شعر جامی درباره رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

شعر جامی درباره رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

سرمه‏ كش، نرگس عالمْ بين را
سرو را، خلعت ناز اندر پوش
حلّه لعلْ طراز، اندر پوش‏
طاق محراب، تهى كن ز خسان

شعر جامی درباره رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
شعر جامی درباره رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
 تا به خواب اجل اى گوهر پاك!
 خوابگه ساختى از بستر خاك‏
فلك از غيرت خاك، آشفته‏ ست
(ليتنى كنت ترابا) [1] گفته ‏ست [2]
چند در حجله به تنها خفتن؟
 حجره از گرد فنا، نارفتن؟
چند در سرِّ خفا بنشستن؟
در بر اين خاك‏نشينان بستن؟
چند از سنبل تو بيگانه
 دل به صد شاخ نشيند شانه [3]؟
چند بى‏نرگس پاكت، ز غبار
خانه سرمه بود تيره و تار؟
چند نعلين ز پابوس تو، فرد
جفت باشد به هزاران غم و درد؟
شانه زن، سلسله مشكين را
سرمه‏ كش، نرگس عالمْ بين را
سرو را، خلعت ناز اندر پوش
حلّه لعلْ طراز، اندر پوش‏
طاق محراب، تهى كن ز خسان
سرش از فخر به كيوان برسان‏
منبر از بى‏قدمان، خالى ساز
قدرش از مقدم خود، عالى ساز
خطبه ملّت و دين از سرگير
كشف اسرار يقين، از سرگير
پنجه ور كن اسد اللّهى را
پوست بركن دو سه روباهى را
ظالمان را پى كارى بنشان
آبشان ريز [4] و، غبارى بنشان‏
ور نخواهى كه ز اقليم بقا
آورى روى بدين شهر فنا
تازه كن عهد نكو عهدى را
ده وليعهدى خود، مهدى را
علَمش بر حرم بطحا زن
تيغ قهرش به سر اعدا زن‏
بار دجّال و شان بر خرنه
به بيابان عدم سر در ده [5]
عاصيان، بيسر و سامان توانَد
دست اميّد به دامان توانَد
خاصه (جامى) كه كمين بنده توست
چشمْ گريان به شكر خنده توست‏

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *