطنتی می‌‌خواهد به دل او بیاید یا حتی نیم ساعت دیگر می‌خواهد بیاید با کمک خدا رد می‌کنند. بعضی‌ها این گونه بر دریچه قلبشان می‌نشینند. نفوسشان قدسی می‌شود و شیطان، دیگر در آن ردّ و بدل نمی‌شود.
مرحوم ملاحسینقلی همدانی اعلی الله مقامه این بزرگوار از ارکان و اساطین نحله نجف بوده و واقعاً نفس قدسی داشته و ولیّ خدا بوده است. در شرح حال او خواندم که مدتی می‌آید همدان – قبل از این که برود عراق – فکر می‌کنم حوزه مشهد مدتی درس می‌خواند. چه می‌شود که بعد می‌آید همدان و کشاورزی را شروع می‌کند. یکی از خان‌های همدان که همسایه کشاورزی ایشان بوده، بر سر گرفتن آب و ممانعت ایشان، توهین می‌کند و حتی لگدی هم به ایشان می‌زند که این توهین بر ایشان بسیار گران تمام می‌شود. مرحوم ملاحسینقلی در اثر این جسارت، از کشاورزی منصرف می‌شود و می‌رود نجف. خانِ همدانی هم که لگد می‌زند، پایش درد می‌گیرد. نزد پزشک می‌برندش، فایده نمی‌کند. او را تهران می‌برند و پزشک‌ها می‌گویند باید پایش را قطع کرد و مقداری از پایش را قطع می‌کنند. بعد از مدتی دوباره می‌بینند سرایت کرده و بیماری به ساق پایش رسیده است. دوباره می‌روند تهران و پزشک‌ها می‌گویند: دوباره باید قطع کرد. خودش با ذکاوت بوده متوجه می‌شود این بیماری از آن وقتی شد که آن لگد را زد. پسرش را می‌فرستد نجف که: «برو ملاحسینقلی همدانی را پیدا کن و به هر نحوی هست رضایت او را بگیر، تا این بیماری من را نکشد». پسرش می‌رود و جریان را به مرحوم ملاحسینقلی همدانی می‌گوید. ملاحسینقلی می‌گوید: «ما نفرین نکردیم؛ اما کسانی هستند که این نوع حرکات را تحمل نمی‌کنند ]یعنی ما رئیس داریم.[ باشد؛ من ایشان را دعا می‌کنم». پسر، نامه می‌دهد که: «بابا! من رضایت ایشان را جلب کردم. بنا شد برود حرم حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام برای شما دعا کند». بعد از آن، دیگر پای پدر خوب می‌شود و این پسر در نجف می‌ماند و او را از خصّیصین مرحوم ملاحسینقلی همدانی نام می‌برند. این است نفس قُدسی. البته این هم در مقایسه با سایر برکات نفس قدسی چیزی نیست. این، در حدّ و زاویه‌ای است که خدای متعال، این نفوس را ممتاز می‌داند و اجازه نمی‌دهد حتی توهینی از دیگران به او برسد.
برای قدسی شدن نفس، می‌شود حداقل تصور کرد که هر کدام از ما چه مشکلات و وظایفی داریم. نوع بیماری‌هایی که ماها داریم و نمی‌گذارد نفوس ما قدسی بشود، با هم متفاوتند، این‌ها را باید شناخت. بعضی بیماری‌ها شبیه سرطان است، بعضی بیماری‌ها شبیه قفل است. دریچه قلب یک نفر، با قفل سیاهی بسته شده که انکارش زیاد و خضوعش کم است، توجه ندارد، تشتتش فراوان است، نماز نمی‌تواند بخواند، منیّتش زیاد است، همیشه می‌خواهد خودش را محور قرار بدهد. خوب واقعاً سخت است. ماها اگر وارد این قضایا بشویم و فاصله خودمان را با قدسیّت ببینیم، می‌بینیم خیلی بیماریم، خیلی فاصله داریم. این فرصت قرار داده شده است برای کم کردن این فاصله و اصلاح و قدسی کردن نفس. می‌بینیم چه کار می‌توانیم بکنیم. باید به گونه‌ای بود که بالأخره انسان سحری داشته باشد، دل شبی داشته باشد، فردای خودش را از خدا بگیرد. باید هر شب، روز را از خدا گرفت،‌ بهره گرفت.
یکی از مربوطین رفته بود مشهد. خیلی اهل توسل است. گاهی خواب‌های عجیبی می‌بیند. حالی پیدا کرده بود و در آن حال، خدمت امام رضا‌علیه السلام گفته بود که من فلان و فلان و حرف‌هایش را زده بود از جمله بعضی از چیزهای مادّی‌اش را هم خدمت حضرت گفته بود که فلان قضیه را می‌خواهم و از این گونه حرف‌ها. می‌‌گفت شب خواب دیدم آقا امام رضا‌علیه السلام فرمودند: « آنچه گفتی به ما رسید؛ امّا می‌دانی که یک روز از ایام عمرت که در اختیار تو قرار می‌گیرد، ارزشش از همه آنچه گفتی بیشتر است؟» این جمله را آقا فرمودند و رفتند. بله؛ ما فرصت کوتاهی داریم و مقصدی بلند. باید قضایا را با هم جور کنیم. یک دفعه منیّت و خود محوری، مقدّرات ما را به هم می‌پیچاند زندگی‌مان را مشکل می‌کند؛ ولی بالاخره آقا! کسی که طالب طاووس باشد، جور هندوستان را هم باید بکشد. سختی دارد؛ ولی همین است. مهم این است که ما سر نخی پیدا کنیم و دنبالش را بگیریم و برویم.
«ان الله لایظلم الناس شیئاً ولکن الناس أنفسهم یظلمون» این آیه اگر بخواهد شامل ما شود، در یک زاویه‌اش این گونه شامل می‌شود که یک سری چیزها را می‌دانیم بد است و در عین حال، بر آن اصرار می‌ورزیم و این خیلی مشکل است، بیماری وخیمی است این که ما حساب‌هایمان را صفر نمی‌کنیم، نمی‌نشینیم برای خدا ذهنمان را کارهایمان را تصفیه کنیم. خودمان به خودمان ظلم می‌کنیم، خودمان راه خودمان را دور می‌کنیم.
امیدواریم راهی پیدا شود، به سمت خداوند متعال و به سمت آقا بقیه الله علیه السلام . اگر سیری بکنید در ارتباط شیعه با آقا بقیهالله ـ روحی له الفداء ـ می‌بینید در بعضی‌ برهه‌ها جلوه و تجلّی حضرت زیاد بوده است. بعضی وقت‌ها به واسطه سفرایی خاص بوده است. البته آن مقدار که احصا شده و نقل شده بخشی از کار است؛ ولی در آن، خیلی مطلب هست. چقدر شیعیان بهره می‌بردند. ‌ کمتر شیعه‌ای بود که فی الجمله آشنایی‌ای داشته باشد، کمی اخلاصی داشته باشد؛ در سفر مکه خدمت آقا می‌رسد. در بعضی از برهه‌ها این گونه بوده است. حتی در بعضی از توقیعات دارد که می‌پرسد: «آقا! اجازه می‌دهید نامتان را افشا کنیم یا محل و منزل شما را؟» حضرت می‌فرمایند: «نه؛ اگر نام افشا شود، [مثلاً] ضایع می‌کنند و اگر محل افشا شود ]به تعبیر فارسی‌اش[ لُو می‌دهند». چه بهره‌ها می‌بردند. ما‌ها می‌بینیم خیلی فاصله داریم و این قضایا را توجیه می‌کنیم که حتماً دیگر دسترسی نیست. داریم با یک زندگی مادّیِ مادّی خودمان را وفق می‌دهیم. قرار، این گونه نبوده و شیعه معنایش این نبوده است.
به هر حال،‌کاری که ما می‌توانیم بکنیم، آن قدسیّتی است که می‌توانیم کسب کنیم و برای آن، یک مقدماتی لازم است. امشب زیاد صحبت شد. چیزی که همین مغرب به نظرم رسید ـ مرحوم آیت‌الله کشمیری رحمت‌الله علیه هم آن را سفارش می‌کردند ـ این است که یک مدت طولانی (بنده می‌گویم هر کس هر قدر رزقش باشد، می‌گیرد) یک مدت طولانی برای تقرب و درک محضر آقا بقیه الله روزی یک مرتبه سوره نور خوانده شود. این خیلی برکات دارد. در این سوره، برای فرزندان انسان هم خیراتی هست که روایت هم دارد. منتهی ما کمی از این جهت هم ناشی هستیم که دو هفته که کاری را انجام دادیم، می‌خواهیم جبرئیل علیه السلام نازل شود. این خبرها نیست. در بعضی از روایات- نستجیر بالله – این را علامت چیزهایی گفته‌اند که نمی‌خواهیم بیان کنیم. مدتی باید به این نیت ادامه داد، لطافتی می‌آورد، اُنسی می‌آورد و دریچه‌ای باز می‌کند، نه فوری؛ ولی ادامه‌اش برکاتی دارد. آقا امیرالمؤمنین‌علیه السلام نشسته بودند با انگشت سبابه به زمین اشاره می‌کردند. راوی می‌پرسد: «یا امیرالمؤمنین‌! در چه فکری هستی؟» آقا آیه‌ای از این سوره را مطرح می‌کنند. این سوره، سوره چهارده معصوم‌علیهم السلام هم هست؛ ولی خدای متعال باید دریچه دل انسان را باز کند که بفهمد چگونه سوره چهارده معصوم است. عالم به یک اعتبار، دو بخش است: ظلمت و نور و ما اسیر ظلمتیم. این هم راهکار درمانی که ارتباطی با نور پیدا شود. مواظبت‌های دیگری هم می‌خواهد؛ اما انس با این سوره هم خالی از لطف نیست، الّا این که کسی که در روز شلوغ می‌کند و مراقبه ندارد، شاید شب اوّل توفیق از او گرفته نشود، ولی شب بعد گرفته می‌شود. این آیه و این سوره برکتی دارد و مانند سلطانی قاهر می‌ماند. طول روز هم مراعات می‌خواهد. امیدواریم هر کس که طلبی در او هست و رزقی دارد، خداوند رزقش را فراوان کند و ما را موفق کند به یافتن سرنخی به سوی معرفت نورانی حضرت و در تقرب به آقا. ان شاء الله فعلاً موفق شویم و این مقدمه اول را عمل کنیم.

چشمه زلال| حلقه اُنس

در بعضی از روایات درباره امام زمان علیه‌السلام دارد که: «طوبی لمن لقیه فی أیام غیبته». یک دریچه‌هایی است که خداوند متعال برای بعضی‌ها باز می‌کند. البته خیلی باید پایش بسوزند، پاک بشوند، امتحان بدهند؛ امّا اگر این‌ها باز شود، بشریت معنا پیدا می‌کند، انسانیت معنا پیدا می‌کند و الا همه ما متحیّریم. کم کاری ما باعث شده است اگر در بعضی از فصول، نسیمی هم برای رشد ما وزیده شود، آن‌ها هم کور شود. مؤمن و شیعه، در فصولی هوایی به او می‌خورد که حرکت‌هایی امکان می‌یابد. این‌جا است که سفارش شده است «ان لله فی أیام دهرکم نفحات» باید این توفیقات را گرفت؛ ولی بشر ضعیف است و اشتغال فراوان دارد. این قضایا یا علم می‌خواهد که انسان ندارد، یا رابط می‌خواهد که باز هم انسان ندارد، خودش از دانسته‌های خودش کم می‌آورد. مرتب باید بخورد زمین و بلند شود. سوز و گداز و گریه کند، تا دوباره بلند شود. آن وقت بعد از مدّت‌ها نصیبی اندک برای انسان می‌آید؛ اما باید بدانیم علومی هست که از جمله در همین بخش، آگاهی‌هایی به انسان می‌دهد که امکان بهره‌برداری را در طول ایام زیاد می‌کند و به واسطه آن، انسان تا حدودی، اقرب طرق را می‌شناسد، آشنا می‌شود و موانع خودش را بهتر می‌شناسد؛ ولی ما غالباً شبیه بیمار مسمومی هستیم که خودمان را با بیماری و سمّ عادت داده‌ایم؛ ولی باید کنده شد. بالأخره باید این غده سرطانی از دریچه دل کنده شود؛ باید این معدن تبدیل شود. به فضل الهی از جایی برای تبدیلش باید شروع کرد. زمانی طلبه‌ها وقتی می‌رفتند نجف، همه امکانات رشد برایشان فراهم بود. اولاً از خانواده‌ها دور بودند، تلویزیون نبود، چیزی نبود، آن‌جا گرسنگی بود، فقط می‌گفتند:«ماء البئر خبز الشعیر و زیاره الامیر‌علیه السلام» یک نان جوی بود و آب چاهی و زیارتی از آن در می‌آمد. امکانات برای طلبه نبود. این‌ها خودش می‌شد جهاد، می‌شد ریاضت، ریاضت‌های سخت. الآن طلبه ، باید سر ساعت تلویزیون برایش روشن باشد، شب تا می‌آید خودش را جمع کند ساعت یازده شده است، اشتغالات مختلف، غوطه‌ور شدن در مسایل اجتماعی و سیاسی، این‌ها او را از اشتغال به امر درون خودش باز می‌دارد. ان شاء الله خدای متعال اسباب و توفیق این راه را نصیب کند. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
پی‌نوشت‌ها:
۱ . سوره اسراء: ۸۰٫

حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری

منبع: بنیادهاد

بازدیدها: 0

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *