شهید دکتر داریوش رضایی نژاد در صبح چهارشنبه 29 بهمن سال1356در شهرستان آبدانان در استان ایلام به دنیا آمد.
ایشان از همان اویل کودکی در سخن گفتن و دیگر اعمال خود، نبوغ خود را به اطرافیان نشان داد. وی همچنین به واسطه ی اینکه جثه اش ظریف تر و کمی ریزتر از هم سن و سالانش بود، همراه با متولدین 1357وارد دوره ابتدائی شد و همیشه با هوش و توانایی خود، معلم و دانش آموزان را تحت تأثیر قرار می داد. ایشان کلاس سوم ابتدائی را طی تابستان گذراند و دیگر سال های دوره ابتدائی شاگرد اول و نماینده کلاس بود.
در دوره راهنمایی با توجه به ظرفیت هوشی بسیار بالای داریوش، مقطع دوم را نیز در تابستان گذراند و با توجه به این سرعت بالا در کسب مدارج علمی توانست پیش از همکلاسی های خود دوره متوسطه را به پایان رساند و در تیرماه1373دیپلم خود را در رشته ریاضی دریافت نمود. دکتر داریوش رضایی نژاد چندین بار در مسابقات علمی استان ایلام مقام اول را کسب کرد.
وی همچنین در مهر ماه 1373در رشته مهندسی برق، در گرایش قدرت، در دانشگاه پذیرفته شد. با وجود این که در برخی از رشته های مهندسی در دانشگاه های معتبر تهران، اصفهان، شیراز و… پذیرفته شده بود، اما بنابر انتخاب خود وارد دانشگاه صنعتی مالک اشتر اصفهان شد.
شهید والا مقام دکتر داریوش رضایی نژاد با وجود نبوغ ذاتی در امور کارگاهی و آزمایشگاهی که از ویژگی های تمامی نوابغ و مخترعان است، در تحصیل و پذیرش و اجرای آکادمیک نیز بسیار منظم و کوشا بود. ایشان ضمن فراگیری و کسب تجربه در رشته خود، در زمینه استفاده از رایانه و علوم کامپیوتری بسیار توانا بود. با داشتن چنین توانایی هایی، توانست در مدت هفت ترم و با رتبه اول، به عنوان دانشجوی برتر دانشگاه خود فارغ التحصیل شود.
شهید دکتر داریوش رضایی نژاد به محض فارغ التحصیلی به عنوان پژوهشگر در مراکز مهم تحقیقاتی و علمی کشور مشغول به کار شد. در عرصه ای که فعالیت داشت، توانایی فراوانی داشت و نبوغ و تلاش خود را در مسیر خدمت به وطن خویش قرارداد. در همان نخستین سال شروع به کار، در آزمون کارشناسی ارشد سال 1378در رشته مهندسی برق، گرایش قدرت، در دانشگاه دولتی ارومیه پذیرفته و مشغول به ادامه تحصیل در دوره کارشناسی ارشد شد. وی در تیر ماه سال 1379 ازدواج نمود و صاحب یک فرزند دختر به اسم آرمیتا گردید که قبل از 5 سالگی و در برابر دیده گانش شاهد پرپر شدن پدر عزیزش بود.
شهید گرانقدر در طول خدمت پربار خود چندین مقاله در حوزه تخصصی خود نگاشت و بسیاری ازطرح های تحقیقاتی را رهبری و اجرا نمود.
در پی همین فعالیت های علمی از دانشگاه های متعدد اروپایی جهت ادامه تحصیل و فعالیت پژوهشی از وی دعوت به عمل آمد. این دانشمند به رغم همه این فرصت ها به واسطه عشق به این آب وخاک و روحیات خاص خود که همیشه خود را نمونه یک ایرانی وطن پرست می دانست، به همه آنها نه گفت.
در چند سال اخیر ضمن تدریس و انجام فعالیت های تحقیقاتی و مسئول اجرای بسیاری از طرح های تحقیقاتی در دانشگاه های تهران،شهید بهشتی و خواجه نصیرالدین طوسی، بود در 34 سالگی معاونت انژری اتمی ایران را به عهده داشت. تخصص اصلی وی، بررسی سیستم انفجار در کلاهک های هسته ای بود.
لازم به توضیح است شهید رضایی نژاد با قبولی در تمام مراحل آزمون دکترا سال 1390در دانشگاه خواجه نصرالدین طوسی پذیرفته شد، اما با تأسف بسیار فرصت به پایان رساندن این مقطع تحصیلی نشد و در تاریخ اول مرداد 1390 توسط سرویس جاسوسی اسرائیل (موساد) به شهادت رسید.
مادر شهید داریوش رضایی نژاد میگوید : که داریوش به همسرش گفته بود که بعد از شهید شهریاری نوبت شهادت او است.
شهدای هستهای سند مظلومیت ایران اسلامی هستند و دانشمندانی که با اهداف مشترک و تلاشهای مستمر در مسیر زنده نگهداشتن چرخه هستهای کشور گام بر میداشتند و موفقیتهای آنها را دشمن تاب تحمل نداشت.
شهید دکتر داریوش رضایینژاد از شهدای هستهای کشورمان ساعت 16 نخستین روز مردادماه مورد سوءقصد دو موتورسوار قرار گفت و باعث شد که داریوش رضایینژاد مزد زحمات خود را در راستای خدمت به نظام جمهوری اسلامی بگیرد و به افتخار شهادت نائل شود.
شهید رضایینژاد متولد آبدانان از شهرستانهای استان ایلام در همسایگی استان کرمانشاه است که چندی پیش کرمانشاه میزبان مادر شهید رضایینژاد افتخار شهادت بود و به همین مناسبت گفتوگویی با مادر وی انجام دادهایم که متن این گفتوگو در ادامه میآید:
از دوران کودکی شهید داریوش رضایینژاد بفرمایید.
مادر شهید داریوش رضایینژاد: داریوش از همان کودکی بسیار باهوش و زرنگ بود و اعتماد به نفس بالایی داشت. همیشه حرفهایی میزد و کارهایی میکرد که فراتر از سن او بود. او به قدری زرنگ و باهوش بود که بعد از فارغالتحصیلی به سرعت وارد بازار کار شد. داریوش از نظر همه و حتی اطرافیان و آشنایان فردی عابد، عاقل و دانا بود؛ به طوری که تمام اعضای خانواده برای تصمیمگیریهای مهم با او مشورت میکردند.
داریوش مشکلات را سخت نمیگرفت و سعی میکرد بدون دغدغه و با درایت آنها را رفع کند. داریوش دانشمند واقعی بود. او به صله رحم بسیار اهمیت میداد و با آشنایان و فامیل با مهربانی و همچون دوست برخورد میکرد. داریوش بسیار خانواده دوست بود. او یک پسر خوب برای من و پدرش و یک پدر خوب برای آرمیتا و یک شوهر خوب برای همسرش بود.
داریوش با وجود اینکه خانوادهاش را خیلی دوست داشت اما کارش برای او از اهمیت ویژهای برخوردار بود، به گونهای که در هر شرایطی به آن رسیدگی میکرد.
روابط شهید با برادران و خواهران خود چگونه بود؟
مادر شهید: همیشه به برادران و خواهرانش توصیه میکرد که فعالیتهای آنها برای سربلندی جمهوری اسلامی ایران باشد و خود او نیز کارش را به درستی انجام میداد و اعتقاد داشت که همه ایرانی هستیم و باید در راه وطن خدمت کنیم. رفتارش با آشنایان و دوستان به گونهای بود که آنها به کارها و حرفهای او ایمان داشتند و ترغیب میشدند.
شما از شغل و فعالیتهای شهید رضایینژاد و خطراتی که او را تهدید میکرد اطلاع داشتید؟
مادر شهید: داریوش به هیچ عنوان درباره شغلش و خطرات آن با اعضای خانواده صحبت نمیکرد. بسیار رازدار بود و مسائلی را که گفتن آنها ضرورت نداشت هرگز به زبان نمیآورد، به گونه ای که ما تا روز شهادت از فعالیتها و شغل او اطلاع نداشتیم. داریوش صبح خیلی زود از منزل بیرون میرفت. روزهایی که من منزل آنها بودم به گونهای از منزل خارج میشد که مرا از خواب بیدار نکند.
آخرین دیدار با فرزندتان را به یاد دارید؟
مادر شهید: روز قبل از شهادت داریوش مراسم نامزدی خواهرش بود و او در آبدانان بود. داریوش شنبه از آبدانان حرکت کرد. روز یکشنبه ساعت 11 از طریق تلفن احوال من را پرسید و از من و پدرش خواست که به منزل آنها برویم. این آخرین باری بود که با او صحبت کردم تا اینکه ساعت 16 خبر شهادت او را برای ما آوردند.
چگونه از شهادت فرزندتان مطلع شدید؟
مادر شهید: غیر از داریوش یکی از پسرهای من در شمال و دیگری در تهران مشغول به کار هستند. آخرین بار من از داریوش خواستم که با آنها تماس بگیرد و او هم خبر سلامتی آنها را به من داد. خیالم از بابت آنها آسوده بود اما وقتی یکم مرداد ماه پدر عروسم با اوضاع آشفته به منزل ما آمد، من از حالت او تصور کردم که داریوش تصادف کرده اما بعد به من گفتند که به شهادت رسیده است.
شما و دیگر اعضای خانواده آمادگی برای شهادت ایشان را داشتید؟
مادر شهید: داریوش در مورد شهادت هرگز با من صحبت نمیکرد اما به خاطر تهدیداتی که همواره وجود داشته و دارد آماده شهادت بود و به همسرش گفته بود که ممکن است این اتفاق برای او بیفتد و باید مواظب آرمیتا باشد. زمان شهادت شهید «علیمحمدی» من در تهران بودم و ناراحتی او را به خاطر این موضوع بهطور کامل احساس میکردم و بنابراین از او پرسیدم که آیا این شهید را میشناختی؟ او جواب داد که من ایشان را میشناختم اما همکار من نبودند.
پس از شهادت شهید علیمحمدی، دانشمند دیگری بهنام شهید «شهریاری» نیز به شهادت رسید. بعد از این زمان ترس و دلهرهای وجود مرا فرا گرفته بود اما فرزندانم به من میگفتند که فعالیتهای این دو شهید با داریوش به طور کامل متفاوت است تا اینکه خود شهید داریوش به من گفت که این شهدا را میشناسد اما با آن ها همکار نبوده است.
داریوش به همسرش گفته بود که بعد از شهید شهریاری نوبت شهادت او است.
مادر شهید رضایینژاد چه خاطرهای برای بازگو کردن از فرزند خود دارد؟
مادر شهید: خاطرات که زیاد هستند ولی یک مورد که از من خواست برای او یک جفت کفش بخرم و همان روزی که برای خرید کفش رفته بودیم تعدادی از همشهریان در راهداری آبدانان به شهادت رسیدند. زمانی که کفش را برای او خریدم، بیتوجه به این هدیه به سرعت و جلوتر از من برای دیدن شهدا به پایگاه نیروی هوایی در آبدانان رفت.
داریوش بسیار زرنگ بود به گونهای که از کلاس دوم از عهده بسیاری از کارها بر میآمد. در سال 67 مقطع هفتم راهنمایی را به اتمام رساند و سال دوم راهنمایی را به صورت جهشی پشت سر گذاشت.
فرزند شما بهواسطه تلاشش در راه اعتلای ایران اسلامی به شهادت رسیده است. شما بهعنوان مادر این شهید چه پیامی برای دشمنان و دوستان این کشور دارید؟
مادر شهید: دشمنان باید بدانند که هیچ کاری نمیتوانند انجام دهند و اگر پسر من و همکاران ایشان شهید شدند جوانان دیگری هستند که راه آنها را ادامه میدهند. تصور نکنند که اگر دانشمندان هستهای ما را ترور کرند دست از حق هستهای خود بر میداریم بلکه با اشتیاق بالاتری آن را پیش میبریم.
امید دارم جوانان راهی را که داریوش رفت ادامه دهند زیرا که او و همکارانش جان خود را فدای جمهوری اسلامی ایران کردند و مسئولان باید قدردان شهدا باشند و راه آنها را ادامه دهند و از جوانان و کشور به خوبی مراقبت کنند.
آخرين جمله شهید رضایینژاد به روایت همسرش
همسر شهيد رضايينژاد در گفتگویی كه به مناسبت روز فناوري هستهاي انجام شد به ناگفتههايي از حضور امام خامنه ای در منزل شهيد رضايي نژاد پرداخت و گفت: در حقيقت شهيد رضايي نژاد و پرداختن به او از همان ديدار شروع شد و اين ديدار نقطه عطفي در اين موضوع بود.
وي افزود: قبل از آن بسياري به ما ميگفتند كه ترور همسرم، ترور كور بوده و اشتباهاً شهيد رضايي نژاد به شهادت رسيده است، ولي حضور ايشان در منزل ما تاييدي بود بر اين نكته كه ترور همسرم كور نبوده و كاملاً هدفمند انجام شده؛ يعني حضرت آقا به اين مسئله كاملاً آگاه بودند.
همسر شهيد رضايي نژاد به شرح اين ديدار پرداخت و عنوان كرد: يك روز قبل از اين ديدار، تماسي با تلفن همراه من گرفته شد، وقتي آن را پاسخ دادم به من گفتند كه ما از برنامه روايت فتح هستيم.
پيراني افزود: من تا آن زمان – بعد از شهادت همسرم – به دلايل مختلف از جمله مسائل امنيتي و شخصي از مصاحبه با خبرنگاران گريزان بودم، اما اين بار نتوانستم با اين درخواست مخالفت كنم؛ آنها گفتند به منزل شما ميآييم تا نور خانه را تنظيم و آن را بررسي كنيم.
وي با بيان اينكه آن روز خبرنگاران به خانه ما نيامدند و فرداي آن روز كه پنجشنبه بود زنگ در خانه را زدند و گفتند از برنامه روايت فتح هستيم، گفت: دو نفر بودند كه وارد خانه شدند و گفتند بعد از نماز مغرب و عشا خواهيم آمد.
همسر شهيد رضايي نژاد عنوان كرد: كمي ترسيده بودم و به همين خاطر با چند مركز امنيتي تماس گرفتم و مسئله را به آنها اعلام كردم؛ چهره دو نفري كه به خانه ما آمده بودند، به نظرم آشنا بود، اما بعد از تماس با مراكز امنيتي به من گفتند مشكلي در كار نيست.
پيراني ادامه داد: بعد از نماز مغرب و عشا يك گروه فيلمبرداري وارد خانه شدند و كم كم تعداد افراد بيشتر شد، ولي هيچ كس با من مصاحبه نميكرد؛ مادر و خواهر همسرم نيز آن شب كاملاً اتفاقي ميهمان خانه ما بودند كه البته من از برادر همسرم نيز خواسته بودم كه به خانه ما بيايد، اما گفت نميتوانم؛ البته بعدها بسيار حسرت خورد كه اي كاش آن شب من هم در خانه شما بودم.
وي گفت: مشغول مصاحبه با يك خبرنگار بودم كه خيلي آرام و بي صدا از من سوال ميپرسيد؛ البته بعدها متوجه شدم حاشيهاي كه از ديدار رهبري در خانه ما منتشر شد، همان سوالاتي بود كه اين خبرنگار از من پرسيد.
همسر شهيد رضايي نژاد با بيان اينكه 10 دقيقه مانده بود كه مصاحبه ما تمام شود، به من گفتند كه آماده باشيد حضرت آقا به منزل شما تشريف ميآورند، گفت: احساس ميكردم كه با من شوخي ميكنند؛ البته قبلاً هم به من گفته بودند كه ايشان حتماً به منزل شما تشريف ميآورند؛ چرا كه قبل از آن به منزل شهيد عليمحمدي و شهرياري نيز رفته بودند.
آرميتا تا آن زمان امام خميني و حضرت آقا را يك نفر ميدانست
وي با بيان اينكه دخترم بعد از اين ديدار تفاوت امام خميني (قدس سره الشریف) و آقا را فهميد، ادامه داد: آرميتا تا آن زمان هر دوي اين بزرگواران را يك نفر مي دانست، اما چون عكس حضرت آقا را ديده بود، وقتي به خانه ما آمدند، ايشان را شناخت.
همسر شهيد رضايي نژاد عنوان كرد: آرميتا نقاشي اي را كشيد كه من در آن در حال جيغ زدن بودم، اما هنوز نقاشياش تمام نشده بود كه ايشان تشريف آوردند.
پيراني ادامه داد: با اينكه آرميتا هميشه براي مانوس شدن با ديگران احتياج به زمان داشت، آن شب خيلي سريع با ايشان ارتباط گرفت؛ آرميتا خيلي تند نقاشيهايش را ميكشيد و به ايشان نشان ميداد.
وي گفت: آرميتا بغل دست حضرت آقا نشسته بودند و در حالي كه ما صحبتهاي جدي مطرح ميكرديم، بي پروا بين صحبتهاي ما ميپريد و با آقا صحبت ميكرد.
همسر شهيد رضايي نژاد درباره نگراني و اضطراب خود از ديدار آن شب گفت: من ترجيح ميدادم آرميتا كمي مودبتر باشد؛ چون احساس ميكردم كه بيش از حد به ايشان نزديك شده، آرميتا روي ميز عسلي كنار دست آقا نقاشي ميكشيد كه فنجان چاي را هم روي همان ميز گذاشته بود و من نگران بودم كه چاي را روي ايشان بريزد.
پيراني با اشاره به اينكه جو سنگين آن ديدار خيلي زود شكسته شد، ادامه داد: ايشان خيلي صميمانه برخورد كردند و از بسياري از جزئيات خبر داشتند؛ البته به من گفته بودند كه به ايشان بسياري از موضوعات گفته شده، اما به دليل كم مهريهايي كه بعد از ترور در حق همسرم شده بود، باورم نميشد كه ايشان از جزئيات حادثه نيز خبر داشته باشند.
وي افزود: ايشان كدهايي را ارائه ميكردند كه من ميفهميدم دقيقاً اطلاع دارند كه همسر من چه كار مي كرده و در چه زمينهاي فعال بوده است.
همسر شهيد رضايي نژاد همچنين به پيجويي احوالش از سوي رهبري اشاره كرد و گفت: ايشان به من گفتند مثل اينكه شما هم در اين حادثه زخمي شديد و من پاسخ دادم، بله، ايشان دوباره از من سوال كردند كه انشاالله رفع كسالت شده است يا نه كه اين مهر ايشان را ميرساند؛ زيرا من انتظار نداشتم كسي در اين جايگاه اين گونه رفتار كند؛ اين در حالي است كه بسياري از دوستان و نزديكان ما بعد از ترور هيچ احوالي از ما نپرسيدند و اين به دليل ترسي بود كه به وجود آمده بود، به طوري كه حتي همكارانم تماسهاي تلفني خودشان را هم با ما قطع كردند.
از حضرت آقا خواستم تا براي عاقبت به خيري آرميتا دعا كند
پيراني از درخواست خود از رهبري سخن گفت و عنوان كرد: از ايشان تقاضا كردم كه براي عاقبت به خيري آرميتا دعا كند تا شرمنده پدرش نشوم؛ چون مطمئن هستم بالاخره يك زماني با داريوش رودررو ميشوم؛ ايشان به من دلگرمي دادند كه شهدا زنده هستند و راهي كه اين ها رفته اند راه پرافتخاري است؛ البته من هم اين را ميدانم و سرم را بالا ميگيرم و به آرميتا ميگويم كه پدرت با افتخار جانش را در راه اين مملكت داد و دوست دارم تو هم مانند پدرت باشي.
وي درباره اينكه آيا بعد از ترور همسرش خواب او را ديده يا نه، گفت: تا يك ماه اول پس از حادثه شرايط روحي بد و آشفتهاي داشتم و به همين خاطر اصلاً خواب او را نميديدم، اما آرزو مي كردم كه به خوابم بياييد.
همسر شهيد رضايي نژاد با اشاره به اينكه 11سال با همسرم زندگي كردم، اما امروز فقدان او را احساس ميكنم و ميفهمم كه چه نعمتي را از دست دادهام، گفت: بعد از شهادت داريوش، ديدن خواب او برايم يك آرزو شده بود؛ شبها قبل از خواب از خدا ميخواستم كه داريوش به خوابم بيايد، ولي نميشد.
پيراني ادامه داد: روان شناساني كه با آنها در ارتباط بودم توصيه كرده بودند كه بايد آرامش خود را به دست بياورم تا بتوانم او را در خواب ببينم؛ البته بعد از يك ماه ديدن خواب داريوش اتفاق افتاد و هر بار او را به همراه خودم در دشت و صحرا ميديدم.
داريوش تسلط بر نفس داشت
وي درباره ويژگي برجسته همسرش گفت: بعد از گذشت زمان در ارتباطم با سايرين متوجه شدم كه ويژگي برجسته داريوش تسلط بر نفس بود؛ همسرم در عين حال كه مسئوليت پذير و متعهد بود، بر نفس خود تسلط داشت؛ گر چه شايد هيچ ويژگي او به اندازه تسلطي كه بر نفسش داشت، برجسته نبود.
همسر شهيد رضايي نژاد ادامه داد: داشتههاي داريوش فراوان بود، اما با اين وجود بر نفس خود تسلط داشت و هرگز بر خودش غره نميشد.
دوست داشتم پيشنهادهاي كشورهاي اروپايي را قبول ميكرد
پيراني در ادامه درباره پيشنهادهايي كه از دانشگاههاي اروپايي به همسرش ميشد، گفت: قبل از شهادت، پيشنهادهاي زيادي به همسرم ميشد تا تحصيلات خود را در كشورهاي اروپايي ادامه دهد؛ به طوري كه پس از ترور او بررسيهايي كه از سوي دستگاههاي امنيتي انجام شد، نشان داد كه از حدود پنج سال قبل كار بر روي داريوش شروع شده بود تا اگر بتوانند او را جذب و يا تخليه اطلاعاتي كرده و در نهايت اگر نشد او را ترور كنند؛ ترور زماني اتفاق مي افتد كه نتوانند كسي را بخرند.
وي ادامه داد: پيشنهادهايي كه به همسرم شد از دانشگاههاي اسپانيا و آلمان بود؛ از اين دانشگاه ها برايش ايميل ميفرستادند تا با تمام امكانات به همراه خانوادهاش به يكي از اين كشورها رفته و در آنجا ادامه زندگي دهد، داريوش اين ايميلها را به من نشان ميداد.
همسر شهيد رضايي نژاد عنوان كرد: من به داريوش مي گفتم چرا قبول نمي كني؛ زيرا اين پيشنهادها با تمام امكانات بود و من بدم نميآمد كه در خارج از كشور زندگي كنيم، اما داريوش مي گفت امكان ندارد كه بيشتر از يك سال دوري ايران را تحمل كند.
پيراني ادامه داد: اصرارهايي كه من ميكردم به دليل محدوديتهايي بود كه كار وي براي ما ايجاد كرده بود؛ چون نميدانستم پيشنهادها چه دليلي دارد و تنها به خاطر آن كه تمام امكانات رفاهي براي ما در نظر گرفته ميشد، جاي پيشرفت را در آنجا ميديدم، اما داريوش حتي يك بار هم به اين ايميلها پاسخ نداد.
شش ماه قبل از ترور تلفنهاي مشكوك قطع شد
وي به تماسهاي تلفني مشكوك با همسرش اشاره كرد و گفت: حدود سه يا چهار سال داريوش تلفنهاي مشكوك داشت كه بيشتر آنها از خارج از كشور بود؛ البته الان هم شمارههاي مشكوك را به همين اسم در تلفن همراه داريوش ذخيره كردهام.
همسر شهيد رضايي نژاد با اشاره به اينكه تا شش ماه قبل از ترور اين تلفنها به صورت پراكنده وجود داشت، عنوان كرد: شش ماه قبل از ترور همسرم، تلفنهاي مشكوك قطع شد و حدوداً دو ماه مانده به اين اتفاق تماسهاي مشكوك از سر گرفته شد؛ حتي روز ترور يادم هست همان ساعتي كه ما از اداره بيرون آمديم يك تلفن مشكوك به داريوش زده شد.
پيراني به تعقيبهاي مشكوك هم اشاره كرد و ادامه داد: يك بار در اتوبان امام علي (ع) ساعتها داريوش را تعقيب كرده بود و بعد از مدتي در حالي كه تعقيب كننده از كنار او رد ميشد بشدت به او خيره شده بود؛ البته سر كوچه خودمان و نيز در اطراف درب خانه نيز هميشه حضور برخي را احساس مي كرديم، به طوري كه بعد از ترور همسرم، دستههاي اطلاعاتي و امنيتي به ما گفتند كه حدود سه تا پنج سال او تحت تعقيب بوده و همه اطلاعات آنها دقيق بود، حتي مي دانستند چه روزهايي من، آرميتا و داريوش با هم هستيم و چه ساعتي از خانه بيرون ميآييم؛ جايي كه تروريستها ايستاده بودند نيز از قبل مشخص شده بود.
اختلاف من و داريوش بر سر اشتراكاتمان بود
وي در ادامه درباره زندگي خصوصي خود با همسرش گفت: عشق در زندگي ما موج مي زد و خوشبختي را هم من و هم داريوش حس مي كرديم افكار و عقايدمان منطق بود، ولي دعوا در زندگي ما هم اجتناب ناپذير بود.
همسر شهيد رضايي نژاد ادامه داد: ما معمولاً سر اشتراكاتمان با هم بحث داشتيم، داريوش هميشه ميگفت مشكل من و تو اين است كه بيش از حد شبيه هم هستيم و اگر در برخي موارد تضاد بين ما بود همديگر را تعديل ميكرديم؛ به هر حال چون داريوش كينهاي نبود، اين دعواها طولاني نميشد.
گذر زمان به يادم خواهد آورد كه آخرين جمله داريوش به من چه بود
پيراني درباره آخرين مكالماتش با شهيد رضايي نژاد گفت: روز حادثه بحث ما بر سر محل كار و اتفاقاتي كه ميتوانست براي من تعريف كند، بود، برنامه آن هفته را با هم چك كرديم و چون 10 روز به شروع ماه رمضان مانده بود برنامه ماه رمضان را هم با مرور كرديم.
وي ادامه داد: داريوش برايم يك مجله خريد تا از منوي مخصوص آن براي ماه رمضان استفاده كنم، ولي آن مجله تنها در حد يك تورق دست من ماند؛ چون مملو از خون داريوش شد.
همسر شهيد رضايي نژاد درباره آخرين چيزي كه به داريوش گفته بود، عنوان كرد: بعد از آن كه ضارب را دم در خانه ديدم، مشكوك شدم و گفتم به نظر تو اين دو نفر اينجا چه ميكنند، خاطرم هست كه داريوش هم جواب من را داد، اما بعد از گذشت چند ماه هر چه فكر مي كنم، يادم نميآيد كه در آخرين لحظه داريوش به من چه گفت، شايد يك زماني بعد از آن كه ناخودآگاهم را بررسي كنم يادم بيايد كه آخرين جمله داريوش چه بود.
پيراني با اشاره به اينكه اگر داريوش به جاي پيچيدن به سمت پاركينگ مستقيم مسير را ادامه ميداد شايد امروز من به جاي او بودم، ادامه داد: اگر داريوش مسيرش را تغيير نميداد من به سمت پ بودم و تير به سمت من شليك ميشد، اما تقدير را من نميسازم و خدا تقدير انسانها را رقم ميزند، به هر حال همه ما يك روز آمادهايم و يك روز هم ميرويم.
وي در ادامه درباره لحظهاي كه آرميتا را بعد از حادثه تروريستي ديد، گفت: چهار تا پنج ساعت از حادثه گذشته بود كه آرميتا را در بيمارستان براي من آوردند، خودم را كنترل كردم تا در برابر چشمان او گريه نكنم، آرميتا از من پرسيد بابا كجاست و من فقط به اطرافيان نگاه ميكردم و مي گفتم شما را به خدا بگوييد من چه جوابي بدهم.
همسر شهيد شهرياري بهترين همدم من بعد از ترور بود
همسر شهيد رضايي نژاد درباره اينكه بعد از شهادت همسرش چه كسي بيشتر از همه به او دلداري داد، گفت: همسر شهيد شهرياري بيشتر از همه به من دلداري دارد، هيچ كس اندازه وي نميتوانست من را آرام كند؛ او يك روز بعد از حادثه همراه من بود و زماني كه براي مراسم تشييع داريوش از تهران خارج شديم هم با من تماس تلفني داشت و من هيچ وقت محبتهايش را فراموش نميكنم.
پيراني عنوان كرد: بعد از ترور همسرم همه بستگان و حتي همسايهها از ما سوال مي كردند كه شما با چه كسي مشكل داشتيد و چه كسي دشمن شما بوده كه اين اتفاق افتاده؛ زيرا همه تصور مي كردند كه اين يك مسئله شخصي است.
وي با اشاره به اينكه من ميدانستم چه اتفاقي افتاده است، ادامه داد: انسان همواره از يك اتفاق تصور خاصي دارد، ولي وقتي اين تصور به مرحله عمل ميرسد شرايط بسيار متفاوت ميشود؛ در حقيقت بعد از ترور شهيد عليمحمدي ما منتظر اين اتفاق بوديم.
همسر شهيد رضايي نژاد با بيان اينكه بين ما صحبتهاي بسياري شده بود كه بعد از ترور همسرم من بايد چه كار كنم، گفت: يكي از توصيههاي داريوش اين بود كه براي زندگي تهران را ترك كنم و به آبادانان برگردم؛ زيرا زندگي در تهران براي من سخت است؛ فعلاً هم به دليل تحصيل اينجا ماندهام و احتمال اينكه اينجا نمانم بسيار زياد است.
داريوش به مادرش گفته بود بعيد نيست كه اتفاق ترور براي من نيز بيفتد
پيراني درباره اينكه آيا وي به لحاظ روحي آمادگي چنين مسئلهاي را داشت، گفت: خاطرم هست وقتي از تشييع جنازه دكتر عليمحمدي برگشته بود، مادرش از او سوال كرد كه تو چرا رفته بودي؛ داريوش بدون آن كه بگويد كه ما با هم همكار بوديم فقط گفت اين اتفاق من را بسيار متاثر كرد.
وي ادامه داد: داريوش همان روز به مادرش گفت بعيد نيست كه دو سال بعد اين اتفاق براي من بيفتد.
همسر شهيد رضايي نژاد عنوان كرد: بعد از ترور دكتر عباسي و دكتر شهرياري تمام تلاش داريوش اين بود كه كسي نفهمد كه او نيز با آنها همكار بوده؛ به طوري كه بعد از ترور داريوش نه خانواده من و نه خانواده همسرم هيچ كدام خبر نداشتند كه چرا اين اتفاق افتاده است.
دوستان داريوش كار وي را ادامه ميدهند
پيراني با اشاره به اينكه امروز داريوش براي همه به يك الگو تبديل شده است، گفت: همسرم نه تنها براي قشر تينيجري كه احساسات و شور دارند، بلكه در خانواده و در بين دوستان نيز به يك الگو تبديل شده است.
وي ادامه داد: برادر داريوش پيش از اين در رشته مهندسي برق تحصيل مي كرد، اما تغيير رشته داد و تحصيلاتش رادر رشته حقوق ادامه داد، اما بعد از ترور همسرم تاسف خورد كه چرا مسير علمي برادرش را ادامه نداده است.
همسر شهيد رضايي نژاد همچنين درباره تاثير اين حادثه در بين همكاران و دوستان همسرش عنوان كرد: بعد از اين واقعه دو سه نفر از دوستان صميمي داريوش سر كار نرفتند؛ يكي از آنها مي گفت وقتي رئيسمان تماس گرفت و گفت بايد كار داريوش را ادامه بدهي، گفتم كه به خاطر داريوش اين كار را ادامه ميدهم.
پيراني همچنين گفت: البته برخي همكارانش هم از اين مجموعه بيرون رفتند و از ادامه كار انصراف دادند، اما بدون شك كساني كه باقي ماندند بهترين هستند.
وي درباره واكنش خود پس از شنيدن خبر انصراف برخي از دانشجويان دانشگاه شريف و تمايل آنها به ادامه تحصيل در رشته هستهاي گفت: براي خودكفايي مملكت به همه تخصصها نياز داريم.
همسر شهيد رضايي نژاد با بيان اينكه البته همسر من تخصص مهندس هستهاي نداشت، گفت: به دليل فشارهاي بين المللي كه بر ما تحميل ميشود، مهندسي هستهاي بيشتر از ساير رشتهها پررنگ است، اما مملكت ما براي اينكه با تمام اين فشارها به استقلال برسد به همه رشتهها و تخصصها نياز دارد، بنابراين از همه جوانان درخواست مي كنم كه در رشته تحصيلي خودشان بهترين باشند.
همسرم دوست داشت آرميتا يك فرد مسئوليت پذير باشد
پيراني درباره تاكيد همسرش بر تربيت آرميتا گفت: داريوش هميشه تاكيد داشت كه آرميتا مسئوليت پذير باشد و با وجود اينكه خود دو سال از تحصيل را به طور جهشي خوانده بود، ميگفت آرميتا بايد روند طبيعي زندگي را طي كند، مهم نيست كه چه كاره شود مهم اين است كه مسئوليت پذير باشد.
وي عنوان كرد: هميشه به من سفارش مي كرد سعي كن آرميتا بيشتر از هر چيز انسان باشد؛ مهم نيست كه دكتر يا مهندس شود.
همسر شهيد رضايي نژاد درباره تربيت آرميتا بعد از شهادت پدرش گفت: وفاداري آرميتا به آرمانهايي كه پدرش به خاطر آن به شهادت رسيد را هر روز برايش تكرار ميكنم؛ خدا ما و داريوش را دوست داشت كه با اين شيوه او را جاودانه كرد؛ همه ما روزي ميآييم و يك روز خواهيم رفت، اما اين نحوه رفتن داريوش به من قدرت ايستادگي ميدهد.
با شهادت برخورد سياسي نكنيم
پيراني درباره بهترين شيوه تقدير از شهداي هستهاي گفت: بايد منصفانه رفتار كنيم و با سياسيكاري به مسئله شهادت نگاه نكنيم؛ چرا كه شهدا ملي هستند، اما متاسفانه گاهي ديده ميشود كه در بحث شهادت جناحي و سياسي رفتار ميشود.
وي همچنين ادامه داد: مهمتر از همه اين است كه اگر پروژه ناتمامي از سوي اين شهدا باقي مانده آن را دنبال كنند؛ پروژهاي كه همسرم روي آن كار مي كرد جزو معدود پروژههايي بود كه به محصول رسيد، بنابراين بايد به معناي واقعي كساني را كه اين قبيل كارها را دنبال مي كنند، تربيت كنيم.
همسر شهيد رضايي نژاد عنوان كرد: هنوز هستند كساني كه مانند شهيد عليمحمدي، شهيد شهرياري، شهيد رضايي نژاد و شهيد احمدي روشن در كمال گمنامي در خدمت پيشرفت كشور هستند و به دنبال منافع شخصي خود نمي روند.
پيراني ادامه داد: در حقيقت شهادت شهيدان هستهاي يك روند و يك جنبش بود كه با شهيد عليمحمدي شروع شد و با شهادت شهرياري، رضايي نژاد و احمدي روشن ادامه پيدا كرد؛ اين جنبش، جنبش تعهد و مسئوليت بود كه آگاهانه و عاشقانه ادامه يافت.
وي همچنين عنوان كرد: بسياري بعد از شهادت داريوش گفتند كه اين ترور يك ترور كور بود، اما به كساني كه چنين حرفي را به من گفتند، مي گويم پشت اين ترورها چندين سرويس جاسوسي بود كه هيچ وقت اشتباهي كار نميكنند، من نه انتقام خون داريوش را ميگيرم و نه از افرادي كه با بيتقوايي من را عذاب دادند، انتقام ميگيرم؛ زيرا مطمئنم خون پاك همسرم دامن عاملان و آمران آن را از بالاترين رده تا پايينترين آنها خواهد گرفت.
بازدیدها: 2052