در سالروز عملیات مرصاد و شکست سنگین منافقین در برابر رزمندگان اسلام، آن هم در اولین روزهای پس از پایان جنگ تحمیلی، نگاهی به دیدگاهها و عملکرد مجاهدین خلق(منافقین) خواهیم داشت. این مطلب برگرفته از کتاب جنگ و تجاوز(جبهه امپریالیستی علیه انقلاب اسلامی)است که در سال 1360از سوی دفتر سیاسی سپاه منتشر شده است. امروز پس از گذشت بیش از سه دهه از آن روزها، مطالعه آن خالی از لطف نیست.
برای بررسی مواضع گروهی مانند مجاهدین خلق در رابطه با مسائل مختلف، اولین نکتهای را که باید در نظر داشت این است که این سازمان برای این موضع گیری از چه محدودیتها و محذوراتی برخوردار بوده و در چه موقعیتی قرار داشته است و این بیشتر به این خاطر است که اگر مطالعه مختصری بر حرکتها و موضع گیریهای این سازمان داشته باشیم، در مییابیم که این گروه از حداقل صداقت و صراحتی که لازمه یک تشکل سیاسی بوده (کاری به اسلامی اش نداریم) و ممیزه یک کار سیاسی از عوام فریبی محسوب میشود برخوردار نیست و لذا برای پی بردن به موضع واقعی اش در رابطه با هر مسئلهای باید بررسی کرد که این موضع گیری در چه شرایطی انجام شده، تا با احتساب آن شرایط و در نظر گرفتن سیر جریانی عملکردهایش در رابطه با انقلاب پی برد که تا چه حد مطابق با واقع است.
با این ترتیب قبل از اینکه به بررسی مسئله منافقین و جنگ بپردازیم. لازم است تا اشاره کوتاهی به شرایط حول و حوش جنگ داشته باشیم.
عمدهترین مسئلهای که در پی تجاوز عراق شکل گرفت و همچون سدی مانع از آن شد که گروهها بالاخص مجاهدین خلق با صراحت و صداقت موضعشان را نسبت به جنگ اعلام کنند و مجبورشان ساخت تا نظرشان را برای حفظ ظاهر هم که شده در لفافههایی از عوام فریبی مطرح سازند، مسئله استقبال و بسیج تودههای مردم برای دفاع در مقابل تجاوز عراق بود، شور و شوق عجیبی که در این رابطه در آحاد مردم بوجود آمده بود وصف ناکردنی است و مردم خود حضور داشتند و یادشان هست که هجوم برای شرکت در جبههها چه صحنههای پرشوری را بوجود آورده بود و چگونه مردم برای شرکت در جنگ از یکدیگر سبقت میگرفتند. بطوری که کنترل و اداره این شور و احساس را از مسئولان سلب کرده بودند و نکته قابل توجه اینکه این هجوم مردمی مختص قشر خاصی هم نبود و از زن و مرد پیر و جوان، شهری و روستایی و… همه را در بر میگرفت و هرکدام میخواستند به نوبه خود نقشی در این رابطه ایفا کنند.
این حضور چیزی نبود که گروهکها از جمله مجاهدین خلق بتوانند چشمشان را بر آن بسته و به نفی آن بپردازند چرا که وسعت این حضور حتی روی هوادارانشان نیز تاثیر گذاشته بود و بخشی از آنها که تحت تاثیر شعارهای کاذب مبنی بر حرکت در جهت تودهها و زحمتکشان جذب شده بودند تحت تاثیر حماسههایی که مردم در جبههها خلق میکردند قرار گرفته بودند.
و اینها همه برای سازمانی که موضع گیرهایش قبل از اینکه در تطابق با ارزشهای اعتقادی اش باشد در تطابق با منافع حقیر و سازمانیاش مشخص میشود موانعی جدی به شمار میروند که نتواند موضع واقعی اش را نسبت به جنگ مبنی بر ارتجاعی بودن آن، صریحا ابراز دارد.
مشکل دیگری که در این رابطه سازمان داشت این بود که حضور وسیع مردم در این مرحله برای مقابله با تجاوز و معطوف شدن کلیه اذهان نسبت به جنگ جایی برای طرح مسائلی که سازمان علاقه داشت در جهت ضربه زدن به نظام جمهوری اسلامی تعقیب کند (مانند تعمیق هر چه بیشتر تضادهای جناحهای هیئت حاکمه که در روزهای قبل از گسترش جنگ بخصوص از ۱۷ شهریور اوج خاصی پیدا کرده بود) باقی نگذاشته بود و کلا سازمان پرداختن به آن مسائل را با توجه به جو احساسی بالایی که در آن اوایل نسبت به جنگ وجود داشت بر علیه خود ارزیابی میکرد.
حال با توجه با این محذوراتی که برای این گروه مطرح بوده است به شرح موضع آنها نسبت به جنگ میپردازیم.
در این رابطه قسمتی از نامه یک عضو انجمن دانشجویان مسلمان (شاخه دانشجویی منافقین) را که مربوط به تحلیل سازمان نسبت به جنگ است را میآوریم:(1)
«در اوایل مهر که جنگ ایران و عراق آغاز شده تا پیش از یک هفته تحلیل مشخصی ارائه نشد بالاخره پس از روزها به علت فشارهای متعدد بچهها(2) که از بیتحلیلی صدایشان در آمده بود اولین تحلیل جنگ ارائه شد… و آن با این ترتیب بود که:
«جنگ ایران و عراق جنگی است ارتجاعی و ناعادلانه، انگیزه ایران از این جنگ صدور انقلاب است و انگیزه عراق قطب شدن در منطقه و ادعای مرزی است، اگر بخواهیم بطور ریشهای بررسی کنیم علت اصلی جنگ تحریکات ایران است که مرتب از صدور انقلاب دم میزند، اما عراق، میخواهد قطب منطقه بخصوص اعراب شود، اما چون وابسته نیست!! این کار از وی ساخته نیست و اما به لحاظ حمایت های که از دو کشور شده است کشورهایی نظیر اردن و عربستان از عراق حمایت میکنند و سازمانهای مسلمان مرتجع نظیر امل از ایران حمایت سوریه هم از ایران به خاطر تضادهایش با عراق است و حمایت الجزایر هم که رژیم ادعا میکند دروغ است و حمایتی صورت نگرفته است…
به لحاظ مسائل داخلی (3)چون مسائل داخلی ایران بیشتر است، اگر جنگ دراز مدت شود باعث سقوط ایران خواهد شد ولی عراق علی رغم داشتن یکسری مسائل داخلی، چون قدرت سازماندهی دارد، قادر است که مسائلش را حل نماید.»
در این تحلیل رژیم عراق مترقیتر و ضد امپریالیستتر از رژیم ایران به حساب آمده و در آنها نتیجه گیری شده است که: «پس ما نمیتوانیم در جنگ شرکت کنیم.»
این تحلیل را با توضیحاتی که بعدا داده میشود میتوان بعنوان نظر واقعی منافقین از جنگ تلقی کرد. اینان در این تحلیل ایران را مقصر اصلی جنگ معرفی کرده و صریحا نظر خود را مبنی بر ارتجاعی بودن و ناعادلانه بودن(4) جنگ بیان میدارند و خیلی روشن اعلام میکنند که«ما نمیتوانیم در جنگ شرکت کنیم.»
این تحلیل را با توضیحاتی که بعدا داده میشود میتوان به عنوان نظر واقعی منافقین از جنگ تلقی کرد، اینان در این تحلیل ایران را مقصر اصلی جنگ معرفی کرده و صریحا نظر خود را مبنی بر ارتجاعی بودن و ناعادلانه بودن جنگ بیان میدارند و خیلی روشن اعلام میکنند که «ما نمیتوانیم در جنگ شرکت کنیم.» نکتهای را که در اینجا باید متذکر شده این است که رهبران مجاهدین خلق در ارائه این تحلیل بهای چندانی به تاثیراتی که بخش قابل توجهی از هواداران از حرکتهای وسیع مردم در ارتباط با جنگ پذیرفته بودند، نداده و به روش همیشگی خود با چشم بستن بر جهت گیری تودهها در مقابله با تجاوز عراق خواسته است تا هواداران را توجیه ایدئولوژیک نمایند، اما دیری نمیگذرد که مرکزیت متوجه میشود که تاثیر حرکت گسترده مردم بر هواداران بیش از آن است که با صرف دادن یک تحلیل بشود آن را خنثی کرد و لذا تصمیم میگیرد در چندین مرحله با این کار مبادرت ورزد تا به اصطلاح هم در جریان تئوری و هم در جریان عمل به هواداران ثابت کند که این جنگ ارتجاعی و ناعادلانه است و نه تنها نبایستی در آن شرکت کرد بلکه بایستی علیه آن وارد عمل شد، به همین لحاظ سازمان دو تحلیل درون گروهی دیگر در ارتباط با جنگ ارائه میدهد که با کمی دقت متوجه میشویم که این دو تحلیل در حقیقت مراحلی هستند برای بکرسی نشاندن صحت تحلیل اولیه است.
تحلیل دوم سازمان در ارتباط با جنگ بر محور شرکت در جنگ قرار دارد و علیرغم آنچه که قبلا در مورد ارتجاعی بودن جنگ و عدم شرکت خود در آن بیان داشته بود حدود ورود خودش را در جنگ مطرح میسازد. سازمان از ورودش به جنگ علاوه بر برداشتن گام اول در جهت توهم زدائی تودههای هوادار اهداف عمده دیگری را نیز تعقیب میکرده است که به آن توجه خواهیم پرداخت.
منافقین در این تحلیل ابتدا به بیانی دیگر در مورد ارتجاعی بودن جنگ صحبت میکنند، منتها لفظ ارتجاعی بودن را دیگر به کار نمیبرند! بلکه صفاتی را که برای یک جنگ ارتجاعی قائل هستند به این جنگ نسبت نمیدهند (نظیر اینکه، این جنگ در خط حفظ منافع آمریکاست، برعلیه منافع خلق های دو رژیم است و…»
در قسمتی از این تحلیل میخوانیم: «آمریکا ابتدا جنگ را به مثابه عاملی دانست که ایران را در مورد حل مسئله گروگانها بر سر عقل بیاورد! و زمینهای باشد برای اقتصاد سالم در ایران! میبینیم که علی رغم بیطرفی آمریکا، جنگ تا آنجا که بتواند راه سازش با آمریکا را باز کند و زمینه وابستگی اقتصادی او را فراهم کند، از نظر آمریکا مطلوب است و درست به همین دلیل جنگ عراق با ایران در این مدت در جهت منافع آمریکاست.»
و در جای دیگر میافزاید: «با توجه به اینکه سیستم ارتش ایران و اغلب سلاحهای آن دارای ساخت آمریکائی است لذا ایرن در ادامه جنگ به لوازم یدکی و تامین کمبودهای تسلیحاتی نیاز دارد که بالاجبار به سمت غرب خواهد رفت و در دامن امپریالیسم آمریکا و یا سایر امپریالیستها (اروپا و ژاپن) خواهد افتاد.(5) لذا ادامه جنگ به نفع هیچ یک از خلقهای ایران و عراق نخواهد بود.»
سازمان در قسمت دیگری از تحلیلش بواسطه اینکه موضع گیریهای داخلی و خارجی مشخصتر شده و همچنین از موضع الجزایر هم در ارتباط با جنگ علیرغم آنچه قبلا میگفت دروغ است اطمینان یافته و از طرفی پشتیبانی عوامل آمریکا در منطقه نظیر اردن و عربستان از عراق به سختی مسئله ساز شده است، چنین میگوید: «درست است که هم اکنون یکسری کشورهای مترقی از ایران و کشورهای مرتجع از عراق حمایت میکنند ولی باز این تعیین کننده نیست، بلکه این ماهیت یک پدیده است که تعیین کننده است یعنی روابط نیستند که ماهیت یک پدیده را مشخص میکنند بلکه ماهیت پدیده است که روابط آن را با سایر پدیدهها مشخص میسازد لذا این روابط و حمایتها را زیاد نمیشود رویش حساب کرد، این روابطها و حمایتها فعلا مقطعی هستند باید روابط دراز مدت آنرا در نظر داشته باشیم.»
سازمان پس از این توجیهات، اشارهای هم به محذور اصلی خود که همچون مانعی جدی بر سر راه موضعگیری صریحش مطرح است، می کند. همان محذوری که مجبورشان کرده تا علی رغم اعلام نظر صریحشان در مورد جنگ (در همان تحلیل اولیه درون گروهی به نوعی تجدید نظر پرداخته و این بار تحت لفافه موضعشان را بیان دارند و حتی بعنوان یک گام در جهت زدودن تاثیرات همان محذور، از ذهن تودههای هوادار، حاضر به شرکت در جنگ شوند!! که البته ورود به جنگ دلایل عمده دیگری هم غیر از این دارد که با آن خواهیم پرداخت.
در این رابطه سازمان سازمان به بررسی اثرات جنگ میپردازد و در قسمتی از آن در مورد استقبال مردم برای مقابله با تجاوز چنین میگوید: «… شور انقلابی و تحرک مردم بار دیگر همچون دوران قیام بالا رفته و شاهد اوج گیری شور و شوق نیروهای خلق هستیم به طوریکه در تمام نظرخواهیها که صورت گرفته اکثرا با ادامه جنگ بر علیه نیروهای اشغالگر موافق بودهاند.»
پس از این وصفی که در رابطه با شور و احساسات مردم در مورد جنگ مینماید، حد و مرز خودشان به جنگ را به بحث گذاشته و چنین میگوید: «…برخورد چپ روانه با مسئله ورود به جنگ این است که با تمام نیرو و همین جوری در جنگ شرکت کنیم (که البته چون ما تحلیل مشخص از شرایط مشخص داریم، این مساله غیرممکن است). برخورد راست روانه با مساله این است که اصلا در هیچ شرایطی شرکت نکنیم. اما برخورد اصولی (بخوانید برخورد عوام فریبانه) این است که وقتی مردم رفتند ما هم میرویم، ولی نقش پیشتاز را نخواهیم داشت و فقط در کنار مردم خواهیم جنگید، در این صورت منتظر اجازه مقامات هم نخواهیم شد ولی یکسر دیگر طیف ورود ما این است که مقامات! به ما اجازه دهند، که در این صورت اگر مردم هم با تمام قوا شرکت نکنند ما شرکت میکنیم، چون به دنبال خودش برای ما مشروعیت کسب خواهد کرد (راستی سیستم که بزعم آقایان دارد به سمت وابستگی پیش میرود چه نوع مشروعیتی میتواند برای سازمان بیاورد.) در غیر این صورت (یعنی اجازه مقامات و ورود مردم) فقط نیروهائیکه در منطقه داریم در کنار سایرین وارد خواهند شد.» قبل از اینکه به بحث پیرامون این تحلیل بپردازیم نکتهای را که باید یادآوری کنیم و آن اینکه، این تحلیل مصداق واقعی بیانی است که در مقدمه این نوشتار به آن اشاره شد به عبارت دیگر این تحلیل قبل از آنکه بخواهد بیانگر نظرات و مواضع سازمان در مورد جنگ باشد در تعقیب و منافع تنگ نظرانه و قدرت طلبیهای مرکزیت منافق سازمان است منافعی که در مقابله با حضور وسیع تودهها برای دفع تجاوز، زیر سئوال قرار گرفته است. به عنوان نمونه سازمانی در جایی به صراحت میگوید، اگر مقامات به ما اجازه دادند ما با تمام نیرو شرکت میکنیم اگر چه مردم هم شرکت نکنند و دلیل آن را هم خیلی صریح کسب مشروعیت مینامد(6) در صورتی که در مقدمه همین تحلیل جنگ را در جهت منافع آمریکا و برعلیه منافع خلقها معرفی کرده است.
مرکزیت با این مقدمه تحلیل با بحث کردن در مورد ماهیت جنگ بر نظرش مبنی بر ارتجاعی بودن جنگ و در نتیجه عدم شرکت در آن دوباره تاکید کرده و به نوعی اعتقاد خود را به نوعی اعتقاد خود را مبنی بر مقابله با چنین جنگی در لفافه بیان داشته است، اما برای اینکه برای هواداران وانمود کند جهت گیری سازمان همان جهت گیری توده هاست تحت عنوان «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» بیان میدارد که اگر مردم رفتند، ما هم میرویم و در کنار آنها میجنگیم!! و باز این در حاکمیت که خود در مقدمه همین تحلیل توصیف روی آوردن مردم به جبههها میگوید: «شور انقلابی و تحرک مردم همچون دوران قیام بالا گرفته و…»
این دو گانگی آن هم در یک تحلیل درون گروهی خود بیانگر این است که مرکزیت منافقین در رابطه با جنگ تا چه اندازه حتی نسبت به هوادارانش مساله داشته است اما آنچه را که در جهت رفع این دوگانگی باید تعقیب کرد این است که به ماهیت ورود اینان به جبههها پی ببریم، به عبارت دیگر دقت کنیم و ببینیم آیا اینان واقعا هواداران را به شرکت در جنگی ترغیب میکنند که معتقدند بالاجبار ایران را در دامن امپریالیسم آمریکا یا سایر امپریالسیمها (اروپا و ژاپن) خواهند انداخت؟ و آیا برای ورود به جنگی حدود مرز تعیین میکنند که معتقدند بر علیه مصالح و منافع خلقهای دو کشور است؟
مسلم است که چنین چیزی نیست چرا که خود در تحلیل اولیهشان در پاسخ این سئوالات گفتهاند: «پس ما در این جنگ نمیتوانیم شرکت کنیم.»
با این ترتیب شرکت در جنگی که در تحلیل دوم به آن اشاره رفته است قبل از اینکه بخواهد مقابله با متجاوزین بعثی بوده باشد در تعقیب اهداف دیگری بوده است که به تعدادی از آنها میپردازیم؛
۱. همان گونه که قبلا ذکر شد، سازمان در رابطه با جنگ، با تودههای هوادار مسائل حل نشده زیادی داشته است و لذا در جهت رفع این مسائل خواسته است از یک طرف با گشودن زمینهای برای ورود هواداران به جبههها به خواست آنها که تحت تاثیر شور و احساسات مردم واقع شده بودند پاسخ داده باشد و از طرف دیگر با وظایف و چهار چوبی که برای آنها در جبههها تعیین میکند، زمینههای برخورد آنها را با نیروهایی که در جبههها هستند فراهم کرده و به این ترتیب مقدمات لازم را برای به اصطلاح توهم زدائی هوادارن فراهم سازد.
۲. یکی از دغدغههای خاطر سازمان هم این بوده است که در صورت عدم ورودشان به جبههها، سازمان از جانب مردم که از شور و احساسات بالائی در رابطه با جنگ برخوردار بودند، شدیدا زیر سئوال قرار بگیرد، این دغدغه خاطر تا آنجا ذهن منافقین را به خود مشغول ساخته بود، که در تحلیلشان میگویند: «اگر مقامات به ما اجازه دهند گرچه مردم هم شرکت نکنند، ما شرکت میکنیم چون به دنبال خودش برای ما مشروعیت کسب خواهند کرد.»
ورود هواداران به جبههها در این رابطه میتوانسته است زمینه ساز تبلیغات گستردهای مبنی بر حضور سازمان در جبههها بوده باشد و مرکزیت منافق بدین ترتیب اجازه مییافت در برابر شور و احساسات بالایی که در مردم بوجود آمده بود، بنا به سنت همیشگی اش برای خود محملی از عوام فریبی بنا کند.
۳. نکاتی را که تا بدین جا شمرده شد میتوان بخشی از اهداف جنبی منافقین در رابطه با ورودشان به جنگ تلقی کرد، اما عمدهترین هدفی را که منافقین از ورودشان به جبههها در نظر داشتند تعقیب اهدافی بود که تحلیلشان از جنگ تقاضا میکرد.
در تحلیل اولیه اینان به صراحت جنگ را ارتجاعی و ناعادلانه برآورد کرده بودند و در تحلیل دوم هم به اجمال بر این نظر تاکید کردند و همانطور که قبلا بحث شد چنین تحلیلی اجازه ورود به جنگ نمیدهد. مگر اینکه این وارد شدن در تعقیب اهدافی باشد که خود تحلیل تقاضای آن را دارد و لازمه تحقق دادن به آن اهداف چنین امری را ایجاب نماید. در زمینه اهدافی که تحلیل مزبور اقتضای آن را دارد قبلا به اختصار بحث شد و گفته شد که اگر از لحاظ تئوری مارکسیستی جنگی ناعادلانه و ارتجاعی قلمداد شود چه نوع وظائفی را بر دوش نیروهای مارکسیسیتی میگذارد و همچنین گفتیم که عمدهترین هدفی را که این نیروها در این زمینه تعقیب میکنند تبدیل جنگ مزبور به یک جنگ داخلی در جهت رهایی خلق های تحت ستم!! دو رژیم میباشد و این نهائیترین هدفی است که این نیروها در صورت داشتن توان لازم و برخوردار بودن از شرایط لازم را برای تحقق آن بوجود میآورند. در زمینه تمهیدات سیاسی دامن زدند به بحرانهای اجتماعی- اقتصادی ناشی از جنگ و تبدیل نارسائیهای ناشی از آن به نارضایتی از عمدهترین مسائلی است که در دستور کار نیروهای مارکسیستی قرار میگیرد، پیدا میکند.(7)
در زمینه تمهیدات نظامی مسئله ظرافت خاصی پیدا نمیکند. بایستی تا آنجا که ممکن است از توان نظامی رژیم اطلاعات کسب کرد و همین طور بایستی دقیقا نقاط ضربه پذیر رژیم بررسی شود و مناسبترین موقعیت برای زدن ضربهای کاری انتخاب شود.
محورهائی که در این رابطه در دستور کار قرار میگیرد عبارتست از: محاسبه روی میزان مشغولیت نیروهای نظامی رژیم بر روی جنگ، سنجیدن دقیق کیفیت نیروهایی که رژیم میتواند به درگیریهایی داخلی اختصاص دهد، بررسی دقیق نقاط ضعف و ضربه پذیر در جبههها (چه در زمینه تجهیزات چه در زمینه آرایش نیروها و چه در زمینه مهارتهای نظامی)، بدست آوردن طرحهای نظامی که در جبههها عمل میشود، شناسایی مراکز حساس و بررسی میزان نفوذ یافتن به درون آنها و… و همچنین برنامه ریزی دقیق برای تدارک دیدن هرچه بیشتر امکانات نظامی، ذخیره سازی مهمات و پیش بینی مقدمات لازم برای آنها اینجاست که شرکت منافقین در همه جبههها معنی خودش را پیدا میکند. اگر عملکردها اینان را در همان مدت اندکی که توانستند در جبههها رخنه کنند. مورد بررسی قرار دهیم دقیقا تلاش آنها را در زمینه محورهای فوق به روشنی مییابیم، مدارکی که از این����ن درون جبههها و سنگرها و خانههای امنشان در شهرهای جنگی به دست آمده دقیقا حاکی از یک برنامه ریزی حساب شده براساس محورهای فوق بوده است بطوری که هر تیم اعزامی موظف بوده است در حوزهٔ خودش کلیه اطلاعات ممکن را در زمینه محورهای فوق الذکر جمع آوری کرده و به مسئول آن منطقه بدهد و مسئول آن منطقه هم پس از دریافت گزارش تیمها آنها را در جمع بندی و برای سازمان ارسال میکرده است.(7)
برگرفته از کتاب جنگ و تجاوز(جبهه امپریالیستی علیه انقلاب اسلامی)/ دفتر سیاسی سپاه
پانوشت ها:
1.متن کامل نامه در روزنامه اطلاعات20/11/59 چاپ شده است
2.فشار هواداران خود بیانگر میزان تاثیری است که حرکت وسیع مردم برای مقابله با تجاوز در آنها بوجود آورده است و خود بعنوان یک مانع جدی در ارتباط با موضع گیری سازمان مطرح بوده است.
3.این قسمت تحلیل سازمان نقش بسزائی در حرکت های بعدی سازمان دارد بعبارت دیگر حرکت های بعدی سازمان بیشتر متکی بر نظریست که در این قسمت ارائه داده است.
4.جنگ عادلانه و یا ناعادلانه اصطلاحیست مارکسیستی و به طور خلاصه بدین معنی است که: اولا” این جنگ در جهت منافع توده هاس دوطرف جنگ نیست بلکه جنگیست که در جهت منافع دولتهای دو کشور شکل گرفته و دولتهای دو کشور که ارگانهای جدا از تودهها هستند آنرا بر تودهها تحمیل کردهاند. ثانیا” جنگی علیه منافع امپریالیسم نیست بلکه در جهت حفظ منافع امپریالیسم است.
علاوه بر این وظیفه نیروهای مارکسیستی در برابر جنگهایی که از این صفت ناعادلانه و ارتجاعی برخوردار میشوند اینست که برعلیه دوطرفی که درگیر جنگ هستند حرکت کنند به این ترتیب که اگر قدرتش را داشتند این جنگ را به یک جنگ داخلی بر علیه دو رژیم تبدیل کنند و اگر نمیتوانستند سعی کنند ضمن فراهم کردن تدارکات نظامی با افشاگری علیه دو رژیم درگیر جنگ مقدمات سیاسی جنگ داخلی را به وجود بیاورند.
5.با توجه به روابط بنی صدر و رجوی که در حال حاضر نزد همه آشکار شده است و این که بنی صدر رسما و بدون هیچ پرده پوشی هواداری خود را از جانشینی اروپا و ژاپن بجای آمریک در ایران ابراز میداشت این نتیجه تایید میشود که سازمان حتی در تحلیلهای درون گروهی خود عوام فریبی میکرده است، یعنی بجای تحلیل مطالبی را ارائه می کرده که صرفا در جهت تئوریزه کردن اعمالش در همان مقاطع باشد نه ارائه تحلیلی واقعی از اوضاع برای آگاه کردن اعضا. به بیانی دیگر نه تنها با هواداران پائین و توده مردم بوسیله نشریات آشکار برخورد منافقانه می کرده است بلکه عناصر بالائی سازمان هم از این گونه برخوردها منتها با نفاقی پیچیده تر بی نصیب نبوده اند
6.سازمان با زمینه ای که تا شروع جنگ ایجاد کرده بود تا جایی که حتی امام صریحا روی آنها موضع گرفت و همچنین بلوائی که در 17 شهریور بوجود آورده بود و و… یقین داشت که چنین اجازه ای او از مقامات دریافت نخواهد کرد و لذا اینکه می گوید اگر مقامات اجازه دادند که ما با تمامی نیور شرکت می کنیم، در حقیقت بلوفی بوده است که مرکزیت در جهت زدودن توهمات هواداران در رابطه با جنگ زده است و در حقیقت خواسته است به نوعی در رابطه با هواداران باصطلاح افشاگری کرده باشد که دیدید حتی ما هم اجازه خواستیم بگیریم به ما ندادند، و به این ترتیب زمینه را برای ارتجاعی قلمداد کردند جنگ و وظایفی که این مارک برعهده هواداران می گذارد، فراهم کرده باشد.
7.عملکرد منافقین در طول جنگ خود بهترین معرف اعتقادشان مبنی بر ارتجاعی بودن آنست محور نشریاتشان در این مدن صرفا برای دامن زدن بحرانهای اجتماعی و … بوده است، جریانات عاشورا، درگیریها سراسری مدارس، 14 اسفند و …خود به اندازه کافی گویای این مسئله هستند.
8. در این زمینه فقط به قسمتی از نامه یک عضو انجمن دانشجویان مسلمان بسنده میکنیم وی در قسمتی از نامه اش چنین میگوید: مجاهدین از بدو ورودشان به جبهه ها شروع به گرفتن عکس و جمع آوری اطلاعات کردند، مقامات ارتشی به آنها گفته بودند که گرفتن عکس از جانب شما اشکالی ندارد، اما عکسهای که میگیرید به مانشان دهید تا ببینیم به لحاظ امنیتی احتمالا اشکال نداشته باشد، سازمان با این مسئله مخالفت ضمنی می کند و به کار خود ادامه میدهد، پس از مدتی نیروهای ارتش خود راسا خانه رزمندگان مجاهد!! را محاصره کرده و کلیه آنها را دستگیر و مدارک موجود را ضبط میکنند در میان این مدارم اطلاعات وسیعی راجع به وضعیت استراتژی ارتش مثلا تعداد ضدهوائیها و امثالهم، عکسهای بسیاری از وضعیت جبههها و مدارک دیگر موجود بوده است که البته بزعم خودشان چون این از این اطلاعات استفاده انقلابی خواهد شد، مقامات حق نداشتند که این گونه رفتار کنند
بازدیدها: 12