حرام و حلال بودن موسیقی

خانه / احکام / حرام و حلال بودن موسیقی

موسيقى اگر انسان را به بيكارگى و ابتذال و بى‏حالى و واخوردگى از واقعيت هاى زندگى و امثال اينها بكشاند، اين موسيقى، موسيقى حلال نيست؛ موسيقى حرام است. موسيقى اگر چنانچه انسان را از معنويت، از خدا و از ذكر غافل كند، اين موسيقى حرام است. موسيقى اگر انسان را به گناه و شهوترانى تشويق كند، اين موسيقى حرام است؛ از نظر اسلام اين است. موسيقى اگر اين خصوصيات مضر و موجب حرمت را نداشته باشد، البته آن‏وقت حرام نيست.

سوال: چه موسیقی هایی حرام و کدامشان حلال است و چه اثراتی بر انسان دارند؟

پاسخ:

الف: ملاك حرمت موسيقي، مناسبت با مجالس لهو، گمراه كنندگي، تحريك شهوت و فساد انگيزي آن است. هر نوع آواز و آهنگى، حرام شمرده نمى‏ شود؛ بلكه تنها آهنگ‏ هاى مناسب با مجالس لهو و فساد، مشمول حرمت است و گوش دادن به آهنگ‏هايى كه از اين مشخصه، عارى بوده و يا مشكوك به نظر مى‏رسد، اشكال ندارد.

آيات عظام امام خميني، خامنه‏ اى، فاضل و نورى همداني، معيار حرمت موسيقى را، طرب انگيزى و لهوى بودن آن مي دانند كه با مجالس گناه و خوش‏گذرانى و فساد تناسب دارد. (امام، استفتاءات، ج 2، مكاسب محرمه، س 27 و ج 3، سؤالات متفرقه، س 107 ـ آيت‏الله فاضل، جامع ‏المسائل، ج 1، س 1005 و 987 و 988 و 974؛ آيت‏الله نورى، توضيح ‏المسائل، مسائل مستحدثه؛ آيت ‏الله خامنه ‏اى، اجوبه الاستفتاءات، س‏1127و1132).

تمامى مراجع تقليد، «لهوى بودن» را جزء و قيد موسيقى حرام مى‏ دانند؛ ولى در قيد «طرب‏ انگيزى» اختلاف نظر دارند.

آيات عظام سيستانى، تبريزى، وحيد و مكارم، موسيقى لهوى را حرام مى‏دانند؛ اگرچه طرب‏ انگيز نباشد. (آيت‏ الله سيستانى، منهاج الصالحين، ج 2، م 20؛ آيت‏ الله وحيد، منهاج الصالحين، ج 3، م 17؛ آيت ‏الله تبريزى، التعليقة على منهاج الصالحين، المكاسب المحرمه، م 17؛ آيت‏ الله مكارم، استفتاءات، ج 1، س 519 و 520) البته آيت الله صافي و آيت الله بهجت، گوش دادن به موسيقي غيرمطرب را هم اجازه نمي فرمايند.
اگر مي خواهيد در مورد ملاك حلال و حرام بودن يك موسيقي دقيقتر بدانيد شايد بهترين نظر تفصيلي، بيان شيواي مقام معظم رهبري در اين زمينه باشد.

ايشان مي فرمايند: «در مورد موسيقى، دو حرف وجود دارد: يكى اين كه ببينيم اساساً مشخصه هاى موسيقى حلال و حرام چيست، و ديگر اين كه بياييم در مصداق، مرزهايى را مشخص كنيم تا به قول شما، جوانان بدانند كه اين يكى حرام و اين يكى حلال است. البته اين دومى كار آسانى نيست؛ كار دشوارى است كه انسان از اين اجراهاى موسيقى هاى گوناگون ـ موسيقى خارجى، موسيقى ايرانى هم با انواع و اقسامش؛ با كلام، بى كلام ـ بخواهد يكى يكى اينها را مشخص كند؛ اما مشخصه هاى كلى يى دارد كه آن را مى شود گفت. البته من هم در جاهايى به بعضى از اشخاصى كه دست اندركار بودند، آنچه را كه مى توانستم و مى دانستم، گفته ام؛ حالا هم مختصرى براى شما عرض مى كنم. ببينيد، موسيقى اگر انسان را به بيكارگى و ابتذال و بى حالى و واخوردگى از واقعيتهاى زندگى و امثال اينها بكشاند، اين موسيقى، موسيقى حلال نيست؛ موسيقى حرام است. موسيقى اگر چنانچه انسان را از معنويت، از خدا و از ذكر غافل كند، اين موسيقى حرام است. موسيقى اگر انسان را به گناه و شهوت رانى تشويق كند، اين موسيقى حرام است؛ از نظر اسلام اين است.

موسيقى اگر اين خصوصيات مضر و موجب حرمت را نداشته باشد، البته آن وقت حرام نيست. اين هايى را كه من گفتم، بعضى از آنها در موسيقى بى كلام و در سازه است؛ بعضى هم حتى در كلمات است. يعنى ممكن است فرضاً يك موسيقى سادة بى ضررى را اجرا كنند، ليكن شعرى كه در اين موسيقى خوانده مى شود، شعر گمراه كننده اى باشد؛ شعر تشويق كنندة به بى بندوبارى، به ولنگارى، به شهوترانى، به غفلت و اينطور چيزها باشد؛ آن وقت حرام مى شود. بنابراين، آن چيزى كه شاخص حرمت و حليت در موسيقى است و نظر شريف امام هم در اواخر حيات مباركشان ـ كه آن نظريه را در باب موسيقى دادند ـ به همين مطلب بود، اين است. موسيقى لهوى داريم ممكن است موسيقى ـ به اصطلاح فقهى اش ـ موسيقى لهوى باشد. «لهو» يعنى غفلت، يعنى دور شدن از ذكر خدا، دور شدن از معنويت؛ دور شدن از واقعيتهاى زندگى؛ دور شدن از كار و تلاش و فرو غلتيدن در ابتذال و بى بندوبارى. اين موسيقى مى شود حرام. اگر اين با كيفيت اجرا، حاصل بشود، اگر با كلام حاصل بشود؛ فرقى نمى كند. شما مى گوييد زبان بين المللى. آن موسيقى اى كه به قول خود شما مرزها را درنورديده و در جاهايى پخش شده، آيا اين لزوماً موسيقى خوبى است؟ صرف اين كه يك موسيقى از مرز فلان كشور خارج شد و توانست به مثلاً كشورهاى مختلف برود و يك عده طرفدار پيدا كند، مگر دليل خوب بودن موسيقى است؟ نه، به هيچ وجه.

ممكن است يك موسيقى اى باشد كه به شهوت رانى و تحركات و نشاطهاى شهوى جوانى تحريك مى كند؛ طبيعى است كه يك مشت جوانى كه غفلت زده هستند، از اين موسيقى خوششان مى آيد. هر جايى كه در دنيا دستشان به اين نوار بيفتد، از آن نوار استفاده مى كنند. اين دليل خوب بودن موسيقى نيست. من نمى توانم بطور مطلق بگويم كه موسيقى اصيل ايرانى، موسيقى حلال است؛ نه، اين طور نيست. بعضى خيال مى كنند كه مرز موسيقى حلال و حرام، موسيقى سنتى ايرانى و موسيقى غيرسنتى است؛ نه، اينطورى نيست. آن موسيقى اى كه مناديان دين و شرع، هميشه در دوره هاى گذشته با آن مقابله مى كردند و مى گفتند حرام است، همان موسيقى سنتى ايرانى خودمان است كه به شكل حرامى در دربارهاى سلاطين، در نزد افراد بى بندوبار، در نزد افرادى كه به شهوات تمايل داشتند و خوض در شهوات مى كردند، اجرا مى شده؛ اين همان موسيقى حرام است. بنابراين، مرز موسيقى حرام و حلال، عبارت از ايرانى بودن، سنتى بودن، قديمى بودن، كلاسيك بودن، غربى بودن يا شرقى بودن نيست؛ «مرز» آن چيزى است كه من عرض كردم. اين ملاك را مى شود به دست شما بدهيم، اما اينكه آيا اين نوار جزو كدام هاست، اين را من نمى توانم مشخص كنم. البته الان دستگاه هايى هستند كه دارند مميزى مى كنند؛ اما من خيلى هم اطمينان ندارم كه اين مميزيها صددرصد درست باشد. گاهى مى آيند به ما مى گويند كه يك نوار بسيار بد يا مبتذلى را دارند به صورت مجاز پخش مى كنند؛ گاهى هم ممكن است عكس اين اتفاق بيفتد. من الان نمى دانم واقعاً اين مميزيها چقدر از روى واقع بينى و ضابطه مندى انجام مى گيرد؛ اما آن چيزى كه من مى توانم به شما ـ به عنوان يك جوان خوب و به عنوان كسى كه مثل فرزندان خودم هستيد ـ به عنوان نصيحت و نظر خودم بگويم، اين است كه عرض كردم. به نظرم مى رسد كه موسيقى مى تواند گمراه كننده باشد، مى تواند انسان را به شهوات دچار كند، مى تواند انسان را غرق در ابتذال و فساد و پستى بكند؛ مى تواند هم، اين نباشد و مى تواند عكس اين باشد؛ مرز حلال و حرام اينجاست.»

ب: تأثيرات منفي موسيقي نيز از نگاه دانشمندان مخفي نمانده است. در ادامه به بخشهايي از اين آراء و نگاه دين به موسيقي مي پردازيم.

تأثيرات موسيقى بر عقل‏
شأن و ويژگى عقل آن است كه «معتدل» و «متين» باشد. يعنى با حفظِ استوارى و پختگى‏اش بتواند از چاشنى‏هاى لذت و سرور، نشاط و تلاش بهره‏مند باشد؛ اما در اين ميان، موسيقى آن چنان يكه‏تاز ميدان لذّت و نشاط، خيال و تحريك و احساس مي شود كه آدمى دچار حالتِ «طَرب» مى‏شود. «طَرب» تأثيرى است فوق‏العاده! با محوريت موسيقى. اين «تأثير فوق‏العاده» باعثِ كاهش يا سلبِ جدّيّت عقل مى‏شود. و اين پيشامد، باعث مى‏شود كه عقل از محاسبات جدّى، دقيق و واقع‏بينانه به دور بيفتد. جوانى كه موسيقى‏گرا و «طَرب‏خواه» است: براى زدودنِ افسردگى‏اش، دُكمه ضبط صوت را حركت مى‏دهد تا يكى ديگر برايش بخواند و بنوازد تا او «خوش» باشد! اما جوانِ معقول، آن گاه كه در خود افسردگى مشاهده كند سعى در شناختِ عوامل پژمردگى مى‏كند تا با يافتِ آن علت‏ها، عوامل خوشىِ ماندگار يا معقول را در خود فراهم سازد. جوانِ موسيقى‏گرا، براى تحريك و برانگيختن احساس، به درمان‏هاى مجازى و آنى روى مى‏آورد. اين چنين كسى كه خواسته‏اش را در «موسيقى» مى‏بيند هيچ وقت به خودش، به عقلش و به اراده‏اش اين زحمت را نمى‏دهد تا ببيند و بفهمد كه كجاى زندگى را اشتباه محاسبه كرده و چه سنگى مقابل راهش است. آيا دوستِ ناباب او را به افسردگى كشانده؟ يا سستى در انجامِ وظايفِ دينى و الهى او را به افسردگى كشانيده؟ پس: «موسيقى، عقل را به خواب مى‏برد!» يك شعار و شعر نيست. يك قانون است. يك حقيقت است و براى فهم حقائق بايد چشم گشود نه اينكه چشم‏ها را بست. موسيقى عقل را به خواب مى‏برد: يعنى باعثِ اشتغالِ آدمى به امورى مى‏شود كه كم‏كم باعثِ غفلت از خود، نيازها، علل و درمان‏ها مى‏شود. شما دردى داريد كه درمانش تنها با اراده و تغيير شرايط ممكن است. ولى وقتى مى‏بينى نوار موسيقى آن را حلّ كرده، ديگر آن را درمانِ دردت مى‏بينى و ديگر هيچ! اينجاست كه آن درد همچنان عمق و شدّت پيدا مى‏كند و شما بيشتر به نوار رو مى‏آوريد… و اين روند تا آنجا ادامه مى‏يابد كه از آهنگ‏هاى معمولى به تند و غربى و شرقى‏اش رو مى‏كنى.

تأثيرات موسيقى بر احساس
تفاوت احساسات‏: براى روشن شدنِ بيشتر اين قسمت كه در واقع، با هم سخنانِ «موراى شافِر»، نويسنده، شاعر و آهنگساز كانادائى را مى‏خوانيم: «تقريباً هيچ صدايى در جهانِ مدرن نيست كه به طور مصنوعى ايجاد نشده باشد و در تملّك كسى نباشد، مثلِ موسيقى، بوق اتومبيل و سر و صداى كارگاه‏هاى ساختمانى… و اين صداهاى مصنوعى به تعبيرى برآيندِ خواست و اراده‏ى گروه‏هايى خاص‏اند كه مى‏خواهند اراده‏شان را اقشار ديگر جامعه تحمّل كنند… و در اين هجوم بى‏امانِ صدا و فرياد و بوق، مجالى براى انديشيدن و آرامش ذهن و فراغتِ تن و روان باقى نمى‏ماند». اينك خود قضاوت كنيد كه با اين وجود ديگر چه شباهتى ميان طبيعت و صداى مصنوعىِ موسيقى وجود خواهد داشت تا در نتيجه موسيقى، پلى باشد ميانِ انسان و طبيعت؟! در ادامه گفته‏هاى وى آمده: «… از آن زمان كه انسان دشت‏هاى وسيع و پهناور را به سوى كلان‏شهرهاى پرجمعيت ترك گفت؛ و از آن هنگام كه صداى زنگ ساعت جاى آواز خروس و صداى باد و باران را گرفت و صداى كارخانه جاىِ صداى آواز پرندگان را اشغال كرده و ما به جاى تسليم شدن به چرت‏زدن‏هاى طبيعى با ضرب آهنگِ شتابناكِ زندگى شهرى خو كرديم، تمدّنى بنا نهاده شد كه در آن فاصله بسيار كم انسان‏ها با يكديگر خطر بروز اختلاف‏ها را افزايش داده است».

اين آهنگساز و شاعر و نويسنده، در ادامه سخنانش به پوچى و دور از واقعيتِ پاك بودنِ صداها و عدمِ ارتباطشان با طبيعت، مى‏پردازد و مى‏گويد: «آن چه براى ما ضرورى است، مراسمى است آرام و بى‏هياهو كه در آن جماعت گردآمده لحظاتى زيبا را با هم سپرى كنند، بى‏آنكه براى بيان احساساتِ خود به شيوه‏هاى منحط يا ويرانگر متوسل شوند». دقت كنيد و ببينيد كه: چرا آنها كه مى‏گويند «موسيقى روح را پالايش مى‏كند» و «موسيقى يك ضرورت است» و «موسيقى رازگويى و نيايش انسانِ خاكى با خداست» آن قدر كه با «تار» و «سه تار» انس دارند، آيا با قرآن و مناجات و طبيعت مأنوس هستند؟ چرا از خدا سؤال نمى‏كنند كه براى نزديكى و رسيدن به تو (=عرفان) از چه راهى بياييم؟ و آيا اساساً خدا اين حق را ندارد كه بگويد از چه راهى مى‏توانيد به من نزديك شويد؟ (چرا به خدا، عملاً اين حق را نمى‏دهند كه به حال و هواى مصنوعى برخاسته از موسيقى را عرفانى و آرامش‏آور نداند؟ بلى، ما منكر نيستيم كه موسيقى آن چنان دل و روح را مى‏لرزاند كه اشك جارى مى‏شود. ولى بحث اينجاست كه اين حالت، چقدر مورد تأئيد خداست؟ چرا مى‏خواهيم «حالت مجازى و مصنوعى» را به جاى «حالت حقيقى و معنادار» حساب كنيد؟ در ادامه گفته‏ هاى آهنگساز و شاعرِ كانادايى به اين موضوع پرداخته شده: «… توجه به آن چه هنگامِ اجراى كنسرت‏هاى موسيقى كلاسيك در غرب مى‏گذرد، خالى از فايده نيست. آن چه در اين كنسرت‏ها بسيار تعجب‏برانگيز است، جماعت شنونده‏اى‏اند كه حاضرند نفس را در سينه حبس كرده و به اصواتى كه هوا را به ارتعاش درآورده، گوش بسپارند. شايد اين نهايتِ موفقيت در اجراى يك قطعه موسيقى باشد. اما بايد يادآور شد كه چنين سكوتى بيشتر از عادت ناشى مى‏شود تا از قدرتِ زيبايى». جهتِ شناخت و فهم فزون‏تر اين كلام، به ادامه گفته‏هاى «موراى شافر» (آهنگساز و شاعر كانادايى) توجه فرمائيد، شافِر پس از آنكه تأثير عادت و تلقين در توجّه به موسيقى را علّتِ نهفته در رازِ گوش‏سپارى شنوندگانِ كنسرت‏ها مى‏داند، اضافه مى‏كند كه: «من بارها از خود پرسيده‏ام آيا ممكن نيست كه شبيه چنين مراسمى را در موقعيت‏هاى ديگرى مثلاً گوش سپارى مشترك به آواز پرندگان و يا جشن‏هاى تابستانى برپا كرد؟»( روزنامه اطلاعات، چهارشنبه، 2 آبان 1380، صفحه 5) آرى! اين است تنها گوشه‏اى از معناى اين سخن ما كه: «موسيقى‏گرايى نوعى تحريف و تغييرسازى است در حسّ زيبايى‏خواهى و ايجاد دگرگونى در ذائقه روحى و روانى بشر».
تأثير موسيقى بر سيستم اعصاب
دانشمندان علم «فيزيولوژى»، دستگاه عصبى انسان را به دو قسمت تقسيم كرده‏اند:
1- سلسله اعصاب ارتباطى: شاملِ ستون مركزى عصبى و نخاع، نيمكره‏هاى مغز، اَعصاب محيطى.
2- سلسله اعصاب نباتى: شامل سيستم سمپاتيك و پاراسمپاتيك.
وقتى كه از خارج تحريكاتى بر روى اَعصاب شروع مى‏شود اعصاب سمپاتيك و يا پاراسمپاتيك به ميزان تحريكات خارجى وارده تعادل از دست مى‏دهند. بديهى است هر اندازه بين اين دو سيستم عصبى، فاصله‏ها بيشتر شود به همان اندازه نيز نگرانى‏هاى روانى و اغتشاشات فزون‏تر مى‏گردد. و از جمله علل و عوامل تحريكاتِ خارجى، ارتعاشاتِ موسيقى است. موسيقى وقتى كه با آهنگ‏هاى نشاط انگيز يا نوارهاى حزن‏آور همراه گردد (مخصوصاً اگر با ارتعاشاتِ عجيب و غريب سمفونيك اجراء گردد) به طور مسلّم تعادل لازمى را كه بايستى بين دو دسته عصب نامبرده وجود داشته باشد را بر هم مى‏زند و در نتيجه اصولِ حساس زندگى (اعم از هضم، جذب، دفع، ترشحات، ضربات قلب و وضعِ فشار مايعات بدن مثل خون و…). را مختل ساخته و رفته رفته شخص را به گرفتارى‏ها و امراضى نزديك مى‏سازد كه طب جديد با تمامِ پيشرفت‏هايش نمى‏تواند آسيب‏هاى پيش آمده را درمان كند. مثل اغتشاشاتِ فكرى، اَمراض روانى (افسردگى‏ها و حتى بى‏خيالى‏ها)، سكته‏هاى قلبى و مغزى ( تأثير موسيقى بر روان و اعصاب، صص 3، 6، 26 و 92 به بعد). پروفسور «ولف آدلر» استاد دانشگاه كلمبيا ثابت كرده كه: بهترين و دل‏كش‏ترين نوارهاى موسيقى شوم‏ترين آثار را روى دستگاه اعصاب انسان باقى مى‏گذارد، مخصوصا اگر هوا گرم باشد اين تأثير مخرب، شديدتر مى‏شود. «توجه دقيق به بيوگرافى مشاهير موسيقى جهان نشان مى‏دهد كه در دوران عمر به تدريج دچار ناراحتى‏هاى روحى گرديده‏اند و عده‏اى نيز مبتلا به بيمارى‏ شده‏اند. چنان كه هنگام نواختن موسيقى درجه فشار خونشان بالا رفته و دچار سكته ناگهانى شده‏اند.( همان) از آن چه گفته شد، چنين به دست مى‏آيد كه هر نوع موسيقى، به ويژه آهنگ‏هاى احساسى برانگيزش، تحريكاتى در اعصاب «سمپاتيك» و «پاراسمپاتيك» به وجود مى‏آورد كه در نتيجه، تعادلِ اين اعصاب به هم خورده و انسان دچار ضعف اعصاب مى‏گردد. آن چه مهم است اينكه ضعف اعصاب نيز، خود امراضِ ديگرى از قبيل: اختلالِ حواس، پريشانى، جنون، ثقل سامعه (سنگينى گوش)، نابينايى، سل و… به وجود مى‏آورد. البته تصور نكنيد كه مشكل در همين چند مورد اختلال ياد شده خلاصه مى‏گردد. دكتر «الكسيس كارل»، زيست شناس و فيزيولوژيست فرانسوى مى‏نويسد: «كاهش عمومىِ هوش و نيروى عقل، از تأثير الكل و سرانجام از بى‏نظمى در عادت ناشى مى‏شود؛ و بدون ترديد سينما و راديو در اين بحران فكرى سهيم‏اند». موسيقى نه تنها در شنوندگان اثرات منفى بر جاى گذاشته، بلكه در نوازندگان نيز تأثيرات خطرناكى داشته است. اخبار و گزارشات زير تنها گوشه‏اى از واقعيت است: * در ايالتِ «لتيل راك» آمريكا، جوانى كه پيانو ياد مى‏گرفت، نغمات موسيقى چنان در روح آن جوان هيجان ايجاد كرد كه بدون دليل از جاى برخاست و با 19 ضربه چاقو، معلم خود را از پاى درآورد(روزنامه اطلاعات، شماره 9622). «باخ»، موسيقى‏دانِ اطريشى، به اختلال حواس و كورى گرفتار شد. «فردريك هندل»، موسيقى‏دان آلمانى و «ماريا آلنا» خواننده ايتاليايى و «موريس راول» نوازنده فرانسوى، هر سه به نابينايى مبتلا شدند. «موتزارت» و «شوين» (دو موسيقى‏دان مشهور) به ضعف قوا و سل دچار گرديدند. «مشوبرت»، «واكتر»، «دوكونيسى» و «مندلسن» به اختلالاتِ عصبى، پريشان فكرى و كشمكش‏هاى روحى مبتلا گرديدند. «شومان» و «دووراك» گرفتار ضعف اعصاب شديد و سرانجام ديوانگى شدند. «بتهون» در سى سالگى كاملاً ناشنوا شد و پس از ضعف اعصاب، ديوانه گرديد.

تأثير موسيقى بر اخلاق و عرفان
سوال: نغمه‏ هاى موسيقى، جنبه ملكوتى و ماوراى طبيعى دارد و انسان را از ماديات جدا كرده و به معنويتي لذتبخش مي برد و آيا اين همان هدف دين نيست؟
پاسخ: اگر اين اصل عقلايي را بپذيريم كه همه ابزارها و وسايل، بايد طوري انتخاب و استفاده شوند كه رهرو را به مقصد و كمال برساند، با توجه به قرار داشتن دين اسلام در اوج حقانيت عقلي و تاريخي، بايد گفت بهترين و معتبرترين منابع براي شناخت اينكه چه چيزي براي انسان كمال آور است و او را به خدا مي رساند، قرآن كريم و روايات است. از آموزه هاي اسلامي استفاده مي شود كه ايمان، تقوي و عمل صالح و مانند آن انسان را به كمال و قرب الهي مي رساند، ولي هرگز نداريم كه انسان مي تواند با موسيقي اين مسير را طي كند و به خدا برسد! البته نمي خواهيم بگوييم موسيقي هيچ گونه تاثير مثبتي نمي تواند ايجاد كند، گاهي برخي موسيقي هاي مي توانند تاثير هاي مثبتي ايجاد كنند مانند اينكه به انسان در برخي لحظاب آرامش مي دهد، ولي اينكه انسان با موسيقي بيش از ديگر راهها به خدا ميرسد، حرف درستي نيست.اگر اين گونه بود پيامبران بيش از ديگران از اين راه استفاده مي كردند.
با توجه به اينكه جنبه ملكوتى و ماوراى طبيعى در همه نفوس انسانى يكى است؛ چرا اين همه اختلاف در نغمه‏ها و نواهاى موسيقى اقوام و ملل وجود دارد؟! اين اختلاف به حدّى است كه گاهى بعضى از موسيقى‏ هاى يك جامعه، براى ديگران نفرت‏انگيز و موجب ناراحتى عصبى مى‏شود. اين حقيقت، بهترين شاهد است كه تأثرات، عواطف و هيجان‏هايى كه به وسيله موسيقى برانگيخته مى‏شود، مربوط به ذات و نفس انسانى نيست كه همه در آن مساويند! حتى يك انسان در موقعيت و حالات روانى گوناگون، تأثرات و هيجان‏هاى مختلفى در مقابل يك نوع موسيقى از خود نشان مى‏دهد. بنابراين از آنجا كه موسيقى ريشه در جنبه روحانى، معنوى و ماورايى انسان ندارد، نمى‏تواند مدد رسان سلوك عرفانى باشد كه در حوزه ملكوتى و جنبه معنوى آدمى و ما بعدالطبيعى او جاى دارد. علاوه بر آنكه اگر موسيقى موجب تعالى روح و معنوى انسان مى‏شد، بايد هركس كه بيشتر با آن سروكار دارد، معنوى‏تر و داراى مقام و منزلت ملكوتى بيشتر باشد و حال آنكه واقع، خلاف اين موضوع را ثابت مى‏كند.
گفتنى است: «معنى گرايى» نفوس آدمى، ريشه‏اى فطرى دارد و به وسيله عبادت‏ها، خيرات، اعمال نيك، انجام دادن تكاليف و رياضت معقول نفس – كه همگى جزء فعاليت به شمار مى‏روند نه انفعال – به فعليت مى‏رسد؛ نه با موسيقى كه نخست هشيارى را از نفس بر مى‏كند و آن گاه او را در اختيار ضرب‏ها، فواصل، كميت‏ها و كيفيت‏ هاى خويش مى‏نهد.
ناگفته نماند، مقصود از موسيقى در مباحث ياد شده، موسيقى رايج در ميان بشر است؛ نه موسيقى و نغمه‏اى كه در طبيعت نهفته و نهان است. البتّه نغمه‏اى كه با فطرت آدمى عجين است، مى‏تواند آدمى را به ياد حقيقت خويش، جايگاه خود و معبود خويش بيندازد؛ همان نغمه‏ هاى داودى كه دل مشتاقان را به حركت و جنب و جوش وا مى‏داشت. بله اگر موسيقى بتواند حكايتگر آن نغمه‏ هاى الهى باشد، قادر خواهد بود كه مددكار سالك باشد.
در پايان بحث، كلماتي از رهبر فرزانه انقلاب را به عنوان مرجعي ديني تقديم مي نماييم: «ببينيد، موسيقى اگر انسان را به بيكارگى و ابتذال و بى‏حالى و واخوردگى از واقعيت هاى زندگى و امثال اينها بكشاند، اين موسيقى، موسيقى حلال نيست؛ موسيقى حرام است. موسيقى اگر چنانچه انسان را از معنويت، از خدا و از ذكر غافل كند، اين موسيقى حرام است. موسيقى اگر انسان را به گناه و شهوترانى تشويق كند، اين موسيقى حرام است؛ از نظر اسلام اين است. موسيقى اگر اين خصوصيات مضر و موجب حرمت را نداشته باشد، البته آن‏وقت حرام نيست. اينهايى را كه من گفتم، بعضى از آنها در موسيقى بى‏كلام و در سازهاست؛ بعضى هم حتى در كلمات است. يعنى ممكن است فرضاً يك موسيقى ساده‏ى بى‏ضررى را اجرا كنند، ليكن شعرى كه در اين موسيقى خوانده مى‏شود، شعر گمراه كننده‏يى باشد؛ شعر تشويق كننده‏ى به بى‏بندوبارى، به ولنگارى، به شهوترانى، به غفلت و اين‏طور چيزها باشد؛ آن وقت حرام مى‏شود. بنابراين، آن چيزى كه شاخص حرمت و حليت در موسيقى است و نظر شريف امام هم در اواخر حيات مباركشان – كه آن نظريه را در باب موسيقى دادند – به همين مطلب بود، اين است. موسيقى لهوى داريم ممكن است موسيقى – به اصطلاح فقهى‏اش – موسيقى لهوى باشد. «لهو» يعنى غفلت، يعنى دور شدن از ذكر خدا، دور شدن از معنويت؛ دور شدن از واقعيتهاى زندگى؛ دور شدن از كار و تلاش و فرو غلتيدن در ابتذال و بى‏بندوبارى. اين موسيقى مى‏شود حرام. اگر اين با كيفيت اجرا حاصل بشود، اگر با كلام حاصل بشود؛ فرقى نمى‏كند. بنابراين، مرز موسيقى حرام و حلال، عبارت از ايرانى بودن، سنتى بودن، قديمى بودن، كلاسيك بودن، غربى بودن يا شرقى بودن نيست؛ «مرز» آن چيزى است كه من عرض كردم».

منبع: مجمع جهانی شیعه شناسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *