عزرائیل چگونه جان انسان را می گیرد

عزرائیل چگونه جان انسان را می گیرد

خانه / پیشنهاد ویژه / عزرائیل چگونه جان انسان را می گیرد

عزرائیل همانند آئینه ای است در مقابل ما که جان خویش را در او می بینیم در زمان روبرو شدن با عزرائیل اینکه او را زیبا ببینیم یا زشت بستگی به سیرت خودمان دارد.

عزرائیل چگونه جان انسان را می گیرد

پایگاه اطلاع رسانی هیات: عزرائیل یا ملک الموت، فرشته ای از جانب خداوند است که انسان را به یاد خداوند، لحظه مرگ و حضور فرشته الهی بر بالین میت می اندازد . این فرشته برای گرفتن جان انسان ها از جانب خداوند برگزیده شده است و همانند آئینه ای است در مقابل ما که جان خویش را در او می بینیم.

روبرو شدن با عزرائیل

عزرائیل یک واژه عبری و سریانی است به نام بنده خدا و عبد خدا و این به این معنی است که در کار خدا تخلف نکرده و امر خدا را به درستی و بدون کم و کاست انجام می دهد. شنیدن نام عزرائیل برای مومنان بدون ترس است اما برای بسیاری از مردم بسیار رعب انگیز است ولی این فرشته چگونه جان می گیرد و این جان دادن و دیدن عزرائیل چگونه خواهد بود؟

عزرائیل چگونه جان انسان را می گیرد
عزرائیل چگونه جان انسان را می گیرد

مردی وحشت زده سمت حضرت سلیمان علیه السلام رفت. حضرت‌ سلیمان‌ ديد از شدّت‌ ترس‌ رويش‌ زرد و لبانش‌ كبود گشته‌، سؤال‌ كرد: ای‌ مرد مؤمن‌! چرا چنین‌ شدی؟ سبب‌ ترس‌ تو چیست؟ مرد گفت‌: عزرائيل‌ بر من‌ از روی‌ كينه‌ و غضب‌ نظری‌ كرده‌ و مرا چنانكه‌ می ‌بينی دچار دهشت‌ ساخته‌ است‌. حضرت‌ سلیمان‌ فرمود: حالا بگو حاجتت‌ چیست‌؟ عرض‌ كرد: يا نبیّ الله‌! باد در فرمان‌ شماست‌؛ به‌ او امر بفرمائید مرا از اینجا به‌ هندوستان‌ ببرد، شاید در آنجا از چنگ‌ عزرائيل‌ رهائی‌ يابم‌! حضرت‌ سلیمان‌ به‌ باد امر فرمود تا او را شتابان‌ به سمت‌ كشور هندوستان‌ ببرد.

روز دیگر كه‌ حضرت‌ سلیمان‌ در مجلس‌ ملاقات‌ نشست‌ و عزرائیل‌ برای‌ ديدار آمده‌ بود گفت‌: ای عزرائیل‌ برای‌ چه‌ سببی‌ در بندۀ مؤمن‌ از روی كينه‌ و غضب‌ نظر كردی‌ تا آن‌ مرد مسكين‌، وحشت‌ زده‌ دست‌ از خانه‌ و لانۀ خود كشيده‌ و به‌ ديار غربت‌ فراری‌ شد؟ عزرائيل‌ عرض‌ كرد: من‌ از روی‌ غضب‌ به‌ او نگاه‌ نكردم‌؛ او چنين‌ گمان‌ بدی‌ دربارۀ من‌ برد. داستان‌ از اين‌ قرار است‌ كه‌ حضرت‌ ربّ ذوالجلال‌ به‌ من‌ امر فرمود تا در فلان‌ ساعت‌ جان‌ او را در هندوستان‌ قبض‌ كنم‌. قريب‌ به‌ آن‌ ساعت‌ او را اینجا يافتم‌، و در يك‌ دنيا از تعجب‌ و شگفت‌ فرو رفتم‌ و حيران‌ و سرگردان‌ شدم‌؛ او از اين‌ حالت‌ حيرت‌ من‌ ترسيد و چنین‌ فهمید كه‌ من‌ بر او نظر سوئی‌ دارم‌ در حاليكه‌ چنین‌ نبود، اضطراب‌ از ناحيۀ خود من‌ بود. باری‌ با خود می ‌گفتم‌ اگر او صدپر داشته‌ باشد در اين‌ زمان‌ كوتاه‌ نمی ‌تواند به‌ هندوستان‌ برود، من‌ چگونه‌ اين‌ مأموريّت‌ خدا را انجام‌ دهم‌؟

ليكن‌ با خود گفتم‌ من‌ به سراغ‌ مأموريّت‌ خود می ‌روم‌، بر عهده من‌ چيز دگری‌ نيست‌. به‌ امر حقّ به‌ هندوستان‌ رفتم‌ ناگهان‌ آن‌ مرد را در آنجا يافتم‌ و جانش‌ را قبض‌ كردم‌. (معاد شناسی، جلد اول، علامه طهرانی)

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *