افراط و تفریط همواره قرین هر اندیشه و تفکری بوده است و هیچ دین و مذهبی نمی تواند ادعا نماید که پیروانش از افراط و تفریط به دور بوده و دچار آن نشده اند. البته شناخت حدود افراط و تفریط تنها برای کسانی حاصل می شود که با مراجعه به منابع اصیل دینی آگاهی کاملی از آموزه ها و دستورات دینی به دست آورده اند، ورنه عنوانِ «تفریط در دین» همواره از عناوینی بوده که افراط گرایان با استفاده آن عدم همراهی دیگران با اندیشه های خویش را توجیه نموده اند، همچنان که تفریط گران نیز معمولاً با چماق افراط گرایی اعتدال گرایان را مورد نوازش قرار می دهند. چیزی که بدیهی است مذهب تشیع نیز در آموزه های خویش با افراط ها و تفریط های فراوانی روبرو بوده است که عالمان آگاه و روشن فکر با مراجعه به منابع اصیل دینی باید به تبیین مرزها و حدود آنها بپردازند.
اما هدف از این نوشتار بررسی آموزه های دینی، و بیان افراط ها و تفریط های صورت گرفته پیرامون آنها نیست، بلکه معرفی جریانی نوپدید است که با بهره گیری از افراط گرایی های سابق، و تفسیر و توجیه آنها و همچنین افزودن مطالبی جدید اهداف خاصی را در جهان اسلام دنبال می کنند؛ به دیگر سخن در طول تاریخ تشیع همواره افراد گوناگونی در بعضی از اندیشه های مذهبی دچار افراط شده اند امّا هیچ گاه این افراط گرایی در خدمت جریانی خاص نبوده و به هدف تبلیغ و ترویج جریان ها و گروه ها مورداستفاده قرار نمی گرفته است، این در حالی است که جریانی که از آن سخن می گوییم با بهره گیری از افراط گرایی های مذهبی می کوشد تا:
اولاً، چهره ای متفاوت و زشت از تشیع در منظر مسلمانان و جهانیان ارائه نماید و سدی در مقابل نفوذ تفکر انقلاب اسلامی ایران به وجود آورد.
ثانیاً، از درون به مقابله و ایستادگی در برابر تشیع اصیل و انقلابی پرداخته و با مبارزه درون مذهبی، ضمن متزلزل ساختن جاذبه های تشیع آنها را به دافعه تبدیل نماید.
البته بحث دراین باره فراوان بوده و ان شاء الله در فرصتی مستقل به بیان آن خواهیم پرداخت. اما در ادامه این نوشتار نگاهی خواهیم داشت به بعضی از گزاره هایی که این جریان از آنها به عنوان سرمایه ی اصلی در راه تبلیغ و ترویج خویش بهره می برد.
۱. سوق دادن تمام مباحث اعتقادی و دینی در مواجهه با اهل سنت: این جریان با سوءاستفاده از تعصبات مذهبی مردم، تمامی مطالب دینی را به سمت مخاصمه و مواجهه با اهل سنت سوق می دهند و تنها از دریچه ی تنگ اختلافات شیعه و سنی به تمام مسائل دینی نگاه می کنند؛ با این رویکرد است که مبلغین این جریان تنها به بیان مسائلی می پردازند که شیعه و سنی در آن اختلاف داشته و آنها می توانند با دامن زدن به این مباحث به تشدید دشمنی های دینی و مذهبی بپردازند. از این جهت بسیاری از آموزه های مهم دینی، همچون توحید و نبوت، توسط این جریان مورد غفلت واقع شده و پیروان این جریان، به این اصول عقاید اسلامی نیز تنها از نگاه اختلاف مذهبی شیعه و سنی نگریسته و لذا پاسخی مناسب و منطقی در برابر شبهات دیگران ارائه نمی کنند.
افزون بر این، اگرچه این جریان بر بحث ولایت ائمه اطهار-علیهم السلام- تأکید ویژه ای دارند، اما معمولاً به طرح مباحث حاشیه ای پیرامون ولایت پرداخته و در مواجهه با اهل سنت مطالبی را مطرح می کنند که اعتقاد به آنها نقشی در اثبات موضوع ولایت ندارد، بلکه می تواند عامه ی مسلمانان را از خط ولایت دور ساخته و درگیر مجادله ها و مخاصمه های بی حاصل مذهبی نماید.
۲. اصل کردن فروع و فرع ساختن اصول: همان گونه که بیان شد هنر این جریان پرداختن به حواشی و مهمل ساختن مطالب اصلی است. آن گونه که این جریان در مباحث دینی، مطالب مهم و اصلی را به حاشیه می راند و مطالبی را برجسته نموده و اصل نشان می دهد که می توانند که به وسیله ی آنها پیروانشان را به مخاصمه با مخالفانشان فرا خوانند. نمونه آن که پیرامون وقایع حادثه عاشورا بعضی از مسائل فرعی تاریخی را برجسته ساخته و به منزله ی اصول خدشه ناپذیر مذهبی از آنها یاد می کنند، آن گونه که اگر درباره این موارد بعضی از دانشمندان فرهیخته شیعه اظهارنظرهای تاریخی و علمی داشته باشند، به لعن و دشنام گویی نسبت به آنها پرداخته و این سخنان را دلیل انحراف از نهضت امام حسین علیه السلام می دانند.
راست این که فروع جزئی تاریخی همچون عروسی حضرت قاسم علیه السلام و یا وجود فرزندی به نام حضرت رقیه برای امام حسین علیه اسلام از مطالبی نیستند که علمای فرهیخته تشیع همچون شهید مطهری به خاطر اظهارنظر علمی پیرامون آنها مورد لعن و دشنام واقع شوند و گفته های آنها مخالفت با امام حسین علیه السلام تفسیر شود. البته این رویه منحصر به وقایع حادثه عاشورا نیست و از سوی این جریان در تمام مقولات دینی و مذهبی دنبال می شود.
۳. دامن زدن به تعصبات کور مذهبی و ترویج انحصارگرایی در اندیشه دینی: اگرچه این جریان رسالت خویش را در مقابله و دشمنی با جریان وهابیت می بیند و حتی با این عنوان دشمنی و مخاصمه ی خویش با تمام مسلمانان را توجیه می کند، اما در رفتار و عمل، همسو و هم جهت با وهابیت حرکت نموده و از این جهت، انطباق کلی میان آنها وجود دارد.
توضیح بیشتر این که جریان وهابیت افزون بر انحراف فکری و برداشت های ناصواب از شریعت اسلام و آموزه های دینی، در انحراف شدید رفتاری به سر برده و با مطلق گرایی و انحصارگرایی شدید دینی کوچک ترین مخالفت با اندیشه های خویش را عامل خروج از مسیر شریعت و کفر دیگران می داند.
از همین رو وهابیت نه تنها به تکفیر شیعه و دشمنی با آن می پردازند، بلکه دیگر مسلمانان را نیز منحرف دانسته و ابایی در تکفیر آنها نیز ندارند. جریان افراط گرای شیعه نیز همچون وهابیت کمک ترین زاویه با اندیشه های خویش را برنتافته و با معرفی افکار و حتی عادات التقاطی خویش به عنوان یک معیار برای پذیرش شریعت، تکفیر و تفسیق مسلمانان و حتی دیگر شیعیان را در دستور کار قرار داده است.
۴. فرقه سازی در درون تشیع و مصادره ی عنوان تشیع: بعد از به وجود آمدن فرقه هایی همچون بهاییت از درون تشیع، که خود را دین و مذهبی نو معرفی نموده و عملاً از مذهب تشیع جدا شدند، توطئه ای جدید در دستور کار دشمنان اسلام قرار گرفت و آن این که افرادی در لباس عالمان دینی به ترویج افراط گرایی مذهبی در شیعه پرداخته و با مصادره ی نام تشیع برای تفکر خویش، دیگر شیعیان را فرقه هایی منحرف و جداشده از تشیع معرفی کنند. چنان که در چند سال اخیر شاهد آن بوده ایم که مزدورانی در خارج با استفاده از ابزارهای فراوان رسانه ای، ضمن ترویج افراط گرایی در تشیع، شیعیان مخالف خویش را باعناوینی همچون بتریه، دجالیه، بکریه، عمریه و… مورد خطاب قرار داده و از دایره تشیع خارج می دانند.
۵ .ترویج روحیه اخباریگری: اخباریون گروهی از شیعیان بودند که در به دست آوردن احکام فقهی تنها به روایات و احادیث اکتفا می نمودند و منکر اجتهاد و کاربرد قواعد اصول فقه در استنباط شرعی بودند. از نگاه اخباری ها ظواهر قرآن، حجت نبوده و کسی جز ائمه طاهرین- علیهم السلام- قادر به فهم و تفسیر قرآن نیست.
افزون بر این، آنها معتقدند عقل حق دخالت در احکام شرع را ندارد و اساساً شرع آمده است تا باب عقل را مسدود کند. اصطلاح اخباریون معمولاً در مقابل اصولیون به کار می رود که آنها معتقدند که در استنباط احکام شرعى اسلام به استناد ادله تفصیلى از قرآن، سنت، عقل و اجماع می توان عمل کرد. همچنین اصولیون از علم اصول فقه و قواعد عقلی آن در استنباط احکام از روایات و به دست آوردن احکام شرعی بهره می برند. با این توضیح مشخص شد که از اصطلاح اخباری گری بیشتر در قلمرو فقه و احکام عملی یاد می شده است و اگر کسانی از مرگ رسمی اخباری گری در میان شیعه در قرون پیشین گزارش می دهند، مقصود اخباری گری در حیطه ی فقه است.
با این همه، روحیه ی اخباری گری همچنان زنده است و کسانی هستند که در وادی فقه خود را مجتهد می نامند ولی عملاً در سایر موضوعات اخباری گری را طریقه ی خویش قرار داده اند. به دیگر سخن این عده جمود، تحجر و بسته ذهنی را در مسائل عقیدتی و کلامی حکم فرما نموده و دخالت عقل را در عرصه ی دین ممنوع ساخته اند. همچنین این عده همانند اخباریون بدون بررسی سندی روایات، به روایات استناد نموده و ملاک صحت روایات نزد ایشان، تطابق روایات با اندیشه های آنها می باشد.
متأسفانه جریان افراط گرای شیعه به نحوی گسترده در حال ترویج روحیه ی اخباری گری در جامعه شیعه هستند، آن گونه که پرداختن به مسائل عقلی همچون فلسفه را کفر و الحاد دانسته و در این مسیر حتی ابایی از تکفیر مراجع و علمای بزرگ شیعه ندارند؛ چنانچه عارف و مرجع وارستهای همچون آیتاللهالعظمی بهجت به خاطر آن که بهره ای از علوم عرفان نظری داشت، توسط این جریان منحرف خوانده شده و -نعوذ بالله- با عنوان ملحد و کافر از او یاد می شود.
فراموش نکنیم که رهبر کبیر انقلاب امام خمینی پیش از این هشدارهای کافی و لازم را در پیام منشور روحانیت برای خواص انقلاب بیان نموده بودند و با بیان هشدار که «طلاب عزیز لحظهاى از فکر این مارهاى خوش خط و خال کوتاهى نکنند، اینها مروّج اسلام امریکایىاند و دشمن رسول اللَّه.» این خاطره را بازگو نمودند که: «در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفى از کوزهاى آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه مىگفتم. تردیدى ندارم اگر همین روند ادامه مىیافت، وضع روحانیت و حوزهها، وضع کلیساهاى قرون وسطى مىشد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعى حوزهها را حفظ نمود».
۶. ارائه چهره ای غیبی و دست نیافتی از شریعت اسلام: این جریان در راستای اهداف دشمنان اسلام، چهره ای سکولار از دین اسلام ارائه نموده و آموزه های دینی اسلام را به گونه ای تفسیر و بیان می نمایند که دین اسلام در نگاه مخاطبین آن به عنوان «دین آخرت» شناخته شود. در همین راستا این جریان با بیانِ فسلفه دین مخالف بوده و با بیان تفاسیری غیبی از آموزه های اجتماعی دین اسلام آنها را بی ارزش می سازند. مثلاً در نگاه ایشان قیام امام حسین علیه السلام تنها وظیفه ای خاص برای آن حضرت بوده که از ناحیه خداوند به ایشان الهام شده بود، وظیفه ی شیعیان نیز در قبال این قیام تنها عزاداری و سوگواری است که آن نیز دستوری غیبی و الهی می باشد، با این نگاه نباید درباره ی فلسفه قیام امام حسین علیه السلام و یا اهداف عزاداری سخنی گفته شود. همچنین این جریان با ارائه تفسیری غیبی و فرامادی از قیام حضرت صاحب الزمان (عج) هرگونه حرکت به سمت جامعه عدل مهدوی را حرکتی باطل معرفی می کند و انتظار فرج آن حضرت را در اعمالی فردی همچون دعا و نیایش خلاصه می نماید.
۷. سیاست زدگی در عین ترویج شعار «جدایی دین از سیاست»: جریان افراط گرای تشیع اگرچه همواره حامی شعار «جدایی دین از سیاست» هستند اما این شعار را تا هنگامی دنبال می کنند که عمل به این شعار برای طاغوت های زمان و دشمنان اسلام فایده ای داشته باشد، اما در مقابل حکومت اسلامی ملت ایران آنها نیز همسو با جریان استکبار مواضعی سیاسی اتخاذ کرده و با برجسته کردن بعضی از مشکلات اقتصادی و فرهنگی به مبارزه عملی با آن نظام جمهوری اسلامی می پردازند. به دیگر سخن، این شعار آنها خود یک شعار سیاسی است و برای توجیه سلطه ی طاغوت ها بر مسلمانان به وجود آمده است، زیرا این جریان در مواردی که طبق اصول مذهبی و دینی باید موضع گیری در مقابل طاغوت های زمان داشته باشند با عنوان «جدایی دین از سیاست» از آن سر باز می زنند، ولی در مقابل جریان انقلابی مردم مسلمان ایران با عنوان عمل به وظیفه ی دینی شدیدترین موضع گیری ها را دارند. دراین باره نیز امام خمینی- قدس سره- در پیام منشور روحانیت بهترین بیان را داشته اند: «در شروع مبارزات اسلامى اگر مىخواستى بگویى شاه خائن است، بلافاصله جواب مىشنیدى که شاه شیعه است! … خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختی های دیگران نخورده است. وقتى شعار جدایى دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردى و عبادى شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست [و] حکومت دخالت نماید، حماقت روحانى در معاشرت با مردم فضیلت شد.
به زعم بعض افراد، روحانیت زمانى قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپاى وجودش ببارد و الّا عالم سیّاس و روحانى کاردان و زیرک، کاسهاى زیر نیم کاسه داشت. و این از مسائل رایج حوزهها بود که هر کس کج راه مىرفت متدینتر بود… ترویج تفکر «شاه سایه خداست» و یا با گوشت و پوست نمىتوان در مقابل توپ و تانک ایستاد و اینکه ما مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم و یا جواب خون مقتولین را چه کسى مىدهد و از همه شکنندهتر، شعار گمراهکننده حکومت قبل از ظهور امام زمان -علیه السلام- باطل است و هزاران «إن قُلت» دیگر، مشکلات بزرگ و جانفرسایى بودند که نمىشد با نصیحت و مبارزه منفى و تبلیغات جلوى آنها را گرفت؛ تنها راه حل، مبارزه و ایثار خون بود که خداوند وسیلهاش را آماده نمود. علما و روحانیت متعهد سینه را براى مقابله با هر تیر زهرآگینى که به طرف اسلام شلیک مىشد آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند… در آن زمان روزى نبود که حادثهاى نباشد، ایادى پنهان و آشکار امریکا و شاه به شایعات و تهمت ها متوسل شدند حتى نسبت تارک الصلاه و کمونیست و عامل انگلیس به افرادى که هدایت مبارزه را به عهده داشتند مىدادند.
واقعاً روحانیت اصیل در تنهایى و اسارت خون مىگریست که چگونه امریکا و نوکرش پهلوى مىخواهند ریشه دیانت و اسلام را برکنند و عدهاى روحانى مقدس نماى ناآگاه یا بازى خورده و عدهاى وابسته که چهرهشان بعد از پیروزى روشن گشت، مسیر این خیانت بزرگ را هموار مىنمودند. آن قدر که اسلام از این مقدسین روحانى نما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است و نمونه بارز آن مظلومیت و غربت امیر المؤمنین- علیه السلام- که در تاریخ روشن است. بگذارم و بگذرم و ذائقهها را بیش از این تلخ نکنم. ولى طلاب جوان باید بدانند که پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدس مآبی و دین فروشى عوض شده است. شکست خوردگان دیروز، سیاست بازان امروز شدهاند. آنها که به خود اجازه ورود در امور سیاست را نمىدادند، پشتیبان کسانى شدند که تا براندازى نظام و کودتا جلو رفته بودند. غائله قم و تبریز با هماهنگى چپی ها و سلطنت طلبان و تجزیه طلبان کردستان تنها یک نمونه است که مىتوانیم ابراز کنیم که در آن حادثه ناکام شدند ولى دست برنداشتند و از کودتاى نوژه سر در آوردند، باز خدا رسوایشان ساخت. دستهاى دیگر از روحانىنماهایى که قبل از انقلاب دین را از سیاست جدا مىدانستند و سر به آستانه دربار مىساییدند، یک مرتبه متدین شده و به روحانیون عزیز و شریفى که براى اسلام آن همه زجر و آوارگى و زندان و تبعید کشیدند تهمت وهابیت و بدتر از وهابیت زدند. دیروز مقدسنماهاى بی شعور مىگفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز مىگویند مسئولین نظام کمونیست شدهاند! تا دیروز مشروب فروشی و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان براى ظهور امام زمان- ارواحنا فداه- را مفید و راهگشا مىدانستند، امروز از اینکه در گوشهاى خلاف شرعى که هرگز خواست مسئولین نیست رخ مىدهد، فریاد «وا اسلاما» سر مىدهند!
دیروز «حجتیهاى»ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانى نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابىتر از انقلابیون شدهاند!
«ولایتى»هاى دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروى اسلام و مسلمین را ریختهاند، و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکستهاند و عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیش نبوده است، امروز خود را بانى و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را مىخورند!
راستى اتهام امریکایى و روسى و التقاطى، اتهام حلال کردن حرامها و حرام کردن حلالها، اتهام کشتن زنان آبستن و حِلیّت قمار و موسیقى از چه کسانى صادر مىشود؟
از آدمهاى لا مذهب یا از مقدسنماهاى متحجر و بیشعور؟! فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و به سخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار طعنها و کنایهها نسبت به مشروعیت نظام کار کیست؟ کار عوام یا خواص؟ خواص از چه گروهى؟ از به ظاهر معممین یا غیر آن؟ بگذریم که حرف بسیار است. همه اینها نتیجه نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزههاست، و برخورد واقعى هم با این خطرات بسیار مشکل و پیچیده است.» ( صحیفه امام، ج۲۱، ص: ۲۸۲)
این سخنان و درد دل های امام راحل هنگامی برای ما روشن می شود که در فتنه سال ۱۳۸۸ این جریان های افراط گرا، بی حرمتی هایی را که به اسلام و مقدسات آن صورت گرفت و از جمله شکسته شدن حرمت روز عاشورا را ندیدند، اما در مقابل، با عنوان دلسوزی برای منافقین و گروه های معاندی همچون بهائیت، ملی گراها و…، برخورد جمهوری اسلامی با آنها محکوم را نمودند.
۸. تخریب جریان فقاهت در شیعه و مرجعیت یافتن کسانی که صلاحیت مرجعیت ندارند: این جریان از یک سو با بیان تهمت های گوناگون اجتماعی، سیاسی و مذهبی به تخریب جریان اصیل فقاهت و مرجعیت در تشیع می پردازند و از دیگر سوی، با ابزارهای رسانه ای فراوان کسانی را به عنوان مرجع معرفی می نماید که بهره ی کافی از فقاهت و اجتهاد نداشته و در راستای منافع دشمنان اسلام قدم برمی دارند. در بیانی دقیق تر باید گفت این جریان درصدد است که محوریت سنجش اعلمیت و فقاهت مراجع را از مجامع علمی حوزه خارج نموده و با واگذاری آن به دست مردم، با ابزارهای رسانه ای همچون ماهواره ها شخصیت های مورد نظر خویش را به عنوان مرجعیت شیعه غالب نماید. در همین راستا شاهد آنیم که مرجعیت در میان این جریان ها حالت موروثی به خود گرفته و در یک خاندان خاص تبلیغ می شود، آن گونه مراجع این جریان پیش از وفات، مقدمات به مرجعیت رسیدن یکی از اعضای خانواده خویش را فراهم می نماید، اگرچه فرد مورد نظر از دید فضلای حوزه های علمیه، شروط علمی و اجتماعی لازم را برای عنوان مرجعیت را نداشته باشد.
آنچه گذشت بیان مختصری از بعضی ابزارها و سرمایه های جریان افراط گرای شیعه بود که این جریان با استفاده از آنها به تبلیغ خویش و مبارزه با جریان اصیل شیعه می پردازند، هرچه هست مبارزه فرهنگی با این جریان نیاز شناخت بهتر و بیشتر این ابزارها و راه کارهای مقابله با آنها دارد.
بازدیدها: 123