بررسی و نقد مناسبات ولایت و منتظران از دیدگاه تصوف گنابادی!

خانه / پیشنهاد ویژه / بررسی و نقد مناسبات ولایت و منتظران از دیدگاه تصوف گنابادی!

فصلنامه علمي ـ ترویجی «انتظار موعود» در پنجاه و یكمین شماره خود به «بررسی و نقد مناسبات ولایت و منتظران از دیدگاه تصوف گنابادی» پرداخته است كه به بهانه قائله اخیر دراویش در تهران و آشوبگری و اخلال در نظم و امنیت عمومی، مرور می شود.

یكي از دستاوردهاي مهم و با بركت مركز تخصصی مهدویت، تدوین و انتشار فصلنامه علمي ـ ترویجی «انتظار موعود» است؛ كه به صورت تخصصي در حوزه معارف مهدوي به منظور ارتقاي علمي معارف مهدوي و ايجاد فضاي نقد و بررسي بين محققان و انديشمندان حوزه مهدويت به نشر مقالات علمي ـ پژوهشي مي پردازد.

مخاطبان اصلي نشريه متخصصان و صاحب نظران معارف مهدوی بوده و فصلنامه تلاش مي كند آخرين دستاوردهاي علمي را در اين زمينه به جامعه ديني عرضه كند.

فصلنامه علمي ـ ترویجی «انتظار موعود» در پنجاه و یكمین شماره خود به «بررسی و نقد مناسبات ولایت و منتظران از دیدگاه تصوف گنابادی» پرداخته است كه به بهانه قائله اخیر دراویش در تهران و آشوبگری و اخلال در نظام و امنیت عمومی كه منجر به شهادت مظلومانه سه تن از دلاورمردان جان بر كف نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران و یك تن از بسیجیان عزیز شد، این مقاله را كه به قلم «جواد اسحاقیان دُرچه» و «حجت حیدری چراتی» به نگارش درآمده است، از پیش رو می گذرانیم.

 چكیده

یكی از شاخه های تصوف در دوره اخیر، «گنابادی» ها هستند. این گروه كه شاخه ای از «نعمت اللهیه» اند، در موضوعات اعتقادی دارای عقایدي ویژه هستند. از جمله اين كه در موضوع انتظار و چگونگی تحقق ولایت در دوران غیبت و نیز وظایف منتظران برای بهره مندی از این ولایت، دیدگاه های خاصی دارند؛ مانند طرح ادعای نوعی نیابت خاصه در امور معنوی و ولایی  برای بزرگان خود به منظور  هدایت مردم توسط ايشان در دوران غیبت، لزوم بیعت پیروان با قطب فرقه در جهت استكمال ایمانی و پذیرش اعمال مومنان، بهره برداری خاص از القاب و عناوین، مانند قطب، شیخ، اوتاد و ابدال كه این كار به تدریج، اهمیت و جایگاه خودِ امام معصوم و نقش وساطت فیض و هدایتگری ایشان را تضعیف می كند؛ همچنين طرح مسئله اجازه در دوران غیبت و رساندن امتداد این اجازات به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و نیز سرسلسله ولایی آن‌ها به امیرالمومنین علیه السلام.

نتیجه تبیین این مناسبات آن است كه از دیدگاه گنابادی‌ها، تحقق انتظار صحیح و هدایت در عصر غیبت، بر وجوب شناخت و معرفت اقطابی مبتنی است كه از سلسله ائمه اجازه خاص دارند و دارای الهامات غیبی و قدرت خاص هدایت معنوی از سوی ائمه علیه السلام هستند.

مقدمه

«تصوف» بخشی از فرقه های باطن گرا است كه از قرون اولیه اسلامی بروز و ظهور داشتند. این فرقه دارای انشعابات و شاخه های متعددي است. از جمله شاخه های تصوف كه در ایران فعالیت دارند، «گنابادی‌های نعمت‌اللهی» هستند. در توضیح سیر رهبران و بزرگان این فرقه می توان چنین گفت:

پس از امتداد سلسله نعمت اللهیه تا اوایل قرن اخیر و رسیدن اين سلسله به شخصی به نام  سعادت علیشاه، حاج ملاسلطان محمد (سلطان علیشاه ) اهل بیدختِ گناباد جانشین او شد و در زمان وی سلسله گنابادی شهرت یافت. سلطان علیشاه كه در حكمت شاگرد حاج ملاهادی سبزواری بود، از بزرگان تصوف در قرن چهاردهم و صاحب آثاري در گرایش شیعیِ تصوف است. از جمله آثار او است: سعادت نامه، تنبیه النائمین، مجمع السعادات و ولایت نامه به فارسی و تفسیر مشهور كامل قرآن به سبك عرفانی شیعه به نام بیان السعاده فی مقامات العباده به زبان عربی است وی در 1327هـ‌.ق در بیدخت به قتل رسید و در همان‌جا مدفون شد. پس از او این شاخه به سلسلة نعمت اللهی گنابادی یا سلطان علیشاهی شهرت یافت (همایونی، بی تا: 199ـ220).

در حال حاضر از میان شاخه‌های سلسله‌های نعمت اللهی، گنابادی بیش‌ترین طرفدار و فعالیت‌ها را در ایران دارد و نور علی تابنده قطب این شاخه گنابادی هاست.

شاخه‌های تصوف و از جمله گنابادی ها به موضوع ولایت و مهدویت، توجه ویژه‌ای داشته‌اند؛ زیرا مشروعیت خود را بر اجازات متصل به ائمه مبتنی می‌دانند و از طرفی بسیاری از آثار علمی و عملی خود را بر محور ولایت تبیین می‌كنند. در حال حاضر نیز نوعی از ولایت برای بزرگان خود قائلند كه به «ولایت قمریه» معروف است و در سایه «ولایت شمسیه» معنا پیدا می كند.

در نقد گنابادی‌ها برخی آثار منتشر شده است كه در بخش تاریخ، كتاب هایی مانند «تاریخ و جغرافیای تصوف» نوشته جمعی از مؤلفان؛ «ارزش میراث صوفیه» از دكتر عبدالحسین زرین كوب؛  «معروف كرخی ( ناموس تصوف)» از مهدی عمادی  نگارش یافته و در  تحلیل و نقد عقاید ، آثاری  مانند «راز گشا» از كیوان قزوینی، «كشف الاشتباه» اثر حاج فردوسی و برخی كتاب های دیگر كه نقد كلی تصوف است؟ همچون «جلوه حق» اثر آیت الله مكارم شیرازی را مي توان نام برد. البته مي طلبد كه در مورد موضوع خاص گنابادی‌ها با محوريت خاص مهدویت و انتظار و مؤلفه های آموزه مهدویت از دیدگاه گنابادی‌ها تحقيقي تحليي صورت پذيرد.

با توجه به ماهیت صوفیانه و روش های عملی موجود در‌گنابادی ها، محورهایی كه مورد بحث قرار می‌گیرند، عبارتند از:

 1. جایگاه مفهوم ولایت در منظومه اعتقادی گنابادی‌ها؛

2. انواع ولایت، وساطت فیض و نحوه اتصال معنوی و بیعت؛

3. مهدویت، انتظار و ظهور از دیدگاه گنابادی‌ها.

جایگاه ولایت

تعریف و توصیف ولایت

گنابادی‌ها، ولایت را «پیوند شجره الاهیه» دانسته‌اند كه از وجود بیعت گیرنده به دل بیعت كننده متصل می‌شود؛ و آن پیوند، صورت ملكوتی ولی امر است كه از راه باطن به واسطه بیعت و اتصال  صوری، به دل بیعت كننده متصل می‌شود و به همان صورتِ ولی امر ایمانی است. (سلطان علیشاه، 1323: 75).

ولایت در گنابادی‌ها بدین شكل وصف می‌شود : تنها راه هدایت انسان ها و دسترسی به كمالات، اطاعت كامل از بیعت گیرنده است كه این بیعت گیرنده مصداقی از ولایت كلیه می‌باشد. بنابراین، آنچه در این راه اصالت دارد و اولویت محسوب می‌شود، همراهی با این اشخاص است. به عبارت دیگر: بیعت كننده مسئول پیدا كردن مسیر معنوی و باطنی است و شخصا موظف است در این مسیر اقدام كند. از طرف دیگر، بیعت گیرنده در تحقق ولایت و تكمیل ایمان داراي جايگاهي محوري است‌ و دیگر اعمال و عبادات، ذیل این جایگاه اصلی مفهوم پیدا می‌كند و در نهایت، محصول این پیوند صورت ملكوتی‌اي است كه به بیعت گیرنده منتقل می‌شود و هدایت یافتگی فرد از این راه اثبات می‌گردد.

در عبارات گنابادی‌ها، در مورد رابطه این پیوند با اعمال و عبادات پیروان به‌صراحت سخن گفته شده است:

« …اگر كسی تحت ولایت آنان اقطاب و مشایخ  نباشد و عمل به غیر از اطاعت ولی داشته باشد اعمال و عبادات وی باطل و بیهوده است» (نور علیشاه، 1343: 219).

نیز در مورد اهمیت این ارتباط ولایی گفته‌اند: اگر این پیوند بخشكد، صاحبش مرتد فطری می‌شود كه امید فلاح در او نیست و در این صورت اگر تمام عالَم جمع شوند برای اصلاح وی، امكان ندارد اصلاح شود» (سلطان علیشاه،1323 : 82-83). این نكته نشان می‌دهد كه تایید بیعت گیرندگان در این گروه، نقش بسیار مهمی در تحقق حقیقت ایمان دارد؛ به گونه ای كه دیگر اعتقادات و اعمال عبادیِ پیروان، به پذیرش این مصادیق ولایت وابسته است و اگر از این مسیر تخطی شود، شخص پیرو، مرتد فطری محسوب می‌شود كه با وجود مسلمان بودن والدين وي، خود او از دایره اسلام خارج خواهد بود.

امتداد این پیوند تا زمان مرگ نیز حائز اهمیت است؛ به گونه ای كه ملا سلطان گنابادی گفته است: «اگر پیوند ولایت را به سلامت به دم مرگ ببرد، اگر گناه جن و انس را بروی شانه خود ببرد، تمام را بپاشاند و  هیچ معصیت با وجود آن پیوند ضرر نمی‌رساند». ( نور علیشاه، 1346: 223).

در مورد درجه اعتبار این پیوند ولایی به روایاتی استناد كرده اند، مانند اين روایات كه اگر  شخصی شب  و روز به عبادت و روزه و حج مشغول باشد؛ ولی اهل ولایت  نباشد، از مؤمنان محسوب نمی شود و  مورد مذمت خواهد بود ( كلینی، 1401، 2: 19).  سپس توضیح می دهند كه در مقوله رابطه سالكان و مشایخ هم، اگر شخصی هفتاد سال عبادت كند؛ اما در صورت سرپیچی از ولی و قطب، سودی برای او ندارد ( نور علیشاه، 1346: 219). لذا  بیعت با بزرگان خود را نشانه پذیرش اعمال و پیوند با ولایت الاهی و تجلی آن می‌دانند.

جایگاه و ارتباط ولایت و محبت اهل بیت علیه السلام با قبولی عبادات از منظر گنابادي‌ها به گونه ای وصف می‌شود كه نوعی استغنا در شخص شكل می‌گیرد و این گمان را ایجاد می‌كند كه او در انجام دادن اعمال عبادي به رعایت حدود و مرز  نیازی ندارد و همان محبت و ولایت برای او كافی است. در این زمينه گفته اند: « … و آن پیوند با ولایت و قطب و شیخ  صورت ملكوتی ولی امر است … همان صورت است كه معادل حب علی علیه السلام است كه هیچ سیئه به او ضرر نمی‌رساند ( سلطان علیشاه، 1379: 76). مستند آن‌ها در اين مقوله رواياتي است در مورد حب اهل بیت علیه السلام، مبنی بر آن كه به پشتوانه حب اهل بیت علیه السلام، اعمال ناپسند منظور نمی شود؛ از جمله این‌كه پیامبر اكرم فرمود: «حُبُّ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ حَسَنَةٌ، لَا یَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَةٌ، وَ بُغْضُهُ سَیِّئَةٌ لَا تَنْفَعُ مَعَهَا حَسَنَة» (ابن شاذان قمی، 1423: 259؛ حلی، 1982م: 259 و دیلمی همدانی، 1406، 2: 142).

نكته قابل ذكر، اين كه مكتب اهل بیت علیه السلام، بر اساس بندگی و اطاعت خداوند و دوری از گناهان است و خود آن‌ها نيز به لحاظ عصمت و پاكی و طهارت از گناهان است كه صاحب چنین ولایتی هستند. این حدیث گوياي نكته‌اي است كه به آن اشاره شد:

… به شیعیان ما ابلاغ كن كه ما بی نیاز نمی‌كنیم از خداوند چیزی را بدین معنا كه صرف محبت به شيعيان اهل بیت علیه السلام، موجب بي نيازي آنان از عمل نيست و برسان به شیعیان ما كه نرسد آنچه پیش خدا هست، مگر به عمل» (  صدوق، 1376، 1: 380).

در روایت دیگر، امام باقر علیه السلام فرموده اند: «ای جابر! به خدا قسم جز به اطاعت خداوند تبارك و تعالی به او تقرب نمی‌توان جست و صرف ادعای  همراهی با ما، مجوزی برای آزادی از آتش دوزخ نیست.» (كلینی،  1401، 3: 119).

انواع ولایت، وساطت فیض و نحوه اتصال معنوی و بیعت

همان‌گونه كه در مورد اصل اسلام و تشیع، توجه به روایت متواتر ثقلین و دیگر دلایل مشهود است؛ دو اصل مهم در هدایت انسان ها نقش دارند كه یكی متن قرآن كریم است و دیگری معصوم و ولی الاهی كه باید در كنار این متن قرار بگیرد تا انسان ها از گمراهی نجات یابند. در چارچوب اعتقادی گنابادی‌ها نیز این موضوع (ضرورت وجود مبیّن و كاشف بودن در كنار قرآن) با تفسیري خاص ديده مي‌شود. در این مورد گفته اند: قرآن بدون شیخ و قطب معنا ندارد و خالی از حقیقت است. (نور علیشاه، 1346: 162). نيز ملا علی گنابادی می‌گوید: اگر چنین صوفی زیر آسمان نباشد، قرآن را مبیّن نباشد، بلكه عترت هم نباشد (همان: 218).

تعبیر دیگر در این بخش به جایگاه مشایخ صوفیه در هدایت قرآنی مربوط است. به عنوان نمونه در مورد آیه‌ای از سوره عصر:إِنَّ الْانسَانَ لَفِى خُسْرٍ إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ و... چنین تفسیر می‌كنند كه همه در زیان‌كاری هستند، مگر كسانی كه دست در دست شیخ مجاز قرار دهند (همان). آنان اين گونه تفسیر از آیات قرآن را به برخی منابع روایی (مانند روایات جلد دوم وسائل الشیعه) منتسب دانسته اند ( همان).

بنابراین، در جریان هدایت انسان‌ها وساطت فیض اهمیت یافته است و سلسله وسائط باید به‌درستی روشن و مستند شود.

در شكل كلی، فرقه‌های باطنی‌گرا نوعی اتحاد بزرگان خود با انبیا را مطرح می‌كنند و اوج ولایت را انبیای الاهی دانسته‌اند كه باید دیگر اولیا، خود را به آن منبع متصل و مستند كنند و گنابادی‌ها نیز در تحلیل چگونگی تحقق وساطت فیض از همین ایده بهره گرفته‌اند.

آن‌ها رهبران معنوی خود را به عنوان فروع و در امتداد معصومین  قلمداد می‌كنند؛ چنان كه در جایی اين گونه ذكر می‌كنند: به عقیده ما بزرگان سلسله جنبه ظلّیت (سایه) نسبت به مقام كلیه ولایت دارند ( محبوب علیشاه، 1373: 528).

دو نكته در مورد ادعای ولایت ظلیه

1. بر اساس آنچه در برخی منابع تصوف وجود دارد، در ولایت معصومین علیه السلام با ولایت اقطاب مورد ادعا نوعی عینیت و آمیختگی بوده و ظلیت به این شكل تفسیر شده و مورد نظر بوده است:

شهرام پازوكی  می‌گوید: ولایت درتصوف با ولایت درتشیع شباهت فراوانی دارد. اعتقاد به وجود امام، به عنوان قطب عالم امكان، بامفهوم قطب درتصوف تقریبا یكسان است. البته این موضوع، چهارچوب خاصّی ندارد و رسیدن به مقام ولایت در هر زمان برای هركس ممكن است.

بنابراین، نوع ولایت مطرح شده در این گروه، با ولایت معصومین علیه السلام و ولایت معنوی آن بزرگواران قرابت و شباهت فراوانی داشته كه با مباحث مربوط به انحصار این‌گونه ولایت در معصومین علیه السلام كه در آیات و روایات  وجود دارد در تعارض است.

2. بر فرض پذیرش موضوعی به نام ولایت ظلیه، اثبات آن برای اشخاص و تطبیق آن بر مصادیق خاص دلیل دارد؛ و الاّ ادعاي فرقه هایی كه برای رهبرانشان چنین مقامی را قائل هستند، باید صادق دانست.

نحوه اتصال و ارتباط انواع ولایت

سلسله‌های معنوی و ولایی به صورت معین و منصوص وجود دارد و این اتصال قطع شدنی نیست، در این مورد گفته اند: « بدین سبب، ائمه اثنی عشر كه صاحبان ولایت شمسیه بودند، ازخوان نعمتشان مشایخی تربیت شده و سلسله هایی جاری گردیده (همان: 32).

بنابراین ديدگاه، ولایت معصومین علیه السلام و انبیا مانند سرچشمه ای است كه جریان پیدا می‌كند و اقطاب و بزرگان تصوف از این سرچشمه اخذ ولایت می‌كنند. با این بیان روشن می شود كه اينان تربیت معنوی و هدایت الاهی را به عنوان ولایت قمریه توسط بزرگان خود جاری می‌دانند كه این حركت در امتداد ولایت شمسیه است  و تنها از راه اجازات و رابطه استادی و شیخوخیت، این سلسله ها مشروعیت یافته و این مناسبات شبیه جریان ولایت اهل بیت علیه السلام است.

از منظر ملا سلطان گنابادی عمده براهین بر شیخوخیت و اخذ طریقت و پیروی كردن  وصحت آن، نص بود ( اجازه از معصوم و قطب قبلی) و تمام اهتمام مشایخ به اخذ همین اجازه بوده است   (سلطان علیشاه، 1323: 240).

اكنون باید دید كه سالكان و هدایت جویان چگونه از این ولایت استمداد مي‌كنند و چگونه مي‌توانند نقش خود را در این سلسله و تربیت  ولایی اجرا كنند.

برای تبیین این نوع استمداد، تعریف خاصی از شیعه بیان كرده و گفته‌اند:

شیعه كسی است كه «بیعت خالصه ولویه» دارد؛ یعنی از خود امام یا از سوی شخص مجاز (مانند قطب) دارای بیعت باشد و با این ارتباط و اتصال، صورت ملكوتیه برای شخص حاصل می‌شود؛ و الاّ شیعه نیست و فقط محب است. .( گنابادی، 1385: 18).

در این جا باید توجه كرد كه آنچه در متون اسلامی در مورد و خصوصیات شيعه ذكر شده است، شناخت و معرفت امام معصوم علیه السلام و تبعیت از دستورات پروردگار و امامت معصومین علیه السلام است و فراتر از این، شروطی مشخص نشده و حتی اگر منظور از صورت ملكوتی نوعی كشف و شهود باشد، چنین توصیه و دستوری به شیعیان داده نشده است .

موضوع دیگر در این بحث، ادعای دستگیری و هدایت معنوی اشخاص است كه اين دستگيري، توسط بزرگان صوفیه صورت مي‌پذيرد. به این عنوان كه اين بزرگان رابطه‌اي دو سویه دارند؛ یعنی با عنایت خداوند به‌وسیله ولایت اهل بیت علیه السلام به مراتب بالاي معنوي رسیده‌اند و از طرف دیگر مدعی هستند كه خود را براي خدمت معنوی دیگران وقف می‌كنند.

در این زمينه گفته اند: [اقطاب] در اثر بندگی و نظر مربی، دل صافی پیدا كرده‌اند … رویی به خلق دارند برای تربیت و بردن خلق به سوی خدا و رویی از غیب خود به غیب كه فیض دریابند. (صالح علیشاه، 1367: 120).

بر اساس آیات و روایات و سیره معصومین علیه السلام مربوط به تبعیت از ولایت؛ قرار گرفتن تحت ولایت الاهی و اولیای او با انجام دادن تكالیف الاهی ممكن است؛ تكاليفي كه در متون دینی مطرح شده است؛ مثلاً: قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني‏ يُحْبِبْكُمُ اللَّه (آل عمران:31). بر اساس این آیه  اگر كسی می‌خواهد در عبادت خود خالص شود و عبادتش  بر اساس محبت حقيقى باشد، لازم است از شريعت كه بر محبت و دوستي مبتني است و تبلور دهنده اخلاص و اسلام مى‌باشد و صراط مستقيم خدا است و سالك را با نزديك ترين راه به خدا مى‌رساند، پيروى كند. بنابر این،‌ ولايت ‌جز با پيروى معنا ندارد. در آیه دیگر آمده است:

ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلىَ‏ شَرِيعَةٍ مِّنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَ لَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ؛ إِنهُّمْ لَن يُغْنُواْ عَنكَ مِنَ اللَّهِ شَيًئا  وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُتَّقِين (جاثیه:18و19).

پس بر كسى كه مدعى ولايت خدا و دوستى او است، واجب است كه از رسول صلی الله علیه و آله و سلم او پيروى كند؛ تا اين پيروي به ولايت خدا و به محبت او منتهى شود.

امام باقر علیه السلام می‌فرماید: «مَنْ كَانَ لِلَّهِ مُطِيعاً فَهُوَ لَنَا وَلِيٌّ وَ مَنْ كَانَ لِلَّهِ عَاصِياً فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ وَ مَا تُنَالُ وَلَايَتُنَا إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَع‏؛ هركس مطیع ما باشد او ولایت ما را دارد و هركس را نا فرماني خدا كند. او دشمن ماست. ولایت ما  به كسی نمی رسد، مگر به وسیله عمل و ورع، تقوا و پارسایی.» (كليني، 1401:75).

راه عملی تحقق این تقوا در دوران غیبت، دینداری و اجراي تكالیف الاهی از طریق پيروي از علما است. در  روایات معصومین علیه السلام بر این نكته تاكید شده است ؛ در عين حال، اطاعت از اين  عالمانِ لازم الاطاعه به احراز شروطی، مانند علم و تقوا و دوری از دنیا طلبی مشروط است؛  یعنی تبعیت در فروع دینی نيز بیعت بدون قید و شرط و تسلیم محض و مطلق نيست، بلكه به وجود شرایط عام در علما مقيد است.

نحوه ارتباط متقابل مشایخ و سالكان و چگونگی تحقق واقعی این پیوند: از منظر اين فرقه، برای قرار گرفتن تحت لوای حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف، باید با شیخ و استاد مجاز بیعت كرده باشد. همچنین  بیان می‌شود كه برای راهیابی به ملكوت و مستنیر شدن به این نور نیز باید این بیعت واقع شود. در جهت نورانی شدن و دسترسی به ملكوت و از یاران قائم شدن باید به شیخ مجاز دست داد؛ زیرا «مَنْ لَمْ یَكُنْ لَهُ شَیْخُ تَمَكَّنَ الشَّیْطانُ مِنْ عُنُقِهِ» (گنابادی، 1387: 22).

در واقع، بیعت، راهی برای قرار گرفتن در مجرای هدایت و بلكه تنها راه هدايت است. بنابراین، شیخوخیت و تحقق سلسله وساطت فیض یك طرف محور هدایت؛ و متصل شدن به شیخ مجاز  و بیعت طرف دیگر آن است.

آنان برای تبیین رابطه شیخوخیت و لزوم برقراری این اتصال، تفسیر خاصی از روایات ارائه می‌كنند، همانند نمونه‌ای كه قبلا در اهمیت اصل ولایت عنوان شد.

نكته قابل تأمل در این قسمت، اين كه اقطاب و بزرگان صوفیه بنابر چه ملاكی می‌توانند در جایگاه وساطت فیض و ولایت قرار بگیرند؟ طبعاً یكی از معیارهای اولیه این جایگاه، صلاحیت‌های علمی، خصوصا در عرصه آموزه‌هاي دین است؛ در حالی كه  افراد مدعی این مقامات، فاقد هر گونه علوم اكتسابی و ظاهری بوده و فقط اصطلاحاً، صفای قلب و شور و عشق و رسیدن به مرتبة كشف و شهود را كافی دانسته‌اند! (غنی، 1389: 537).

برخي محققان و نويسندگان به شكل تفصیلی به تحلیل مباحث ولایت در تصوف پرداخته اند.

مهدویت، انتظار و ظهور از دیدگاه گنابادی ها

اصل اعتقاد به مهدویت

وساطت فیض در منظومه اعتقادی گنابادی‌ها داراي جایگاه مهمی است  و نحوه اتصال و ارتباط با مربیان الاهی یكی از مفاهیم ‌كلیدی در این منظومه است. از آن جا كه در هر عصر باید این آموزه امتداد داشته باشد، در آخرالزمان و عصر غیبت نيز باید سازو كارهای لازم برای آن تبیین شود.  سوال اصلی اين است كه در زمان غیبت، چگونه ولایت اهلبیت بر مومنان اعمال می شود و انسان های منتظر چگونه از این چشمه معنوی استفاده كنند؟ در این میان نقش عالمان دین نيز باید روشن شود و نیز این‌كه راه یافتگان به این ولایت اهل بیت علیه السلام چه كسانی هستند و خود در مسیر كمال معنوی دیگر مومنان داراي چه نقشي هستند؟ در گروه گنابادی‌ها ولایت معصوم به دید كلی و مطلق نگریسته می شود و بزرگان و مشایخ در امتداد و پرتو آن ولایت كلی، صاحب ولایت و نقش جزئی می‌شوند. این موضوع در دوران غیبت، به گونه‌ای با بحث مهدویت و انتظار ارتباط دارد، بدین لحاظ كه گنابادی‌ها بر تشیع  دوازده امامی بودن خود و اعتقاد به امام غایب  تاكید دارند:

امتیاز شیعه از غیر شیعه این است كه شیعه به‌طور كلی از اهل طریقت و غیر آن‌ها معتقدند كه هیچ زمانی زمین از حجت خالی نیست و اهل طریقت واقعی در زمان غیبت هم در مورد نماینده  امام غايب همین عقیده را دارند ( هیات تحریریه كتابخانه صالح، 1367: 316).

«… دراویش شیعه افتخار می‌كنند كه دوازده امامی و پیرو حضرت حجت بن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف، امام غائب می‌باشند». (همان: 243).

نیابت و وساطت در دوران غیبت امام زمانعجل الله تعالی فرجه الشریف

 پیش از ورود به مبحث نیابت، لازم است ارتباط اصل مهدویت را با نیابت از دیدگاه آنان بیان كنیم:

محبوب علیشاه در وصف این موضوع گفته است: مهدی در لغت به معنای هدایت شده و از القاب و اوصاف همه ائمه اثنا عشر علیه السلام است كه هر كدام در زمان خودشان هادی و مهدی و خلف و حجت و صاحب السیف بوده‌اند كه فرمود: «كُلُّنا هاد وكُلُّنا مَهْدی» و هر كدام لقب خاصی نیز داشته‌اند؛ مانند باقر و صادق و تقی و هادی و زكی و مهدی منتظر، حضرت حجت‌ بن‌ الحسن ‌العسكری عجل الله تعالی فرجه الشریف دوازدهمین وصی پیامبر می‌باشد كه لقب خاص آن حضرت نیز‌‌ همان مهدی است. مهدویت نوعی نیز اگر بعضی اظهار داشته‌اند، به این معنا است كه ذكر شد؛ یعنی همه آن بزرگواران هادی مهدی هستند و نمایندگان ائمه هدا فقط از جنبه نیابت كه از آن بزرگواران دارند، مهدی ظلی و تبعی و هدایت یافته توسط آن بزرگواران می‌باشند ( تابنده، 1348: 13-14).

برای تبیین چگونگی جاری شدن سلسله نیابت در دوران غیبت از دیدگاه گنابادی‌ها، برخی از مستندات و شواهدی را كه در كلام آن‌ها وجود دارد و گوياي مقامات مربوط به  نایب خاص در اقطاب آنان در زمان غیبت است؛ ذكر می‌كنیم:

1. می‌دانیم روایاتی در مورد انسان منتظر و وظایفش نسبت به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف وجود دارد؛ لذا می‌توان آن احادیث را نسبت به نمایندگان معصوم در دوران غیبت هم صادق دانست؛ به این معنا كه دو نوع ولایت كلیه و جزئیه وجود دارد و ولایت كلیه به معصوم و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مربوط است. در زمان غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، كه مظهر ولایت كلیه مطلقه غایب است و صورتا، به صورت ظاهریه آن حضرت دسترسی نبود، باب ولایت جزئیه مفتوح است و بیان می‌كنند كه این اقطاب و مشایخ كه اجازه دارند، صاحب ولایت جزئیه هستند كه هیچ زمانی از آن‌ها خالی نیست و هر زمان باید بگردیم آن‌ها را پیدا كنیم (صالح علیشاه، 1343: 13-15).

2.  ولایت جزییه به مشایخ و نماینده امام در هر زمان مربوط است. لذا كسانی كه نسبت به ولایت كلیه منتظر محسوب می‌شوند، زمانی به وظیفه خود عمل كرده‌اند كه در مورد ولایت جزئیه مشایخ درست عمل كنند (سلطان علیشاه، 1323: 215-216).

3. این صاحبان ولایت جزئیه  در زمان غیبت، تنها افراد خاص و انتخاب شده ولایت هستند كه  معرفت و اطاعت آن‌ها واجب دانسته شده است ( محبوب علیشاه،  1373: 554).

4. وكلا در دوران غیبت صغرا، سفارت ظاهریه به اطلاعات جزویه است تا زمان معین، رجال اولیا را سفارت باطنیه است كلیه، چون حاجب و قائم مقام (نور علیشاه ، بی تا: 223).

مبانی مشروعیت صاحبان ولایت جزییه در دوران غیبت امام

عمده دلیل مشروعیت راهبری معنوی توسط بزرگان صوفیه، مفهوم «اجازه» است . «اجازه» به معنای دریافت مجوز دستگیری و هدایت معنوی مردم عادی است و این مجوز باید بر اساس قواعد و چارچوب های تعریف شده تصوف شكل بگیرد. لذا در این مورد گفته‌اند: بزرگان عرفا اجازه خود را مضبوطاً به امام می‌رسانند و در زمان غیبت، به حجت قائم منتظَر عجل الله تعالی فرجه الشریف، به عنوان نیابت و اجازه جزئیه وصل می‌شود ( محبوب علیشاه، 1373: 554).

گفته می‌شود هركس بیعت كرده باشد، امامت امام دوازدهمعجل الله تعالی فرجه الشریف را قبول كرده و آن وقت مذهبش دارای حقیقت است. اگر بيعت نكرده باشد، البته بر حسب صورت احكام مسلمانی بر او جاری است (جذبی، 1384: 72).

در جای دیگر با تاكید بر معرفت بزرگانشان در حد معرفت امام، گفته اند كه هر كس این معرفت را داشته باشد، او را به انتظار ظهور حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف  حاجت نخواهد بود؛ نه در عالم صغیر و نه در عالم كبیر(سلطان علیشاه، 1379: 269).

خود امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف كسانی را معین فرمود كه از طرف ایشان بیعت بگیرند و تا موقعی كه امام ظاهر شود، با همان كسانی كه از طرف امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف اجازه داشتند، باید بیعت كرد تا وقتی امامعلیه السلام ظاهر شود (جذبی، 1384: 535).

نتیجه این مباحث آن است كه هر فرد تحت تربیت در این گروه، می‌تواند ادعا كند تمامی نسخه‌ها و دستورات معنوی را با واسطه از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف گرفته است. لذا كسی نمی‌تواند در نوع آن دستورات اشكال و خدشه ای وارد كند و تخلف و سرپیچی از آن هم در حكم مخالفت با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف خواهد بود.

در مورد بیعت و ارتباط با امام چنین گفته‌اند: امر اخذ بیعت در این زمان (غیبت صغرا) از طرف امام بر عهده شیخ جنید بغدادی بود. جنید از طرف امام قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف، امام دوازدهم، مامور اخذ بیعت معنوی بود و در زمان غیبت اجازه داشت جانشین تعیین كند و جانشین طریقتی هم تعیین كرد كه شیخ ابو علی رودباری بود (  آزمایش، 1378، 32:15).

اهمیت شیخ و وكلا به گونه‌ای است كه جایگاه والایی در وساطت دارند؛ به نحوی كه چنین گفته‌اند:

امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف كه معرفتش لازم است، همین شیخ  و قطب است كه نبودن آن معرفت باعث مرگ جاهلی است (نور علیشاه، بی تا: ص 216- 217).

بنابر این، هر زمان دارای راهبری است و بدون راهبر، راه را مسدود و حجت را ناتمام می‌دانند.

پس برای تكمیل چرخه هدایت معنوی و تنظیم ساز و كار راهبری معنوی است كه آنان بر لزوم وجود حجت در  هر زمان تاكید می‌كنند؛ اما وجه تمایز این حرف با آنچه در كلام امامیه وجود دارد، آن است كه بر حجیت اقطاب و بزرگان تاكید می‌شود و می‌گویند ( شیخ و قطب) همان حجتی است كه زمین هیچ زمان از آن خالی نمی‌باشد ( صالح علیشاه، 1367: 230).

نكته قابل تامل، اين كه چگونه عینیت بین معصومین و اقطاب تعریف می‌شود  و اگر بنا باشد این عینیت را بپذیریم، دیگر به رساندن اتصالالت و اجازات به امام معصوم علیه السلام نیازی وجود ندارد. از سوی دیگر در مورد این ادعا كه مشایخ، اجازات خود را به معصومین علیه السلام می¬رسانند، باید گفت : اولاً اين گونه نيست كه تنها مستند نبوت و حجت های الاهی مانند پیامبران، خبر و تصدیق انبیا و حجج قبلی باشد، بلكه در كنار آن، خود دارای ادله و اعجاز مستقل بوده‌اند؛ ثانیاً چنین دلیلی (تصدیق حجت قبلی) تنها در مورد انبیا و ائمه علیه السلام است و دلیلی وجود ندارد كه در مورد مربیان معنوی و اقطاب نیز جاری گردد.

پس از بیان مباحث مربوط به انتظار و نحوه اتصال و ارتباط با وساطت فیض در دوران غیبت، اكنون به موضوع دیگری می پردازیم كه از دید آن‌ها گوياي علم و الهامات غیبی و الاهی برای اقطاب و بزرگان تصوف است و تاكید و تحلیلی كه در مورد سخنان بزرگانشان در موضوع دوران غیبت و نزدیكی ظهور انجام می‌دهند، به نوعی مؤید همان مقامات معنوی و ولایت جزئیه است كه قبلا ذكر شد.

در این زمينه مستندی كه وجود دارد، مطالبی همچون پیشگویی‌های شاه نعمت الله ولی  است. آن‌ها در آثار خود به اشعار وی  استناد می‌كنند . بخش هایی از اشعار وی را كه به دوران نزدیك به ظهور مطرح شده است، بیان می‌كنیم:

در خراسان و مصر وشام و عراق                    فتنه و كارزار می بینم

دور ایشان تمام خواهد شد                      لشگری را سوار می بینم

نایب مهدی آشكار شود                   بلكه من آشكار می بینم

سیدی را ز نسل آل حسن               سروری را سوار می بینم

جنگ او در میان افغان است             لشكرش بیشمار می بینم

پادشاهی تمام دانایی                   سروری باوقار می بینم

بندگان جناب حضرت او                  سر بسر تاجدار می بینم

تا چهل سال ای برادر من              دور آن شهریار می بینم

بعد از آن خود امام خواهد بود         كه جهان را مدار می بینم

صورت و سیرتش چو پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم     علم و حلمش شعار می بینم.

در سخنرانی افرادی مانند مصطفی آزمایش، تحلیل‌هایی در این مورد بیان شده است:

1. شاه نعمت الله اهل خرافات نبوده و از بزرگان عرفان است و گفته اند حقایق را می‌دیده است.

2. منبع و ماخذ این اشعار و پیش‌گویی‌ها الاهی و به مصحف حضرت زهرا سلام الله علیها منتسب است.

3. این مطالب از مخزن اسراری گرفته شده كه به كلید رمزی نيازمند است كه فقط عارفان به آن دسترسی دارند.

4. وقوع این حوادث در عراق و شام به صورت چرخه‌ای و هماهنگ با واقعیت زمان حال مطابق است و این انطباق‌ها در هیچ زمانی این‌گونه محقق نشده است و اولین بار است كه با واقعیت منطبق می‌شود

5. در امتداد اشعاری كه بیان می‌شود، دقیقا سال‌هایی تعیین می‌شود كه تعیین زمان برای ظهور است:

زان‌كه من در این تشویش، خرمی یار می‌بینم / بعد از امسال و چند سال دیگر، عالَمی چون نگار می‌بینم / چون زمستان پنجمین بگذشت/ ششمین خوش بهار مي‌بينم

6. هرچند به نوعی مباحث مربوط به این پیشگویی‌ها را با مطالب نوستر آداموس مقایسه می‌كند؛ برای تبیین چگونگی این پیشگویی‌ها و اختصاصات آن  گفته است كه جنس پیش‌گویی‌های آداموس نجوم است، ولی پيشگويي‌هاي شاه نعمت الله، عرفانی بوده است.

بر اساس تفسیری كه آقای آزمایش از این اشعار عنوان می‌كند، این پیشگویی‌ها، در هفتصد سال قبل و اقتباس شده از علوم غیبی و به‌طور خاص دریافت‌هایی از مثل مصحف فاطمه بوده است و این پیشگویی‌ها از سنخ نجوم و … نیست؛ بلكه در آن‌ها از خدا و قدرت او سخن گفته می‌شود.

 نكاتی  در مورد این پیشگویی‌ها

1. اولین نكته آن است كه نسخه‌های متعددی در مورد اشعار شاه نعمت الله وجود دارد.

پيشگويي‌هاي شاه نعمت‌الله ولي از طريق اشعار منسوب به وي نقل شده كه اين اشعار در طول چند قرن دستخوش تحريف و تصحيف و كسر و اضافه فراوان گرديده و به كلي مسخ شده است. برخي از فرقه ها و احزاب، بنا به اميال و اغراض خصوصي از دخل و تصرف ناروا در قصيده مزبور كه متضمن پيشگويي است، خودداري نكرده‌اند؛ تا آن جا كه شناخت ابيات اصلي و تشخيص صحيح از سقيم و سره از ناسره در اين قصيده مشكل است ( فرزام، 1379: 375).

2. سند و مدركی ارائه نمی‌گردد و امور به شكل مسلم جلوه داده می‌شود. در این صورت، اگر هركس دیگر از راه‌های خاص خود ديدگاه‌هاي متفاوتی ارائه كند، چه اتفاق خواهد افتاد و چه معیاری برای صدق و كذب آنان خواهد بود؟ چنان كه مشاهده می‌كنیم، در طول تاریخ، شبیه این حوادث در برخی كشورهای ذكر شده در شعر شاه نعمت الله، اتفاق افتاده؛ اما ظهور محقق نشده است؛ خصوصا حوادثی وجود داشته كه به علائم حتمی شباهت بسیاری داشته؛ ولی ویژگی‌های علائم الظهور در آن‌ها نبوده است. برخی محققان به این موضوع با تفصیل پرداخته‌اند.

3. این مباحث با علائم حتمی  كه در روایات ذكر شده است، سازگاری ندارد ( نعمانی،1376: 261).

4. این‌گونه پیشگویی‌ها و انطباقات، قبل از امثال آقای آزمایش هم انجام شده؛ در حالی كه ظهور، با وجود گذشت زمان تعیین شده اتفاق نیفتاده است. به عنوان نمونه در دوران صفوی به استناد چنین پیشگويی‌ها، شاهان صفوی مقامات خاصی برای خود قائل شده‌اند (جعفریان، 1391: 133-136).

رویكرد كلی فرقه‌ها و مدعیان، به سمت ملاقات گرایی و ادعای ارتباط خاص با امام زمانعجل الله تعالی فرجه الشریف است . این مسیر در مورد گنابادی‌ها هم تحقق یافته است.

همسو با مباحث مربوط به تربیت باطنی و معنوی، موضوع مهم دیگر، چگونگی ارتباط اهل سلوك با حجت و امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف است. از نكاتی كه توسط گنابادی‌ها مطرح می‌شود، می‌توان دریافت كه ملاقات و ارتباط همیشگی از دعاوی آنان  است. در این زمينه این موضوع به كل صوفیان تعمیم داده شده است: «هر صوفی برای امور خود همیشه خدمت قائم غايبعجل الله تعالی فرجه الشریف  می‌رسد» ( نورعلیشاه، بی تا: 226).

كیوان قزوینی كه از یاران ملا سلطان گنابادی است، به دلیل نرسیدن به مقامات، به استاد خود شكوه می‌كند و ملاسلطان بیان می‌كند كه بعد از ملاقات با امام زمانعلیه السلام مشكل را بیان می‌كنم. بنابر این، نحوه حل مشكلات معنوی و باطنی از راه ملاقات با امام عنوان شده است. در موارد دیگری نيز ادعای ملاقات و رویت امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف صراحتا مطرح می‌شود ( قزويني، 1376: ص 38).

نتیجه گیری

1. در این گروه‌ها یك نظام تربیتی و دلدادگی معنوی خاصی تعریف می‌شود كه شخص پیرو در جریان هدایت معنوی خود باید اصطلاحا از ظواهر بگذرد و به عمق و باطن و حقیقت ولایت برسد؛ در حالی كه خود اهل بیت علیه السلام تا آخر به رعايت ظواهر مقید بودند.

2. مفهوم ولایت و ولایت پذیری در گنابادی‌ها با نیابت عامه و استمرار ولایت معصومین متفاوت است.

2. با توجه به مبانی مطرح شده در مورد لزوم اتصال با اقطاب و بزرگان و بیعت با آنان؛ بسیاری از مسلمانان كه این بیعت را ندارند، به مرز ارتداد و … می‌رسند.

3.  با در نظر گرفتن مباحث مربوط به مهدویت و نوع سلوك باطنی  می‌توان گفت: ارتباط خاص و تایید شدن توسط امام زمانعجل الله تعالی فرجه الشریف از دعاوی آن‌‌هاست.

4. معتقدند در امور معنوی به شیخ مجاز و قطب لازم است و در امور ظاهری، فقها و مراجع.

5. در مرحله دیگر، به دلیل مقامات خاصی كه برای مشایخ و اقطاب مطرح می‌شود، جایگاه آنان در حد نوعی امامت و مهدویت نوعی ارتقا می‌یابد .

6. در بحث انتظار ، قرائت ویژه ای از انتظار ارائه شده كه بیش‌تر به مشایخ و اقطاب متكی است.

7. تحقق ارتباط و ملاقات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ادعا شده است.

8. نگاه ویژه آنان به علائم ظهور و پیش بینی‌های بدون دلیل و اتقان امثال شاه نعمت الله ولی، از جمله ادعاهي آن‌ها در مسئله حوادث قبل از ظهور است.

منابع:

قرآن كریم.

1.         ابن شاذان قمی، أبو الفضل سدیدالدین( 1423 ق). الروضة فی فضائل أمیر المؤمنین علی بن أبی‌طالب، محقق مصحح: علي شكرچی، قم، مكتبة الامین.

2.         ابن عربی، محمد بن علی( بی تا). فتوحات مكیه، قاهره، الهیئة المصریه دار الكتاب.

3.         ابن فناری( 1363). مصباح الانس،  تهران، فجر.

4.         أبو شجاع دیلمی همدانی، شیرویه بن شهردار ( 1406 ق). الفردوس بمأثور الخطاب، بیروت، دار الكتب العلمیه.

5.         آزمایش، مصطفی ( 1378). عرفان ایران ( مجموعه مقالات)، تهران، حقیقت.

6.         ــــــــــــــــ ( بی تا).  تاریخچه سلسله صوفیه نعمت اللهیه و فرق منشعبه (از ورود جناب سید معصوم علیشاه دكنی به ایران تا كنون)، بی جا، بي نا.

7.         الهامی، داوود (1374). عرفان و تصوف، قم، مكتب اسلام.

8.         بخاری، محمد بن  اسماعیل (بی تا). صحیح بخاری، دمشق – بیروت، دار ابن كثیر.

9.         برقی، محمد بن خالد( 1416 ق). المحاسن، قم، المجمع العالمی لاهل البیتعلیه السلام.

10.        بیچاره بیدختی گنابادی صالح علیشاه، محمد حسن(1367). یادنامه صالح، تهران، انتشارات حقیقت.

11.        تابنده، سلطان‌حسین (1384). نابغه علم و عرفان در قرن چهاردهم، تهران، بی نا.

12.        ـــــــــــــــــــ (بی تا). رسالة رفع شبهات، تهران، انتشارات حقیقت.

13.        التركه، علی بن محمد بن محمد(بی تا). تمهید القواعد، تصحیح: رمضانی خراسانی، مؤسسه ام القری.

14.        جامی، نورالدین عبدالرحمن (1370). نفحات الانس من حضرات القدس، به كوشش دكتر محمود عابدی، تهران، اطلاعات.

15.        ـــــــــــــــــ (1356).  نقد النصوص، تهران، انجمن حكمت و فلسفه ایران.

16.        جذبی، سید هبة الله(1384). رساله جذبیه ( شرح حال سید هبه الله جذبی)، گرد آوری: علیرضا جذبی، جذبی.

17.        جعفریان، رسول(1391). مهدیان دروغین، تهران، علم.

18.        جوادی آملی، عبد الله (1382). شمیم ولایت، قم، مركز نشر اسراء.

19.        حرالعاملی، محمد بن حسین (1403ق). وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشرعیه، تحقیق: عبدالرحیم ربانی شیرازی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

20.        حسن زاده آملی، حسن( 1378). ممدالهمم، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی.

21.        حلی، حسن بن یوسف( 1982م). نهج الحقّ و كشف الصدق، بیروت، دار الكتاب اللبنانی.

22.        راغب اصفهانی، حسین بن محمد(1426 ق). المفردات فی غریب القرآن، قم، طلیعة النور.

23.        رضا علیشاه، سلطان حسین (1337).  رساله رفع شبهات،  تهران، حقیقت.

24.        سبزواری، ملا هادی بن مهدی(بی تا). شرح برمثنوی معنوی، بی جا، سنایی.

25.        سلطان علیشاه، محمد گنابادی (1323 ق).  ولایت نامه، تهران، حقیقت.

26.        ـــــــــــــــــــــــــــــ (1379).  مجمع السعادات، تهران، حقیقت.

27.        شاه نعمت الله ولی، سید نعمت الله (1343). رساله تفسير لااله الاالله جزو رسائل شاه نعمت الله ولي، تهران، انتشارات خانقاه نعمت اللهي.

28.        شیرازی، ملا صدرا (1383). شرح اصول كافی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی.

29.        ــــــــــــــــــ (1363). مفاتیح الغیب، ترجمه محمد خواجویی، تهران، مولی.

30.        صادقی، مصطفی (1389). تحلیل تاریخی نشانه های ظهور، قم،  پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.

31.        صالح علی شاه، محمد حسن ( 1343). مقاله امتیاز شیعه، بی جا، بي نا.

32.        ـــــــــــــــــــــــ (1367).  یادنامه، تهران، حقیقت.

33.        صدوق، محمد بن علی بن بابویه (1376). امالی، ترجمه كوكمره ای، تهران، كتابچی.

34.        طباطبائی، محمد حسن (1411 ق). المیزان، بیروت، منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات.

35.        طبرسی، احمد ین علی (1403). الاحتجاج، مشهد، مرتضی.

36.        غنی، قاسم (1389). تاریخ تصوف در اسلام، تهران، زوار.

37.        فرزام، حمید(  1379). تحقيق در احوال و نقد آثار و افكار شاه نعمت‌الله، تهران، سروش.

38.        قزويني، كيوان (1376). راز گشا، مقدمه محمود عباسي، بي جا، بي نا.

39.        قیصری، داود (1375). شرح فصوص الحكم، تهران، شركت انتشارات علمی و فرهنگی.

40.        ـــــــــــــ (1381).  رسائل قیصری، تصحیح: آشتیانی، تهران، موسسه پژوهشی حكمت وفلسفه ایران.

41.        كاشانی، عبد الرزاق (1372).  اصطلاحات صوفیه، ترجمه محمد خواجوی، تهران، مولی.

42.        كلینی، محمد بن یعقوب (1401ق).  اصول كافی، تصحیح: علی اكبر غفاری، بیروت، دار الصبر.

43.        گنابادی، سلطان محمد (1387). بشاره المؤمنین، تهران، حقیقت.

44.        ـــــــــــــــــــــ (1385). سعادت نامه، تحقیق: سینعلی كاشانی، تهران، حقیقت.

45.        محبوب علیشاه، علی تابنده (1373).  خورشید تابنده، تهران، حقیقت.

46.        نعمانی، محمد بن ابراهیم (1376). غیبت نعمانی، بی جا، بي نا.

47.        یادنامه صالح ( شرح  حال صالح علیشاه و چند مقاله)، (1367)، هیات تحریریه كتابخانه صالح (1367). تهران، حقیقت.

48.        یثربی، سید یحیی(1387). عرفان نظری، قم، بوستان كتاب.

49.        یزدان پناه، سید ید الله (بی تا). جزوه شرح منازل السائرین، بی جا، بي نا.

50.        ــــــــــــــــ ( بی تا). دروس عرفان نظری، دائرة المعارف علوم عقلی اسلامی، بی جا، بي نا.

51.        www.Dorrtv.org

به کانال هیات رزمندگان اسلام بپیوندید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *