شعر به مناسبت ولادت حضرت عباس علیه السلام(2)

شعر به مناسبت ولادت حضرت عباس علیه السلام(2)

نفسی هم قدم شدن باتو

آرزوی اهالی بالاست

رسم مردانگی تو مثل است

ادبت هم زبانزد دنیاست

حسن بیاتلو

ظرف خالی دوباره پر شده است

آسمان از ستاره پر شده است

هر دو چشم ستاره بارانم

ازشعف ازنظاره پر شده است

همه ی شهر گوششان امشب

از اذان مناره پر شده است

برگ برگ تمام دفترم از

غزل و چهارپاره پر شده است

يادت افتاده ام كه اين گونه

شعرم از استعاره پر شده است

نوبت شعر خواني من شد

سالن جشنواره پر شده است

 من به نامت شروع خواهم كرد

به مقامت خضوع خواهم كرد

 به گدایی همين كه چيره شديم

به شب آسمان كه خيره شديم

ناگهان نوری از خدا آمد

ساكن گوشه ی جزيره شديم

همه از دوری قمر بوده

اگر اينگونه تار و تيره شديم

لطف زهرا به ما رسيده كه ما

نوكر ساقی عشيره شديم

نذر بی دستی ابوالفضلش

بسته ی دست دستگيره شديم

نفسی يا اگر حياتی هست

از دم توست التفاتی هست

آسمان زير دست دستانت

ماه و خورشيد هر دو مهمانت

نه فقط شيعه،ارمنی هم شد

شامل سفره هاي احسانت

هركسی ميخورد گره كارش

به تو رو ميزند – به قربانت

چقدر كشته مرده داری تو

آذری ها چه قدر ميخوانت

وقت رزمت پر از حماسه و شور

به به از اين خروش و طوفانت

گيسويت را به روی شانه بريز

كه  شوم  باز  هم  پريشانت

در امان نيست دشمنت هرگز

از  رجزهای  تيغ  بُرّانت

عجبی نيست از دلاوری ات

همه ی دشت گشته حيرانت

به مصاف تو هر كه می آيد

می زند جا ز ترس پيكانت

پدر مشك ، صاحب دريا

السلام عليك يا سقا

حس خوب پريدن پرها

آسمان همه كبوتر ها

اوج فهميدن من و مایی

ای تو بالاتر از فراتر ها

ای قيامت شكوهی از قدت

باعث رويش صنوبر ها

حاجت پشت هر در بسته

ای كليد تمامی درها

گره كور مادرم با توست

ای مجيب تمام مضطر ها

بانی سفره های نان و پنير

آش نذری دست مادر ها

از تبار دلاوران عرب

از نژاد امير خيبر ها

پسر ذوالفقار صفين و

پدر رزم مالكْ اشترها

تيغ تو تا نيامده بخشيد

خاتمه بر تمامی شرها

معنی لا فتايی يا عباس

دومين مرتضایی يا عباس

جذبه ی دلبری تو غوغاست

فن عاشق کشی تو زیباست

نفسی هم قدم شدن باتو

آرزوی اهالی بالاست

رسم مردانگی تو مثل است

ادبت هم  زبانزد  دنیاست

 مشک خالیت هم جواب همه است

لب خشک تو حسرت دریاست

زهره ها را درید نعره ی تو

رعد و برق نگات واویلاست

اذن میدان نداشتی ورنه

هنر تو حماسه در هیجاست

آه از آن زمان تلخی که

دید ارباب دور تو بلواست

بین یک مشت کوفی بی رحم

سر سردار لشکرش دعواست

خوش بحالت که لحظه ی آخر

سر تو روی دامن زهراست

آنکه میخواستی سرت آمد

فاطمه  جای  مادرت  آمد

پايگاه اطلاع رساني هيأت رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *