برای بانوان سرزمینم

برش‌هایی تاریخی برای بانوان سرزمینم

خانه / با ولایت / امام خامنه ای / تالیفات امام خامنه ای / برش‌هایی تاریخی برای بانوان سرزمینم

در جریان مبارزات آیت‌الله خامنه‌ای علیه رژیم ستمشاهی، بسیار اتفاق افتاده که خط مبارزه به حوزه‌های گفتمانی مرتبط با موضوعات زنان و یا بانوان و خانواده‌های مبارزین گسترش پیدا کرده.

برش‌هایی تاریخی برای بانوان سرزمینم

پایگاه اطلاع رسانی هیات: بخش زن، خانواده و سبک زندگی دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنه‌ای (ریحانه) برش‌هایی تاریخی را منتشر کرد. منبع این تاریخ‌نگاری‌ها کتاب «شرح اسم» است.

یکم. تعطیلی منبر بخاطر سخنرانی علیه آزادی غربی در موضوع زن

یکی از سلسله سخنرانی‌های امام خامنه‌ای‌، از اواخر آذرماه ۱۳۴۳ و در ماه رمضان در مسجد جامع کرج آغاز گردیده بود. گویی این بار نیز همچون بیرجند و زاهدان برنامه‌ریزی کرده بود تا دستگاه حکومتی را به باد انتقاد بگیرد.
در آستانه شب‌های قدر بود که وی به مناسبت نزدیک شدن ۱۷ دی، سالروز کشف حجاب، علیه آن چه که آزادی زن نامیده می‌شد سخن گفت.
اینجا بود که مأموران شهربانی احساس کردند گفته‌های این سید به آن چه که نباید گفته شود،‌ نزدیک می‌گردد!
شهربانی کرج دست به کار شد و به بانیان مجلس و دعوت‌کنندگان او تذکر داد که سخنان «امام خامنه‌ای که بایستی در مورد دین تبلیغ نماید با سخنرانی‌هایی که در مورد تنقید [انتقاد کردن] از آزادی زنان می‌گوید مغایر است. به وی تکلیف شود که جز در موارد دینی سخنرانی دیگری انجام ندهد.»

این تذکر حتماً‌ به گوش امام خامنه‌ای رسید و او نیز در منبرهای بعدی قطعاً‌ به آن توجهی نکرد! چرا که روز ۱۷ دی پیش از آنکه پایش به مسجد جامع برسد، او را به شهربانی بردند، «که هم تذکر به وی داد و هم تعهد از وی اخذ نماید. مشارالیه از دادن تعهد خودداری می‌نماید و شهربانی کرج نیز با اطلاع به اینکه ساواک از رفتن به منبرش جلوگیری نموده، وی را به تهران رهسپار می‌نماید.»
انتقاد از عاملان کشف حجاب، تنها حرف ناخوشایند خامنه‌ای ۲۵ ساله برای دستگاه حکومتی نبود؛‌ او «یک مرتبه هم در لفافه امام  خمینی را دعا»‌ کرده بود!

دوم. تاسیس یک دبیرستان دخترانه

رمضان ۱۳۴۸ بود که امام خامنه‌ای اقبال خود را برای تحقق یک آرزوی اجتماعی آزمود؛ و آن تاسیس دبیرستان دخترانه با رگ و پی مذهبی در مشهد بود.
وی معتقد بود، رویکرد زنان به دین، بدون سوادآموزی و تجهیز آنان به دانش، موفقیتی در پی نخواهد داشت. نامناسب بودن فضای مراکز آموزشی دختران در آن دوره، نمی‌تواند دلیل کافی برای روی نیاوردن دختران به آموزش باشد. راه منطقی ایجاد مراکز مشابه، بدون معایب و کاستی‌های موجود است.
وی ایده خود را ابتدا با آقای سیدّی علوی، رئیس دبیرستان پسرانه علوی مشهد در میان گذاشت. از این طریق بود که با گروهی از فرهنگیان و دانشگاهیان علاقمند به این طرح آشنا شد. شماری از بازاریان نیز به این گروه اضافه شدند.
حدود یک سال، هر هفته یا ده روز یک بار، نشست‌هایی در دبیرستان علوی پسرانه برگزار و درباره زیر و بم کار، از اساسنامه گرفته تا تامین هزینه‌ها گفتگو کردند.
برخی از آشنایان به او اشکال می‌گرفتند؛ اگر مدرسه درست شود و دختر فارغ‌التحصل بدهد، آنان را به سپاه دانش خواهند برد. آقای خامنه‌ای در پاسخ می‌گفت که چه بهتر؛ به جای  دخترانی که در مدارس بی‌بند و بار تربیت شده‌اند، دختران این مدرسه که عفیف و متدین هستند به سپاه دانش بروند و دختران و کودکان روستاها را متدین بار آوردند.
آرزوی او در تاسیس این دبیرستان نمود نیافت و حسرت آن ماند تا…
برش‌هایی تاریخی برای بانوان سرزمینم
برش‌هایی تاریخی برای بانوان سرزمینم

 سوم. «عقب افتادگی زنان ما، به خاطر بی‌سوادی است!»

امام خامنه‌ای حتی در بازجویی‌های متعددی که از ایشان می‌شده، به دفاع از حقوق زنان ایرانی پرداخته. برای نمونه، هنگامی که محمدرضا پهلوی به پیشنهاد آمریکایی‌ها طرح «انقلاب سفید» را در ۶ بند مطرح کرد، اکثریت شخصیت‌های دینی آن زمان از جمله سیدعلی خامنه‌ای با این طرح مخالفت کردند.
‌به خاطر همین مخالفت، در ساعت یازده صبح ششم مهر ماه ۱۳۴۹ ایشان تحت بازجویی قرار گرفت. در بخشی از بازجویی، ایشان تصویری کلی از وضعیت جامعه زنان را در دوران پهلوی بازگو میکنند:
بازجو: آیا اصول انقلاب را مفید می‌دانید و یا خیر؟ در صورتی که موضوعی از انقلاب مزبور مورد تایید شما است ذکر و آنچه به نظر شما مفید نیست و تایید نمی‌نمایید به صراحه ذکر نمایید.
امام خامنه‌ای: «در دو اصل موردنظر یعنی اصل تساوی حقوق زن و مرد و اصل اصلاحات ارضی،‌ ارائه دادن یک طرح کلی و جامع کار بزرگی است و من نه از عهده آن فعلا برمی‌آیم و نه چنین ادعایی کرده‌ام. همین اندازه نظراتی هست از جمله اینکه:
با توجه به نقش تربیت فرزند به وسیله مادر و از طرفی مظلومیتی که عموماً زنها در اجتماع ما دارند خوب است به این صورت طرح می‌شد که اولاً مقرراتی شدید وضع می‌شد که مردان متجاوز نسبت به همسر خود را شدیداً مجازات می‌کرد و برای زن شخصیت و کرامتی درخور خود او ایجاد می‌نمود.
ثانیاً چون عامل عقب افتادن زنان در اجتماع ما صدی هشتاد بی‌سوادی آنان است، مدارس دخترانه را به وضعی به وجود می‌آوردند که هر کس با میل و رغبت خود را به مدرسه بفرستد و در نتیجه زنان بتوانند در عین حفظ جهات مذهبی در سطح برابری با مردان از لحاظ معلومات قرار گیرند.
ثالثاً زنان را به خانه‌‌داری  و تربیت فرزند تشویق فراوان می‌نمود تا دختران جوان احساس نکنند که مادر شدن با شخصیت آنان منافی است و خانه‌داری دون شأن یک زن تحصیل‌کرده است.
البته دخالت در فعالیت‌های اجتماعی همچنان برای زنان آزاد گذارده می‌شد ولی به طور حتم در آن صورت کمتر زنی خواهد بود که برخلاف فطرت زنانه خود دست از پذیرایی شوهر و تربیت فرزند بکشد و به ماهیانه ناچیزی در ازای صرف وقت در موسسه‌ای قانع گردد. باری نظراتی از این قبیل که هنوز هم دیره نشده و در صورت تمایل به سمع مقامات ممکن است برسد.» ۴۹/۷/۶

چهارم. کتاب زنان قهرمان

تابستان ۱۳۵۱، ساواک توانست چند نفوذی را به خانه‌ی آیت‌الله خامنه‌ای وارد کند. چیزی که ساواک از تله‌پستی خود به دست آورد، چند اعلامیه بود که آنها را ضبط کرد و به مقصد نرساند. اما منبع ساواک موفق شد خود را گاه تا خانه امام خامنه‌ای نفوذ دهد، کتاب بده‌بستان کند و برخی حرف‌های مگو را بشنود و کف دست مقامات امنیتی بگذارد.
آیا ما مسلمان هستیم، نوشته محمد قطب و ترجمه سیدجعفر طباطبایی، یکی از آن کتابها بود.
و یا کتاب اسلام و دیگران اقتباسی از نوشته سیدقطب، ترجمه سیدمحمد شیرازی، هر دو را از امام خامنه‌ای گرفت بخواند، اما پیش از آنکه چشم بر مطالب آن بدواند گزارشی تهیه کرد و به ساواک داد.
کتاب‌های بعدی «زنان قهرمان» در دو جلد نوشته دکتر احمد بهشتی که سال گذشته به چاپ رسیده بود و پیامبر نور اثر محمد غزالی مصری و ترجمه سیداحمد طیبی شبستری بودند.
برش‌هایی تاریخی برای بانوان سرزمینم
برش‌هایی تاریخی برای بانوان سرزمینم

 پنجم. کمک مالی به خانواده زندانیان سیاسی

اول آبان سال ۱۳۵۱ بود که گزارشی از فعالیت‌های کاظم نظیفی، مدیر کتابفروشی اسلامیه در بازار بین‌الحرمین تهران تهیه گردید.
گزارش با امضاء نعمت‌الله نصیری، رئیس ساواک، خطاب به کمیته مشترک ضدخرابکاری نوشته شود.
گزارش حاکی از آن بود که امام خامنه‌ای و کاظم نظیفی، اکبر پوراستاد، محمد مدیرشانه‌چی به خانواده‌های زندانیان سیاسی کمک مالی می‌رسانند.

 ششم. «صلاحیت قضاوت بین زن  و مرد را ندارم!

امام خامنه‌ای در آذرماه ۱۳۵۶ بعد از شش بار دستگیری، به ایرانشهر تبعید شد. ایشان در آنجا نیز پایگاهی مردمی برای خود ساختند. در ۱۱ تیرماه ۱۳۵۷، سیل ویرانگری در ایرانشهر جاری شد.
سیل برای ایرانشهر، حادثه‌ای همیشگی نبود، اما هر از گاه که آب بر این ناحیه می‌خروشید، از طریق مسیل می‌گذشته و از شهر خارج می‌شده است. اما طرفداران محله‌های زورآباد با ساخت خانه‌های غیرقانونی در مسیر مسیل،‌ خطر را به جان می‌خرند و عامل هلاکت خود و تخریب حدود هشتاد درصد شهر شدند.
رهبر انقلاب: «صبح روز بعد من و آقای رحیمی و آقای راشد برای دیدن خانه‌هایی که در جریان سیل قرار داشتند و منهدم شده بودند به بیرون شهر رفتیم… همه خانه‌هایی که در مسیر سیل بنا شده بود از بین رفته و هیچ اثری از آنها باقی نمانده بود. وقتی مشغول بازدید از آن منطقه بودیم، در فاصله دورتر، خانواده‌ای از بلوچ که تعدادی زن و بچه و یک مرد در بین آنها بودند دیدیم. بچه‌ای روی دست آن مرد خوابیده و زنها گریه و شیون می‌کردند.»
وقتی نزدیکتر شدند، فهمیدند آن بچه مرده است. «دیدن این منظره مرا از درون درهم شکست و با صدای بلند گریه کردم. من حساسیت خاصی نسبت به زنها و بچه‌ها دارم و به هیچ وجه تاب تحمل مشاهده آزار و اذیت زن یا بچه‌ای ندارم.
تاکنون چندین بار به دوستانم گفته‌ام که من صلاحیت قضاوت بین زن  و مرد را ندارم زیرا قطعا به نفع زن داوری می‌کنم. نیز تاب دیدن  ناراحتی و رنجوری هیچ بچه‌ای حتی در فیلم‌ها را ندارم.»
آن خانواده بلوچ وقتی هق هق آقای خامنه‌ای را دید، درد خود را فراموش کرد و با تعجب و حیرت به او نگریست.

 هفتم. کمک به ملاقات یک زوج زندانی

در دی‌ماه ۱۳۵۳، امام خامنه‌ای برای ششمین بار بازداشت و روانه‌ی زندان شد. یکروز یک کمونیست هم‌بند آقای خامنه‌ای شد.
همسر این زندانی تاز‌ه‌وارد، در سلول دیگری بسر می‌برد. آقای خامنه‌ای از همه مهارتی که در ارسال و گرفتن پیام پیدا کرده بود، برای ارتباط بین او و همسرش بهره برد. هر خدمتی که از دستش برمی‌آمد دریغ نکرد. او دو ماه هم‌سلول امام  خامنه‌ای بود.
«یک روز به من گفت: وقتی چشمم به تو افتاد حس بدی بهم دست داد و با خود گفتم که گرفتار آخوند شدیم. الان به تو می‌گویم که در عمرم آدمی به سعه‌صدر و بی‌تعصبی تو ندیده‌ام.»
و نیز یک بار از نگهبان خواست اجازه دهد افراد این سلول، راهرو را تمیز کنند. شاید نگهبان به حرمت شخصیت امام  خامنه‌ای بود که اجازه داد آن روز راهرو بند را تمییز کنند.
امام خامنه‌ای این غنیمت را خرج هم‌سلول کمونیست کرد. یکی از آنان سرنگهبان را آن سوی راهرو گرم کرد، تا این رفیق بتواند خودش را پشت سلول همسرش برساند. رساند و هر آنچه می‌خواست گفت و شنید.
منبع : دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنه ای

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *