چرا من آفریده شدم؟ | حجت الاسلام پناهیان

حجت الاسلام پناهیان | چرا من آفریده شدم

خدا بی‌نهایت است نه یعنی بی‌نهایت بزرگ است فقط؛ بی‌نهایت لذت‌بخش است، بی‌نهایت برای انسان حرف تازه دارد. بی‌نهایت انس، بی‌نهایت عشق، بی‌نهایت محبت. نمی‌تواند جز این باشد! جز این باشد من راضی نمی‌شوم!

 حجت الاسلام پناهیان | چرا من آفریده شدم

هیات: هر انسانی، هر انسانی توی هر فرهنگی در حدود سنّ بلوغ به این می‌رسد من چرا آفریده شدم؟ می‌خواهم هدف تعیین کنم. من چرا آفریده شدم؟! سرش را شلوغ می‌کنم. با هیجانات کاذب، با مشغولیت‌ها، با بازی. هدف زندگی ما چیست؟ ملاقات خدا. این هدف طبیعی ماست. هفتاد مرتبه حدوداً خداوند متعال به این موضوع اشاره می‌کند. یا می‌فرماید «إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»، یا می‌فرماید «إِلَیْهِ الْمَصِیرُ».

جوانِ می‌آید سؤال می‌کند ما مدتی توی بهشت زندگی کنیم مثلاً یک میلیارد سال، بعد دیگر حوصلۀ‌مان سر نمی‌رود حاج آقا؟! آخر چقدر شیرجه بزنیم توی نهر و با حوری و قوری و اینها؟ خب درست می‌گوید، راست می‌گوید! این، این خودش متوجه نیست دارد مقدمات عارفانه‌ترین پاسخ‌ها را برای خودش فراهم می‌کند.
تو را خدا برای چی آفریده؟ جز برای خودش؟ عقل تو را این را می‌گوید؟ هدفِ دیگر برای تو ارزش‌اش را دارد؟! می‌گویم جوانِ آمده می‌گوید بهشت حوصلۀ‌مان سر برود باید چه‌کار کنیم؟ بعد بهش گفتم که راست می‌گویی، بهشت حوصلۀ آدم سر می‌رود. تو اگر ببرندت مثلاً یک جای خوبی یک هتلی بهت بدهند توی هتل حوصله‌ات سر می‌رود یا نه؟ سر می‌رود. هتل یک محلّ استراحت است، هر هتل شیکی هم که باشد. وصال محبوب، حالا یا زیارت است، یا ماه عسل رفتی، آن است که هتل را تازه برایت شیرین می‌کند. بهشت هتل است، وصال پروردگار. آن موجب می‌شود آدم حوصله‌اش سر نرود از حوری و قوری و نهر و لَبن. گفت ها!
ما می‌توانیم این ملاقات را سطحش را تعیین کنیم. ما می‌توانیم این ملاقات را کیفیت‌اش را افزایش بدهیم. ما می‌توانیم این ملاقات را در بهترین شرایط انجام بدهیم. ما می‌توانیم مشتاق این ملاقات بشویم! می‌فرماید «مَن ذَکَرَ اللّه َ وَ لَمْ یَشْتَقْ إلى لِقائهِ فَقدِ اسْتَهْزأ بنَفْسِهِ»؛ کسی به ذکر خدا بپردازد، این هدف را یادش بیفتد مشتاقش نشود، خودش را مسخره کرده. من خیلی رفیق باشم باهاش می‌گویم مسخره جمع کن با این نمازت. توی رفاقت دیگر آدم راحت می‌تواند صحبت کند، بالای منبر نمی‌تواند اینها را بگوییم.
تو فکر کنی به این هدف می‌رسی. تو فکر کنی به این هدف عاشق خواهی شد! تو به یاد این هدف باشی مشتاقش می‌شوی! بعد گفتم نمی‌خواهی که سؤال کنی آدم از خدا حوصله‌اش سر رفت چی؟ طبیعتاً اگر این سؤال به ذهنت رسید یک کمی به خودت بخند. خدا تمام می‌شود؟ خدا را یک‌بار بشناسی دیگر حرفی برای گفتن ندارد برایت؟ بعد از میلیاردها سال یکبار دیگر که بروی ملاقات خدا می‌گویی اصلاً من تا حالا خدا را ندیده بودم. اصلاً نمی‌شناختم. میلیاردها سال از بهشت تو گذشته و تا ابد ادامه دارد. خدا بی‌نهایت است یعنی این.
بی‌نهایت است نه یعنی بی‌نهایت بزرگ است فقط؛ بی‌نهایت لذت‌بخش است، بی‌نهایت برای انسان حرف تازه دارد. بی‌نهایت انس، بی‌نهایت عشق، بی‌نهایت محبت. نمی‌تواند جز این باشد! جز این باشد من راضی نمی‌شوم! من راضی نمی‌شوم به این خدا! «إنّی لا اُحِبُّ الآفِلین»؛ من غروب‌کننده دوست ندارم! این را ابراهیم خلیل الرحمن به من یاد داد، گفت تو هم بگو «إنّی لا اُحِبُّ الآفِلین». هدفی را انتخاب کن که غروب نکند.
تو را خدا برای چی آفریده؟ جز برای خودش؟ عقل تو این را می‌گوید؟ هدفِ دیگر برای تو ارزش‌اش را دارد؟!

منبع:panahian.ir

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *