تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد دوازدهم، سوره بقره، آيه 278 و 279

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد دوازدهم، سوره بقره، آيه 278 و 279

تقوا ملك ه‏اي نفساني و داراي مراتب است. تقوا در هر كاري نيز مناسب همان كار است. تقوا در آيات مورد بحث، تقواي اقتصادي و رعايت حقوق مالي ديگران است. مؤمنان بايد پروا پيشه كنند و از ستاندن مانده سود ربا بپرهيزند.

ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اتَّقوا اللهَ وذَروا ما بَقِي مِنَ الرِّبوا اِن كُنتُم مُؤمِنين ٭ فَاِن لَم تَفعَلوا فَأذَنوا بِحَربٍ مِنَ اللهِ ورَسولِهِ واِن تُبتُم فَلَكُم رُءوسُ اَمولِكُم لاتَظلِمونَ ولاتُظلَمون (279 ـ 278)

گزيده تفسير 
تقوا ملك ه‏اي نفساني و داراي مراتب است. تقوا در هر كاري نيز مناسب همان كار است. تقوا در آيات مورد بحث، تقواي اقتصادي و رعايت حقوق مالي ديگران است. مؤمنان بايد پروا پيشه كنند و از ستاندن مانده سود ربا بپرهيزند.
در آيه نخست كه با خطاب به مؤمنان آغاز مي‏شود، ترك سود ربوي نشان ايمان دانسته شده و تكرار ايمان در صدر و ذيل آن مي‏رساند كه ربا خواري با روح ايمان ناسازگار است.
در آيه دوم، اصرار بر رباخواري به عنوان اعلان جنگ با خدا و رسول او شمرده شده كه آغازگر اين نبرد نيز شخص رباخوار است. البته اگر او توبه كند، مالك اصل مال خويش است، بدون سود ربوي. اين آيه، مالكيت فردي را امضا مي‏كند.
564

چون رباخواري ظلم است و از سوي ديگر رباخوار با توبه‏اش اصل مال خود را مالك است و كسي نمي‏تواند از سَرِ ستم آن را به وي نپردازد، در پايان آيه به اصل جامع طرد ظلم از ظالم و مظلوم (نفي ستمگري و ستم‏پذيري) اشاره شده است.

تفسير

مفردات
ذروا: از «وذر» به معناي دورانداختن و بي‏توجهي است و فعل ماضي از آن كاربرد ندارد 1.
فأذَنُوا: «أذِنَ» يعني استَمعَ، مانند ﴿واَذِنَت لِرَبِّها وحُقَّت) 2 كاربرد «اِذن» در علمي است كه با شنيدن بدان مي‏رسند، مانند ﴿فَأذَنوا بِحَربٍ مِنَ اللهِ ورَسولِه) 3 چون ﴿فَأذَنوا﴾ در اين آيه متضمن معناي يقين است، با حرف «باء» متعدي شده است، چنان‏كه اگر به معناي تجويز و ترخيص باشد در صورت اسناد به فاعل آذن بدون حرف است و در صورت اسناد به مأذون، با حرف «لام» است، مانند ﴿اَذِنَ لَه الرَّحمن) 4
در برخي قرائتها ﴿فَءاذَنوا﴾ (از باب افعال) خوانده شده است 5.
^ 1 – ـ ر.ك: تسنيم، ج11، ص392 (ذيل آيه 234 بقره).
^ 2 – ـ سوره انشقاق، آيه 2.
^ 3 – ـ مفردات، ص70، «اذن».
^ 4 – ـ سوره‏طه، آيه 109.
^ 5 – ـ الميزان، ج2، ص422؛ التحقيق، ج1، ص52، «ا ذ ن».
565

تناسب آيات
چون در سه آيه قبلي آمد كه اگر كسي از رباخواري دست بكشد لازم نيست رباهاي پيشين (قبل از اسلام) را بازگرداند، برخي گمان كردند مجازند رباهاي مانده بر ذمه بدهكاران را نيز بگيرند، از اين‏رو با صراحت گفته مي‏شود كه اين كار ادامه رباخواري است و با روح ايمان و تقوا سازگار نيست و مؤمنان بايد از آن سودها بگذرند و تنها به اصل مالشان بسنده كنند وگرنه با خدا و پيامبر اعلان جنگ مي‏كنند 1.
٭ ٭ ٭

تقواي اقتصادي
تقوا ملكه‏اي نفساني است. ملكه‏هاي نفساني گاهي مطلق‏اند و گاهي مقيد، چنان‏كه گاهي علمي‏اند و گاهي عملي. از اطلاق و تقييد ملكه اجتهاد كه ملكه علمي است به اطلاق و تجزّي ياد مي‏شود و از اين‏رو مجتهدان به دو گروه مطلق و متجزّي ياد مي‏شوند. تقوا، به معناي پرهيز از وفاق هوا و خلاف خدا، اگر مطلق بود، در هر مطلبي اثر خاص همان مطلب را رعايت مي‏كند و اگر متجزّي بود، در موردي كه وجود ندارد حكم و اثري ندارد و در موردي كه موجود است حكم مطلوب همان مورد را اجرا مي‏كند. غرض آنكه تقوا حقيقت واحد دارد كه از لحاظ تفاوت درجه و تشكيك آن داراي مراتب متعدد است، چنان‏كه داراي اطلاق و تجزّي بوده، تفكيك‏پذير است. سهم تعيين كننده تقوا در اين‏گونه از مسائل مادي كه علاقه بشر به آن شديد است: ﴿وتُحِبّونَ المالَ
^ 1 – ـ ر.ك: التفسير الكبير، مج4، ج7، ص106.
566

حُبًّا جَمّا) 1 و بخل و شحّ و امساك آن در نهانخانه دل جا كرده است: ﴿واُحضِرَتِ الاَنفُسُ الشُّحّ) 2 بسيار قوي است، زيرا تنها تقواست كه مانع هرگونه طغوا خواهد بود.
براساس توضيح فوق، تقواي هر كاري متناسب با همان است؛ براي نمونه تقوا در مسائل عبادي: ﴿ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا كُتِبَ عَلَيكُمُ الصّيامُ كَما كُتِبَ عَلَي الَّذينَ مِن قَبلِكُم لَعَلَّكُم‏تَتَّقون) 3 خلوص در بندگي است، و تقوا در جهاد: ﴿ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اتَّقُوا اللهَ وابتَغوا اِلَيهِ الوَسيلَةَ وجهِدوا في سَبيلِهِ لَعَلَّكُم تُفلِحون) 4 تقواي نظامي است.
تقوا در آيه مورد بحث، تقواي اقتصادي و رعايت حقوق مالي ديگران است. امر به تقوا: ﴿اتَّقُوا الله﴾ مقدّمه فرمان به نگرفتن مانده سود مال ربوي است: ﴿وذَروا﴾، تا مخاطب در اطاعت از آن آماده و جدّي باشد.
نكته: خطاب ﴿ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا… ﴾ نشان آن است كه هنگام نزول اين آيات، گروهي از مؤمنان به رباخواري گرفتار بوده‏اند و خداوند آنها را تهديد كرده است 5.

پرهيز از رباخواري نشان ايمان
آيه مورد بحث با خطاب به مؤمنان آغاز مي‏شود: ﴿ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اتَّقُوا الله﴾
^ 1 – ـ سوره فجر، آيه 20.
^ 2 – ـ سوره‏نساء، آيه 128.
^ 3 – ـ سوره بقره، آيه 183.
^ 4 – ـ سوره مائده، آيه 35.
^ 5 – ـ الميزان، ج2، ص422.
567

و با بيان اينكه ترك سود ربوي نشان ايمان است، پايان مي‏يابد: ﴿وذَروا ما بَقِي مِنَ الرِّبوا اِن كُنتُم مُؤمِنين﴾.
تكرار ايمان در صدر و ذيل آيه، تأكيدي است بر اينكه رباخواري با روح ايمان و تقوا سازگاري ندارد.
تقييد و تعليق فرمانِ نگرفتن سود ربوي به ايمان، مي‏فهماند كه ترك ربا نشان ايمان است و رهانكردن ربا به اصل ايمان آسيب مي‏زند و اسباب دوري از محبّت الهي و خلود در جهنّم را فراهم مي‏سازد، ازاين‏رو ﴿اِن كُنتُم مُؤمِنين﴾ براي تأكيد محتواي آيات ﴿ومَن عادَ فَاُولئِكَ اَصحبُ النّارِ هُم فيها خلِدون) 1 و ﴿واللهُ لايُحِبُّ كُلَّ كَفّارٍ اَثيم) 2 است.
درباره: ﴿اِن كُنتُم مُؤمِنين﴾ دو نكته هست:
1. ايمان در عبارت ياد شده (اگر در ادعاي ايمان صادقيد) با ايمان در ﴿ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا… ﴾ تفاوت دارد و هر يك به مرتبه‏اي خاص از درجات ايمان ناظر است.
2. حكم حرمت ربا و لزوم ترك مانده آن، كافر و مؤمن را دربر مي‏گيرد و ﴿اِن كُنتُم مُؤمِنين﴾ مفهوم ندارد تا حرمت ربا مخصوص مؤمنان باشد، زيرا انعقاد مفهوم براي شرط در صورتي است كه ذكر شرط براي نكته ديگر نباشد، در حالي كه نكته ديگر آن در اينجا مشهود است. خدا از كافران دو خواسته در طول هم دارد و از مؤمنان يكي: كافران بايد ايمان بياورند و ربا را رها سازند؛ ولي مؤمنان بايد ضمن حفظ ايمان ربا را ترك كنند، پس مفاد آيه شريفه جواز بهره‏برداري كافران از سود ربوي نيست.
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 275.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 276.
568

ربا جنگ با خدا و رسول
راز كاربرد ﴿وذَروا﴾ به جاي «فاعلموا»، يا آن است كه صداي پاي ربا همانند ريا بسيار ضعيف و چونان حركت مورچه در شب تاريك بر روي سنگ سياه است؛ يا اينكه گوش رباخواران كر است، زيرا گوش نامتشرّع كر است و متشرّع مالدوست هم گرچه به حرمت ربا آگاه باشد صداي پاي ربا را نمي‏شنود، چون به صورت حيله‏هاي شرعي تحقق مي‏يابد كه در حقيقت رباست. اكنون چون اعلان جنگ است، متوجّه امر خواهند شد.
تنوين ﴿بِحَرب﴾ نشان تعظيم است 1 ؛ يعني جنگي بزرگ، آن‏هم با خدا و با رسول اوصلي الله عليه و آله و سلم. گاهي جنگ فقط با خداست: «من أهان لي وليّاً فقد بارزني بالمحاربة» 2 ولي آيه مورد بحث، از جنگ با خدا و رسول‏صلي الله عليه و آله و سلم سخن مي‏گويد.
نافرماني و ترك اوامر الهي و ارتكاب نواهي، اعلام جنگ با خدا و اخلال در نظام اقتصادي اجتماعي و حكومتي اسلام و نيز نبرد با ولي مؤمنان و رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم است و هر يك در دنيا و آخرت مجازات جداگانه‏اي دارد: ﴿اِنَّما جَزؤُا الَّذينَ يُحارِبونَ اللهَ ورَسولَهُ ويَسعَونَ فِي الاَرضِ فَسادًا اَن يُقَتَّلوا اَو يُصَلَّبوا اَو تُقَطَّعَ اَيديهِم واَرجُلُهُم مِن خِلفٍ اَو يُنفَوا مِنَ الاَرضِ ذلِكَ لَهُم خِزي فِي الدُّنيا ولَهُم فِي الاءخِرَةِ عَذابٌ عَظيم) 3
^ 1 – ـ التفسير الوسيط، ج1، ص639.
^ 2 – ـ الكافي، ج1، ص144؛ هر كسي به يكي از اولياي خدا اهانت كند، به جنگ با خدا برخاسته است.
^ 3 – ـ سوره مائده، آيه 33.
569

همان‏گونه كه در آيه ﴿ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اَطيعُوا اللهَ واَطيعُوا الرَّسول) 1 فرمانبرداري خدا و رسول او جداگانه مطرح شده است كه نشان دو نوع اطاعت از احكام الهي و احكام حكومتي نبوي‏صلي الله عليه و آله و سلم است، در آيه مورد بحث نيز ربا نافرماني خدا، اعلام جنگ با او، اخلال در نظام اسلامي و اعلام نبرد با رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم است.
به ديگر سخن، رباخواران، هم حكم الهي حرمت ربا را زيرپا مي‏گذارند و هم حكم حكومتي را كه براساس تأسيس و اداره نظام اسلامي است.
كاربرد ﴿بِحَرب﴾ به جاي «حرباً» نشان آن است كه ملازمِ اعلام جنگ، جنگي ريشه‏دار و آشتي‏ناپذير در پيش است. تعبير ﴿مِنَ اللهِ ورَسولِه﴾ هم بيان منشأ جنگي است كه از اراده حكيمانه و عادلانه و از سنّت تغييرناپذير الهي ريشه مي‏گيرد و اجراي آن از سوي اشرف رسولاني است كه براي برپايي قسط برانگيخته شده است، گرچه زمينه جنگ را رباخواران فراهم ساخته‏اند.

آغازگر نبرد
جنگ دو سويه است؛ ولي در برخي از موارد يكي از دو طرف آن آغازگر نبرد است. آنچه از آيه ﴿اِنَّما جَزؤُا الَّذينَ يُحارِبونَ اللهَ ورَسولَهُ ويَسعَونَ فِي الاَرضِ فَسادًا اَن يُقَتَّلوا) 2 و همچنين از آيه ﴿والَّذينَ اتَّخَذوا مَسجِدًا ضِراراً وكُفرًا وتَفريقًا بَينَ المُؤمِنينَ واِرصادًا لِمَن حارَبَ اللهَ ورَسولَه) 3 برمي‏آيد اين است كه
^ 1 – ـ سوره محمّدصلي الله عليه و آله و سلم، آيه 33.
^ 2 – ـ سوره مائده، آيه 33.
^ 3 – ـ سوره توبه، آيه 107.
570

آغاز پيكار با خدا از طرف شخص طاغي است، بنابراين طغيان در برابر حكم خدا و تمرّد از دستور او و تنمّر در قبال رهنمود وي نبرد با او تلقي مي‏شود، چنان‏كه از اهانت اولياي الهي به محاربه با خدا ياد شده، به طوري كه اهانت كننده، اعلان جنگ با خدا داده است: «من أهان وليّاً فقد آذَنَ لي بالمحاربة» 1
برخي از تعبيرها دو احتمال را به همراه دارد: يكي آغاز جنگ از طرف خدا و ديگري ابتداي نبرد از طرف شخص عاصي؛ نظير آنچه در عهدنامه مالك اشتر آمده است: «ولا تنصبنّ نفسك لحرب الله فإنّه لايَدَ لك بنقمته… ومن ظَلَم عباد الله كان الله خصمه دون عباده ومن خاصَمَه الله ادحَضَ حجّته وكان لله حرباً حتي ينزع أو يتوب… » 2 هرچند احتمال آغاز جنگ از خداوند در جمله‏هاي اخير قوي‏تر به نظر مي‏آيد.

چگونگي توبه رباخوار
رباخوارانِ توبه‏كار، مالك اصل مال خود هستند؛ ولي سود مال ربوي از آنها نيست: ﴿واِن تُبتُم فَلَكُم رُءوسُ اَمولِكُم﴾.
توبه كافر، ايمان آوردن و در پي آن، انجام دادن عمل صالح است؛ ولي توبه فاسق بازگشت از فسق به عدل و پرهيز از گناه است، از اين‏رو در آيه مورد بحث به ذكر توبه بسنده شده است: ﴿واِن تُبتُم﴾ و نشان مي‏دهد كه مخاطب آيه بعضي از مؤمنان بودند كه از اين رباخواري نهي شدند.
^ 1 – ـ الكافي، ج1، ص144.
^ 2 – ـ نهج البلاغه، نامه 53، بند 11 و 18.
571

امضاي مالكيت فردي
جمله ﴿فَلَكُم رُءوسُ اَمولِكُم لاتَظلِمونَ ولاتُظلَمون﴾، امضاي اصل مالكيت در اسلام و عدم جواز منع رباخوار از تملّك و تصرّف در اصل مال خود اوست.
اضافه «رءوس» به «اموال»، اضافه بياني نيست، بلكه اضافه صفت به موصوف است؛ گويا مال چونان فكر است كه بايد بازده و اثر داشته باشد. همان‏گونه كه حركات و تدبير اعضا و جوارح بر عهده سر است، سودها و درآمدها را هم رأس مال و سرمايه فراهم مي‏آورد و درآمدهاي مشروع، از پيامدها و آثار اصل مال است.

ظلم بودن رباخواري
ربا، چون انضمام ناحق مال ديگران به اموال رباخوار است، ظلم محسوب مي‏شود. از سوي ديگر، رباخوار با توبه‏اش اصل مال خود را مالك است و كسي مجاز نيست آن را به وي نپردازد و در حقّش ظلم كند: ﴿لاتَظلِمونَ ولاتُظلَمون﴾.
كاربرد ﴿لاتَظلِمونَ ولاتُظلَمون﴾ به جاي «فلكم رءوس أموالكم بلا زيادة و لا نقيصة» مي‏فهماند كه خوردن مال مردم به صورت كم دادن يا زياد گرفتن، ظلم است و ظلم هم ريشه‏كن مي‏شود. ربا هم كه نابود مي‏گردد، به سبب مصداق ظلم بودن آن است.
572

اشارات و لطايف

1. احكام رباخوار
اگر پس از ابلاغ حكم تحريم ربا، رباخوار حكم خدا را پذيرفت و از كار پليد خويش دست كشيد، رباهاي گرفته شده پيش از صدور حكم، گذشت‏پذير است و رباخوار حقّ گرفتن سودهاي ربوي مانده را ندارد و در صورت اصرار بر گناه رباخواري، با عقوبت الهي و تعزيرات حكومتي روبه‏رو مي‏گردد و با توبه او تمامي اصل مالش پرداخت مي‏شود، وگرنه با انكار مستكبرانه و نفي جحودانه، اصل مال او جزو «انفال» و در اختيار رهبر يا جزو «في‏ء» و مال مسلمانان است و اجازه و تعيين جهت صرف آن از اختيارات رهبر است.
رباخواري كه به حرمت ربا آگاه است و آن را عالماً عامداً انكار مي‏كند و مي‏داند چنين انكار آشكاري تكذيب صريح وحي الهي و تخطئه آورنده آن است، مرتد و مهدورالدم است، زيرا حرمت ربا از ضروريات فروع دين به شمار مي‏رود كه آن را انكار كرده است.
حكم كلامي مرتد، جاودانگي در آتش است: ﴿ومَن عادَ فَاُولئِكَ اَصحبُ النّارِ هُم فيها خلِدون) 1 چون كسي كه با آمدن اين موعظه رسا و قاطع قرآني و جدا شدن رشد از غي، باز هم در برابر قرآن ايستادگي و صريحاً قرآن را جحودانه نفي و پيامبر را تخطئه كند، مستحق حكم كلامي خلود در آتش و حكم فقهي اجراي حدّ ارتداد و مصادره اموال است. شايد رباخوار آگاه به حرمت ربا هم كه اين حرمت را انكار نمي‏كند مشمول حكم مصادره اموال باشد. برپايه فتاواي فقها، رباخواري كه به طور روشن از حرمت آن آگاه بوده
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 275.
573

ابتدا تعزير و سپس اعدام مي‏گردد 1.
تذكّر: حرمت ربا در قرآن نه متشابه است و نه هيچ فقيهي در اصل حرمت شبهه‏اي دارد؛ ليكن اگر حكمي مستفاد از اماره بود و دليلي بر خلاف آن اقامه شد يا در اماره بودن دليل آن ترديدي بود هيچ‏يك از حكم كلامي و فقهي درباره وي جاري نيست.

2. اصل جامع طرد ظلم از ظالم و مظلوم
مهم‏ترين عنصر اعتقادي، توحيد، و برجسته‏ترين عنصر اجتماعي سياسي، عدل است. عدل مانع ستمگري و ستم‏پذيري است. اصل طرد ظلم از ظالم و مظلوم همان استقرار همه جانبه‏عدل است و اين اصل جامع اختصاصي به مسائل اقتصادي ندارد؛ هرچند مورد آن جريان ربا و اقتصاد است. اين اصل جامع، همه حوزه‏هاي محلّي، منطقه‏اي و بين المللي را دربر مي‏گيرد؛ يعني رعايت عدل و پرهيز از ظلم لازم است، خواه در قلمرو اسلامي كه تنظيم روابط بين مسلمانان را برعهده دارد و خواه در قلمرو توحيدي كه عهده‏دار روابط موحدان جهان است و خواه در سطح بين الملل كه تنظيم روابط انساني را برعهده دارد. غرض آنكه قانون لزوم عدل و پرهيز از ظلم نه تخصيص‏پذير است و نه تقييدپذير. مسائل مالي، خواه به عين و خواه به منفعت و خواه به انتفاع و خواه به حق تعلق بگيرد، در هيچ بخشي ظلم راه ندارد.
لازم است عنايت شود كه تنها مبدأ تشخيص عدل و ظلم شريعت الهي است، زيرا تنها عاملي كه از قرار گرفتن هر چيزي در جاي خود آگاه است،
^ 1 – ـ ر.ك: جواهر الكلام، ج23، ص332؛ ج41، ص601 ـ 600.
574

خداوند است: ﴿ اِنّا كُلَّ شي‏ءٍ خَلَقنهُ بِقَدَر) 1 ﴿كُلُّ شي‏ءٍ عِندَهُ بِمِقدار) 2 تعيين موضع هر چيزي در اختيار آفريدگار آن چيز و خالق موضع آن است، بنابراين عدل كه عبارت از «وضع كلّ شي‏ء في موضعه» است بدون شناخت حدّ وجودي شي‏ء و استحقاق ذاتي وي و جايگاه او در هندسه نظام آفرينش ممكن نيست و اين امور در اختيار آفريدگار جهان، انسان و پيوند اين دو است، ازاين جهت گفته شد: عدل فقط با شريعت الهي معلوم مي‏شود.

بحث روايي

1. شأن نزول
روي عن أبي جعفر الباقر(عليه‌السلام): «أنّ الوليد بن المغيرة كان يربي في الجاهلية و قد بقي له بقايا علي ثقيف؛ فأراد خالد بن الوليد المطالبة بها بعد أن أسلم، فنزلت الاية» 3
قال السدي و عكرمة: نزلت في بقية من الرّبا كانت للعباس و خالد بن الوليد و كانا شريكين في الجاهلية يسلفان في الربا إلي بني عمرو بن عمير ناس من ثقيف، فجاء الإسلام و لهما أموال عظيمة في الرّبا؛ فأنزل الله هذه الاية، فقال النبي‏صلي الله عليه و آله و سلم: «ألا أنّ كلّ ربا من ربا الجاهلية موضوع و أوّل ربا أضعه ربا العباس بن عبد المطلب… » 4
^ 1 – ـ سوره قمر، آيه 49.
^ 2 – ـ سوره‏رعد، آيه 8.
^ 3 – ـ مجمع البيان، ج2 ـ 1، ص673؛ وسائل الشيعه، ج18، ص131.
^ 4 – ـ مجمع البيان، ص674 ـ 673؛ مستدرك الوسائل، ج13، ص345؛ الدر المنثور، ج2، ص107 و 109، با اندكي تفاوت.
575

اشاره: طبق اين روايات، آيات 279 ـ 278 سوره «بقره» درباره خالد بن وليد و عباس بن عبد المطلب نازل شده است كه پس از مسلمان شدن بنا داشتند سود رباهاي دوران گذشته خود را بگيرند، كه قرآن مؤمنان را از اين كار منع كرد. پس از نزول اين آيات پيامبر اكرم‏صلي الله عليه و آله و سلم رباهاي دوران جاهليت را بي‏اعتبار كرد و فرمود: نخستين ربايي كه بطلان آن را اعلام مي‏كنم رباهاي عمويم عباس است.

2. حكم قتل رباخوار
قال الصادق(عليه‌السلام): «لئن أمكنني الله منه لأضربنّ عنقه» 1
اشاره: هنگامي كه امام صادق(عليه‌السلام) شنيد شخصي با جرئت ربا مي‏خورد، فرمود كه اگر خدا مرا از حكومت [ظاهري] برخوردار مي‏كرد و بر او دست مي‏يافتم وي را مي‏كشتم، زيرا مستقيماً و صريحاً حرام خدا را حلال كرده و در برابر حكم خدا ايستاده است. البته محمول است بر مورد انكار ضروري، به طوري كه نفي وحي الهي و تخطئه رسول اكرم‏صلي الله عليه و آله و سلم را به همراه داشته باشد، وگرنه صرف ارتكاب معصيت ربا مجوّز قتل نيست و اين حكم فقهي از ساير دستورهاي امام صادق(عليه‌السلام) به دست مي‏آيد.

3. آمرزش رباخوار جاهل با توبه
عن أبي عبدالله(عليه‌السلام) قال: «إنّ التوبة مطهّرة من دنس الخطيئة؛ قال: ﴿ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اتَّقوا اللهَ وذَروا ما بَقِي مِنَ الرِّبوا اِن كُنتُم مُؤمِنين ٭ … واِن تُبتُم
^ 1 – ـ الكافي، ج5، ص147؛ وسائل الشيعه، ج18، ص125.
576

فَلَكُم رُءوسُ اَمولِكُم لاتَظلِمونَ ولاتُظلَمون﴾ فهذا ما دعا الله إليه عباده من التوبة و وعد عليها من ثوابه؛ فمن خالف ما أمره الله به من التوبة، سخط الله عليه و كانت النّار أولي به و أحقّ» 1
اشاره: توبه از رباخواري سبب آمرزش و پاداش الهي است و مخالفت با آن، غضب خدا و عذاب جهنّم را در پي دارد.

٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ تفسير العياشي، ج1، ص153.
577

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *